(۱نقاط ضعف و قوت شرکت: قدرت مالی، عملکرد سرمایهگذاری شرکت، کنترل بر روی کانالهای توزیع و کیفیت خدمات پیشنهادشده را شامل می شود (ابتدا این عوامل باید با رقبا سنجیده شود(
۲) رزشهای شخصی موردنظر تصمیمگیرندگان کلیدی در سازمان: شامل انگیزه ها و نیازهای مدیرانی است که استراتژی شرکت را تعیین و اجرا میکنند. بهعنوان مثال بعضی از شرکت ها در صنع ت به عنوان نوآور و ریسک پذیر مطرح هستند که این ویژگی ها بر تصمیمات استراتژیک آن ها تاثیرگذار است.
۳) تهدیدات و فرصت های موجود در صنعت: شامل ریسکها و پاداش های موجود در محیط رقابتی است.
۴) عوامل اجتماعی در محیط: تغییرات اجتماعی مانند تغییرات در وضع قوانین، تغییر در ویژگی های جمعیتی یک منطقه و عواملی از این قبیل بر موقعیت تجاری شرکت تاثیر خواهد گذاشتporter,1980))
برای تصمیم گیری های مربوط به تدوین، اجرا و ارزیابی استراتژی ها، اطلاعات متعلق به شر کت های رقیب از اهمیت زیادی برخوردار است. شرکتی که برای شناسایی وضع شرکت رقیب برنامه ای را به اجرا درآورد می تواند همه زمینه هایی که می توان بدان وسیله اطلاعات معتبر و قابل تائید را بدست آورد، شناسایی نماید(Fred,R,1986) . رقیب مداری توانایی یک فروشنده را برای درک نقاط قوت و ضعف وقابلیتهای درازمدت و استراتژیهای رقبای کلیدی فعلی و بالقوه، نشان می دهد Narver and Slater,1990)) .
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در راستای تجزیه و تحلیل مشتری، تجزیه و تحلیل رقبای کنونی و بالقوه باید شامل مجموعه کاملی ازتوانایی هایی که نیازهای مورد انتظار و کنونی خریداران هدف فروشنده را ارضا می کند، باشد. رقیب مداری متمرکز بر یک ارزیابی عمیق از مجموعه ای از رقبای انتخاب شده است (Olson et al.,2005).بر اساس این نوع از جهت گیری استراتژیک، واحدهای کسب وکار بر اهداف، استراتژیها، فعالیتها، عرضه ها، منابع و قابلیتهای رقبا و نیز انتشار اطلاعات جمع آوری شده از ای ن ارزیابی ها متمرکز می شوند (Jaworski and Kohli,1993; Olson et al.,2005) نظارت و مقایسه اقدامات رقبا بینش مفیدی برای واحدهای کسب وکار ایجاد می کند تا جایگاه نسبی خود را در بازار درک کنند، نقاط قوت و ضعف خود را ارزیابی کنند و پاسخی موثر به استراتژیهای رقبا ارائه دهند ( Zhou et al.,2005; Gatignon
and Xuereb,1997) شرکت های رقیب گرا به دنبال تعیین نقاط ضعف و قوت خودشان در شرکت، با توجه به محصولات و بازاریابی می باشند. آنها به طور منظم توانمندی هایشان را نسبت به سایرین بر اساس مهارت ها و دانش مبتنی بر افراد، سیستم های فنی و فیزیکی، سیستم های مدیریتی، ساختارهای سازمانی و ارزش ها و هنجارهای فرهنگی، مورد بازبینی قرار می دهند (Birchall and Tovstiga,2005). اثر اصلی رقیب گرایی مشخص میکند که این گرایش برای نوآوری محصول جدید همبسته می باشد. دانش رقیب تشخیص همه مجموعه های تکنولوژی های در دسترس و تحت توسعه را قادر می سازدو هم چنین زمان بندی گرایشها در رفتار مصرف کننده را مقدور میکند و همچنین نوآوری محصول جدید را پرورش میدهد [۱۶] (Augusto and cohlie,2009)
