- قوه عاقله با سود جستن از قضایای تجربی قیاسات عقلی تشکیل میدهد.
- حس با دریافت اخبار آن وقت که به حدتواتر برسد به عنوان معتمد عقل کار میکند و عقل از اخبار متواتر در قیاسات استفاده میکند.
جریان شناخت
مراحل شناخت نزد ابن سینا، پیش از هر چیز رنگ ارسطویى دارد. شناخت از راه ادراک حسى یا ادراک عقلى بوجود می آید. ابن سینا بر اهمیت ادراک حسى در جریان شناخت تاکید مىکند. در ادراک به وسیله حواس هم فعل و هم انفعال وجود دارد.[۶۱] از سوی دیگر ادراک حسى به تنهایى برای اثبات واقعیت بیرونى کافى نیست، زیرا کار حواس فقط احساس است، یعنى پیدایش صورت محسوس در حواس، اما اینکه بدانیم که آن محسوس دارای هستى بیرونى (عینى) است، کار عقل یا وَهم است. [۶۲]
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
کاملترین شناخت در نظر ابنسینا، شناخت عقلى استو در نتیجه لذتی که نصیب انسان میشود نیز اگر از راه عقل و شناخت عقلی به دست آمده باشد کاملترین و بالاترین لذت هاست.[۶۳]
قوای مدرکه دو قسم است، قسمی که از خارج ادراک میکند و قسمی که از داخل. قسم اول همان حواس پنج گانهاند و بخش دیگر آن قوای باطنی نفساند که متعددند.
در مبحث شناخت وقتی سخن از شناخت حسی و شناخت عقلی پیش میآید قطعا لذت ناشی از شناخت هم به دو گونه میشود، لذت عقلی و لذت حسی.
مباحث بسیاری در زمینه شناخت در کلام ابنسینا مطرح است که از حوصله بحث و هدف این پایان نامه خارج است.
جمع بندی:
از آنجایی که در موضوع زیبایی و درک آن، مسأله انسان به میان میآید چرا که هر زیبایی برای شناخته شدن و درک شدن باید توسط انسان درک شود در این فصل به برخی خصوصیات خاصه انسان پرداخته شد تا مشخص شود مراد از زیبایی در دیدگاه ابنسینا چیست. ادراک در انسان نوعی فعل و انفعال است بنابراین هر فعل و انفعالی قواعد خاص خود را دارند. این فعل و انفعال در مکانی به نام نفس صورت میگیرد. جایگاهی که از اصلیترین مکان هایی است که در وجود انسان تعبیه شده است. تمام دریافتهای ما در جایی به نام نفس نگه داری و پردازش میشوند. که با توجه به چگونگی هر مطلب، نفس شکل و قالب خاص خود را به آن میدهد. با بررسی همه جانبه نفس به این رسیدیم که زیبایی موجود در عالم صرف زیبایی محسوس نیست و ابعاد متفاوت انسان زیباییهای متفاوتی را درک میکنند که هیچ کدام غایتش فی نفسه نیست. زیبایی در این تعریف در کنار شناخت بوجود میآید و از آن جایی که مسیر شناخت در انسان متفاوت است زیبایی نیز گونههای متفاوتی پیدا کرده و دارای مراتب و درجات مختلف میشود. از طرفی معیار زیبایی در نفس به صورت صرف و غایتی فی نفسه لحاظ نشده است، چرا که در نظر فلاسفه مسلمان غایت همه اشیا و زیبایی آنها خداوند است. بنابراین همه چیز نسبت به نزدیکی و دوری به حضرت حق ارزش گذاری میشود.
فصل سوم
برسی عشق در دیدگاه ابنسینا
در فصل پیشین به جنبه وجودی زیبایی و ادراک زیبایی پرداختیم، وبه چگونگی ادراک، مسیر ادراک و انواع ادراک پاسخ داده شد. ابنسینا فیلسوفی وجودی است و ادراک را کامل در مسیر وجود تبیین میکند که در این راستا در وجود شناسی زیبایی به مبحث عشق میپردازیم که به علت اهمیت مبحث عشق و مفصل بودن جزییات این موضوع، آن را در فصلی جداگانه بیان کرده ایم.
