یا قرآن منزل که حبل ممدود است ما بین مولا و عبد باعث علم است (َ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتاب و (لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِم) ولی برای بعضی خسران است (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً[۷۳] (۸۲) . برای مومنین (زادتهم ایمانا) ولی برای منافقین (أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیابَهُم[۷۴]) بدیهی است که قرآن یکی است با تعالیم مشترک برای کافه مردم ولی برای بعضی ایجاد علم و ایمان می کند و برای بعضی به علت سوء اختیار خسران می شود .
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
غرض اینکه این علم که در اختیار انبیای الهی است به علت حسن اختیار است که به آنها موهبت شد و همفسران انبیاء بر صراط مستقیم ، خداوند به آنها هم این علم را مرحمت می کند .
پس علمی است که قابلیت جهل ندارد و شخص عالم در همه احوال تنها این را می فهمد : یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ [۷۵]) اگر انسان فهمید بوسیله علم الهی که به سوی او در حرکت است وجود را از غیر خدا سِلم و رها می کند همان طوری که در مورد حضرت ابراهیم فرمود : إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیم [۷۶]) یعنی قلبی یا وجودی که از هر شائبه ای سالم باشد . اگر انسان به این معرفت حاصل کرد نتیجه ای که می بخشد اینکه به تزکیه مشغول می شود می داند به علم یقین که این تزکیه فلاح را در پی دارد(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها [۷۷]) که از آثار این فلاح خشوع در مقابل ذات کبریایی حق و اعراض از لغو و تزکیه اموال است وحفظ فروج است و رعایت امانات است و تحفظ به نماز است . ملاحظه می فرمایید که مجموعه ی این حالات در کنار حالات دیگر معلول ایمان است که فلاح را در پی دارد پس شخص فالح یعنی شخص مومن و شخص مومن که عالم به طریقت است یعنی هم مسیر و هم مقصد و هم مقصود و هم ره توشه را می شناسد. این شخص گاهی سیر انفسی دارد فرمود : من عرف نفسه فقد عرف ربه و گاهی سیر آفاقی دارد تا ملکوت آسمان ها و زمین را ببیند فرمود : وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنین[۷۸] و در مواقع ضروری خداوند متعال برهان خود را به شخص سالک نشان می دهد فرمود : وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصین[۷۹])
پس منظور ما از این علم معلوم شد اینکه شخص اهل رویت باشد این شخص در پی زدودن اغیار، ملکوت آسمان ها و زمین را می بینند یعنی آنچه که برای دیگران غیب است برای این شخص شهادت است و این همان اخلاص برای خداوند متعال است . تا جایی که شخص مخلص می شود شخص مخلَص یعنی : (اخلصه الله لنفسه) این معنی در شرح فضای حضور حضرت موسی علیه السلام بیشتر مورد بررسی قرار می گیرد و وقتی شخص از عبادالله المخلَصین شد برهان پروردگار را رویت می کند و شیطان هیچ تسلطی بر او ندارد قادر نیست این شخص را إغوا کند پس این علم یعنی رویت دو چیز ۱-ملکوت موجودات ۲- برهان پروردگار
به همین جهت فرمود : کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ[۸۰]) و نظیر قول امیرالمومنین علیهم السلام در باب وصف متقین فرمود : عَظُم الخالقُ فی أنفسِهم فصَغُر ما دونَه فی أعینِهم فهم و الجنهُ کَمَن قد رآها فهم فیها منعَّمون و هم و النّارُ کمَن قد و رآها فهم فیها معذّبون[۸۱])
یعنی پروردگار را شناختند پس در آنها عظیم جلوه کرد و در این تجلی همه چیز در چشمشان کوچک شد آنها گویا خود را در بهشت و متنعم می بینند و گویا در جهنم خود را معذّب می بینند حضرت علامه جوادی آملی بارها فرمود : که متقین مقام کأنّ دارند ولی انبیاء علیهم السلام اجمعین مقام إنّ دارند یعنی متقین گویا این گونه می بینند ولی انبیاء و ائمه عین الیقین دارند به حقیقت می بینند.