براساسنارور و اسلی تردرسال۱۹۹۰رقیب محوری به معنای درک مداوم قابلیت ها وراهبردهای رقبای عمده بالقوه وفعلی که نیازهای مشتریان هدف سازمان راتامین میکند واستفاده ازآن دانش(دانش شناخت رقبا)درراستای ایجادارزش برترمشتری است(Narver and Slater,1990) . دیویس رقیب محوری را به عنوان شناسایی نقاط قوت وضعف،تواناییها واستراتژی های رقبا،به نحوی که بتوان درمقابل فعالیت های آن هاواکنش نشان داد،تعریف کرده است .مارتین گنسواگراواستبان معتقدندکه رقیب محوری تلاشی برای جمع آوری وانتشاراطلاعات درمورد رقبای شرکتهای بازارمحورمیباشد.هرشرکت،اعم از این که رهبر بازار باشد یا برتری طلب یا تمرکز دهنده،باید یک خط مشی بازاریابی داشته باشد.خط مشی که بتواند در مقابل رقبا،جایگاه شرکت را مستحکم کند.شرکتها باید همواره خط مشی های خود را باشرایط درحال تغییر محیط رقابتی همسازسازند. شرکت رقیب محور،شرکتی است که اعمال وفعالیتهای خود را شدیداتحت تاثیرکنشها و واکنش های رقبا تنظیم میکند.در چنین وضعیتی،شرکت رقیب محور وقت ودر بیشترصرف پیگیری حرکات رقبا ومقوله مهم بازارمی کندومی کوشدخط مشیهایی رابیابدکه بتواند برضد ایشان به کاربندد. دیویس درسال۲۰۰۰ ابعادمشتری محوری رادردوقسمت تجزیه وتحلیل رقیب و واکنش درمقابل رقبا بیان کرده است.(طالقانی و یوسفی،۱۳۹۰)
۲-۴-جهت گیری نوآوری
نوآوری عبارت است از ظرفیت کلی نوآوری سازمان در معرفی محصولات جدید به بازار یا گشودن بازاری جدید به همراه ترکیب گرایش راهبردی با رفتار و فرایند های نوآوری (Notth,2000 Smalbone ,). متناسب با کاربردها و سطوح مورد بررسی ,نواوری به انواع مختلف تفکیک شده است.معمولا محققان بر این باورند که مفهوم فرایند نوآوری را درک کرده اند .اما در حقیقت بسیاری از تحقیقات انجام گرفته در حوزه های مرتبط با نوآوری ,تعاریف و طبقه بندی متفاوتی از نوآوری ارائه داده اند .همانطور که اشاره شد فرایند های نوآوری مختلف ,خروجی های متفاوتی را به دنبال دارد.بعضی از این نتایج در محصولات یا تغییر در آن ها یا در خدمات و یا در روش انجام امور توسط سازمان ها می باشد.اگر سازمانی بدنبال بقا در این محیط متغیر و پویا باشد, لازم است در انواع مختلف نوآوری سرمایه گداری نماید(رضوانی و گرایلی نژاد،۱۳۹۰)
تمایل سازمان ها به سوی بازارها و نوآوری ها در نگرش گرایش استراتژیک بیان شده و از نظر رابطه آن با خروجی های عملکرد متعدد سازمان ها، مانند سود آوری، اثر گذاری و کارآمدی آنها، بحث های بسیار شده است. اساس این نگرش بحث مفهوم نوآور بودن در ادبیات می باشد (Zhou et al., 2005).، که معمولا به عنوان قسمتی از استراتژی های سازمان از گذشته تا امروز است(Capon et al., 1992).
زمانی که ادبیات پژوهش ها بررسی شد،(Han et al., 1998; Berthon vd, 1999; Berthon et al., 2004) دریافتند که بیان تعاریف واضح و ایجاد حدود قطعی میان مفاهیمی مانند نوآوری ، نوآور بودن ، گرایش نوآوری و ظرفیت نوآوری دشوار است. با وجود اینکه هیچ گونه طبقه بندی مشخصی برای این مفاهیم در ادبیات وجود ندارد، تعاریفی هستند که به صورت عمومی توسط پژوهش گران و محققین پذیرفته شده اند. در حالی که محققین معمولا از مفاهیمی مانند نوآوری و نوآور بودن در پژوهش هایشان استفاده می نمایند، برخی دیگر متعاقبا شروع به استفاده از مفهومی به نام گرایش نوآوری نمودند، اما در پژوهش هایشان عدم وجود تمایزی واضح میان نوآوری و گرایش نوآوری به چشم می خورد. نوآوری مفهومی با سلوکی مهم در عملکرد اقتصادی می باشد. با این حال، این امر از طریق سه نگرش ابتدایی در سطح سازمانی، بحث می شود,(e.g; Olson et al., 2005; Siguaw et al., 2006) در نگرش اول ، نوآوری تعیین کننده عملکرد اقتصادی می باشد، در حالی که در نگرش دوم عملکرد اقتصادی تعیین کننده فعالیت های نوآوری در نظر گرفته می شود. نگرش سوم ، از طرف دیگر، یک رابطه دو سویه میان نوآوری و عملکرد اقتصادی را مطرح می نماید (Cainelli et al, 2006).
