خلاصه بشر بر حسب طبع، نه عقیده آنان بر اساس صحیح و فکر منطقى است و نه اعمال و رفتار آنان بر اساس بینائى و توجه به نتیجه است؛ بلکه به هر چه به خاطر آنان خطور کند و بدان تمایل بیابند، بدان اقدام مىنمایند و درباره پذیرش و پیروى از مکتب قرآن با این که یگانه رهبر بشر بسوى سعادت و سبب انتظام زندگى عموم بشر است بدان توجه نمىنمایند و در مقام تمیز میان خیر و شر و نیک و بد و عقیده صحیح و فاسد برنمىآیند و چنین پندارند هر چه به آن قدرت دارند و مىتوانند آن را برگزینند و انجام دهند باید بدان اقدام نمایند بدون این که در آن باره بیاندیشند خیر و صلاح خود را در نظر بگیرند آنگاه بدان اقدام نمایند.[۵۳۱]
خطاى بزرگى که انسان مرتکب آن مىشود، این است که پیوسته شرّ و بدى را خیر و نیک تصور مىکند و پرسشى که پیش مىآید این است که: مگر عقل خیر و شر را از یکدیگر تمیز نمىدهد؟ آرى، او را عقل هست؛ ولى چون حجابى از هواهاى نفسانى و مصلحتها او را احاطه کرده است، در رسیدن به آنچه مىخواهد شتاب مىورزد و به انجام دادن خطاها وحتی گناهان بزرگ به این گمان مىپردازد که بعضى از لذتهاى آنى را در دسترس او قرار مىدهد و از آن جهت در مقابل سلطان ظالم و ستمگر شورش نمىکند که ترس از نابودى مصالح عاجل خود دارد.
عجله، از ذات انسان است که از بىخبرى و نادانى نسبت به آینده و محجوب بودن از غیب زمان سرچشمه مىگیرد، در صورتى که صبر، زاده عقل است و علم به نتایج آینده، و معلوم است که ذات انسان از جهل است، و علم از آن خدا است، و بدین گونه بر روش آیاتى که ما را به مسئولیت تذکر مىدهد تنظیم شده است.[۵۳۲]
درواقع طبق این گفته رابطه ای بین عقل و شتاب است . شتاب کردن در مقابل فکر و دقّت و بررسى است. یعنى بدون این که دقّت و فکر کند اقدام به عمل نماید.و در اکثر مواردی که انسان به سوى شرّ اقدام مىکند توأم با شتاب کردن و بدون دقّت و فکر و عاقبت اندیشى باشد.پس عجله کردن در امور، یکى از اشتباهات بزرگ و از أعمال بسیار مذموم باشد.
۲- ب)عجله ، مانع قضاوت صحیح
خداوند درقرآن کریم چنین می فرماید:
قَالَ لَهُ مُوسى هَل اَتَّبِعُکَ عَلَى اَن تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشداً * قَالَ اِنَّکَ لَنْ تَستَطیعَ مَعِىَ صَبْراً *وَکَیفَ تَصبِرُعَلَى مَا لَم تُحِطْ بِهِ خُبراً*قَالَ سَتَجِدُنى اِنْ شآءَ اللّهُ صابِراً وَلااَعصِى لَکَ أَمْراً [۵۳۳]؛ حضرت موسى (علیه السلام) به او گفت: «آیا از تو پیروى کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزى؟» ـ گفت: «تو هرگز نمى توانى با من شکیبایى کنى! ـ و چگونه مى توانى در برابر چیزى که از رموزش آگاه نیستى، شکیبا باشى؟!» ـ حضرت موسى(علیه السلام)گفت: «به خواست خدا مرا شکیبا خواهى یافت و در هیچ کارى با فرمان تو مخالفت نخواهم کرد!».
دراین آیات، سخن از داستان حضرت خضر(علیه السلام) و حضرت موسى(علیه السلام) است. البته قرآن تعبیر به حضرت خضر کرده، بلکه تنها به عنوان «عَبْدَاً مِنْ عِبَادِنَا؛ بنده برگزیده اى از بندگان ما» از او یاد کرده است.