غرض اینکه این علم از سنخ تصدیق نفس نسبت به امر معلوم نیست تا مقدمات معلوم را بچیند و مجهول را کشف کند این علم از سنخ مفاهیم ذهنی است و مفاهیم ذهنی هیچگاه باعث رویت حقایق اشیاء نمی شود بدیهی است که مفاهیم ذهنی باعث عصمت اشخاص نمی شود بارها شده است اطباء علم قطعی به ضرر چیزی دارند ولی خودشان از آن شی ضرر دار استفاده می کنند پس این علم باعث عصمت نمی شود حضرت علامه طباطبایی در این باب می فرماید : ایشان در تعریف این می فرماید : دین سنت عملی است که مبتنی بر اعتقاد انسان به جهان و خود است . سپس می فرماید : اعتقاد، علم نظری نیست چون علم نظری باعث عمل نمی شود گرچه عمل، بر این علم متوقف است بلکه باید علمی باشد که انسان را مجبور کند که به مقتضای این علم عمل کند می فرماید : الحکم بوجوب اتباع المعلوم النظری و الالتزام به و هو العلم العملی[۸۲])
پس آن علمی می تواند انسان را بر صراط مستقیم حفظ کند و عبادت شیطان را نکند که باعث رویت شود تا انسان بی راهه نرود و راه کسی را نبندد. انبیاء علیهم السلام اسوه و قدوه ی صراط مستقیم هستند و خداوند متعال امر فرموده که از آن تبعیت صرف و اطاعت کامل بشود فرمود: قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول[۸۳]) و برای این مسیر ره توشه قرار داد فرمود : َ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ[۸۴]) پس خود انبیاء در صدر اعظم این علم الهی هستند که ما مأمور به اطاعت از آنها شده ایم ادله عقلی و نقلی این علم در کتب مخصوص به خودش مسطور است و دانشمندان بحث هایی کردند و همان طور که از قرآن کریم بر می آید و آنچه از کلام امیرالمومنین علیهم السلام بدست می آید این علم به صورت رویت است .
ممکن است سوال شود غیر از ادله عقلی و نقلی مثالی برای این علم هست ؟
بهترین نمونه و مثال برای این علم مسئله رویا است . چون که شخص در رویا وارد فضای دیگر می شود اشیائی می بیند که تعبیر متفاوتی از آن اشیاء هست تکلم آن عالم فرق می کند خوردن و نوشیدن فرق می کند شخص در مدت کوتاه مسافت های زیادی را طی می کند که معلوم نیست شخص در آن مکان حاضر شده یا آن مکان نزد شخص حاضر شده است .
مسئله رویا نزد ائمه معصومین علیهم السلام برای مردم احتجاج برای عالم آخرت است اگر مقام انبیاء و ائمه علیهم السلام مقام إنّ است و مقام متقین مقام کأنّ است . نمونه رقیق تر برای مردم قضیه احلام و رویا است .
مرحوم کلینی از امام هادی علیه السلام نقل می کند : در اول خلق احلام و رویا برای مردم نبود و بعد به وجود آمد راوی از امام می پرسد علت چیست ؟ امام می فرماید : خداوند متعال پیامبری را مبعوث می کند برای قومی تا آنها را به عبادت خداوند دعوت کند آن قوم گفتند اگر ما هر آنچه بفرمایی انجام بدهیم برای ما چه پاداشی است در حالی که تو نه از نظر مال نه فرزندان از ما بیشتر نیستی پیامبر فرمود اگر از من اطاعت کنید وارد بهشت می شوید و اگر معصیت من را بکنید خداوند شما را وارد جهنم می کند آنها گفتند بهشت و جهنم چیستند ؟ پیامبر بهشت و جهنم را برای آنها وصف کرد گفتند : چه زمان وارد اینها می شویم فرمود : وقتی مرگ به سراغ شما بیاید گفتند : ما مردگان خود را می بینیم که خاک و استخوان شده اند (چگونه ممکن است کسی وارد جهنم یا بهشت بشود) پس به تکذیب و حقارت پیامبرشان برآمدند . تا اینکه خداوند متعال احلام را برای آنها به وجود آورد سپس به سمت پیامبرشان آمدند و به او گفتند: ما این حالت برای ما رخ می دهد و برای ما عجیب است پیامبر فرمود : خداوند متعال خواست به وسیله خواب بر شما احتجاج کند به این صورت اگر اجساد و بدن هایتان خاک بشود ارواح شما به آن عالم در می آید تا دوباره محشور بشوید فرمود: عن الحسن بن عبدالرحمان عن ابی الحسن علیه