نوآور بودن یک عامل کلیدی برای کسب و کارهای امروزی است زیرا می تواند منبعی از پیشرفت و رشد قابل توجه برای شرکت باشد (Dess and lumpkin,2005). موسساتی که موفق به نوآوری نشوند خواهند مرد”این بیانیه اهمیت نوآوری را به طور خلاصه بیان کرده است. (baba and Elumalai,2011). نوآوری فرایندی است که در آن از طریق ساختار شکنی در بازار موجود و با معرفی محصولات و یا خدمات جدید ثروت و ارزش ایجاد می شود که باعث حرکت منابع به سمت شرکت های جدید می شود و در نتیجه اجازه ی رشد شرکت های جدید را می دهد . علاوه بر این نوآوری از جمله انگیزه های کلیدی برای شروع یک کسب و کار است (Piirala,2012). شرکت هایی که تمایل بیشتری به نوآوری دارند معمولا دارای عملکرد سازمانی بهتری هستند. (Hassim et al.,2011).
ما اکنون در عصری قرار داریم که مهم ترین ویژگی آن عدم اطمینان، پیچیدگی، جهانی سازی و تغییرات فراینده تکنولوژیکی است.موفقیت سازمانی تحت این شرایط تغییر در فعالیت های سازمانی و بویژه رهبری و اداره ی سازمانهای هزاره سوم را ضروری می سازند (مهدوی زاده مزده و ضرغامی، ۲۰۱۰). امروزه مهم ترین دغدغه اکثر سازمان ها، تدوین و پیاده سازی استراتژی هایی است که موفقیت و بقای آن را در شرایط متحول و پیچیده ی محیطی، تعیین نماید (امینی و خباز ، ۱۳۸۸).در سازمان های پژوهشی حفظ مزیت رقابتی منوط به نوآوری است (اعرابی و موسوی، ۱۳۸۸). بنابراین میتوان گفت با توجه به اینکه اکثریات سازمان های هزاره سوم پژوهش محور و با شتاب روزافزون تحولات و دگرگونی ها در دنیای کنونی که عصر ارتباطات و اطلاعات است و بدیل بی ثباتی و تعییر پذیری و نیز غیر قابل پیش بینی بوده، این تغییرات آنچه که سازمان های عصر حاضر به شدت به آن نیازمنند تا بتوانند در بازارهای پویا و پیچیده امروزی جایگاهی داشته باشند و برای خود کسب مزیت رقابتی نمایند به توان تولید محصولات و خدمات جدیدی منحصر به فرد و قابل رقابت در بازارهای امروزی است و این میسر نمیشود مگر با نوآوری و خلاقیت مدیران و نیز تاثیر مدیران بر پرورش خلاقیت کارکنان که با کمک یکدیگر در جهت رشد و بالندگی سازمان خود بکوشند ،پرواضح است استراتژی کسب و کار هر سازمان که جهت دهنده در این زمینه می باشد قشر مهمی در رسیدن سازمان به وضع مطلوب در بین رقبا دارد و چنانچه بیان شد خلاقیت و نوآوری نیز نقش اثرگذاری بر بهبود وضع سازمان و حقظ و بقاء بلند آن و ایجاد مزیات رقابتی برای سازمان دارد. بر این اساس چگونگی نهادینه کردن خلاقیت و نوآوری و هماهنگ کردن آن با اهداف سازمانی جهت تدوین و به خصوص اجرای استراتژی های موثر در سازمان، مسئله ای حائز اهمیت است (مهدوی زاده مزده و ضرغامی، ۲۰۱۰) هرت فوکس معتقد است که « فراگرد خلاقیت عبارت است از هر نوع فراگرد تفکری که مسئله ای را به طور مفید و بدیع حل کند، اریک فروم نیز معتقد است «خلاقیت و توانایی دیدن (آگه شدن) و پاسخ دادن است». به این ترتیب به نظر می رسد کایزر تعریف عمومی تری نسبت به خلاقیت بدین شرح ارائه کرده است، «خلاقیت عبارت است از بکارگیری توانیی های ذهنی، برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید» (رضائیان ، ۱۳۸۶) .