همان طور که در ابتدای این پایان نامه نیز مطرح شد غرض از این نوشته بررسی تفصیلی در دیدگاه فیلسوف مسلمان ابنسینا است حال چه در زمینه معرفت شناسی زیبایی باشد چه در زمینه وجود شناسی زیبایی، هر چند که خود فیلسوف توجهی به این تقسیم بندی نداشته و این تقسیم بندی در قرون اخیر متداول شده است.
در نظر ابنسینا عشق با ادراک فهمیده میشود وهرچه ادراک کاملتر باشد عشق محکمتر میشود.
لذا مباحث ادراک و مسیر آن مقدمهای میشود برای موضوع عشق که به طور مفصل در این فصل بررسی میشود.
عشق در آثار ابنسینا از یک سو تحت تاثیر نظرات افلاطون است و از سوی دیگر با دقت نظرهای وی کارکردهای معنایی و مفهومی جدیدی یافته است. ابنسینا در به کمال رساندن نظریه عشق نقش داشته است و آرا وی در باب عشق عرفانی بر عارفان دورههای بعد، تاثیر بسیار گذاشته است. ابنسینا در مبحث عشق نیز به صرف شرح نظرات پیشینیان نپرداخته و در دستگاه فلسفی خود تبیین نوینی از عشق بیان کرده است؛ که این خود دلیل بر ذهنی دقیق، خلاق و مهندسی شدهای است که طبق مبانی فلسفی که وی بدان پایبند شده است در جای جای جزییات نظر وی این اتخاذ مبنا دیده میشود. مشهورترین آثار وی در این موضوع رساله فی ماهیه العشق اوست که بنا به درخواست ابوعبدالله الفقیه المعصومی نگاشته است و همچنین قسمتی از نمط هشتم کتاب الاشارات و التنبیهات به بررسی مبحث عشق پرداخته است.
نکتهای که مهم است بعد دینی و عرفانی است که در ابنسینا وجود دارد و در تبیین عشق فقط به عشق نباتی و انسانی نمیپردازد وسطح عشق را فراتر از مادیات میداند. و عشق را هم در نفس حیوانی و هم در نفس انسانی جاری میداند. بنابراین در نظر وی چنین میل زیباییشناختی مهذبی به مشارکت بین نفس حیوانی و نفس انسانی می انجامد.
فبین آن لکل واحد من الموجودات المدبره شوقا طبیعیا و عشقا غریزیا و یلزم ضروره آن یکون العشق فى هذه الأشیاء سببا للوجود لها[۶۴] در نظر وی، عشق نیرویى است که در جمیع اجزاء و مراتب عالم هستى - از جماد و نبات و حیوان تا اجرام فلکى و نفوس ملکى و الهى - ساری و جاری است و ذرات عالم را بههم مىپیوندد، محرک هر جزء به سوی کمال است و قوام و دوام وجود به اوست، بلکه وجود خود اوست.[۶۵]
ابنسینا در ارتباط بین خداوند و عشق به این جمع بندی میرسد:
فبین آن الخیر یعشق بما هو خیر اما الخاص به و اما المشترک و کل العشق هو لما قد نیل أو لما سینال منه أى من جمله المعشوق و کلما زادت الخیریه زاد استحقاق المعشوقیه و زادت العاشقیه للخیر و اذا تقرر هذا فنقول* آن الموجود المقدس عن الوقوع تحت التدبیر اذ هو الغایه فى الخیریه هو الغایه فى المعشوقیه و الغایه فى عاشقیته الغایه فى معشوقیته أعنى بذلک ذاته العالى المقدس تعالى اذ الخیر
یعشق الخیر بما یتوصل به الیه من نیله و ادراکه و الخیر الأول مدرک لذاته بالفعل أبد الدهر فى الدهر فاذن عشقه له أکمل عشق و أوفاه
عشق در حقیقت شوق و جاذبه طبیعى به سوی خیر و جمال است و چون ذات حق جمال مطلق و خیر محض است، پس معشوق همه اوست و نیز چون موجودات عالم هستى همگى تجلیات ذات الهی هستند، آن ذات مقدس با مشاهده جمال و خیریّت خود در آیینه اعیان ممکنات به جلوههای ذات خود عشق مىورزد و به گفته شیخ در همین رساله، الخیر یعشق الخیر، پس عاشق و معشوق و طالب و مطلوب هر دو یکى است.