السلام : إنّ الاحلامُ لم تکُن فیما مضی فی أوّلِ الخلقِ و انما حدثث فقلت و ما العلهُ فی ذلک فقالَ: إنَّ الله عز ذکره بعث رسولاً الی اهل زمانه فدعا هم الی عباده الله و طاعته فقالوا: إن فَعَلنا ذلک فمالنا فوالله ما أنت باکثرنا مالا و لا بأعزنا عشیره فقال إن أَطعتمونی أدخلکم اللهُ الجنه و إن عصیتمونی أدخلکم اللهُ النارَ فقالوا: و ما الجنهُ و النارُ فوصف لهم ذلک فقالوا متی نصیر الی ذلک فقال : إذا متُّم فقالوا لقد رأینا أمواتَنا صاروا عظاما و رُفاتا فازدادوا له تکذیبا وبه استخفافا فأحدث الله عزوجل فیهم الاحلام فأتوه فأخبروه بما رأوا و ما أنکروا من ذلک فقال: انَّ الله عزّوجلّ أراد أن یحتجَّ علیکم بهذا، هکذا تکون أرواحُکم اذا مّتم و إن بُلیَت ابدانکم تصیر الارواح الی عقابٍ حتی تُبعّثَ الابدان[۸۵])
۳-۱-۲- منشا علم لدنی انبیاء علیهم السلام:
انبیاء علیهم السلام خود معلم مردم هستند و تحت نظر معلمی قرار نمی گیرند البته در سلسله مبارکه انبیاء اشاره خواهد شد که بیوتات انبیاء خود مدارس هستند و هر نبی معلمی برای نبی پس از خود، بنابراین بازگشت تمام علوم انبیاء به فیاض علی الاطلاق است و پیامبران به امور دینی و دنیوی مردم از طرف خداوند متعال عالم هستند و طبق قاعده ضرورت بعثت انبیاء ، علم انبیاء راهم موجب می شود پس علم انبیاء علم الوراثه است نه علم الدراسه . یعنی از یکدیگر ارث می بردند همان طور که در مورد حضرت یحیی علیه السلام که حضرت زکریا فرمود : یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا[۸۶]) همچنین مرحوم مجلسی از امام صادق علیه السلام نقل می کندکه حضرت بر مردی فرمود : آیا آبِ کمِ مشک را می مکید و رودخانه ی بزرگ را وا می نهید آن مرد گفت : منظورت چیست ؟ یابن رسول الله امام فرمود : علم پیامبر علم تمام انبیاء علیهم السلام است فقال : علمُ النبی صلی الله علیه و اله علمُ النبیین بِأسرِه و خداوند متعال به پیامبر وحی کرد که او را نزد علی علیه السلام بگذارد[۸۷]) نظیر همین روایت در بصائر الدرجات است نقل می کند که امام صادق علیه السلام می فرماید : ان اللهَ خلقَ أولی العزم مِنَ الرسلِ و فضَلَهُم بالعلمِ و أََََورثَنا علمَهُم[۸۸]) شبیه به این مضمون در روایات اهل بیت علیهم السلام کثیر است . حتی در بعضی از روایات آمده است که ائمه علیهم السلام علم الوراثه را مورد احتجاج قرار می دادند مانند این روایت ، مرحوم طوسی نقل می کند وقتی جاثلیق نصرانی پیش خلیفه اول آمد وسوالاتی پرسید ابوبکر جوابی نداد سپس به او گفت : هل اِحتویتَ علی جمیعِ علمِ النبی المبعوثِ الیک قال: لا ، ولکن اَعلمُ مِنهُ ما قضی لی علمَه گفت : آیا بر تمام علم پیامبری که به سوی شما مبعوث شده است احاطه داری ؟ گفت : نه بعض آن را می دانم سپس نقل می کند که حضرت امیرالمومنین آمد آن مرد نصرانی گفت : دَلّونِی علی مَن أَساله عما احتاجُ الیه مرا به سوی کسی راهنمایی کنید که از او سوال کنم فقال : له امیرُالمومنینَ علیه السلام سَل یا نصرانی فو الذی فلقَ الحبه و برأَ النسمه لا تسألنی عمّا کان و ما لا یکون الا اخبرتک به عن نبی الهدی محمد صلی الله علیه و آله یعنی حضرت فرمود : بپرس ای نصرانی قسم به کسی که دانه را شکافت و آدمیان را آفرید از آنچه گذشت و آنچه می شود نمی پرسی مگر از طرف پیامبر به تو خواهم گفت [۸۹])
پس معلّم انبیاء خداوند سبحان است این قضیه جهت ضروری دارد و الا دور پیش می آید به همین جهت در مورد حضرت خضر علیه السلام که معلم حضرت موسی علیه السلام بود فرمود : فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْما [۹۰]) اینکه می فرماید : (آتَیْناهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ) یعنی رحمت خاصه دادیم و به او آموختیم.
