چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
(سعدی، ۱۳۷۹: ۴۱۰ )
مجوی از من جدایی ای دلارام
که دیدار تو خود آرام جان است
(کمال، ۱۳۷۵: ۴۸)
یکی از مضامین عمدهای که در دیوان کمال به چشم میخورد، مبارزه با ریاکاری و دشمنی نسبت به زاهد، عابد و صوفی است که به نسبت در غزلهای سعدی این مضمون بسیار کم و در عین حال برخوردها بسیار معتدل است دکتر حمیدیان دلایل این تفاوت را که در بین غزل سعدی و غزل سرایان قرن هشتم از جمله حافظ، عبید، کمال و…دیده میشود در چند چیز می داند:
۱- در مشی و منش سعدی که اساساَ در اعتدال و پرهیز از گزافهگویی در هر چیز استوار است. ۲- روح و سرشت غزل سعدی اخلاص، ارادت، خاکساری و خاکشماری در برابر معشوق و گردن نهادن به خواست او و تیغ و تازیانهی اوست و اینها از اصول و اندیشههای ثابت سعدی و فراگیرترین زمینه و محتوای غزل او؛ پیداست که در یک چنین عرصه و فضایی کمتر جایی برای آویزش و درگیری با این و آن گروه و قشر از جمله زاهدان ریاپیشه یا صوفیان سالوس باقی میماند. ۳- سه دیگر عاملی است مربوط به پارهای دگرگونیهای تاریخی و اجتماعی فرقهها و مسالک که در بررسی اجمالی وضعیت حوزههای دینی و اهل زهد .و شرع در ناحیهی پارس در سدهی هفتم و زمان سعدی در حوزههای مذکور به صورت گروهگراییهای قدرت طلبانه بروز نکرده بود و واکنش بدبینانهی آزادگان و فرزانگان همچون حافظ، عبید زاکانی و جز ایشان را در هیأت موضوعات و مضامینی مانند ستیز و مبارزه با ریاکاری و فساد پنهان زاهدان برانگیخت روی نداده بود .سدهی هفتم دوران اوج گیری کمّی دستگاه تصوف و تعداد خانقاهها لقات و هواداران آن بود، گو این که همین گسترش کمّی، خود موجبات نزول کیفی آن را از جهت بسیاری افراد و اقشار نااهل به این دستگاه وسیع و در نهایت تباهی آن در حدود سدهی هشتم فراهم آورد. (حمیدیان،۱۳۷۵: ۱۱۱و۱۱۲)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
نمونههایی از این مضمونها در دیوان هر دو شاعر:
غلام همت شنگولیان و رندانم
نه زاهدان که نظر میکنند پنهانت
(سعدی، ۱۳۷۹: ۴۱۳ )
صوفی از رندان بپوشد می که در خلوت بنوشد
شد کهن بالای خمها خرقهاش تا کی بپوشد
دلق و سجاده نهاده دم به دم در رهن باده
باز در بازار دعوی پارساییها فروشد
(کمال، ۱۶۳:۱۳۷۵)
شراب لعل مینوشم من از جام زمردگون
که زاهد افعی وقت است میسازم بدین کورش
(همان: ۲۴۱)