دیدگاه دوم: دانش به عنوان یک ابزار. هدف از مدیریت دانش در این رویکرد کمک به افراد در ایجاد و به اشتراک گذاشتن دانش، کمک به افراد در عمل کردن بر اساس دانش است به طریقی که کارآیی سازمان و همکارانش، به طور قابل سنجشی بهبود یابد. (همان منبع،۷۴)
۶-۱-۲) دلایل اهمیت به کارگیری مدیریت دانش:
از مهمترین عللی که موجب شده تا سازمان ها به موضوع مدیریت دانش تمایل نشان دهند آن است که مدیریت دانش:
موجب افزایش بهره وری وسوددهی می شود.
همکاری را تقویت می نماید.
موجب بروز و رشد خلاقیت می شود.
موجب تشویق و نوآوری می شود.
به برقراری و تسریع جریان انتقال دانش از تولید کننده به دریافت کننده کمک می کند.
موجب تسهیل اشتراک اطلاعات بین کارکنان می شود.
از دوباره کاری می کاهد.
توان سازمان را برای مقابله با پدیده تورم اطلاعات افزایش می دهد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
دانش کارکنان را پیش از ترک احتمالی سازمان گردآوری و ذخیره می نماید.کیفیت ارائه خدمات به مشتری را بهبود می بخشد.
از طریق افزایش سطح آگاهی سازمان نسبت به راهکارها، محصولات و عملکرد سازمان های رقیب به سازمان کمک می کند تا از گردونه رقابت خارج نشود.( دهقان نجم، ۴۸ )
۷-۱-۲) اهداف مدیریت دانش:
مدیریت دانش شامل فرایند ترکیب بهینه دانش و اطلاعات در سازمان و ایجاد محیطی مناسب به منظور تولید، اشتراک و به کارگیری دانش و تربیت نیروهای انسانی خلاق و نوآور است. هدف مدیریت دانش ایجاد یک سازمان یادگیرنده و شراکت با ایجاد جریانی بین مخازن اطلاعات ایجاد شده توسط افراد قسمت های مختلف شرکت )مالی، عملکرد، هوش رقابتی، وغیره( و مرتبط کردن آن ها با یکدیگر است. به عبارت دیگر هدف نهایی مدیریت دانش ارتقای ارزش افزوده دانش موجود در سازمان به منظور توسعه و بهبود خلاقیت، بهره وری و ایجاد مزیت رقابتی برای سازمان است.(همان منبع)
۸-۱-۲) گامهای مدیریت دانش:
اهدافی که استراتژی سازمانی از رهگذر مدیریت دانش دنبال می کند با اجرای چهار گام اساسی بهدست می آید که در حقیقت گامهای فرایند مدیریت دانش را تشکیل میدهند:
۱ـ ایجاد و یا گرد آوری دانش
۲ـ ساختار دهی و ارزش بخشی به دانش جمع آوری شده
۳ـ انتقال و تبادل دانش
۴ـ ایجاد ساز و کارهای مناسب جهت بهرهگیری و استفاده مجدد از این دانش چه در بعد فرد و چه در قالب گروه های درون سازمانی.
دستیابی به چنین اهدافی تنها از طریق بهره گیری از ابزارهای مدیریت دانش امکان پذیر است. فناوری که دانش را گسترش میدهد و امکان زایش و رشد دانش را فراهم میکند و کد گذاری و انتقال این داراییها را امکان پذیر میکند، از جمله ابزارهای مدیریت دانش است. این امر باعث ارتقای فراگردهای مرتبط با دانش در سازمان می شود. البته در این راه شایسته است به نظر راگلس (۱۹۹۷) که اعتقاد دارد تمامی ابزارهای مدیریت دانش کامپیوتری شده نیستند، توجه کرد. وی ابزارهای مدیریت دانش را به سه دسته تقسیم کرده است و میان آنها تمایز قائل میشود:
۱ـ برخی ابزارها مخصوص تولید و تنظیم دانش است. این ابزارها یکی از عوامل کلیدی کارایی و خودکفایی بلند مدت سازمان بوده و باعث رقابت پذیری آن می شوند. این دسته شامل خلق یک ایده جدید، طراحی مدلهایی نو، ترکیب و تلفیق رشته های علمی گوناگون و در نهایت توسعه فراگردهای جدید در سازمان است.
۲ـ کاربرد این دسته از ابزارها در نظام بخشی و کدگذاری دانش است. در واقع چون داراییهای غیر ملموس (مانند دانش، اطلاعات و …) برخلاف داراییهای ملموس ـ در صورت عدم استفاده هیچ ارزش ذاتی ندارند، بایستی قابل دسترس برای افراد درون و بیرون سازمان باشد. این دسته از ابزارها اجازه می دهد تا دانش به قابلیت دسترسی همگانی و انتقال میان افراد و سازمانها دست یابد.