فواجب اذن وجود هذا العشق فى جمیع الموجودات المدبره وجودا غیر مفارق البته
ابنسینا تصریح میکند که عشق در تمام موجودات وجود داشته و به هیچ وجه مفارق ازآن ها نیست.
رساله عشق ابنسینا در هفت فصل نوشته شده است که فصل پنجم آن فی ذکر عشق الظرفا و والفتیان للاوجه الحسان در بیان عشق ظریفان و جوانان به چهرههای زیبا نام گذاری شده است. بحث در حیطه وجودی زیبایی در این فصل مورد بررسی قرار میگیرد.
خداوند که معشوق اول است بیشترین قوام و نظام و برترین اعتدال را داراست. هرچیزی که قرب بیشتری به خداوند داشته باشد، به وحدت و توابع آن از جمله اعتدال و اتفاق نزدیک تر میشود و هر چیزی از او دورتر باشد، به کثرت و توابع آن از جمله تفاوت و اختلاف نزدیک تر میشود.
سرچشمه عشق عرفانی در آثار ابنسینا
در نظر ابنسینا راز بقا و تکامل در عشق است. ابنسینا ماهیت عشق را همان شیفتگی و آرزوی رسیدن به زیبایی و کمال مطلق میداند و بر این باور است که چنین شوقی و شیفتگی برخاسته از هستی و وجود است و فقط در وجود است که میتوان بحث کمال و تکامل را بیان کرد و در غیر از وجود تکامل دیگر معنایی ندارد. هر جا که وجود حاضر باشد چنین شیدایی بین آن دو ظاهر است و وصلت همیشگی برقرار. بدین ترتیب عشق امری فراگیر است و دارای مرتبه هاست.
و هذا العشق هو مبدأ النزوع الیه عند غیبوبته آن کان مما یباین و التأحد به عند وجوده ثم کل واحد من الموجودات یستحسن ما یلائمه و ینزع الیه مفقود و الخیر الخاص هو الملائم للشیء فى الحقیقه و الحسبان فیما أظن هو الملائم لا بالحقیقه ثم الاستحسان و النزاع و الاستقباح أو النفره فى الموجود من علائق خیریته لانها لا تطلق على الوجود على وجه الاستصواب بالذات الا من جهه خیریته لان الصواب اذا وجد عن الشیء بالذات فهو لسداده و خیریته فبین آن الخیر یعشق بما هو خیر اما الخاص به و اما المشترک و کل العشق هو لما قد نیل أو لما سینال منه أى من جمله المعشوق و کلما زادت الخیریه زاد استحقاق المعشوقیه و زادت العاشقیه للخیر[۶۶]
در نظر ابنسینا، در پس هر یک از ممکنات به واسطه جنبه وجودی که در او هست همیشه شایق به کمالات و مشتاق به خیرات هستند… همین اشتیاق ذاتی و ذوق فطری و جبلی که سبب بقاء وجود آنها است ما آن را عشق مینامیم… پس هر قدر مجاورت با حق و قرب با او بیشتر باشد جنبه وحدت و اتفاق زیادتر میشود… مطلق هم تجلی کننده به عشاق خود است ولکن تجلیات بر حسب مراتب موجودات متفاوت است.
ابنسینا با استمداد از ذوق عرفانی و روش فیلسوفانه به اثبات اتحاد عشق و عاشق و معشوق پرداخته و توانسته است تسلط عشق را در پهنه وسیع جهان مدلل دارد.
تعریف عشق
ابنسینا در رساله فی ماهیه العشق میگوید: الان العشق لیس فی الحقیقه الا استحسان الحسن و الملائم جدا “عشق در حقیقت خود، نیکو شمردن امر حسن ( نیک و زیبا ) و جدا ملایم است.[۶۷] بر این اساس وی معتقد است که هر یک موجودات چیزی را که ملایم و سازگار خود مییابد تحسین میکند و اگر خود فاقد آن است به سوی آن کشیده میشود. خیر خاص هر موجودی رسیدن به آن چه در حقیقت ملایم اوست یا آن چه گمان میرود که ملایم اوست، دانسته میشود. و این ملایم دانستن در اصل، تکامل آن چیز است چرا که هر چه یک چیز تکامل بیشتری داشته باشد آن شی تعادل بیشتری دارد چرا که عدم تعادل در وجود حاکی از نواقصی است که از آن وجود دارد.