رحمت خاصه خداوند متعال شامل این نبی شد تا ظرف علم الهی باشد یعنی شخص اول در زیر رحمت خاصه باشد تا محل علوم الهی قرار بگیرد چون در هر جا این علم قرار نمی گیرد همان طور که شاعر می گوید :
دامی مرغ از تو رَمَد رو لانه شو رو لانه شو[۹۱]
نمونه دیگر حضرت یعقوب است می فرماید : وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناه[۹۲]) یعنی اگر یعقوب علم دارد چون ما او را تعلیم کردیم یا مثلاً در مورد حضرت یوسف علیه السلام می فرماید : ذلِکُما مِمَّا عَلَّمَنی رَبِّی[۹۳]) همچنین حضرت داود علیه السلام فرمود : وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاء[۹۴]) پس معلم تمام انبیاء علیهم السلام خداوندمتعال است . و خداوند بر اساس اقتضائات و عوامل این علم لدنی را در اختیار بیوتات انبیاء علیهم السلام قرار داد تا هم انبیاء بیاموزند وهم اوصیاء و هم تابعین و شاگردان آنها در حالتی باشند نظیر حارثه بن مالک که مرحوم برقی در محاسن نقل می کند از امام صادق علیه السلام فرمود: رسول الله صلی الله علیه و آله به استقبال حارثه آمد و فرمود : کیف انت یا حارثه فقال یا رسولَ الله اصبحتُ مومناً حقاً فقالَ رسولُ الله صلی الله علیه و آله یا حارثه لِکُلِ شی حقیقه فمَا حقیقه قولِکَ قالَ یا رسولَ الله عزفت نفسی عن الدنیا یعنی نفسم از دنیا روی گردانید (نه انیکه نفسم را منصرف کردم ) و اَسهرتُ لیلی و أظماتُ هواجری یعنی بخاطر تشنگی برای خدا در هواجر نشستم یعنی در خانه نشستم از وقت ظهر تا عصر هوا به شدت گرم می شود که عادت داشتند در این وقت در خانه باشند همان طور که در دعا فرمود : أتُراک مُعذِّبی وقد أظماتُ لَکَ هواجری.
ادامه روایت : و کأنّی اَنظُرُ الی عرشِ ربِی و قد و ضع للحساب و کأنی انظر الی اهل الجنه تیزاورون فی الجنه وکأنی أسمع عُوَاء اهل النار فی النار فقال رسولُ الله صلی الله علیه و آله عبّدٌ نوَّرَ اللهُ للایمان فأثبت …[۹۵])
یعنی گویا در حال دیدن عرش پرودگار هستم که برای حساب نهاده شده است و گویا به بهشتیان نگاه می کنم در حالی که پشت سر هم وارد بهشت می شوند و گویا در حال شنیدن شیون های دوزخیان هستم در حالی که در جهنم هستند.
همان طور که از این روایت بر می آید این علم الهی است علم مکتبی یا حوزوی و دانشگاهی نیست فرمود: عبدٌ نوّر الله قلبه للایمان)
نظیر این روایت ، روایات بسیاری است که علم خاصی را به خدای متعال نسبت می دهد مانند حدیث معروف عنوان بصری فرمود : العلم نورٌ یقذفُهُ اللهُ فی قلب مَن یشاء مِن عبادِه این (مَن یشاء) از روی حکمت و اسبابی که خداوند متعال قرار داده است.
