شایقیان و همکاران (۱۳۸۹) به بررسی نقش واسطه ی باورهای ناسازگار مرکزی و باورهای اختلال خوردن پرداختند این تحقیق بر روی ۴۰۳ نفر از دانش آموزان دختر انجام شد که یافته ها نشان داد باورهای اختلال خوردن به عنوان متغیر میانجی و باورهای ناسازگار مرکزی به عنوان متغیر تعدیل کننده در پیوند والدینی با علائم اختلال خوردن نقش واسطه ای ایفا میکنند و می توان چنین استنباط کرد که پیوند والدینی، باورهای ناسازگار اولیه و باورهای اختلال خوردن می توانند زمینه ی ایجاد علائم اختلالات خوردن را فراهم آورند.
مظفری خسروی، حسن زاده شمسی، شریعتی، مظفری خسروی، (۱۳۹۰) به بررسی شیوع اختلال خوردن و چاقی در دانش آموزان دبیرستان های دخترانه شهر یزد در سال ۹۰-۸۹ پرداختند جمعیت مورد مطالعه ۱۴۰۰نفر دانش آموز دختر دبیرستانی شهر یزد بودند که یافته ها حاکی از آن بود ۷/۱۶ درصد از افراد مورد مطالعه به اضافه وزن یا چاقی و ۱۶۹ نفر در معرض خطر اختلالا خوردن بودند.۵/۰ درصد به بی اشتهایی عصبی و ۳/۵ به پر اشتهایی عصبی مبتلا بودند.
شایقیان و همکاران (۱۳۹۰) به بررسی طرحواره ها و پیوند والدینی در دختران نوجوان با وزن طبیعی، چاق و یا دارای علائم بی اشتهایی عصبی پرداختند.این تحقیق بر روی سه گروه دختران نوجوان دارای علائم بی اشتهایی عصبی، دارای وزن بالا و دارای وزن نرمال انجام شد.نتایج نشان داد دختران نوجوان دارای وزن بالا در مقایسه با دختران دارای علائم بی اشتهایی عصبی و دختران دارای وزن نرمال گزارش بالاتری از باورهای ناسازگار اولیه به خصوص نوع شرم و نقص داشتند.دختران دارای علائم بی اشتهایی عصبی و دختران دارای وزن بالا نسبت به گروه دارای وزن نرمال بیشترین گزارش را از پیوند والدینی ضعیف داشتند.
بهزادی پور، رضایی کارگر، سپاه منصور، نوح،(۱۳۹۰) در تحقیقی تحت عنوان ویژگی های شخصیت و مکانیزم های دفاعی افراد چاق در مقایسه باافراد دارای وزن طبیعی به بررسی و مقایسه ی روابط موجود بین ویژگی های شخصیتی و مکانیزم های دفاعی در افراد چاق و افراد دارای وزن طبیعی بود.که یافته ها حاکی از آن بود که افراد چاق از مکانیزم های فرافکنی؛ وارونه سازی، جسمانی سازی بیشتری استفاده می کنند. همچنین افراد چاق در برون گرایی، مقبولیت، وظیفه شناسی و گشودگی نیز با افرادی که وزن عادی دارند متفاوتند.
روستایی و همکاران(۱۳۹۱) به بررسی شیوع اختلالات خوردن و عوامل مرتبط با آن در دختران دانش آموز دبیرستانی شهر تهران پرداختند.نتایج حاکی از آن بود شیوع اختلالات خوردن در دختران نوجوان در سطح قابل توجهی قرار دارد و عواملی چون اضافه وزن و چاقی شانس ابتلا به اختلالات خوردن را به طور معناداری افزایش می دهد.
کچویی و همکاران (۱۳۹۱) به بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی و سبک های دفاعی با نشانه های اختلال خوردن پرداختند.این پژوهش بر روی یک نمونه ۳۵۰ نفری از دانش آموزان انجام شد که نتایج نشان داد نشانه های خوردن با سبک های دفاعی ناپخته، سبک دفاعی روان رنجور،سبک دفاعی پخته، وظیفه شناسی،توافق پذیری، و روان رنجورخویی رابطه معناداری دارد.همچنین نتایج حاکی از آن بود که ویژگی شخصیتی وظیفه شناسی و سبک دفاعی ناپخته و سازوکارهای دفاعی دونیمه سازی، نوع دوستی کاذب، جابه جایی،دلیل تراشی، و برون ریزی قادر به پیشبینی نشانه های اختلال خوردن می باشند.