داستان از این قرار است که حضرت موسى (علیه السلام) در یک مأموریت ویژه اى، به دنبال فراگیرى بخشى از علوم، نزد حضرت خضر(علیه السلام) آمد؛ علومى که با آنچه تا آن روز از طریق وحى دریافته بود، متفاوت بود. اما حضرت موسی(علیه السلام)عجله می کرد.حضرت خضر(علیه السلام) با او شرط کرد که اگر به دنبال من مى آیى، باید هر چه را مى بینى، سکوت کنى، هر چند ظاهراً کار زننده اى باشد و بدان حکمتى دارد که من به موقع، تو را از آن آگاه مى کنم. به این ترتیب حضرت خضر(علیه السلام) اصرار داشت که او را از «عجله و شتاب» (مخصوصاً عجله در قضاوت، آن هم در مورد کارهاى مردان بزرگ) باز دارد.اما با این اوصاف باز حضرت موسی دربرابرجریاناتی که مواجه می شداز جمله( سوراخ کردن کشتی، قتل نوجوان، مرمت دیوارفرسوده) قضاوت عجولانه ای داشت. در این جا حضرت خضر(علیه السلام) در حالى که اسرار هر سه کار خود را براى او شرح مى داد، و حقایق جالبى را که از نظر حضرت موسى(علیه السلام) پنهان بود، برایش بیان مى کرد و حضرت موسى(علیه السلام) را به جهان تازه اى از اسرار زندگى انسان ها وارد مى ساخت، اعلام جدایى کرد و حضرت موسى (علیه السلام) نیز در حالى که کوله بارى از معرفت را با خود حمل مى کرد با حضرت خضر (علیه السلام) خداحافظى کرد و وداع گفت.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
اگر حضرت موسى(علیه السلام) در قضاوت خویش عجله نمى کرد، به یقین بیشتر از علم و دانش حضرت خضر(علیه السلام) بهره مند مى شد؛ ولى «عجله و شتاب» او سبب شد که بیش از سه خوشه از آن خرمن دانش برنگیرد.[۵۳۴]
درجای دیگری از قرآن کریم نیز به اهمیت موضوع اشاره کرده است :
وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ * إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ * إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَهً وَ لِیَ نَعْجَهٌ واحِدَهٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ * قالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِیلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَناب[۵۳۵] ؛ آیا خبر آن مدعیان را شنیدهاى آن گاه که از دیوار قصر بالا رفتند؟*بر داود داخل شدند. داود از آنها ترسید. گفتند: مترس، ما دو مدعى هستیم که یکى بر دیگرى ستم کرده است. میان ما به حق داورى کن و پاى از عدالت بیرون منه و ما را به راه راست هدایت کن* این برادر من است نود و نه میش دارد، و من یکى بیش ندارم، اما او اصرار مىکند که این یکى را هم به من واگذار! و از نظر سخن بر من غلبه کرده است*(داود) گفت: مسلما او با درخواست یک میش تو براى افزودن آن به میشهایش بر تو ستم کرده، و بسیارى از دوستان به یکدیگر ستم مىکنند مگر آنها که ایمان آوردهاند و عمل صالح دارند، اما عده آنان کم است!، داود گمان کرد ما او را (با این ماجرا) آزمودهایم، از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد
دراین آیه، سخن از آزمون بزرگ دیگرى نسبت به حضرت داود(علیه السلام)است که او هم به خاطر شتابزدگى و عجله در قضاوت از سوى خداوند مورد مؤاخذه قرار گرفت.