۳-۱-۳- معلوم این علم
منظور از معلوم این علم این است که این علم به چه چیزی متعلق است چون هر عملی یکسری معلوماتی را در اختیار عالِم قرار می دهد مثلا علم به محسوسات که معلومات آن اشیایی است که از حواس پنج گانه به انسان منتقل می شود یا علم تجربی که مجربات، معلومات علم تجربی است یاعلم تجریدی مانند ریاضی و فلسفه که معلومات خاص خود دارد .
علم لدنی انبیاء معلومی دارد از سنخ نور ، یعنی ظاهرٌ لنفسه مظهرٌ لغیره گاهی شنیده می شود علم حجاب اکبر است یعنی یکسری از علوم حتی علم توحید برای انسان حجاب می شود ولی علم انبیاء حجاب نیست بلکه نور است و ماوراء را منوّر می کند معلوم این علم مفاهیم ذهنی نیست که بر اساس موضوع و محمول و نسبت حکمیه چیده می شوند یا به ساختمان صغری و کبری در بیاید .
صاحب این علم اهل رویت است یعنی اموری که برای دیگران مخفی است برای این شخص مرئی است . نظیر رویای صادقه ، رویا را رویا گفتند چون برای شخص مرئی است . شخص بعضی از حقایق را می بیند ولی اگر برای دیگران نقل بکند می شود علم حصولی که شخص سامع آنچه را صاحب رویا دیده را نمی بیند .
پس مبصرات این رویت، معلومات این علم می شود همان گونه که در مورد نبی اکرم فرمود : ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی[۹۶]).
ولی شاید این مطلب توسط مادی گرایان و اهل حس و علوم تجربی مورد انکار واقع بشود با این افراد از طریق براهین عقلی باید به مناقشه پرداخت و منتظر باشند تا مرگ آنها فرا برسد و بعد از مرگ این حقایق برایشان جلوه کند والّا آدمی ظرفیت آن را دارد که در دنیا صاحب چنین علمی بشود .
مرحوم علامه بعد از اینکه می فرماید عصمت از شئون علم است می فرماید : این علم با سایر علوم در اثر علمی مخالف است چون این علم انسان را به صورت قطعی از آنچه که نباید انجام بدهد منصرف می کند . اِنّ هذا العلمَ یُخالفُ سائرَ العلومِ فی أَنّ اثرَه العملی و هو صرفُ الانسانِ عما لا ینبغی الی ما ینبغی قطعیٌ غیرُ متخلفٍ دائماً بخلاف سائر العلوم [۹۷])
۳-۱-۴- جهت صدور این علم
منظور از جهت صدور یعنی چه حیثیتی در انبیاء وجود داشته که آنها را دارای علم کرده است ؟ قبل از جواب به این سوال خداوند متعال در مورد نبی اکرم می فرماید : وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَهٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً[۹۸])
خداوند سبحان در این آیه تذکر می دهد که این فضل ورحمت خداست که پیامبر مصون از اِضلال مشرکین است که این فضل الهی عظیم است سپس می فرماید (علّمک ما لم تکُن تَعلم) یعنی به تو علمی آموخت که قادر نبودی آن را بدست بیاوری مگر اینکه خدا بخواهد .
همچنین در مورد حضرت یوسف علیه السلام فرمود: قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی إِلَیْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ [۹۹]) یعنی اگر آنها را از من دفع نکنی من به آنها روی می آورم و از جاهلان خواهم شد .
همان طور در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید : فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّین[۱۰۰]) یعنی اگر خداوند متعال مرا هدایت نکند من از گمراهان خواهم شد به همین منوال و به این مضمون سایر انبیاء، هدایت و علم و حتی صَرف از گناهان را به خدای متعال نسبت می دهند ، البته این از کمال توحیدی انبیاء علیهم السلام است . ولی چرا باید محل این علم الهی قرار بگیرند .
دو ویژگیِ انبیاء باعث شده که آنها مورد عنایات پروردگار قرار بگیرند .
اول عبودیت دوم اخلاص.
این دو عنصر به طوری عمل می کنند که هر وصفی که به خدا نسبت می دهند حق است در حالی که دیگران اگر وصف کنند خدا منزه از آن وصف است فرمود سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ [۱۰۱]) مرحوم علامه می فرماید : این آیه از غُرر آیات است چون آنها بندگی کردند تا به معراج رسیدند وقتی به معراج رسیدند همان طوری که خدا هست وصف کردند فرمود سُبْحانَ الَّذی أَسْرى بِعَبْدِه[۱۰۲]) وقتی به معراج می رسد روایت شده که پیامبر فرمود : ما عَرفناک حقَّ معرفتِک و ما عبدناک حقَّ عبادتِک[۱۰۳] .
