اربکان به عنوان یک مسلمان معتقد و مجری احکام اسلامی، توانست طی یک فرایند تدریجی چند ده های و با ترویج و آموزش احکام اسلام و تربیت شاگردان اسلامگرای فراوان در ترکیه، یک نهضت اسلامگرایی و بازگشت به قوانین اسلامی را پایهریزی و سپس به پیروزی برساند.
نجمالدین اربکان را میتوان در ردیف بزرگانی دانست که معتقد به حضور اسلام سیاسی در حوزه عمومی کشور و به خصوص تأثیرگذاری اسلام بر هویت، سیاستهای داخلی و خارجی کشور و به ویژه تأثیر بر منافع ملی و فراملی ترکیه بودند. ایشان که طی سالها به ترویج و معرفی اسلام سیاسی در ترکیه پرداخته بودند، در دهه ۱۹۹۰ توانستند بار دیگر به جریانهای اسلامگرای ترکیه جان تازهای داده و فضای عمومی این کشور را برای حضور گسترده اسلامگرایان و به دستگیری قدرت توسط اسلامگرایان، فراهم نمایند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در اندیشه های سیاسی اربکان، میتوان نشانههایی از همراهی و همخوانی با انقلاباسلامی ایران را مشاهده نمود، ایشان به شدت با پیوستن ترکیه به اتحادیهاروپا مخالفت نموده، بر لغو ممنوعیت حجاب زنان ترکیه پافشاری کرده و ضمن مخالفت با روابط ترکیه با اسرائیل، دارای دیدگاه گرایش به شرق و همکاری و پیوستن به کشورهای مسلمان منطقه بودند. به دست گرفتن دولت در ترکیه توسط اربکان و حزب اسلامگرای رفاه از طریق انتخابات و فرایند دموکراسی، موجب وحشت و ترس بسیاری از حکام مستبد و دیکتاتور جهان اسلام و از سوی دیگر ترس رهبران دول غربی از حضور و اقتدار یک دولت اسلامگرا در اروپا گردید (اسپوزیتو، کامروا و واتربوری ۱۳۹۱، ۲۹۶).
اربکان سرانجام بعد از عمری تلاش و کوشش برای ایجاد یک دولت اسلامگرا در ترکیه، توانست به عنوان اولین نخست وزیر اسلامگرای این کشور از اکتبر ۱۹۹۵ الی ژوئن ۱۹۹۷، یک دولت اسلامگرای مبتنی بر احکام و اندیشه سیاسی اسلام را تشکیل دهند. دولت کوتاه مدت حزب رفاه در ترکیه در همان مدت کم توانست آثار و نتایج فراوانی را بر آینده ترکیه غالب سازد. اربکان و دولت وی را میتوان یک واقعیت از اسلامگرایی سیاسی دانست که در صورت ادامه کار میتوانست به یک انقلاباسلامی در ترکیه منجر گردد. ایشان به جای توجه ظاهری به اسلام و احکام آن، به شدت به دنبال تقابل با اندیشه و اصول سکولار کمالیستی بوده و در این راه حاضر به مماشات و ظاهرسازی اسلامی نبودند.
اهداف و آرمانهای اربکان در مورد ایجاد یک حکومت اسلامی که میتوانست دارای قالبی از جمهوری اسلامی ایران باشد و البته روابط خوب و گرم ایشان با ایران اسلامی و دیگر کشورهای اسلامی منطقه موجب گردید تا ارتش ترکیه طی فرایند معروف به ۲۸ فوریه، بر علیه دولت حزب رفاه، کودتایی سفید یا نرم اجرا نموده و دولت را مجبور به استعفاء نماید.
حزب رفاه و شخص اربکان طی دوران فعالیت و مبارزه خود برای استقرار دولتاسلامی در ترکیه بر ایجاد هویت دینی و اسلامی تأکید داشتند. اربکان، حزب رفاه را از احزاب وابسته به نظام کمالیستی خارج میدانست و به صراحت راهبرد خود را در تقابل با نظام سکولار کمالیستی اعلام کرده و میگویند {ما جزو احزابی که نماینده نظامند، نیستیم} (یاووز ۱۳۸۹، ۲۳).