بشارت (۱۳۹۲) در پژوهشی با هدف مقایسه مکانسیمهای دفاعی در بیماران مبتلا به افسردگی، اختلال اضطرابی و افراد عادی به این نتیجه رسید که مکانیسمهای دفاعی رشدنایافته، دفاعهای غالب افراد مبتلا به افسردگی؛ مکانیسمهای نوروتیک، دفاعهای غالب افراد مبتلا به اختلالهای اضطرابی؛ و مکانیسمهای رشدیافته، دفاعهای غالب افراد عادی بود. مقایسه سبکهای دفاعی بیماران و افراد عادی، احتمال تأثیر گذاری دفاعهای ناکارآمد نوروتیک و رشد نایافته بر شکلگیری و یا تداوم افسردگی و اختلالهای اضطرابی را تأیید میکند.
رجبی و حسینی(۱۳۹۳) در تحقیق خود به بررسی همهگیرشناسی رفتارهای بیمارگونه خوردن در دختران و رابطه آن با پنج عامل بزرگ شخصیتی پرداختند که نتایج نشان داد: ۵/۲ درصد از نمونه دانش آموزان مقطع متوسطه مشکوک به اختلال خوردن هستند.در پیش بینی رفتار رژیم لاغری در دانش آموزان دختر براساس ۵ عامل بزرگ شخصیتی نتایج نشان داد،عامل باز بودن به تجربه، یا انعطافپذیری به طور مثبت می تواند رفتار رژیم لاغری دانش آموزان دختر را پیش بینی کند. رفتار پرخوری و اشتغال ذهنی با غذا نیز توسط عامل بی ثباتی هیجانی یا روان رنجورخویی پیش بینی می شوند.
۲-۶-۲-پیشینه خارجی
وایس[۱۰۲] و همکاران (۱۹۹۱) در یک مطالعه مقدماتی بر روی ۵۶ بیماران مبتلا به افسردگی متوسط نشان دادند که نارسایی هیجانی با سبک دفاعی رشدنایافته رابطه مثبت قوی اما بین نارسایی هیجانی و افسردگی این رابطه وجود نداشت.
آرایوجو، ریست و استینر (۱۹۹۸) به بررسی رابطه بین رویدادهای تنش زای زندگی و مکانیزم های دفاعی پرداختند و نتایج نشان داد که افزایش عوامل تنش زا با سبک دفاعی نابالغ ارتباط مثبتی دارد. هرچه عوامل تنش زا در زندگی فرد بیشتر باشد از سبک های دفاعی نابالغ بیشتر استفاده می کند.
آفر و همکاران (۲۰۰۰) در تحقیقی مکانیزم های دفاعی سه گروه از بیماران افسرده، وسواسی، اسکیزوفرنی و گروهی از افراد سالم را مورد مقایسه قرار دادند. تجزیه وتحلیل نتایج نشان داد که میزان استفاده از سبک های دفاعی ناپخته در گروه های بالینی بطور معنی داری نسبت به گروه کنترل بیشتر است.همچنین مشخص شد مکانیزم های دفاعی ابطال و واکنش سازی در گروه بیماران وسواسی بیشتر از سایر گروه ها مورد استفاده قرار می گیرد.
ایزنبرگ[۱۰۳] و همکاران (۲۰۰۱) در پژوهشی بر روی ۲۱۴ کودک به این نتیجه رسیدند که نقص در تنظیم هیجانی با اختلالات درونریز (مانند افسردگی، اضطراب، انزوای اجتماعی) و با اختلالات برونریز (مانند بزهکاری، و رفتارهای پرخاشگرانه) ارتباط دارد.
علاوه بر این در تحقیقی که لینچ[۱۰۴] و همکاران (۲۰۰۳) انجام دادند نتایج نشان داد که آموزش تنظیم هیجانی در کاهش علایم افسردگی مؤثر است. بعلاوه در تحقیقی که گراس و جان (۲۰۰۳) انجام دادند نتایج نشان داد که بین راهبردهای تنظیم هیجان و سلامت روان رابطه وجود دارد.