۳ـ دسته سوم ابزارهایی هستند که جهت تسهیم دانش هستند. این ابزارها با سه مانع مهم روبرهستند که عبارتند از:
الف) اختلاف و فاصله زمانی، چه از بعد تاریخی (که بر می گردد به حافظه سازمانی) و چه در زمان حال (چون در زمان حال نیز مشکلاتی در هماهنگی بین برنامه های زمانی افراد جهت یافتن زمانی مشترک مناسب میان آنها برای مبادله مطلوب دانش وجود دارد).( چیت سازیان،۱۳۸۵)
۹-۱-۲) عوامل کلیدی موفقیت دانش:
در ادبیات مربوط به عوامل کلیدی موفقیت، تعاریف زیادی از آن ارائه شده است. یکی از مهمترین تعاریف مربوط به روکارت[۱۴]است . به زعم وی عوامل کلیدی موفقیت عبارتنداز: تعداد محدودی از حوزه های فعالیت که عملکرد رقابتی موفقیت آمیزی در پی خواهند داشت. در تعریف دیگری برونو و لیدکر[۱۵] اظهار میدارند که عوامل کلیدی موفقیت عبارتند از : مشخصه ها، شرایط یا متغیرهایی که اگر درست مدیریت شوند می توانند اثر قابل ملاحظه ای بر موفقیت موضع رقابتی سازمان داشته باشند. در عوض، پینتو و اسلوین[۱۶]عوامل کلیدی موفقیت را عواملی می دانند که به طور قابل ملاحظه ای شانس اجرای پروژه ها را بهبود می بخشند. در حوزه مدیریت است راتژیک، تعریف عوامل کلیدی موفقیت از جامعیت بیشتری برخوردار بوده و نشان دهنده یک پیوند ایده آل بین
شرایط محیطی و مشخصه های کسب و کار است. اسکیرم و آمیدن[۱۷]در خصوص پیاده سازی مدیریت دانش هفت عامل کلیدی را شناسایی کردند . این عوامل عبارتند از :
الزام مستحکم به کسب و کار، معماری وچشم اندار، رهبری دانش، فرهنگ تسهیم و خلق دانش، یادگیری مستمر، زیرساخت فن آوری توسعه یافته، و فرآیندهای دانش سازمانی .مطالعه دیگری برای شناسایی عوامل کلیدی موفقیت توسط هلسپل و جوشی[۱۸] انجام شده است. در ابتدا، آنها با مطالعه ادبیات مدیریت دانش، دسته ای از عوامل را استخراج کرده و در نهایت با تکنیک دلفی در جامعه خبرگانی متشکل از هیات بین المللی از متخصصان و دست اندرکاران مدیریت دانش بود، عوامل شناسایی شده را مورد ارزیابی قرار دادند . آنها سه طبقه اصلی از اثرگذارها(مدیریتی ، منابع، و محیطی ) را که عوامل کلیدی در درون هر یک از این اثرگذارها قرار دارد، معرفی کردند . اثرگذارهای مدیریتی دارای چهار عامل کلیدی اصلی است که عبارتند ا ز: هماهنگی، کنترل، رهبری و سنجه ها؛ اثرگذارهای منابع متشکل ازدانش، افراد، منابع مالی وغیرمالی است؛ در حالی که اثرگذارهای محیطی مشتمل بر رقابت، بازارها، اضطرار زمانی، جو اقتصادی و دولتی است. داونپورت و همکاران[۱۹]، یک مطالعه اکتشافی در سی و یک پروژه مدیریت دانش در بیست و چهار شرکت انجام دادند. هدف این مطالعه گسترده تعیین عوامل کلیدی مرتبط با پیاده سازی مدیریت دانش بود . آنها از میان ۱۸ پروژه موفق، هفت عامل کلیدی موفقیت را شناسایی کردند که عبارت بودند از : ارزش صنعت، زبان و هدف مشترک، ساختار دانش انعطاف پذیر و استاندارد، کانال های چندگانه برای انتقال دانش، فرهنگ دانش پسند، زیرساخت سازمانی و فنی، اقدامات انگیزشی، و حمایت مدیریت ارشد. چریدس و همکاران[۲۰] عوامل کلیدی گوناگونی را برای پیاده سازی موفقیت آمیز مدیریت دانش در حوزه های وظیفه ای سازمان شناسایی کردند که استراتژی، مدیریت منابع انسانی، فن آوری اطلاعات، بازاریابی، و کیفیت از عوامل کلیدی آنها بود . در تحقیقی که توسط هونگ و همکاران[۲۱] در خصوص عوامل کلیدی موفقیت در بکارگیری سیستم مدیریت دانش برای صنعت داروسازی انجام شده است، هفت عامل درموفقیت سیستم مدیریت دانش مورد شناسایی قرار گرفته است که عبارتند از :
۱)استراتژی الگوگیری وساختار دانشی اثربخش؛ ۲) فرهنگ سازمانی؛ ۳)زیرساخت سیستم اطلاعاتی؛ ۴) درگیری و آموزش افراد؛ ۵ )رهبری و تعهد قوی مدیریت ارشد؛ ۶)محیط یادگیری وکنترل منابع؛ ۷) ارزیابی از آموزش حرفه ای و کار تیمی .( محمدی،۱۳۸۸،۴۸۴۹)
در جدول زیر به طور خلاصه عوامل کلیدی موفقیت مدیریت دانش از دیدگاه دانشمندان مورد بررسی قرار می دهد.
ردیف | صاحبنظران | عوامل کلیدی موفقیت | |
۱ | ویگ ( ۱۹۹۶ ) | فرایندهای مدیریت دانش ، ایجاد، سازماندهی ، انتقال، تبدیل ، نگهداری و بکارگیری دانش | |
۲ | داونپورت ( ۱۹۹۸) | زیرساختهای سازمانی و فنی ، ساختار دانش ، حاکمیت فرهنگ و جو دوستانه در سازمان ، اهداف روشن و زبان مشترک وجود مسیرهای چندگانه برای انتقال دانش ، حمایت مدیریت عالی ، رفع موانع انگیزشی |
|
۳ |