نوآوری نشان دهنده ی موفقیت آمیز عقاید است که در تصمیم گیری سازمان یک موضوع جدید به شمار می رود تا محصولات را بهره ور سازد (Lumpkin and olsen,2001). در نتیجه با در نظر گرفتن تمرکز ها بروی چیزهای نو و جدید، موجب سریع تر شدن عملکردها می شود (elark et al., 1989). نوآوری اشاره به تغییرات اصلی در علم و تکنولوژی که نشای شده از کش ف چیزهای جدید است به عبارت دیگر، نوآوری، پیشرفت های اصلی در علم و تکنولوژی به شمار می روند (Garcia and colantohe,2002) ، در متون بازاریابی، نوآوری، نوآوری در بازاریابی به عنوان یک نوع از نوآوری سود به شمار می رود (Grewak ,2001) در متون تجاری آکادمیک ، نوآوری بازاریابی یک مسئله مهم به شمار می رود (Augusto and Coelho,2009). بحث بر روی اثر نوآوری سازمانی روی عملکرد شرکت همچنان ادامه دارد، که از یک سو بیان کننده اثر مثبت نوآوری سازمانی روی عملکرد شرکت است[۱۷](Mol and Birkinshaw , 2009; Armbruster et al. , 2008) . و اینکه یک منبع ضروری برای مزیت رقابتی سازمان محسوب می شود (Hammel , 2009) و دیگر اینکه وجود آن یک اثر ضعیف بر روی عملکرد سازمانی میگذارد (Cappelli and Neumark , 2001). در بین رده بندی بی شماری که از انواع نوآوری موجود است، یکی از پذیرفته شده ترین های آنها بوسیله او ای سی دی (۲۰۰۵) در اوزلو مانوآل بیان شده است، که بین ۴ نوع نوآوری تمایز هایی را قائل شده است: نوآوری محصول، نوآوری فرایند، نوآوری بازاریابی، و نوآوری سازمانی. نوآوری تکنولوژیکی شامل نوآوری در فرایند و نوآوری در محصول می شود، درحالیکه نوآوری های غیرتکنولوژیکی شامل نوآوری های سازمانی و بازاریابی است ( OECD, 2005) محققان نوآوری به اهمیت نوآوری سازمانی بر عملکرد اشاره کرده اند، البته تا کنون مطالعات تجربی کافی برای شرح کامل این رابطه انجام نشده است ( Damanpour, Aravind,2006,). اگرچه که ادبیات این مسئله تفاوتهایی را نشان می دهد، بیشتر مطالعات از اثر سودمند نوآوری سازمانی روی عملکرد شرکت حمایت می کنند. برای مثال، مازانتی و همکاران (۲۰۰۶) از یک تحلیل کمی برای تشریح همبستگی معنی دار و مثبت بین عملکرد شرکت و نوآوری سازمانی استفاده کردند، و نتیجه گرفتند که شرکتهایی که عملکرد بهتر دارند، به طور گسترده تری در تغییرات سازمانی مشارکت دارند. بسیاری از مطالعات نشان میدهند که فعالیت های بخصوصی از نوآوری سازمانی از قبیل سیستم های مدیریت کیفیت (Perdormo et al.,2006 ) و روش های مدیریتی با عملکرد بالا (۲۰۰۳ Greenan ,) ، اثر مثبتی روی عملکرد شرکت دارند. مطالعات متعددی روی رابطه بین نوآوری تکنولوژیکی و عملکرد شرکت تمرکز کرده است (ortaga , 2009). بیشتر مطالعات تجربی تحلیل کردهاند که چگونه عملکرد نوآوری تکنولوژیکی-نوآوری بعنوان برون داد- یا فعالیت های تکنولوژیکی برای نوآوری - نوآوری بعنوان درون داد- بر عملکرد شرکت تاثیر میگذارد (Jimenez and Valle,2011). یک گروه کوچکتر از مطالعات بر مبنای دیدگاه منبع محور روی تحلیل قابلیت نوآوری- نوآوری بعنوان قابلیت سازمانی- و اثرش روی عملکرد شرکت تمرکز کرده اند (García-Morales,2008and ortega,2009؛Yang, et al.,2009) . هدف نوآوری محصول پاسخ به تقاضای مشتری برای محصولات جدید یا تمایلات مدیران برای در دست گرفتن بازارهای جدید می باشد (Damanpour,2010) . نوآوری محصول ، به طور طبیعی سازمان را برای متمایز کردن محصولاتش (Porter , 1985) و تغییراتی که سازمان ترجیح می دهد با دنیای بیرون داشته باشد توانا می کند (Bessant , 2005). بهمین شکل ، از دیدگاه منبع محور ، قابلیت نوآوری محصول می تواند بعنوان لزومی برای ایجاد مزیت رقابتی و حفظ پایداری آن Barney, 2001)) به خاطر دشواری ذاتی تقلید از چنین محصولاتی بحساب بیاید (Gonzalez-Alvarez and Nieto-Antolín , 2005) و بنابراین ، یک اثر مثبت روی عملکرد شرکت داشته باشد . با وجود این ، اثر قابلیت نوآوری فرایند روی عملکرد شرکت بوسیله دخالت