اینچنین بود که اربکان و اندیشه های مبتنی بر اسلام سیاسی و همزیستی مسالمتآمیز با کشورهای اسلامی وی، مورد حمله ارتش و سکولارها قرار گرفته و حتی شاگردانی مانند اردوغان و گل نیز از این اندیشه های صریح و مشخص استاد خود، دوری گزیدند.
۴-۲-۹- اسلامگرایی اردوغان و حزب عدالت و توسعه
از زمان فروپاشی و سپس الغای حکومت عثمانی در ۱۹۲۳ تا سال ۲۰۰۲، هیچ دولتی نتوانسته بود در مبارزه با ارتش و کمالیستهای ترکیه به پیروزی مستمر و طولانی مدت دست یابد، اما حزب عدالت و توسعه به رهبری رجب طیب اردوغان از سال ۲۰۰۲ تاکنون در ترکیه در رأس قدرت بوده و ضمن تقابل با ارتش و لائیکهای سنتی این کشور، به اجرای سیاستهای خاص خود که ناشی از نوع خاصی از فلسفه سیاسی و دینی است، پرداختهاند.
اردوغان که مهمترین افتخارات اجتماعی و سیاسیاش را مدیون حزب رفاه و نجمالدین اربکان میباشد، در دوره حاکمیت دولت حزب رفاه در ترکیه، پست بسیار مهم و تأثیرگذار شهردار استانبول را در اختیار داشت. وی بعد از فرایند کودتای ۲۸ فوریه از مقام خود برکنار و به چهار سال حبس نیز محکوم گردید. اما اردوغان با همکاری و همفکری دوست نزدیک خود عبدالله گل که وی نیز از شاگردان برجسته اربکان بود، در سال ۲۰۰۱ به تأسیس حزب عدالت و توسعه منشعب شده از حزب اسلامگرای فضیلت، اقدام نموده و خیلی زود توانستند با ارائه نظریات جدیدی در باب تعامل با حکومت و کمالیستها برای کسب قدرت، طرفداران بسیاری را سازماندهی نموده و در انتخابات ۲۰۰۲ به راحتی به پیروزی دست یافته و دولت خود را تشکیل دهند. در آغاز کار حزب عدالت و توسعه و سپس به قدرت رسیدن این حزب در ترکیه، مسلمانان منطقه و جهان و به ویژه ایرانیان از پیروزی اردوغان و حزبش به شدت خوشحال شده و این موفقیت حزب عدالت و توسعه را در راستای اهداف جهانی گسترش اسلام و بازگشت اقتدار به جهان اسلام و مسلمان تلقی میکردند.
پیگیریهای اردوغان و حزب عدالت و توسعه در مورد لغو ممنوعیت حجاب در مدارس و دانشگاهها، تلاش برای تصویب قانون مجازات زنا، دفاع از آرمان آزادی فلسطین و برقراری روابط دوستانه با کشورهای اسلامی منطقه را میتوان از اقدامات اولیه حزب عدالت و توسعه به عنوان یک حزب ظاهراً اسلامگرا در ترکیه دانست.
به مرور زمان و با تثبیت دولت و قدرت حزب عدالت و توسعه در ترکیه، در پی انتخاباتهای بعدی، ماهیت واقعی حزب عدالت و توسعه و رهبر آن در حال نمایان شدن بود. ماهیت اصلی حزب عدالت و توسعه که حتی خود سران حزب به آن اذعان دارند را میتوان یک حزب بدون ایدئولوژی و هویت (به خصوص از نوع اسلامی) دانست (یاووز ۱۳۸۹، ۱۴۳).