رینک (۲۰۰۵) در تحقیقی با عنوان آسیب پذیری نوجوانان نسبت به افسردگی، به بررسی تاثیر درمان شناختتی رفتاری پرداختند و به این نتیجه رسیدند که طرحواره های ناسازگار اولیه همراه با مهارت های اجتماعی پایین، عوامل مهمی در افزایش میزان آسیب پذیری نوجوانان به افسردگی است.
علاوهبراین تحقیق گارنفسکی و کرایج[۱۰۵] (۲۰۰۶) تأیید کننده نقش مؤثر تنظیم هیجان در تشخیص، سبب شناسی و درمان اختلالات افسردگی است. همچنین در تحقیقی که گیلبا- اسکچمن[۱۰۶] و همکاران (۲۰۰۶) انجام دادند نتایج نشان داد که بین ناتوانی در کنترل هیجانی و اختلالات خوردن در زنان رابطه وجود دارد.
نتایج پژوهش کانلی و دنی[۱۰۷] (۲۰۰۷) نشان داد، مشارکتکنندگانی که نقص در تنظیم هیجانی بالا هستند، عاطفهی منفی بیشتری نسبت به کسانی که بدون چنین نقایصی هستند گزارش میکنند.
در تحقیقی که توسط پلیتری[۱۰۸] (۲۰۰۹) انجام شد، رابطه بین هوش هیجانی و مکانیسمهای دفاعی مورد بررسی قرار گرفت نتایج نشان داد که هوش هیجانی با سازوکارهای دفاعی و درنتیجه با سازگاری روان شناختی، رابطه مثبت معنیدار دارد. همچنین افرادی که از سازوکارهای دفاعی مناسب استفاده میکنند، هوش هیجانی بالایی داشته و نیز در بین مولفههای هوش هیجانی، بهرهوری هیجانی بیشترین همبستگی را با سازوکارهای دفاعی دارد.
حمیدی و شیرازی مطلق (۲۰۱۰) در پژوهشی با هدف مقایسه عقاید و مکانیسمهای دفاعی غیر مرتبط در بیماران مبتلا به اختلال چاقی و سواسی و افراد نرمال به این نتیجه رسیدند که از نظر عقاید و مکانیسمهای دفاعی غیر مرتبط بین این دو گروه تفاوت قابل ملاحظهای وجود دارد.
در مطالعه تورتلا- فلیو و همکاران (۲۰۱۰) که در بین نمونه ۱۴۴۱ نوجوان ۱۷- ۱۲ ساله انجام دادند به این نتیجه رسیدند که نقص در تنظیم هیجانی در نشانههای اضطرابی سهم دارد که به نوبه خود به طور معناداری نشانهشناسی افسردگی را تعیین میکند.
تیم (۲۰۱۰) در پژوهش خود با عنوان شخصیت و طرحواره های ناسازگار اولیه به این نتیجه دست یافت که به وسیله ی ارتباط بین مقیاس های طرحواره های ناسازگار اولیه با مدل ۵ عاملی شخصیت می توان به این نکته دست یافت که ابعاد شخصیت با دامنه ای از تفاوت ها و تشابه ها پوشیده شده است.نتایج بررسی نشانگر این بود که طرحواره های انزوای اجتماعی و بازداری هیجانی با سطوح پایین سازگاری و برون گرایی رابطه دارد. سرانجام اینکه طرحواره های خودکنترلی ناکافی، شکست و وابستگی / بی کفایتی به طور منفی با مسئولیت پذیری رابطه دارد.
هاگز و گیولین (۲۰۱۱) در تحقیقی نشان داه اند که تنظیم هیجانی به عنوان یک تعدیل کننده بین نگرانی هایی درباره ی تصویر بدن و سلامت روانی نوجوانی را تعدیل می کند.همچنین نشان داده شد که نوجوانانی که می توانند به طور موثری هیجاناتشان را تنظیم کنند احتمالا کمترمشکلات سلامت روان مرتبط با نگرانی های تصویر بدن را تجربه می کنند.