ایجاد قابلیت نوآوری محصول انجام می شود . نوآوری فرایند برای کاهش هزینه عملیاتی یا برای کاهش زمان انجام کار دنبال میشود (Damanpour , 2010)، که تغییراتی در روشی که سازمان محصولات را تولید می کند و انتقال میدهد ایجاد می کند (Bessant et al. , 2005). بنابراین ، نوآوری فرایند یک تمرکز داخلی برای ایجاد کارایی دارد (Martínez-Ros , 2000)، که کار شرکت ها را برای دنبال کردن استراتژی های رهبری هزینه تسهیل میکند (porter , 1985). بنابراین، برای اثر گذاری بر عملکرد شرکت، این قابلیت ها باید توسعه قابلیت نوآوری محصول را حمایت کنند. به این روش، یک توسعه سازگار از قابلیت نوآوری محصول و فرایند بدست می آید، که منتج به بهبود در عملکرد شرکت میشود. مطالعات قبلی تشریح کرده بودند که اثر اضافی انواع نوآوری از عملکرد شرکت حمایت میکند (Damanpour et al. , 2010). از دیدگاه منبع محور، همبستگیهای هم افزایی بین هر دو نوع قابلیت نوآوری وجود دارد که به شرکت اجازه می دهد که مزیت رقابتی را منجر به بهبود در عملکرد شرکت میشود بدست بیاورد. هامل و پراهالد در مورد نوآوری استراتژیک چنین مینویسد« توانا ساختن یک شرکت برای ایجاد فضای صنعتی جدید و تسهیل خلق بازارهای جدید».(Prahalad and Hamel, 1990 )
مارکیدز نوآوری استراتژیک را به منزله یک روش کاملا متفاوت رقابت در یک صنعت میداند که از طریق شکستن قوانین بازی و اندیشیدن به روش ها پدیدار میشود. یک عنصر اصلی که از نظر او عبارت است از “مفهوم سازی مجدد آنچه کسب و کار در مورد آن است و اینکه کدام روش منجر به راه متفاوت بازی کردن مسابقه به طور صحیح در صنعت می شود(۲۰۰۰). کرسنکی و خیلکیز در مورد استفاده از خلاقیت و نوآوری برای شکستن قوانین به منظور کسب مزیتهای رقابتی صحبت می کند. تاچمن (۱۹۹۷) تشریح می کند که توانایی اداره مردن جریان های از هم گسیخته به همان اندازه جریان های همگرا و نحوی نو آوری منجر به بازارهای جدید و بازنوبسی قوانین صنعت میگردد. هامل (۱۹۹۸) بیان می دارد که نوآوری استراتژیک ظرفیتی برای تصور مجدد مدل موجود صنعت است. به روشی که ارزش های جدیدی را برای مشتریان ایجاد میکند و ثروت و دارایی جدید را برای همه ذینفعان از طریق اختراع یک محصول یا خدمت تعریف مجدد فضای بازار یا طراحی مجدد مرزهای صنعت تولید می کند. او همچنین این نکته را متذکر می شود که مزیت رقابتی کلیدی از نوآوری در مل تجاری ناشی میشود. هدف نوآوری مدل تجاری این است که یک گوناگونی استراتژیکی بزرگتری را در بازار و محیط رقابتی ایجاد کند.Moeller , 2007))
چرتیو و مارکیدز (۲۰۰۴) نوآو ری استراتژیکی را چنین تعریف میکنند “نوآوری در مدل تجاری که منجر به یک روش جدید بازی کردن مسابقه می شود و نوآوران استراتژیک به منزله شرکت های حمله کننده که مدل های تجاری متفاوت را به کار می گیرند می باشند. (Markides, Charitou , 2004)[18]
جهت گیری نوآوری استراتژیک به عنوان:
-
- یک چارچوب از ابعاد به هم وابسته محتوا، مفهوم و فرایند.
-
- تسهیل کنند کاربرد خلاقیت و نوآروی برای مدیریت استراتژیک
-
- به منظور متعدد ساختن تمایز استراتژیک و مزیت رقابتی
-
- از طریق تعریف مجدد مدل تجاری طراحی مجدد مرزهای بازار ایجاد بازارهای جدید و بهبود ارزش برای مشتریان و خود شرکت.
۲-۴-۱- فرایند جهت گیری نوآوری استراتژیک
عناصر کلیدی نوآوری استراتژیک
-
- نوآوری ارزشی: این بعد از نوآوری استراتژیک ارائه ارزش به مشتری ممتاز و به طور همزمان به مشتری نو می باشد . ارائه ارزش به مشتری ممتاز برای دستیابی به مزیت رقابتی قابل تحمل ضروری است. ادراک مشتریان از آنجه عرضه کنندگان مجبورند ارائه نمایند یک عنصر اصلی مفهوم ارزش مشتری است. نوآوری ارزشی به عنوان جزیی از نوآوری استراتژیکی است اما کل مفهوم آن را نمی پوشاند نوآوری ارزشی به عنوان جزیی از نوآوری استراتژیک است که به طور ویژهای تعریف می کند ارزشی را که نوآوران استراتژیک به مشتریان منتقل میکند را تعریف میکند .