شهید مطهری دراین زمینه چنین می فرمایند:
«شتاب زدگی در قضاوتها یکی دیگراز لغزشهای فکری بشراست. هرقضاوتو اظهار نظری مقداری معین مدارک لازم دارد وتا مدارک به قدر کافی دریک مسأله جمع نشودهرگونه اظهارنظر،شتاب زدگی موجب لغزش اندیشه است. قرآن کریم مکرربه اندک بودن سرمایه علمی بشر و کافی نبودنش برای برخی قضاوتهای بزرگ اشاره میکندو اظهار جزم را دور از احتیاط تلقی می نماید».[۵۳۶]
پ- راهکار (درمان)
پ) توجه به پیامدهای عجله
براى مبارزه با این خوى زشت، قبل از هر چیز باید به پیامدهاى شوم آن اندیشید و عواقب دردناک عجله و شتابزدگى را مورد توجه قرار داد و حوادث بسیار ناراحت کنندهاى را که بر اثر شتابزدگى در کارها دیده شده، به خاطر آورد و نمونه هاى فراوانى که در تاریخ است نیز مورد توجه قرار داد، به یقین با مطالعه در این امور، هر کس به خوبى درمى یابد که عجله و دستپاچگى، نه تنها او را زودتر به مقصد نمى رساند، بلکه چه بسا به خاطر آن هرگز به مقصد نرسد.
جمله هایى مانند:«اَلعَجَلَهُ مِنَ الشَّیْطانِ» و «وَالعَجَلَهُ قَبْلَ الاِمْکانِ یُوجِبُ الغُصّهَ وَ مَعَ العَجَلَهِ تَکوُن النَّدامَهُ» باید به صورت شعارهایى در زندگى فردى و اجتماعى درآید و همیشه نصب العین افراد عجول گردد تا با مشاهده آن از عجله بازایستد.
پ) تمرین وممارست
از سوى دیگر، باید به تمرین ها و تلقین هاى پى در پى، به این خلق وخو چیره شود؛ زیرا هر کارى با تمرین مبدل به یک عادت و هر عادتى با ادامه مبدل به یک خلق و خو مى شود. زندگى انسان در دنیا، آمیخته با مشکلات عجیبى است که اگر در مقابل آن بایستد و شکیبایى و مقاومت به خرج دهد، به یقین پیروز خواهد شد و اگر ناشکیبایى کند و در برابر حوادث زانو زند، هیچ گاه به مقصد نخواهد رسید.[۵۳۷]
پ) صبر
صبر و استقامت و تانی در کار یکی از راه هایی است که می تواندبه انسان کمک کند تا در برابر عجله و شتاب بایستد.که قرآن کریم زیاد به آن سفارش فرموده است.به طوری که در حدود هفتاد آیه، از صبر سخن به میان آمده است.
البته برخی غیر از واژه صبر ، واژه دیگری نیزبه نام ” تأنی ” بکاربردند.که عبارت است از عجله نکردن در اظهار نظر و انتظار پخته شدن رای و نظر ماندن. تانی فرد را به نظر و رای درست نزدیک می کند؛ اگر سایر شرایط تصحیح عقیده نیزفراهم شد که به واقع می رسد و اگر نشد لااقل به واقعیت نزدیک است.[۵۳۸]
تأکیدهاى قرآن در مسئله صبر، مورد توجه است.از جمله می فرماید:
فَاصْبِر کَمَا صَبَرَ اوُلُوا العَزمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لاتَستَعْجِلْ لَهُم کَاَنَّهُم یومَ یَرَونَ مَا یُوعَدُونَ لَم یَلبَثُوا اِلاّ سَاعَهً مِن نَهار بَلاغٌ فَهَل یُهْلَکُ اِلاّ الْقَومُ الفَاسِقُون [۵۳۹] ؛پس صبر کن آن گونه که پیامبران «اولواالعزم» صبر کردند و براى (عذاب) آنان شتاب مکن! هنگامى که وعده هایى را که به آنها داده مى شود، ببینند، احساس مى کنند که گویى فقط ساعتى از یک روز (در دنیا) توقّف داشتند. این ابلاغى است براى همگان، آیا جز قوم فاسق هلاک مى شوند؟.
این آیه گواه روشنى است بر این که صبر و بردبارى و ترک عجله، فضیلتى است که در تمام پیامبران بزرگ بوده است؛ همانهایى که در طول تاریخ بشرى، اسوه و الگو براى خلق خدا بوده اند.