در پژوهشی هاگز و گیولین[۱۰۹] (۲۰۱۱) نشان داده شد که تنظیم هیجانی ارتباط بین نگرانیهایی درباره تصویر بدن و سلامت روانی نوجوانی را تعدیل میکند. همچنین نشان داده شد که نوجوانانی که قادر هستند تا به طور اثربخش هیجاناتشان را تنظیم کنند؛ کمتر احتمال دارد تا مشکلات سلامت روان مرتیط با نگرانیهای تصویر بدن را تجربه کنند.
دین، الن، هیوگ(۲۰۱۳) به بررسی علائم اختلال خوردن،فشارهای فرهنگی اجتماعی، دلبستگی عاشقانه، حمایت اجتماعی،رویکردهای جفت گیری و تاکتیک ها در روابط عاشقانه پرداختند.مطالعه حاضر ارتباط بین وضعیت روابط عاشقانه، جنس و فاکتورهای رفاه و آسایش مرتبط با اختلالات خوردن را مورد توجه قرار داد که یافته ها نشان داد
ویی، کیوک، ین لی(۲۰۱۳) به بررسی آسیب شناسی روانی خوردن و نقص(آسیب)روانی اجتماعی در افراد مبتلا به اختلال خوردن در سنگاپور پرداختند.تحقیقات نشان داد که اختلالات خوردن یک تاثیر جدی و تعیین کننده ای بر آسایش ذهنی و روانی افراد دارند..اختلالات خوردن تاثیر منفی روی عملکرد روانی دارند و این افراد سطح پایینی از کیفیت زندگی را گزارش کرده اند. مطالعات نیز نشان داد که افراد جنوب شرق آسیا سطح پایینی از رضایت بدنی، اختلال خوردن سایکوپاتولوژی بیشتر و نگرانی زیاد در مورد وزنشان در مقایسه با افراد غرب آسیا بیشتر بود.
دامیانو و همکاران (۲۰۱۴) به بررسی طرحواره های ناسازگار در زنان جوان با بی اشتهایی عصبی و کاربرد آن برای درمان پرداختند.در این مطالعه دو گروه زنان مبتلا به بی اشتهایی عصبی و گروه سالم با هم مقایسه شدند که نتایج نشان داد شرکت کنندگان مبتلا به بی اشتهایی عصبی سطح بالاتری از ناسازگاری روانی را گزارش کردند.انزوای اجتماعی و بازداری هیجانی به نظر می رسد مشخصه گروه مبتلا باشدونتایج پیشنهاد می کند که توجه به طرحواره های ناسازگار اولیه در درمان زنان مبتلا به بی اشتهایی عصبی از اهمیت زیادی برخوردار است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
وارد و های (۲۰۱۴) به بررسی افسردگی، مقابله و نارضایتی بدنی به عنوان فاکتورهای مرتبط با اختلال خوردن پرداختند.هدف تحقیق این بود که پیش بینی کننده های گرایش زنان به خوردن بیمارگونه را هنگام ورود به دانشگاه مشخص شود.در این مطالعه مدل ساختاری میزان درماندگی، ناامیدی، بیچارگی(تسلیم سرنوشت)،مقیاس سبک مقابله، مقیاس زحمت و پرسشنامه شکل بدن گرایش های اختلال خوردن را پیش بینی می کنند.نتایج نشان داد مقابله مسیر مستقیم استرس و افسردگی را در پیش بینی اختلال خوردن و نارضایتی بدنی حذف می کند.
پیوو(۲۰۱۵) در تحقیقی تحت عنوان بازنگری روایی نتایج طرحواره درمانی و طرحواره در اختلالات خوردن به بررسی نتایج طرحواره در مانی در درمان اختلالت خوردن پرداختند که نتایج نشان داد طرحواره ها نقش پاتولوژیکی در اختلالات خوردن دارند و این دسته از اختلالات توسط طرحواره های ناسازگار اولیه قابل پیش بینی است.همچنین نشان داده شد که طرح درمان، متمرکز بر طرحواره های ناسازگار اولیه مداخله امیدوار کنندهای برای درمان این اختلال است.