-
- ایجاد بازار جدید: نوآوری استراتژیک ایجاد بازار جدید است. نوآوری استراتژیک روی بخشهایی از بازار که مشابه رقبایشان است تمرکز نمیکند بلکه به دنبال جذب انواع جدیدی از مشتریان هستند به عبارت دیگر به جای پذیرفتن مرزهای تعریف شده بازار آنها بازار خودشان را خلق میکنند. بازار جدید درون صنعت موجود میتواند از طریق تعریف بخش هایی از نیاز مشتری که هنوز خدمت رسانی نشده ، ترکیبی جدید از بخشهای مشتری موجود با تعریف مجدد بازار بخش بندی آن تشکیل میشوند. این جز نوآوری استراتژیک به شرکت کمک میکند تا از رقابت مستقیم جلوگیری نماید زیرا به طور متفاوت از رقبا بر مشتریان تمرکز می کند به این دلیل ، نوآوران استراتژیک ممکن است به عنوان رقبای مستقیم توسط شرکت های موجود در بخش هایشان تشخیص داده نشوند . ترکیب نوآوری ارزشی با ایجاد بازار جدید سبب می شود نوآوری استراتژیک موانع صنعت موجود را تعریف کنند و موقعیت رقابتی منحصر به فردی را ایجاد نمایند .
-
- نوآوری ورود به بازار: نوآوری ورود به بازار سبب می شود نوآوران استراتژیک از روش قبلی که آنها به مشتریان خدمت میکردند منحرف گردند. برای مثال ظهور اینترنت فرصت های زیادی را برای دستیابی به مشتریانی که روش های غیر سنتی را استفاده می کردند ایجاد کرد. بنابراین نوآوری ورود به بازار محدود به این نیست که از تکنولوژی های جدید برای دستیابی به بازارها استفاده شود بلکه می تواند شامل هر نوعی از رویکرد جدید بر بازاریابی محصولات یا خدمات یک شرکت که از اقدامات سایر رقبا متفاوت گردد باشد .
-
- شکستن رقابت: عنصر نهایی نواوری استراتژیک مجبور است با این حقیقت رو به رو شود که نوآوران استراتژیک متعلق به گروه های استراتژیک موجود نیستند و بدین وسیله تعادل موجود بین رقبا را آشفته می سازند. چند نظریه پرداز متذکر شده اند که یک صنعت یک مدل تجاری غالبی را خلق میکند که دستورالعمل صنعت میشود پاراهالدوبتی مفهوم «منطق غالب» را به عنوان نقشه ذهنی یا دیدگاه جهانی با تفهیم سازی تجارت و ابزارهای اداری مورد نیاز برای اجرای اهداف یا تصمیم گیری در آن صنعت تعریف می کند، گروه استراتژیک به عنوان گروهی از شرکت ها درون یک صنعت که استراتژی های مشابهی را دنبال میکنند است، با این تعاریف یک نوآور استراتژیک موقعیتی بیرون گروه استراتژیک موجود میگیرد. شکستن رقابت میزانی که نوآوران استراتژیک از ساختار موجود در منفعتشان منحرف شده اند را اندازه یگری کند و ساختاری جدید براساس قوانین مسابقه اتخاذ میکند .
نوآوری استراتژیک یک نگرش کل نگر سیستماتیک است که روی ایجاد نوآوریهای گسسته تمرکز دارد. نوآوری زمانی استراتژیک میشود که یک فرایند تکرارپذیر عمدی داشته باشدکه تفاوت مشخصی را در انتقال ارزش به مشتریان، مصرف کنندگان، شرکا و بنگاه ایجاد نماید. نوآوری استراتژیک سازمان ها را به مبارزه می طلبد تا ماورای مرزهای ایجاد شده کسب و کار و مدل های ذهنی آن نگاه کنند و مسیری را که کمتر سایر رقبا و سازمان ها استفاده کرده اند به کار گیرند. نوآوری استراتژیک با تعمیم و بسط محصول، تقلید مدل های تجاری و میانبرهای کارا ی فرایندها مشخص نمی شود. همچنین تنها شامل ایده های جدید از طریق طوفان فکری و جلسات خلاقیت نبوده و بر اساس اصول خطی برنامه ریزی استراتژیک که با گذشته مقایسه میکنند و آینده را پیش بینی میکنند نمی باشد. نوآوری استراتژیک روی سطوح چندگانه عمل میکند. از نگرشهای سنتی و غیر سنتی به استراتژی کسب و کار شروع و با ایجاد تمرینهای بصیرت صنعت، بصیرت مشتری/ مصرف کننده و همسویی و یکپارچگی آن ها ایجاد استراتژی ها را پی میگیرد. برای اینکه نوآوری استراتژیک رخ دهد فعالیتها و امکانات به عنوان اهرم هایی خواهند بود که ارزش را به مشتری منتقل میکنند.در حالیکه تحقیق و نوآوری جزء مهم و اصلی برای نوآوری است اگر اقدام کارآفرینانه وجود نداشته باشد هیچ خلق ارزشی صورت نمی پذیرد(سرعتی، ۲۰۰۸) ..