درجای دیگر آمده است: « اِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ اِنَّهُ اَوَّابٌ [۵۴۰] ؛ما او (ایوب) را شکیبا یافتیم، چه بنده خوبى که بسیار بازگشت کننده (به سوى خدا) بود».
همچنین این آیه: « قَالَ اِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِىَ صَبْراً [۵۴۱] ؛(خضر) گفت: «تو هرگز نمى توانى با من شکیبایى کنى! ».
مهمترین آیه ای که به بحث ما ارتباط زیادی دارد آیه اخیر است. دراین آیه، سخن از گفتگوى حضرت موسى(علیه السلام)و خضر(علیه السلام) است،که قبل بدان اشاره شده است.حضرت خضر (علیه السلام) که از بى صبرى حضرت موسى(علیه السلام)در برابرآموزش( علمی که خدا در اختیارش گذارده) نگران بود، به او چنین گفت: «تو هرگز نمى توانى با من شکیبایى کنى و چگونه مى توانى در برابر چیزى که از رموزش آگاه نیستى شکیبا باشى».
این داستان عجیب، مطالب زیادى را به ما مى آموزد، که تنها یک بخش از آن مربوط به بحث ما است و آن این که اگر حضرت موسى (علیه السلام) صبر و شکیبایى بیشترى داشت، به اسرار تازه اى راه مى یافت و این ناشکیبایى او سبب شد که تنها سه نکته مهم را در این زمینه بیاموزد، در حالى که به گفته یکى از مفسران معروف، اگر صبر و حوصله بیشترى داشت، هزاران نکته از اسرار علم برایش فاش مى شد.
از مجموع آیات ، مى توان نتیجه گرفت که اهمیّت صبر ، بسیار بیش از آن است که ما فکر مى کنیم. صبر در قرآن مجید، بیش از هفتاد بار یا نزدیک به یکصد بار تکرار و تأکید شده، در حالى که هیچ یک از فضایل انسانى، به این اندازه مورد تأکید قرار نگرفته است. این نشان مى دهد که قرآن، براى این فضیلت اخلاقى و عملى اهمیّت فراوانى قائل است، و آن را عصاره همه فضیلت ها و خمیر مایه همه سعادت ها و ابزار وصول به هر گونه خوشبختى و سعادت مى داند.
پ) وقار
راه دیگر در برابر عجله ، وقار است . این تعبیر رابرخی علمای اخلاق به کار برده اند. ضد صفت عجله ، وقار است وآن عبارت است از اطمینان نفس و سکون آن در گفتار و کردارو حرکات و سکنات پیش از آنکه شروع در یکی از آنها کند و بعد از آن تا هرجزئی از آن کار به موافق فکر و تدبیر به جا آورد و تامل نمودن پیش از شروع را “توقف” گویندو تامل بعداز آن را “تانی” و “انائت” نامند.پس وقارشامل این هردو است وآن نتیجه قوت نفس و پردلی است و از شرایف صفات و فضایل ملکات است بلکه از اخلاق حسنه کم صفتی است که به شرافت این صفت رسید وبه این جهت انبیاء و اصفیاء و برگزیدگان خدا را به این صفت مدح می کنند.[۵۴۲]
بنا براین تنها راه رسیدن به خیر و سعادت آن است که انسان در هر کار قدم مىگذارد با نهایت دقت و هوشیارى و دور از هر گونه عجله و شتابزدگى تمام جوانب را بررسى کند و خود را در انتخاب راه، از هر گونه پیشداورى و قضاوتهاى آمیخته با هوى و هوس بر کنار دارد، از خدا در این راه یارى بطلبد تا راه خیر و سعادت را بیابد و در پرتگاه و بیراهه گام ننهد.[۵۴۳]
فصل پنجم
عوامل روش شناختی
خطا
مقدمه