وولنبرگ، شریور، گیتس (۲۰۱۵) در تحقیقی تحت عنوان مقایسه علائم اختلال خوردن و دشواری تنظیم هیجانی بین زنان ورزشکار و غیر ورزشکار به بررسی مقایسه شیوع اختلالات خوردن بین زنان ورزشکار و غیر کشاورز پرداختند و تنظیم هیجانی به عنوان یک تعدیل کننده بالقوه ارتباط بین ورزشکاری و علائم اختلال خوردن در نظر گرفته شد.نتایج نشان داد اختلالات خوردن در گروه زنان ورزشکار شیوع کمتری داشته و دشواری تنظیم هیجانی در آنها نسبت به غیر ورزشکارها در سطح پایین تری است. تنظیم هیجانی یک تعدیل کننده قوی در ارتباط بین ورزش شرکت کنندگان و اختلالات خوردن نبود.
بکر و گریلو (۲۰۱۵) در تحقیقی به بررسی همبودی اختلالات خلقی و مصرف مواد در بیماران مبتلا به اختلال پرخوری خوردن پرداختند و ارتباط آن را با اختلال شخصیت مورد بررسی قرار دادند.نتایج نشان داد اختلالات پرخوری خوردن (BED) با نرخ بالای همزمانی اختلالات خلقی و مصرف مواد همراه است، اما با اختلالت باشخصیت ارتباطی مشاهده نشد،یافته ها حاکی از آن است که رویکردها به خرده مقیاس اختلال پرخوری بهتر است با توجه به همزمانی اختلالات روانپزشکی باشد و ممکن است همچنین این رویکرد در درمان آن کاربرد داشته باشد.
لانداهی، والستروم، کریست،استولنبرگ(۲۰۱۵) تفاوت های جنسیتی در رابطه بین تکانشگری و رفتارها و نگرش های اختلال خوردن را مورد بررسی قرار دادند.در این تحقیق روابط بین جنس، تکانشگری و اختلال خوردن در دانش آموزان سالم کالج بررسی شده است.نتایج نشان داد که نگرش ها و رفتارهای اختلال خوردن در زنان بیش از مردان است. تکانشگری نسبت به درک از خود، درک از شکل بدن، رژیم غذایی توانایی بیشتری در پیش بینی اختلالات خوردن داشت. البته هیچ تفاوت جنسیتی بین زنان و مردان از لحاظ تکانشگری و اختلالات خوردن مشاهده نشد.این مطالعه نقش تکانشگری را در رفتارهای اختلال خوردن را میان جمعیت غیر بالینی روشن کرد.
کاردی، لپانن،تریژر(۲۰۱۵) به بررسی اثرات القای خلق منفی و مثبت بر رفتارهای غذایی پرداختند این تحقیق یک متا آنالیز از مطالعات آزمایشگاهی در افراد سالم و افرادبا اختلالات خوردن بود. که نتایج نشان داد خلق منفی به طرز قابل توجهی با مصرف مواد غذایی بویژه در افراد پرخوراک و کم خوراک بیشتر مرتبط بود.همچنین خلق و خوی مثبت نیز با مصرف کالری بیشتر مرتبط بود. یافته ها رابطه علی بین خلق منفی و مصرف موادغذایی بیشتر را به خصوص در پرخوری و مصرف کننده محدود نشان داده شد.راهبردها نشان می دهد که بهبود خلق مثبت می تواند برای افراد مبتلا به بی اشتهایی و پرخوری عصبی سودمند باشد.
گودارت و همکاران (۲۰۱۵)به بررسی اختلالات خلقی در بیماران مبتلا به اختلال خوردن پرداختند.این تحقیق بر روی جمعیت بالینی (بیماران مبتلا به بی اشتهایی عصبی و پرخوری عصبی) و گروه گواه انجام شد.نتایج نشان داد که شیوع اختلالات خلقی در میان بیماران مبتلا به اختلال خوردن بیشتر از گروه شاهد بود. در اکثر افراد اختلال خوردن با اختلال افسردگی اساسی و افسرده خویی همراه بود.البته شروع اختلالات همزمان نبود.
