“
۲-۳-۶- عوامل آسیب رسان به رضایت زناشویی
۱- وجود خطاهای شناختی و باورهای غلط و نادرست زوجین نسبت به یکدیگر و زندگی مشترکشان (خطاهای شناختی رایج از قبیل تفکر سیاه و سفید، بزرگنمایی، تعمیم بیش از حد و …).
۲- ضعف در مهارت های بین فردی، ارتباطی و مهارت های مقابلهای مؤثر زوجین در برخورد با مسایل زناشویی.
۳- ناپختگی عاطفی و نااستواری (بی ثباتی) هیجانی در خصوص شیوه های کنترل هیجانات و شیوه های مناسب و بروز و ظهور عواطف و احساسات در روابط زناشویی.
۴- عدم وجود صمیمیت، همکاری متقابل و مسئولیت پذیری زناشویی.
۵- وجود مسائل و مشکلات مادی و فشارهای زندگی (رهنما، ۱۳۸۳).
۲-۴- خودکارآمدی
در سال ۱۹۹۸ بندورا خودکارآمدی را به این صورت بیان کرد : قضاوت شخصی فرد درباره ی توانایی های خود برای عملکرد موفق در تکالیف که نیازمند به گسترده شدن تلاش فرد و حفظ آن در شکل رویارویی با موانع است ( کلینکه[۴۲]، ترجمه محمدخانی، ۱۳۹۲) . از نظر شارف، خودکارآمدی ( کارایی شخصی ) به عنوان داوری شخصی فرد در مورد تواناییهایش در جهت سازماندهی انجام پارهای از اعمال که برای انجام یک تکلیف مورد نیاز میباشد، ارجاع داده می شود، ( شارف[۴۳] ،۱۹۹۷). سازه خودکارآمدی به اعتقادات فرد مبنی بر توانایی انجام تکالیف در شرایط خاص اشاره دارد . علاوه بر این، نوع دیگرخودکارآمدی به باور کلی فرد در مورد توانمندی و قابلیت های خود اشاره دارد (مادوکس، ۲۰۰۲) .
بندورا انتظارات مربوط به عملکرد شخص را تحت عنوان باورهای خودکارآمدی برچسب زده است . او ادعا نمیکند که خودکارآمدی تنها متغیر ضروری برای تبیین رفتار میباشد، لیکن معتقد است که در جلسه درمانی این عامل یکی از متغیرهای مهم خواهد بود . به اعتقاد او هنگامی که افراد با موقعیتهای مشکل، بویژه آن موقعیتهایی که برانگیختگی هیجانی ناخوشایندی را به همراه دارند، انطباق حاصل میکنند اطمینانشان در حد زیادی تغییر پیدا می کند . آنهایی که به تقاضاهای موقعیت با مهارت بیشتری پاسخ می دهند اطمینانشان بیشتر یا به اصطلاح خودکارآمدیشان بالاتر، آنهایی که سعی در غلبه بر مشکل دارند خودکارآمدیشان سختتر و آنهایی که در این امر پافشاری میکنند خودکارآمدیشان پایدار است. بندورا از اینجا استنتاج می کند که روان درمانیهایی موفق هستند که در افزایش خودکارآمدی مؤثرتر عمل میکنند و در واقع این مکانیسم علت این امر را که چرا بعضی از درمانها به طور کلی نسبت به درمانهای دیگر بهتر هستند و این که چرا در همان نوع درمان بعضی از افراد نسبت به سایرین پیشرفت بیشتری نشان می دهند بیان می کند . سهم نظریه خودکارآمدی مشخصتر کردن انتظارات نسبت به آنچه که قبلاً انجام گرفته و این که این انتظارات بایستی چگونه سنجیده شوند و نیز این انتظارات از کجا سرچشمه گرفتهاند میباشد ( کلینکه، ترجمه محمدخانی، ۱۳۹۲) .