۲-۵-هزینه گرایی
هزینه گرایی تاکید یک شرکت بر کارایی در تمام بخشهای زنجیره ارزش را نشان میدهد و با استراتژی رهبری هزینه پورترارتباط دارد( Olson et al,2005) . هدف اولیه این شرکتها ، کاهش هزینه ها در تمام فعالیتهای زنجیره تامین می باشد. هزینه های کمتر به شرکتها اجازه می دهد تا قیمتهای کمتری را تعیین کنند و بنابراین حجم فروش خود را افزایش دهند یا سطح قیمت ثابتی را حفظ کنند و حاشیه سود خود را افزایش دهند (Porter,1985) .
قرارگرفتن در یک موقعیت کم هزینه باعث می شود که علی رغم عوامل رقابتی نیرومند ، درآمد شرکت در درون صنعت بالاتر از حد میانگین باشد. همچنین موقعیت هزینه پایین ، از شرکت در مقابل خریداران محافظت می کند . به علاوه هزینه پایین با ایجاد انعطاف پذیری بیشتر جهت کنار آمدن با افزایش هزینه خرید ، باعث ایجاد نوعی سپر دفاعی در مقابل تامین کنندگان نیرومند میشود و به تثبیت موقعیت شرکت کمک می کند. نهایتا موقعیت هزینه پایین شرکت را نسبت به دیگر رقبایش در درون صنعت در موقعیت مناسبی جهت مقابله با کالاهای جایگزین قرار میدهد. بکار بردن این استراتژی زمانی مناسب است که مشتریان نسبت به قیمت حساس باشند ، مشتری زیادی برای محصولات متمایز وجود نداشته باشد و مشتریان برای نام های تجاری مختلف تفاوتی قائل نشوند و همچنین تعداد زیادی خریدار با توان بالقوه برای چانه زدن در بازار وجود داشته باشد (Porter,1985).
برخی محققان پیشنهاد میکنند شرکتهایی که بر کارایی در تمام فعالیتهای زنجیره تامین خود تاکید دارند به سطح بالایی از قابلیتهای بازاریابی نیازی ندارند و بنابراین احتمال بیشتری دارد تا منابع کمتری را برای این چنین قابلیتها اختصاص دهند [۱۹] slater and Olson,2001)) در هرحال یک دیدگاه متفاوت استدلال میکند حتی زمانی که شرکتها بر کنترل هزینه تاکید دارند ، هنوز نیاز دارند تا برنامه بازاریابی مناسبی را اجرا کنند . تمایل به کارایی و کنترل هزینه ممکن است شرکتها را مجبور کند تا قابلیتهای بازاریابی خود را بهبود دهند تا بتوانند به اهداف بازاریابی مانند حجم فروش و رضایت مشتری از طریق بکارگیری منابع مالی محدود و سایر منابع در دسترس ، دست پیدا کنند (Vorhis et al,2009).
آنچه امروزه در رابطه با مؤسسات تجاری ، انتفاعی و حتی غیرانتفاعی ، بیش از هر چیز دیگری نمود پیدا کرده ، توجه به هزینههای متعدد سازمان و یا به تعبیری دقیقتر، مدیریت هزینه است . زیرا در شرایط رقابتی امروز جهانی ، سازمانهای مختلف جهت حفظ بقا و توان رقابتی خود باید نسبت به مقایسه هزینههایشان با رقبای بالفعل و حتی بالقوه آگاهی داشته و فعالانه در میدان رقابت در بعد هزینه وارد عمل شوند (گودرزی و محمودی ، ۱۳۹۰) .