هویت اصلی حزب عدالت را نمیتوان یک هویت اسلامی کامل دانست، زیرا این حزب در اهداف و سیاستهای درازمدت خود در نظر دارد تا ترکیه را جذب اتحادیه اروپا نموده و حتی هویت اروپایی را بر مردم ترکیه تحمیل نموده و به قول معروف ترکیه را در اروپا و هویت مسیحی و سکولار آن ذوب و محو نماید.
اسلامگرایی اردوغان و حزبش را میتوان در راستای همان اسلامگرایی با قرائت خاص ترکی دانست که ریشه در دو فلسفه اسلامگرایی عثمانی و سکولاریسم کمالیستی دارد.
این دو وجهی بودن فلسفهاسلامگرایی اردوغان و حزبش را باید در استفاده از دین و مذهب برای کسب و تثبیت قدرت در ترکیه و سپس در منطقه آسیای جنوب غربی (خاورمیانه، آسیای میانه، شرقاروپا و شمالآفریقا) دانست.
اردوغان به عنوان یک مسلمان سنی مذهب، طی چند سال اخیر به شدت بر آموزه و آرمانهای اهلسنت در محدودیت دیگر مذاهب اسلامی و به خصوص تشیع، پافشاری داشته است. اردوغان هرگز به اسلام سیاسی معتقد نبوده است بلکه هدف وی آنست که در چارچوب تظاهر به اسلام، هویت سکولار و غربگرای توسعه طلب خود را در ترکیه و جهان اسلام جاری ساخته و تحت عنوان اسلام معتدل و میانهرو، اهداف غرب در زمینه محدودسازی اسلام سیاسی و انقلابی را محقق سازد.
میتوان گفت که هویت سیاسی اردوغان و حزبش را باید هویتی مخدوش و نامشخص دانست. این هویت دارای پشت پردهای است که بعدها و با ظهور نتایج اقدامات کنونی آن به مرور زمان بر ما مشخص خواهد شد. اما منافع کنونی مرتبط بر این هویت را میتوان بهبود شرایط اقتصادی ترکیه، تغییر هویت اسلام سیاسی و جذب کردن مسلمان و ذوب آنان در فرهنگ و هویت اروپایی و غربی و در نهایت تضمین ادامه حضور ترکیه به عنوان یک کشور مستقل و مهم در منطقه و اروپا دانست که تغییرات در کشورش را به عنوان الزامی برای اروپایی شدن ملت - دولت ترکیه محسوب میکند (یاووز ۱۳۸۹، ۱۴۱).
اسلامگرایی حزب عدالت و توسعه را میتوان یک نمایش از اسلامگرایی ظاهری بر اساس قومگرایی ترکی دانست که هویت اسلام راستین در آن نهادینه نشده و جایی ندارد (یاوز ۱۳۸۹، ۱۶۴).
شاید بهتر باشد از صفت اسلامگرایی برای حزب عدالت و توسعه و به خصوص سران آن و به ویژه رجب طیب اردوغان استفاده نکرده و حزب عدالت و توسعه را یک حزب غربگرای سکولار بدانیم.
۴-۲-۱۰- غربگرایی کمالیستی در ترکیه
همانگونه که در بالا نیز ذکر گردید، نوعی خاص از گرایش به غرب و به خصوص هویت غربی در سرزمین آناتولی وجود داشته است که این تمایل به غرب با توجه به همسایگی و هم مرز بودن ترکیه با اروپا و یونان، از ریشهای قدیمی برخوردار بوده است.
تمایل به غرب یا غربگرایی در نزد مردم و البته بیشتر در نزد کارگزاران دولتی ترکیه، سرانجام بعد از سرنگونی حکومت عثمانی در ۱۹۲۲، فوران نموده و بسیاری از نخبگان و روشنفکران ترک را به ابراز این واقعیت و میل درونی برای جذب در هویت غرب، وادار نمود. نگاه حسرت بار آتاتورک و کمالیستها به وضعیت اروپا و اتحادیه اروپا، موجب گردیده بود تا آتاتورک و پیروانش به شدت به دنبال وارد کردن ترکیه در جامعه و سپس اتحادیهاروپا و تبدیل ترکیه به یک کشور تماماً اروپایی باشند.
