*هُوَ الَّذِى بَعَثَ فىِ الْأُمِّیِّنَ رَسُولًا مِّنهُْمْ یَتْلُواْ عَلَیهِْمْ ءَایَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الحِْکْمَهَ *کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِّنکُمْ یَتْلُواْ عَلَیْکُمْ ءَایَاتِنَا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَ الحِْکْمَهَ؛
در تفسیر آیه ۱۵۱سوره بقره، شیخ طوسی می نویسد:
یزکیکم یعنی: شما را در معرض آموزشها و برنامه هایی قرار می دهد که بدان وسیله پاک و منزه می گردید و در پرتو فرمانبرداری خداوند و پیروی از رضای او، به پاکی شما گواهی توان داد. کتاب، یعنی قرآن؛ و حکمت یعنی وحی و سنت. تزکیه، با ازدیاد اعمال نیک و خالص حاصل شود و حکمت، با تعلیم و اعمال مستقیم میسر گردد.[۴۱۵]
از این رو در هر سه آیه تلاوت آیات الهی مقدم بر تزکیه و تعلیم ذکر شده است. و تلاوت آیات الهی بر انسانها مبتنی بر فطرت آنهاست و همین تلاوت آیات تزکیه لازم برای کسب معارف حقه الهی را فراهم می کند و آنگاه تزکیه ای که بعد از کسب معارف حقه ازا انبیاء الهی برای انسان حاصل می گردد، انسانهای وارسته ای همچون ابوذر و سلمان را به جامعه بشریت تقدیم می کند.[۴۱۶]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
علت تقدم و تأخر تزکیه بر تعلیم
مرحوم علامه در مورد تقدم و تأخر تزکیه بر تعلیم در آیات مذکور می نویسد: علت اینکه در آیه ۲ سوره جمعه و ۱۵۱ سوره بقره تزکیه مقدم بر تعلیم آمده این است که این دو آیه شریفه در مقام چگونگی تربیت کردن مؤمنین توسط پیامبر اکرم می باشد و طبیعی است که در مقام تربیت، تزکیه مقدم بر تعلیم است و لی در آیه ۱۲۹ از سوره بقره حضرت ابراهیم از خداوند طلب می کند که تزکیه و علم به کتاب و حکمت را نصیب فرزندانش قرار بدهد و در مقام تحقیق و شناخت، علم و حکمت مقدم بر تزکیه که مربوط به اعمال و اخلاق است می باشد.[۴۱۷]
ﺑﻪ ﻗﻮل آﻳﻪ اﷲ ﺟﻮادی آﻣﻠﻲ، ذات اﻗﺪس اﻟﻪ، در ﻋﻴﻦ ﺣﺎﻟﻲﻛﻪ در ﺑﺴﻴﺎری از ﻣﻮارد ﺗﺰﻛﻴﻪ را ﻗﺒﻞ از ﺗﻌﻠﻴﻢ ذﻛﺮ ﻛﺮد اﮔﺮ در ﺑﻌﻀﻲ از آﻳﺎت ﻗﺮآنﺗﻌﻠﻴﻢ ﻗﺒﻞ از ﺗﺰﻛﻴﻪ ذﻛﺮ ﺷﺪ ﺑﺮای آن اﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﺗﺰﻛﻴﻪ اﺳﺖ و آن ﻣﻮارد ﻓﺮاوان ﻛﻪ ﺗﺰﻛﻴﻪ ﻗﺒﻞ از ﺗﻌﻠﻴﻢ ذﻛﺮ ﺷﺪ ﺑﺮای آن اﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﺰﻛﻴﻪ، ﻣﻘﺪم ﺑﺮ ﺗﻌﻠﻴﻢ اﺳﺖ.[۴۱۸]
مرحوم علامه ذیل آیه ۱۵۱ سوره بقره ، تزکیه را به معنی تطهیر یعنی برطرف کردن زشتیها و پلیدیها آورده که شامل برطرف کردن اعتقادات فاسد و ملکات رذایل اخلاقی و اعمال شنیع می گردد.[۴۱۹] اما در ذیل آیه ۲ سوره جمعه تزکیه را به معنای نموی که ملازم خیر و برکت است می داند.[۴۲۰]