فرانکیسکو وهمکاران(۲۰۱۵)در تحقیقی با عنوان نارضایتی از بدن و اختلال خوردن در میان نوجوانان پرتغالی و اسپانیایی: نقش ویژگی های فردی و درونی سازی آرمانهای فرهنگی- اجتماعی، به بررسی تفاوت در الگوهای عوامل خطر نارضایتی بدنی و نگرشهای بیمارگونه خوردن در نوجوانان دختر و پسر پرتغالی و اسپانیایی پرداختند.شاخص توده بدنی، عزت نفس خودگزارشی،کمال گرایی، درونی سازی آرمان های فرهنگی-اجتماعی،نارضایتی بدنی و نگرش های بیمارگونه خوردن مورد بررسی قرار گرفتند. با توجه به تفاوت های ویژه که در الگوهای روابط جنسی در کشورهای مختلف دیده میشود تحلیل مسیر حمایت نسبی از مدل میان فرهنگی از نارضایتی بدنی و اختلالات خوردن در کشورهای غربی فراهم کرد.با توجه به تفاوت های ویژه در الگوهای روابط جنسی دیده میشود.یافته هانه تنها اهمیت شناسایی فرهنگ های ویژه را حتی در کشورهای همسایه فراهم می کند بلکه همچنین رویکرد پیشگیرانه جامع و کامل را که بر تاثیر آرمان های زیبایی منتقل شده از جوامع غربی متمرکز می شود.
.
فصل سوم: روششناسی پژوهش
۱-۳- مقدمه:
در این بخش به مبانی روششناختی پژوهش حاضر پرداخته می شود. ابتدا درباره جامعه آماری و نمونه مورد نظر توضیحاتی داده می شود و سپس ابزارهایی که در پژوهش استفاده گردیده، معرفی و به اختصار در باب ویژگیهای روانسنجی آن توضیحاتی ارائه و در پایان روش اجرا و روشهای آماری مورد استفاده بیان میگردند.
۲-۳- جامعه و نمونه آماری
جامعه آماری این پژوهش دانش آموزان دبیرستانهای دخترانه شهر سیرجان در سال تحصیلی ۹۴-۹۳ بودند؛ که این جامعه حدود ۴۰۰۰ نفر بود.
حجم نمونه مورد بررسی۳۵۰ نفر از دانش آموزان دختر بود؛ که بر طبق جدول مورگان[۱۱۰] و کرجسی[۱۱۱](۱۹۷۰) بدست آمد. نمونه مورد نظر دارای میانگین سنی ۶۹/۱۷ و انحراف استاندارد۸۶/۰ بود.از نظر توزیع رشته های مختلف۶۶ نفر پایه اول،۱۰۶ نفر تجربی، ۷۹ نفر ریاضی و ۹۹ نفر انسانی بودند. روش نمونه گیری، روش خوشهای تصادفی چند مرحله ای بود؛ بدین ترتیب که ابتدا از دو ناحیه ی آموزش و پرورش سیرجان۵ مدرسه انتخاب و در مدارس از هر پایه و رشته تحصیلی یک کلاس انتخاب شد. پرسشنامه ها با هماهنگی معلم در بین دانش آموزان توزیع گردید و قبل از پاسخگویی توضیحات لازم داده شد.
۳-۳- ابزارهای جمعآوری اطلاعات
به منظور جمعآوری اطلاعات در این پژوهش از چهار ابزار استفاده گردید.ابزارهای مورد استفاده عبارتند از: سیاههی اختلال خوردن گارنر[۱۱۲] (EDI)، پرسشنامه طرحواره یانگ[۱۱۳](فرم کوتاه)، پرسشنامه ۴۰ سوالی سبکهای دفاعی[۱۱۴] (DSQ) و پرسشنامه دشواری در تنظیم هیجانی[۱۱۵].
۱-۳-۳- سیاههی علائم اختلال خوردن:
سیاههی علائم اختلال خوردن یک مقیاس ۶۴ سوالی برای ارزیابی ویژگیهای روانشناختی و نشانه های مرتبط با بیاشتهایی و پرخوری عصبی میباشد که توسط گارنر، المستد و پولیوی در سال ۱۹۸۳ ساخته شد. یکی از مهمترین ابزارهای خود توصیفی است که در زمینه اختلالات خوردن بکار میرود. این مقیاس ابزار استانداردی است که علاوه برسنجیدن جنبه های نشانهشناسی اختلالهای خوردن آسیبشناسی بنیادین شخصیت را نیز میسنجد(روزن[۱۱۶]، سیلبرگ [۱۱۷]و گروس[۱۱۸]، ۱۹۸۸).