یکی از دو اصل اساسی سیاست خارجی آتاتورک و کمالیستها، پیوستن به اروپا، پذیرش در اتحادیهاروپایی و تغییر هویت و ماهیت ترکیه از کشور شرقی و اسلامی به یک کشور اروپایی و غربی بوده که به شدت در تمام دوره های بعد از تشکلیل جمهوری ترکیه البته به جز دوران کوتاه دولت حزب رفاه، از سوی دولتمردان و حتی مردم این کشور دنبال شده است.
جمهوری ترکیه و کارگزاران آن به خصوص کمالیستها را میتوان به مغلوبی تشبیه نمود که برای سربلندی خود به تمجید از قدرت و برتری دشمن پرداختهاند. این وضعیت را احمد داوداوغلو اینگونه بیان میکند {ترکیه از این زاویه تنها جامعهای است که پس از مغلوب شدن در مقابل تمدن غرب، از سوی حاکمان سیاسی [خود]اراده الحاق به این تمدن [تمدن غربی] را نشان داده و از حیث هویت فرهنگی و ساختارها که نظام سیاسی مبتنی بر آن بود، گسستی تاریخی و روند مواجهه مجدد را تجربه کرده است} (داوداوغلو ۱۳۹۱، ۹۳).
نهادینه شدن فرهنگ و هویت غربی در ترکیه در سایه اقدامات و اندیشه های آتاتورک و پیروانش، در تمام ابعاد سیاستهای داخلی و خارجی این کشور نمایان و مشخص بوده است. این اقدامات توسط آتاتورک و ترکان جوانی در ترکیه نوینی پایه گذاری گردید که بیشترشان متولد یا ساکن سالونیکا(تسالونیکای کنونی در یونان) و دارای ریشه و هویت دینی یهودی بودند (شرابی ۱۳۷۵، ۶۱ و کینزر ۱۳۸۹، ۹۵،۱۹).
کمالیستهای ترکیه بعد از آتاتورک نیز به شدت به غربگرایی و جذب در اروپا، پایبند بوده و تلاش داشتند تا در سایه ورود به اروپا و پذیرش در اتحادیه اروپا، از خطراتی مانند کمونیسم[۱۴۹]اتحاد جماهیر شوروی و یا خطر کشورهای مسلمان ناراضی از دوران خلافت عثمانی، در امان بمانند.
دوران جنگ سرد[۱۵۰] و رقابت دو ابرقدرت شرق و غرب، برای کمالیستهای ترکیه مانند یک حوض پر از ماهی بود که کارگزاران ترکیه بر این حوض کمعمق به شکار ماهی مشغول بودند. ماهیهای این حوض را باید همان پاداشها و کمکهای گستردهای دانست که امریکا و اروپا به ترکیه میدادند. این کمکهای مالی، اقتصادی و نظامی گسترده که به عنوان کمک به جلوگیری از نفوذ کمونیسم در منطقه و جهان به ترکیه داده میشد، از ترکیه یک متحد و در واقع یک مهره دست نشانده امریکا و غرب در منطقه ساخته بود که در سیاست خارجی خود به شدت تابع سیاستهای امریکا و اروپا شده بود.
در این دوره، غرب در چارچوب سیاستگذاری خود در جهان، به تغییر هویت و فرهنگ جوامع جهان سوم و …، پرداخته و این جوامع را چنان هدایت میکند که به غربگرا تبدیل شوند. این فرایند را میتوان در گزارشات و رهیافتهای کمیسیون سه جانبه[۱۵۱] (آمریکا، اروپایغربی و ژاپن) مشاهده کرد، آنجا که یک گزارش کمیسیون سه جانبه میگوید {غرب نباید خود را به دفاع از ارزشهای اصولی خود قانع ساخته و در صدداجرای آنها در خاک خود باشد، بلکه باید نفوذ در روند طبیعی تغییرات در جهان سوم و حتی در جهان کمونیست را هدف قرار داده، آن را در جهت سازگاری به این ارزشها هدایت کند} (اسکلار ۱۳۷۲، ۹۰۶).