به نظر می رسد کلمه تزکیه که در کتب لغت آمده، هم زمان در دو معنا استعمال می شود و این از خصوصیات قرآن است که همه معانی لفظ ملحوظ می شود . پس می توان گفت لفظ تزکیه نیز در این آیات از این خصیصه برخوردار است لذا هم به معنای تطهیر و اصلاح و هم به معنای نمو دادن و بالاندن بکار رفته است.[۴۲۱]
۳-۱-۳-۱-۳٫ تزکیه در استعمالات قرآنی
: در اﺳﺘﻌﻤﺎﻻت ﻗﺮآﻧﻲ، ﺗﺰﻛﻴﻪ ﺑﻪ ﭼﻬﺎر ﺻﻮرت ﻣﻮرد اﺳﺘﻔﺎده ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ:
ﮔﺎه ﺑﻪ ﺑﻨﺪه ﻧﺴﺒﺖ داده ﺷﺪه ﻛﻪ آن را ﻛﺴﺐ می ﻛﻨﺪ: «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّئهَا[۴۲۲]؛ هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده»
ﮔﺎﻫﻲ ﺗﺰﻛﻴﻪ را ﺑﻪ ﺧﺪای ﺗﻌﺎﻟﻲ ﻧﺴﺒﺖ ﻣﻲدﻫﺪ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﻳﻨﻜﻪ در ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻣﻨﺸﺎ و ﻓﺎﻋﻞ اﺛﺮﺑﺨﺶ اوﺳﺖ: «بَلِ اللَّهُ یُزَکىِّ مَن یَشَاءُ ؛ خدا هر کس را بخواهد، ستایش مىکند»
ﮔﺎه ﺗﺰﻛﻴﻪ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻛﻪ واﺳﻄﻪ وﺻﻮل ﺗﺰﻛﻴﻪ اﺳﺖ ﻧﺴﺒﺖ داده ﻣﻲ شود: «خُذْ مِنْ أَمْوَالهِِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِم بهَِا وَ صَلِّ عَلَیْهِم[۴۲۳]؛ از اموال آنها صدقهاى (بعنوان زکات) بگیر، تا بوسیله آن، آنها را پاک سازى و پرورش دهى»
ﮔﺎﻫﻲ ﻧﻴﺰ ﺗﺰﻛﻴﻪ ﺑﻪ ﻋﺒﺎدﺗﻲ ﻛﻪ ﺧﻮد وﺳﻴﻠﻪ آن اﺳﺖ ﻧﺴﺒﺖ داده ﻣﻲﺷﻮد: «فَإِن لَّمْ تجَِدُواْ فِیهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتىَ یُؤْذَنَ لَکمُْ وَ إِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُواْ فَارْجِعُواْ هُوَ أَزْکىَ لَکُم[۴۲۴]؛ و اگر کسى را در آن نیافتید، وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد: «بازگردید!» بازگردید این براى شما پاکیزهتر است.»
ارﺗﺒﺎط اﻳﻦ ﭼﻬﺎر ﮔﺰﻳﻨﻪ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ راﺣﺘﻲ ﻗﺎﺑﻞ درک اﺳﺖ. حجت های الهی ﻛﻪ ﻣﺴﺌﻮل در ﻗﺒﺎل اﻓﺮاد ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﺑﻴﺎن اﻫﻤﻴﺖ ﺗﺰﻛﻴﻪ و ﺟﺎﻳﮕﺎه رﻓﻴﻊ آن(ﻧﻤﻮﻧﻪ اول) ﺗﻼش میﻛﻨﻨﺪ ﻣﺨﺎﻃﺒﺎن ﺧﻮد را ﺗﺤﺮﻳﻚ ﻛﻨﻨﺪﺗﺎ ﺑﻪ ﺳﻮی اﻳﻦ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﺘﻌﺎﻟﻲ ﺑﻪ راه ﺑﻴﺎﻓﺘﻨﺪ. ﭘﺲ از اﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از اﺑﺰار ﺧﺎص ﻫﻤﭽﻮن ﻋﺒﺎدات معینه(صدقه،نماز،دعا و…)راه رﺳﻴﺪن ﺑﻪ اﻳﻦ ﺳﺮ ﻣﻨﺰل ﻣﻘﺼﻮد را ﻫﻤﻮار ﻣﻲﻧﻤﺎﻳﻨﺪ و آﻧﮕﺎه راﻫﺮوان ﻛﻪ ﺑﺎ اراده و ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻗﺪم در اﻳﻦ راه ﮔﺬاﺷﺘﻪ اﻧﺪ، ﺑﺎ ﺗﺄﻳﻴﺪات ﺧﺪایﺗﻌﺎﻟﻲ، ﺗﻮﻓﻴﻖ ﻛﺴﺐ اﻳﻦ ﻣﻘﺎم ﻋﺎﻟﻲ را ﭘﻴﺪا ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﻛﺮد.[۴۲۵]
نتیجه:
پس طبق آیات قرآنی و روایات پیشوایان به این نتیجه رسیدیم که مهمترین عامل بعثت انبیا، تهذیب اخلاق و تزکیه نفوس بشر از رذائل اخلاقی و متخلق شدن به فضائل و مکارم اخلاقی است وتا در جامعه، اخلاق آن جامعه تزکیه و تهذیب نگردد و متخلق به اخلاق حسنه و نیکو نشود آن جامعه روی خوشبختی و سعادت و کمال و برتری نخواهد دید و در ردیف بهترین جوامع انسانی قرار نخواهد گرفت؛ چنان که خداوند منان در قرآن کریمش می فرماید:
«وَ أَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِین[۴۲۶]؛ و شما برترید اگر ایمان داشته باشید»
« شما برترین و والاترین جوامع ملل جهانید اگر مؤمن باشید».
یعنی اگر متخلق به اخلاق اسلامی شوید و روح ایمان داشته باشید.
و پیامبر اکرمش را فقط به واسطه حسن خلق در قرآنکریم ستوده و حال آنکه دارای همه گونه صفات ملکوتی بوده؛ زیرا فرموده:
«وَ إِنَّکَ لَعَلىَ خُلُقٍ عَظِیم[۴۲۷]؛ ای پیامبر تو دارای خلق نیکوهستی».
و از همه این سخنان استفاده می کنیم که مقام انسانیت و سعادت نیکبختی و خوشبختی او در هردو نشأه ، داشتن اخلاق اسلامی است.
۳-۱-۳-۲٫ تذکر
مقدمه
انبیاء الهی علاوه بر نشان دادن راه صحیح برای تکامل حقیقی انسان،و دریافت وحی و ابلاغ آن به مردم،تأثیرات مهم دیگری نیز در تکامل انسانها داشته اند که یکی از مهمترین آنها نقش مذکر بودن آنهاست.
بسیاری از مطالب هست که عقل انسان،توانایی درک آنها را دارد ولی یا نیاز به گذشت زمان و تجارب فراوان دارد و یا در اثر اهتمام افراد به امور مادی و غلبه گرایشهای حیوانی بر ایشان مورد غفلت و فراموشی قرار می گیرد و یا در اثر بدآموزیها و تبلیغات سوء، بر توده های مردم، پنهان می ماند. چنین مطالبی نیز بوسیله حجت های الهی، بیان می گردد و با تذکرات و یادآوریهای پی در پی، از فراموش شدن کلی آنها بعمل می آید و با آموزشهای صحیح و منطقی،جلوی مغالطات وبدآموزیها گرفته می شود.
۳-۱-۳-۲-۱٫ تذکر در قرآن
در آیاتی از قرآن مجید، تذکره تنها وظیفه آن حضرت نامیده شده است؛«فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِر[۴۲۸]؛ پس تذکّر ده که تو فقط تذکّر دهندهاى!تو سلطهگر بر آنان نیستى که (بر ایمان) مجبورشان کنى»
. تعبیر حصر تنها درباره منذر و مذکر بودن آن حضرت آمده، نه تعلیم، که نشان دهنده اهمیت تذکره مانند انذار است.
گفتنی است حصر سمت پیامبر در تذکره یا انذار، ضمن تفهیم اهمیت این دو، نسبی است، نه نفسی.
پیامبر از جهت رسالت، سمتی جز ابلاغ پیام به طور روشن ندارد؛ «…وَ مَا عَلىَ الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَغُ الْمُبِین[۴۲۹]» و هرگز عهده دار پذیرفتن مردم نیست، اما این ابلاغ گاهی ابتدایی و با تعلیم همراه است و گاهی مسبوق به آگاهی قبلی مخاطبان است و جنبه یادآوری دارد.