پژوهش در هر علم و هر شاخه ای از علوم، روش خاصی دارد که برای حل مسائل آن علم باید از آن روش استفاده کرد. یکی از مهمترین و شایعترین علل وجود خطا و اشتباه در افکار انسان، استفاده از روش نادرست و یا کاربرد نادرست روش صحیح است. امروزه بسیاری از افراد در سیر تفکر خود به دلیل عدم آشنایی با اصول تفکر منطقی و صحیح ، ناخواسته دچار خطای شناختی می شوند. عدم اطلاع از خطاهای شناختی ورطه ای بسیار خطرناک و سهمگین است. شاید بسیاری از گرفتاری های مردم ما به دلیل آلوده بودن افکار ما به این نوع خطا ها باشد…
برای مثال، در طب قدیم همه مواد را به دو دسته کلی تقسیم میکردند؛ برخی از آنها طبیعت و مزاج سرد داشتند و دستهای دیگر دارای طبیعت گرم بودند. هر یک از این دو قسم نیز یا تر هستند و یا خشک. بنابراین، اشیا در چهار دسته کلی قرار میگیرند: الف) گرم و خشک ب) گرم و تر ج) سرد و خشک د) سرد و تر. این تقسیم بندی مبنای همه مسائل طب بود و تمام بیماریها را براساس همین دسته بندی درمان میکردند. برای مثال، میگفتند فلانی سردی کرده است و باید چیز گرمی به او داد تا بیماریش برطرف گردد یا برعکس. این روشی بود که در طب قدیم به آن عمل می شد؛ اما آیا این روش برای تشخیص بیماریها صحیح است؟
با کشف ابزارهای دقیق تر برای تجربه وگسترش شیوه های تجربه و پیدایش طب شیمیایی، معلوم شد این روش کلیت ندارد و برای درمان همه بیماریها و حل همه مسائل طب نمیتوان از آن استفاده کرد. به طور کلی، وقتی در علوم نادرستی یا کافی نبودن روشهای گذشته معلوم شد، باید از روشهای صحیح و جدید استفاده کرد تا به نتایج صحیح تر یا یقینی تر دست یافت.
اکنون باید دید که آیا این گونه خطاها و اشتباه ها که منشأ آنها به کار بردن روشهای نادرست و یا استفاده نادرست از روشهای صحیح است ،به عنوان عوامل خطا در قرآن مطرح است و از آن ذکری شده است.
بخش اول: اعتماد به جهل وچگونگی خطا به سبب آن
الف- چیستی جهل
اعتماد به جهل یکی از روش های نادرستی است در برابرراه درست علم و تعقل ، که انسان آن را انتخاب می کند.از این رو آن را به عنوان عوامل روش شناختی خطا محسوب می کنند.
جهل دردو معنا آمده است: یکی خلاف علم و نقیض علم ودیگری خلاف طمأنینه و آرامش.[۵۴۴] لغویون از این دو به معنای اول تاکید دارند.
جهل یعنی نادانى، بقولى آن ضدّ حلم است (یعنى سفاهت). [۵۴۵] و بی اعتنایی [۵۴۶] خالی بودن نفس از علم و گفتن سخنی که به آن عمل نمیکردند.[۵۴۷] نقیض علم است .[۵۴۸]
از نظر اصطلاحی “جهل” دارای معانی فراوان و متفاوتی است.
اوّل- خالى بودن نفس و خاطر انسان از علم و دانش که بعضى از متکلّمین یعنى (دانشمندان دینى که از راه حکمت و استدلال عقلى با خصم گفتگو مىکنند) معنى اوّلیه جهل را مقتضى و مناسب کارهایى مىدانند که با بىنظمى جریان دارد.
دوّم- یعنى اعتقاد و باور داشتن چیزى بر خلاف آنچه که هست.
سوّم- جهل و نادانى یعنى انجام کارى بر خلاف آنچه که باید انجام شود خواه در باره آن اعتقاد درستى داشته باشد یا اعتقادى ناصحیح و فاسد مثل کسی که عمداً نماز را ترک مىکند.[۵۴۹]
به عبارت دیگرجهل نیروی درونی است که از سرشت هستی نارسای ما مایه می گیرد.[۵۵۰]