سیاستها و اقدامات کمالیستی در ترکیه را باید اقداماتی افراطی دانست که غربگرایی را در سرلوحه کار خود دارند. شاید بهترین تعریف برای اصول کمالیستی را باید، پروژه افراطی کمالیست به مفهوم اختراع هویت و حافظهای نوظهور در راستای ایجاد جامعهای غربی دانست (یاووز ۱۳۸۹، ۱۴۵).
۴-۲-۱۱- هویت اقتصاد سرمایهداری در ترکیه
یکی دیگر از مؤلفه های تأثیر گذار بر هویت و منافع هر دولت یا کارگزاری را باید اقتصاد و فعالیتهای تجاری و مالی آنها دانست. این اندیشه تأثیرگذاری فوقالعاده اقتصاد بر منافع و هویت را میتوان در اندیشه سه جانبه گرایان نیز مشاهده کرد، آنجا که اقتصاد را به عنوان قلب سیاست در قرن بیست و یکم دانسته و بر نقش اقتصاد در سیاست خارجی و روابط بینالملل نیز تأکید دارند (اسکلار ۱۳۷۲، ۷).
ترکیه نوین از آغاز کار خود، به دنبال کسب منافعی بود که این منافع باید در ازای یک معامله یا کالا به ترکیه داده میشد. ترکیهای که از معادن و منابع زیر زمینی مهمی مانند نفت، گاز یا اورانیوم و … برخوردار نبود، تنها یک کالا برای مبادله و معامله در اختیار داشت و آن کالا، هویت و موقعیت استراتژیک این کشور مسلمان در مرزهای شرق و غرب و نقش آن در موضع گیریهای دو ابرقدرت جهانی بود. کارگزاران ترکیه برای کسب درآمد مالی و اقتصادی و بهبود شرایط اقتصادی خود، مجبور شدند تا به تغییرات اساسی در ماهیت حکومتی خود دست بزنند. آنان با کنار گذاشتن اقتصاداسلامی، ترکیه را در مسیر اقتصاد سرمایه داری غرب هدایت کرده و امیدوار بودند در این مسیر به رشد و توسعه همتراز با کشورهای اروپایی دست بیابند.
یکی از مهمترین پاداشهای غرب و امریکا به کمالیستهااز آغاز تشکیل جمهوری ترکیه تاکنون را باید وامها و کمکهای مختلف غرب به ترکیه، دانست (جمهوری ترکیه ۱۳۸۶، ۲۶۹).
کمکهای مالی اروپا و امریکا به دولتهای ترکیه را میتوان همان پاداشی دانست که ترکها باید در مقابل آن به تغییرات به خصوص در حوزه هویت و منافع خود دست بزنند، الکساندر ونت به این تغییر هویت و پاداشها، اشاره کرده و میگوید، ایفای نقش، متضمن گزینش و انتخاب توسط بازیگر میباشد اما بازیگران مستمراً دست به تغییر هویت و منافع خود نمیزنند، مگر در شرایطی که پاداشهایی چشمگیر و قابل توجه که بیشتر از هزینه های این تغییرات باشد را به دست بیاورد (مشیرزاده ۱۳۸۳، ۱۸۲-۱۸۱).
اقتصاد سرمایه داری و لیبرالیسم اقتصادی[۱۵۲]در ترکیه، چنان مورد توجه و دارای اهمیت بود که مردم و کارگزاران به جای توجه به سیاست و هویت خود، به اقتصاد سرمایه داری توجه داشتند. این اقتصادمحوری و معاملات سرمایه داری با غرب در ترکیه چنان اهمیت و کارایی داشت که آنچه جهتگیری و مسیر جامعه ترکیه را مشخص میسازد، نه سیاست بلکه اقتصاد است (یاووز ۱۳۸۹، ۶۰).