این پرسشنامه شامل ۸ زیرمقیاس میباشد که می تواند به دو بعد مهم بالینی تقسیم شود: ۱) نگرشهای خوردن ۲) ویژگیهای کارکرد مختل خود (نورینگ،۱۹۹۰به نقل از شایقیان،۱۳۸۷).
زیرمقیاسهای آن عبارتند از: ۱- ناکارآمدی[۱۱۹] ۲- ترسهای بلوغ[۱۲۰]۳- کمالگرایی [۱۲۱]۴- بی اعتمادی بین فردی[۱۲۲]۵- گرایش به لاغری[۱۲۳] ۶- آگاهی درونی[۱۲۴] ۷- پرخوری[۱۲۵] ۸- نارضایتی بدنی[۱۲۶]
برای هر سوال، طیف درجهبندی ۶ گزینهای (از همیشه تا هرگز) در نظر گرفته شده است. روش نمرهگذاری در این آزمون به این شکل میباشد که به گزینه های همیشه، معمولاً و اغلب اوقات به ترتیب نمره ۱،۲،۳ و به سه گزینه گاهی اوقات، بندرت و هرگز نمره صفر داده می شود. نمرات بالاتر در این آزمون نشان دهنده میزان بالاتر آسیبپذیری مربوط به اختلالات خوردن است (جونز، لانگ و هریس، ۲۰۰۶؛ به نقل از شایقیان، ۱۳۸۷). این آزمون یکی از بهترین مقیاسها جهت آسیبشناسی خوردن میباشد و همبستگیهای مثبتی با طبقه بندی بالینی، روایی تشخیصی و همگرا دارد و با مقیاسهای روانسنجی دیگر همبسته میباشد (گارنر وهمکاران، ۱۹۸۳) و همچنین روایی تشخیصی خوبی (۸۵/۰) دارد (نورینگ،۱۹۹۰؛به نقل از جونز، هریس و لانگ، ۲۰۰۶؛به نقل از شایقیان، ۱۳۸۷).
همچنین گارنر و همکاران (۱۹۸۳) همبستگی درونی زیرمقیاسهای این سیاهه را در دامنهای از ۳۰/۰ تا ۵۸/۰ گزارش کردند که در تحقیق شایقیان وهمکاران(۱۳۸۹)همبستگی درونی زیر مقیاسها در دامنهای از۱۵/۰ تا۴۵/۰ بودو همبستگی زیر مقیاسها با کل مقیاس عبارت بود از: تمایل به لاغری ۷۳/۰، پرخوری ۶۸/۰ و نارضایتی ازتصویر بدنی ۶۷/۰٫ آلفای کرونباخ گزارش شده توسط گارنر و همکاران ۸۰/۰ بود و آلفای کرونباخ محاسبه شده در مطالعه شایقیان وهمکاران (۱۳۸۹) که به بررسی سه خرده مقیاس پرداختند برای هر مقیاس عبارت بود از: گرایش به لاغری(۶۷/۰)، پرخوری (۷۰/۰)، عدم رضایت از تصویر بدنی (۶۰/۰) و ضریب الفای کرونباخ برای کل مقیاس(۷۶/۰)بود. در پژوهش حاضر نیز آلفای کرونباخ کل مقیاس (۶۲/۰) بدست آمد.
۲-۳-۳-پرسشنامه سبکهای دفاعی:
این پرسشنامه شامل ۴۰ عبارت میباشد و دریک مقیاس ۹ درجهای لیکرت(از کاملا موافقم تا کاملا مخالفم) نمرهگذاری می شود.این مقیاس ابتدا توسط باند و همکارانش تدوین گردید که ۲۴ مکانیزم دفاعی را براساس ۸۸ سوال بررسی میکرد(باند۱۹۸۳، نقل از حیدرینسب و همکاران۱۳۹۰).