ثانیاً : انبیاء علیهم السلام مخلَص هستنند، یعنی قبلا مخلِّص بودند تا اینکه خداوند متعال آنها را مخلَص کرده فرمود : الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون [۱۰۴]) معلوم است که فاعل (لم یلبسوا) یعنی همان مومنان هستند اینها هدیات یافته هستند که خداوند متعال فرمود : اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ[۱۰۵]) وقتی ظالم نبودند ما آنها را برگزیدیم و هدایت کردیم یعنی مخلَص شدند سپس می فرماید : وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ [۱۰۶]) پس این اجتباء و هدایت کردن محفوف به دو اصل است اول اینکه ظالم نبودند دوم هیچ وقت مشرک نبودند چون می دانستند بزرگترین ظلم شرک است . إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیم[۱۰۷])
مرحوم علامه می فرماید : این مخلَصین که انبیاء وائمه علیهم السلام هستند برای ما معارف را تبیین کردند از قبیل اَسماء باری تعالی و صفات حضرت حق که از طریق نقل به ما رسیده است وما هم از طریق برهان به آنها علم پیدا کردیم ولی باز باید خداوند سبحان را از آنچه فهمیدیم منزه کنیم چون آنچه ما فهمیدیم غیر از آنچه مخلَصین وصف کردند : والآیهُ مع ذلک تُنزهّه تعالی عن ما نَصِفَه به دون ما یَصِفَه به اولئک المخلَصون فلیس الا انَّ العلمَ غیرُ العلمِ و إِن کان متعلقُ العلمین واحداً من جههٍ [۱۰۸])
۳-۱-۵- آثار این علم
هر دانستنی به هر دانسته ای اثر جوارحی و جوانحی خاص خود را دارد. قرآن کریم آثاری را برای این علم می شمارد.
۱-معرفت به خداوند متعال فرمود : أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنْصَحُ لَکُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون[۱۰۹])
۲- علم به غیب فرمود : وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعیرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ ریحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُون [۱۱۰])
البته غیب گاهی آینده است که بعد از مدتی برای همگان شهادت می شود و گاهی شهادت بود ولی الان مورد غیب است. مانند اخبار الهی به پیامبر اکرم در مورد امم گذشته .
۳-دیدن جحیم به صورت عین الیقین فرمود: کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ [۱۱۱]) و اگر یقین قابل حصول نبود خداوند متعال افراد را مورد معاتبه قرار نمی داد پس افرادی هستند که این علم را حاصل کردند همانند انبیاء وائمه علیهم السلام.
۳-۱-۵-۱-عدم تنافی این علم با اختیار
شاید شبهه بشود که از آثار این علم اینکه عالمان به این علم اختیار خود را از دست می دهند و به نوعی مجبور می شوند ولی این شبهه به بداهت عقل مدفوع است چون علم قوه ادراک است وبه اصطلاح، عقل نظری است و آنچه که باعث عمل می شود عقل عملی است . به طوری که اگر کسی یقین بکند که شربت مقابل او سم مُهلک است با اختیار خود از آن امتناع می کند چناچه بعضی افراد به قصد خودکشی یقین دارند که این مایع کشنده است ولی می خورندکه در اکثر احوال جان خود را از دست می دهند .
بیان قرآن به همین گونه است که این قوه از عقل، باعث نمی شود اختیار آدمی از او سلب بشود همان طور که در آیه (لم یلبسوا ایمانهم بظلم) یا در آیه (لو اشرکوا لحبط ما کانوا یعلمون) دلالت دارد که با اختیار این را می کنند چناچه در مورد نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیم[۱۱۲])
پس گاهی شهادت خدای متعال به قوه اختیار آنها مانند دو ایه گذشته است و گاهی شهادت انبیاء علیهم السلام به خود ، مانند آیه سوره انعام و این آیه فرمود : إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیم[۱۱۳]) و گاهی پیامبر صلی الله علیه و آله چنان به خود زحمت می دادند در کسب این علم که حق تعالی به او می فرماید : ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که تو در مشقت باشی فرمود: ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی[۱۱۴])