یکی از مهمترین اظهارنظرهای داخلی ترکیه پیرامون نقش اقتصاد و مشوقهای آن در سیاستهای ترکیه را میتوان در کتاب عمق راهبردی مشاهده کرد، آنجا که احمد داوداوغلو میگوید {مؤثرترین مرهم[ دارو] روابط سیاسی تنش دار، شکلدهی حوزه منافع اقتصادی مشترک میباشد} (داوداوغلو ۱۳۹۱، ۳۹۵)، کاری که حزب عدالت و توسعه با همگرایی و تعامل اقتصادی با امریکا و اروپا طی یک دهه اخیر، از خود نشان داده و در واقع به شدت به اقتصاد سرمایه داری غربی وابسته شده است.
بنابراین باید گفت که اقتصاد سرمایه داری و پاداشهای مستمر و کلان غرب، یکی از مؤلفه های تغییر هویت و تغییر منافع ترکیه میباشند.
۴-۲-۱۲- ترکیه نماینده غرب در منطقه
جمهوری ترکیه از همان آغاز تولدش را میتوان یک کشور و یا دولت در خدمت اهداف غرب و به خصوص امریکا دانست.
منطقه مهم و استراتژیک آسیای جنوب غربی و شرق اروپا، چنان برای غرب و به ویژه امریکا اهمیت داشت که این کشور حاضر بود تا برای پیشبرد اهداف خود در این منطقه و به خصوص برقراری ثبات، هزینه های اقتصادی کلانی را پرداخت نماید. ترکیه از آغاز تشکیل جمهوری و بر اساس همان سیاست غربگرایی و پیوستن به اروپا، پیش زمینه های نمایندگی غرب در منطقه را کسب نموده بود. نمایندگی ترکیه در منطقه آسیای جنوب غربی را میتوان در همه ابعاد یک نمایندگی و بلکه فراتر از آن به عنوان یک دولت دست نشانده، مشاهده کرد.
بر اساس دکترین دوستونی[۱۵۳] نیکسون و کسینجر که دو کشور پادشاهی ایران و عربستان به عنوان دو ستون تأمین امنیت و ثبات منطقه خاورمیانه و به خصوص خلیج فارس، انتخاب شده بودند و البته نقش اصلی بر عهده ایران بود تا به عنوان ژاندارم[۱۵۴] منطقه به ایفای نمایندگی آمریکا بپردازد، ترکیه دارای اهمیت و نقش کمتری در معادلات منطقهای بود، هر چند این کشور سعی داشت تا از طریق بزرگنمایی موقعیت خود در همسایگی اتحادجماهیر شوروی، از کمکهای مالی و اقتصادی غرب و امریکا حداکثر سود را ببرد.
ترکیه در مسایل مختلف منطقه مانند بحران فلسطین نیز از تابعان سیاست غرب و امریکا بوده و سیاست خود در قبال اعراب، فلسطین و اسرائیل را در چارچوب سیاستهای غرب تعریف کرده است.
ترکیه با بزرگنمایی موقعیت خود در منطقه و فضاسازی بیهوده در مورد بحرانهایی چون کمونیسم شوروی، اعراب و اسرائیل و … سعی داشت تا نمایندگی غرب را کاملاً در دست بگیرد. این رؤیای آرمانی ترکیه سرانجام با انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹، محقق شده و ترکیه با سوءاستفاده از وضعیت انقلابی ایران و ایجاد نوعی ترس از انقلاب ایران در دل کشورهای منطقه و کشورهای غربی، به مرور زمان به جای ستون تخریب شده ایران که دکترین دوستونی نیکسون را متزلزل کرده بود، توانست خود را به جای ایران به عنوان ژاندارم البته کم فروغ غرب در منطقه نشان داده و نمایندگی غرب را بر عهده بگیرد.