تغییرات محیط کسب و کار نظیر جهانی شدن(شکل گیری انواع اتحادیه ها وپیمان های اقتصادی از جمله نفتا ، سازمان تجارت جهانی، اتحادیه اروپا ، فن آوری تولید، استفاده از فن آوری اطلاعات، اینترنت و تجارت الکترونیک) ،افزایش رقابت ، تمرکز بر مشتریان و شرایط اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی موجب گردید که مدیریت در محیط متغیر جدید با شیوه های مدیریت در محیط ایستای قبل متفاوت گردد. ظهور اندیشه جدید تحت عنوان مدیریت استراتژیک از ویژگیهای این دوره است که لازمه آن طراحی و بکارگیری مدیریت تولید، بازاریابی و … کاملاً متفاوت از گذشته است و این عوامل تمرکز استراتژیک بر مدیریت هزینه را افزایش میدهد ( رهنمای رودپشتی، ۱۳۸۷)
در حال حاضر حیات بسیاری از شرکتها در گرو افزایش دقت ، کیفیت و قدرت رقابت است .این مسأله به مدیریت هزینه و کاهش هزینه های غیر ضروری و افزایش ارزش کالا در طول زنجیره ارزش تولید بستگی زیاد دارد .همچنین، افزایش روز افزون هزینه های تولید ، محدودیت دسترسی به منابع در بسیاری از صنایع، تغییر بافت و ترکیب هزینه ها با گرایش عمومی به سمت اتوماسیون و کاربرد کامپیوتر در فرایند تولید ، که منجر به کاهش شدید هزینه های دستمزد و جایگزینی آن با هزینه های ناشی از تکنولوژی و ماشین آلات شده است ، اهمیت بیشتر موضوع را میرساند . از طرفی مطرح شدن مباحثی نو در زمینه حسابداری بهای تمام شده ، کنترل و مدیریت هزینه ها، افزایش تقاضا برای کیفیت، رقابت ، و … مد نظر دا شتن محدودیت ها ی سیستم هزینه یابی سنتی که توان پاسخگویی به نیازهای مدیران به نحو مطلوب را ندارد، اهمیت سیستم های جدید و سیستم مدیریت هزینه به مراتب مشخص می گردد.(پاک مرام و همکاران ،۱۳۸۹ )
امروزه کم کردن از هزینه ها، به کابوس سازندگان و رویای مشتریان تبدیل شده است . البته کاهش هزینه ها به معنای سطح بالاتر استاندارد زندگی اجتماعی است.بنابراین، شرکت های کنونی بازگشتی به سوی فلسفه اساسی “تولید کم هزینه کالای با کیفیت” دارند. تولید کم هزینه کالای با کیفیت مقوله ای است که از مرحله توسعه محصول شر وع می شود.برنامه ریزان باید ویژگی های کیفیتی مطلوب مشتریان را مشخص کرده و در عین حال، قیمت محصول نیز توانایی رقابت در بازار را داشته باشد.(یاساهیرو موندن ، ۱۳۷۹ )
۲-۵-۱-مفهوم شناسی و اهمیت مدیریت هزینه:
پس از پایان جنگ جهانی دوم کشورهای آلمان و ژاپن به دلیل خسارات فراوان در جنگ و کمبود شدید مواد اولیه به سمت استفاده بهینه و موثر از امکانات موجود پیش رفتند و حداکثر توان خود را برای تولید محصولات با کیفیت بالا و قیمت پایین (کاملا اقتصادی) به کار بردند در نتیجه پس از سال های ۱۹۴۵ مدیریت هزینه پایه ریزی شده و در فراز و نشیب های چرخه اقتصادی جهان در فرهنگ سازمانی تمامی کشورها جایگاه واقعی خود را پیدا کرده است. ایجاد و نگهداری یک فرهنگ هزینه یابی با عملکرد مطلوب در هر سازمان نیاز به فرایند، تلفیق و نظام بخشیدن به ابتکارات و اقدامات انجام شده در این زمینه (ایجاد یک سیستم هزینه یابی مطلوب) با خروجی مناسب و بهره برداری بهینه از انرژی کارکنان در هر سطح سازمان دارد و این فعالیتها تنها باید در راستای فعالیت های عملیاتی شرکت باشد.
مدیریت هزینه رویکردی سیستماتیک و ساختارمند برای درک هزینه های یک سازمان، با هدف فراهم کردن چارچوبی کلی برای کنترل، کاهش و یا حذف هزینه ها می باشد. همچنین می توان گفت مدیریت هزینه سیستمی است که از تصمیمات مدیریت پشتیبانی نموده و با بکار بردن اطلاعات در مورد هزینه به توسعه و شناسایی استراتژی های برتر که مزیت رقابتی را فراهم می کند، کمک می نماید. نکته مهم اینکه مدیریت هزینه باید بیش از اینکه کانون توجه خود را معطوف آمار و ارقام کند به اولویت بندی فعالیت ها و کاری که سازمان در برابر نیازهای عملیاتی و استراتژیک خود باید انجام دهد بپردازد، لذا می توان گفت مدیریت هزینه نقش فراهم کننده اطلاعات جهت تصمیم گیری مدیریت را دارا می باشد و باید بتواند در این امور به مدیریت یاری برساند:
۱-تعیین هزینه منابع مصرف شده برای انجام فعالیت های با اهمیت سازمان
۲-تعیین میزان کارایی و بهره وری عملکرد فعالیت ها