افرادی که خودکارآمدی قوی دارند معتقدند که می توانند به طور مؤثر بر رویدادها و شرایطی که مواجه میشوند، برخورد نمایند از آنجایی که آن ها در غلبه بر مشکلات انتظار موفقیت دارند، در تکالیف استقامت کرده واغلب درسطوح بالایی عمل میکنند. این افراد ازاشخاصی که خودکارآمدی ضعیف دارند، به تواناییهای خود اطمینان بیشتری داشته و تردید کمی نسبت به خود دارند. آنان مشکلات را چالش میبینند، نه تهدید و فعالانه درجستجوی موقعیتهای جدید هستند. خودکارآمدی قوی ترس از شکست را کاهش داده، سطح آرزو را بالا میبرد و توانایی حل مسأله و تفکر تحلیلی را بهبود میبخشد.افرادی که خودکارآمدی ضعیف دارند، احساس میکنند که در اعمال کنترل بر رویدادهای زندگی درمانده و ناتوانند. آنان معتقدند هر تلاشی که مینمایند، بیهوده است. هنگامی که آنان با موانعی روبرو میشوند، اگر تلاش های اولیه آنان در برخورد با مشکلات بی نتیجه باشند، سریعا قطع امید مینمایند. افرادی که خودکارآمدی ضعیفی دارند، حتی تلاش نمیکنند که بر مشکلات غلبه نمایند، زیرا آنان متقاعد شدهاند که هر کاری انجام دهند بیهوده است و تغییری در اوضاع ایجاد نمیکنند. خودکارآمدی ضعیف می تواند انگیزش را نابود سازد، آرزوها را کم نموده، با توانایی شناختی تداخل نموده و تأثیر نامطلوب بر سلامت جسمانی بگذارد. افرادی که از خودکارآمدی قوی برخوردارند، تمایل دارند هر چه بیشتر خودشان را با تکلیف مورد نظر درگیر نمایند. هنگام مواجهه با مشکلات زمان بیشتری مقاومت میکنند و دوست دارند تکلیفی که به آنان واگذار شده را به نحو شایسته انجام دهند و برای رسیدن به هدف هر زمان که نیاز باشد راهکارهای خود را تغییر دهند ( فراهانی ، ۱۳۷۸ ).
کاپرارا[۴۴] و همکاران (۲۰۰۱) خودکارآمدی را باور فرد در مورد تواناییهایش برای موفق شدن در یک حوزه خاص دانسته و استدلال کرده اند که سطح تأثیرپذیری افراد و میزان فعالیت آن ها بیشتر بر اساس باورهاست تا بر اساس سنجش های عینی . خودکارآمدی یکی از مؤلفه های کسب موفقیت و سازش یافتگی است و در حیطه روانشناسی مثبت جای میگیرد ( اشنایدر ، ۲۰۰۲) .
نظریه خودکارآمدی (بندورا، ۱۹۸۶؛ به نقل از طهماسیان، ۱۳۸۶) بیان میکند که ادراک و باور به توانمندی خود، نقش تعیینکنندهای در انجام هر عمل و رفتار دارد، بنابرین باور به خودکارآمدی به عنوان تعیینکننده این که فرد در یک موقعیت چگونه رفتار خواهد کرد پیشبینیکننده افکار و عواطف تجربهشده وی در آن موقعیت است. بندورا (۱۹۷۷) اظهار میکند که تخمین فرد از خود در مورد تواناییهایش در یک موقعیت، به شدت بر تصمیمات او اثر میگذارد. تصمیم در مورد اینکه چه فعالیتهایی را انجام دهد یا از چه فعالیتهایی اجتناب کند و در کدام مورد ایستادگی داشته باشد و در چه مواردی دست از کار بکشد و آن را رها کند (رودباخ[۴۵]، ۲۰۰۶). شایان ذکر است که خودکارآمدی از تواناییهای واقعی فرد نسبتاً مستقل است. خودکارآمدی، داشتن یقین در مورد کفایت است که بر اساس ارزیابی منابع مختلف اطلاعات در مورد توانایی فرد بنا شده است. با توجه به دیدگاه بندورا، خودکارآمدی نقش کلیدی در خودتنظیمی حالتهای عاطفی دارد. خود بندورا میگوید” ناتوانی ادراک شده جهت تاثیرگذاری بر وقایع و شرایط اجتماعی که به طور جدی بر زندگی فرد اثرگذار است، می تواند احساسات بیهودگی و دلسردی مانند اضطراب را ایجاد کند”. به طور خلاصه، زمانیکه افراد خودشان را در به دست آوردن پیامدهای ارزشمند ناموثر ادراک کنند، احتمالاً افسرده میشوند. از طرف دیگر، زمانیکه افراد خودشان را در مقابله با وقایع تهدید کننده بالقوه نامجهز ببینند، احتمالاً مضطرب میشوند (موریس[۴۶]، ۲۰۰۲).
“