ترکیه که هر سیاستی را بر اساس منفعت اقتصادی آن در پیش میگیرد، برای نمایندگی غرب و اجرای دستورات غرب در منطقه، به مسأله هویت و فرهنگ غربی خود نیز متوسل گردیده و از تغییر هویتی خود در راستای به دست آوردن منافع نمایندگی غرب در منطقه استفاده کرده است. این سیاست ترکیه سالهای اول بعد از جنگ جهانی دوم مورد توجه و حمایت امریکا قرار داشته است (کسینجر ۱۳۸۳، ۲:۵۱).
۴-۲-۱۳- فتحالله گولن، پدر اسلامگرایی غربی
در میان گروه های اسلامگرا و یا بهتر بگوییم متظاهر به اسلامگرایی در ترکیه باید از جریان"گولن” نام ببریم. بعد از تلاش کمالیستها برای تغییر هویت اسلامی ترکیه و انطباق فرهنگ و هویت ترکیه با غرب، در این کشور به مرور زمان جریانهایی ایجاد شدند که بیشتر به مسایل ظاهری اسلام توجه نموده و مبانی اسلام را برای رسیدن به اهداف و منافع خود و البته حکومت ترکیه، با تغییراتی همراه ساختهاند. یکی از جریانهای اسلامگرای بعد از فروپاشی عثمانی را باید جریان نور[۱۵۵]به رهبری سعید نورسی[۱۵۶] دانست. این جنبش دارای اندیشههایی در زمینه انطباق اسلام و احکام آن بااندیشهها و مبانی دنیای مدرن میباشد.
این جنبش مجبور بود با توجه به سیاستهای کمالیستی، در چارچوب نظام هویتی ترکیه حرکت نموده و به مقابله با امپریالیسم غربی و به خصوص دشمنان قرآن در سطح منطقه بپردازد. البته این جریان که رهبر آن ادعای حمایت از اهل بیت(ع) را نیز داشته است، در زمان جنگ شبه جزیره کره[۱۵۷]، از مسلمانان و پیروان خود خواسته بود که در اتحاد و همکاری با امریکا بر علیه کره شمالی و کمونیسم به کره رفته و جنگ نمایند (اعتضادالسلطنه ۱۳۹۱، ۱۲۴). این اقدام دولت کمالیست ترکیه که با حمایت و پشتیبانی شیخ نورسی همراه بود، در جنگ کره از اهمیت بالایی برای ارتش امریکا برخوردار بود. پانزده هزار سرباز ترک به عنوان بخشی از ارتش امریکا که دارای شکل ظاهری متفاوت و با سبیلهای بلند و چهره خشن بودند، به عنوان جنگجویان بیرحم و گوش به فرمانی در خدمت ارتش امریکا بودند. جنگجویانی که حتی قربانیان خود را مثله کرده و سر و گوش آنها را از تن جدا میکردند، در حالی که اصلاً نمیدانستند که کشور کره در کجای دنیا یا آسیا قرار دارد! (کینزر ۱۳۸۹، ۱۳۱-۱۳۰).
این خدمت ترکیه و شیخ سعید نورسی به امریکا را میتوان نشانه بارزی از تغییر هویت و ماهیت برخی گروه های مدعی اسلامگرایی در ترکیه دانست، گروههایی که در مسیر خود، دچار تغییر شده و خدمتگزار غرب و هویت غربی میشوند.
بعد از درگذشت سعید نورسی در دهه ۱۹۶۰ و انشعاب گسترده در میان پیروانش، یکی از شاگردان وی با نام فتحالله گولن[۱۵۸] توانست در ازمیر[۱۵۹]، خودنمایی نموده و با ارائه افکار و نظراتی در دنباله نظرات استادش، پیروان بسیاری را جذب نماید.