از این رو با کلمه «تذکره» بیان می شود. خطوط کلی معارف دین در نهان بشر هست و وحی الهی می کوشد فطرت خوابیده انسان را بیدار کند تا افزون بر آموختن جزئیات فرعی دین، داده های فطری او را شکوفا سازد و آنچه را در نهان او نهادینه کرده است، یادآوری کند.
اعتقاد به خدای یکتا و اشتیاق به معاد و قیامت و جهان جاوید، و شوق برقراری ارتباط میان خلق و خالق که همان وحی و نبوت و رسالت است، در روح و فطرت بشر نهفته است واثر مهم رسالت آن است که انسان را به ذخایر نهفته و ابعاد وجودی اش آگاه می کند و راه رسیدن به آن اهداف والا و کمال های مطلق و نهایی را نشان می دهد و پرده های غفلت را که بر اثر اشتغال به طبیعت و امور مادی بر روی فطرت بشر آویخته شده، کنار می زند و به عهد دیرین الهی رهنمون می گردد.[۴۳۰]
«از جمله نکته هایی که از قرآن کریم استفاده می شود که از فواید نبوت بلکه از اهداف نبوت است این است که مردم با اینکه چیزهایی را می توانند درک کنند و یا بصورت مبهم و نیمه آگاهانه درک کرده اند احتیاج به تذکر دهنده ای دارند که آن درک نیمه آگاهانه آنها کامل شود و به تعبیر قرآن کریم از غفلت خارج شوند و به ذکر و آگاهی برسند. تعبیراتی که در قرآن، در مورد خود قرآن و بسیاری از کتابهای آسمانی دیگری بعنوان: «ذکر، ذکری، تذکره، مذکر» و امثال اینها شده است ناظر به این جهت است.[۴۳۱]»
«إِنهََّا تَذْکِرَه؛ این (قرآن) تذکّر و یادآورى است»
«بنابراین مساله تذکر و تبلیغ پیامبر ص از نخستین روز شروع شد، و تا آخرین دقیقه حیات آن حضرت ادامه داشت، و بعد از او نیز به وسیله جانشینان معصوم و علماى دین تداوم داشته و خواهد داشت و این مطلبى نسخ شدنى نیست.[۴۳۲]»
ذکر، یادآوری است یعنی چیزی را انسان می داند اما فراموش و یا غفلت کرده است و به عبارتی نیمه آگاهانه شده است. و طبعا علم وقتی در انتخاب اثر دارد که مورد توجه باشد. ممکن است جوامعی در اثر عوامل مختلفی به حالی بیفتند که این غفلت عمومیت پیدا کند. جو جامعه طوری می شود که اصلا این مسائل برایشان مطرح نشود، راهی نیز برای اینها از خود مردم نیست . در اینجا نیز کار انبیاء این است که مردم را از غفلت درآورند.
امیرمؤمنان علیه السلام در مقام بیان حکمتهای بعثت انبیاء می فرماید:
« لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغ» یعنی خدای متعال، پیامبران خود را پی در پی فرستاد تا وفاداری به پیمان فطرت را از مردم بخواهند. و نعمتهای فراموش شده را به یادشان آورند،و با تبلیغ و بیان حقایق،حجت را برایشان تمام کنند.[۴۳۳]
نتیجه
پس تذکر و بیرون آوردن مردم از غفلت و توجه دادن به آنچه فطرتا درک می کنند و یا با عقل خویش می شناسند یکی از وظایف حجت های الهی و از فوایدی است که بر وجود آنان مترتب می شود .
۳-۱-۳-۳٫ آزادسازی انسانها از غل و زنجیر
یکی از اهداف مهم حجت های الهی، آزاد کردن انسانها از قید و بندهایی است که مانع تکامل و شکوفایی فرد و اجتماع می گردد. پیامبران با همه ارزشهای دروغینی که بر جوامع انسانی حاکم بود، مبارزه کردند. انبیاء آمدند تا تکالیف غیرمنطقی و بیهودهای را که جوامع مختلف به آنها پایبند بودند، نابود سازند.