همچنین ابنسینا در بحث ماهیه الصلاه به بیان تفاوت انسانها و مبحث عشق میپردازد. و بیان میکند از آن جایی که انسان مرکب از حیوانیت و انسانیت است در صورت غلبه ارواح طبیعی و حیوانی، انسان عاشق بدن خود میشود.
ان الانسان متفاوت حسب تأثیر قوى الارواح المرکبه فیه فمن غلب علیه الطبیعى و الحیوانى فانه عاشق للبدن محب لنظامه و تربیته و صحته و أکله و شربه و لبسه و جذب منفعته و دفع مضرته…[۶۸]
واگر عشق به خدا باشد و از بدن مادی جدا شود عاشق خدا شده و به لذت معنوی میرسد.
أما من غلبت قواه الروحانیه و سلط على هواه قوته الناطقه و تجردت نفسه عن أشغال الدنیا و علائق العالم الأدنى فهذا الأمر الحقیقى و التعبد الروحانى و الصلاه المحضه التی قررناها واجبه علیه أشد وجوب و أقوى. . . . فلو أقبل بعشقه و اجتهد فى تعبده لسارعت الیه الخیرات العلویه و السعادات الأخرویه حتى اذا انفصل عن الجسم و فارق الدنیا[۶۹]
همچنان که پیامبر در شب معراج اینگونه شد.
ففی لیله تجرد عن بدنه و تنزه عن أمله فلم یبق معه من آثار الحیوانیه شهوه و لا من لوازمه الطبیعیه قوه[۷۰]
دیدگاه فیلسوف درباره عشق های حیوانی
ابنسینا تولید مثل را عامل جاودانگی و بقای موجودات بر میشمرد؛ در این دیدگاه عشق و لطافت و زیبایی و توازن همراه هم هستند؛ وعشقهای حیوانی اگر در راستای بقای نسل باشند ممدوح و پسندیده هستند و حتی چنان چه خواهد آمد عشقهای حیوانی مقدمه و مسیری است برای رسیدن به عشق الهی و ازلی. عشق هم در ذات عاشق و هم در ذات معشوق متجلی میشود.[۷۱]
مراتب عشق
سخن از مراتب عشق را در مباحث ابنسینا میتوان در باب مراتب لذت یافت. لذت مراتبی دارد و در مورد هر لذت برنده و لذت دهنده یی مطابق عالم و حالاتش است. از آنجا که رابطه عاشق و معشوق، رابطه لذت برنده ( لاذ ) و لذت دهنده ( ملتذ( نیز هست، مراتب لذت، مراتب عشق نیزاست. بنابراین در کلام ابنسینا لذت وعشق یکی میشود.
ابنسینا مرا تب عشق را در پنج مرتبه بیان میکند:
الف) عشق خداوند به خود: این عشق، بالاترین مرتبه از مراتب عشق است. دلیل این امر از نظر ابنسینا آن است که خداوند متعال بالاترین مرتبه ادراک را داراست هم چنین او بالاترین درجه کمال را دارد تا آن حد که از عدم و امکان که منبع شر هستند به دور است و هرچه ادراک کاملتر باشد و شی مقابل کاملتر باشد ادراک قویتر شده و در نتیجه عشق به حد اعلای خود میرسد. بنابراین، خداوند لذاته بزرگترین عاشق و معشوق و هم چنین بزرگترین لاذ و ملتذ است.
ان الموجود المقدس عن الوقوع تحت التدبیر اذ هو الغایه فى الخیریه هو الغایه فى المعشوقیه و الغایه فى عاشقیته الغایه فى معشوقیته أعنى بذلک ذاته العالى المقدس تعالى اذ الخیر
یعشق الخیر بما یتوصل به الیه من نیله و ادراکه و الخیر الأول مدرک لذاته بالفعل أبد الدهر فى الدهر فاذن عشقه له أکمل عشق و أوفاه[۷۲]
واجب الوجود معشوق عاشق لذیذو ملتذ است. لذت یعنی ادراک خیری که مناسب است و خداوند خیر محض است. اگر موجودی جمال و خیر محض باشد حب به او شدید است و چنین موجودی معشوق و محبوب است و ذات او بزرگترین عاشق و معشوق است و عظیمترین لذت برنده و لذت دارنده که هیچ چیز را نمیشود به او قیاس کرد. [۷۳]
هو عاشق لذاته و ذاته مبدا کل نظام الخیر فیکون نظام الخیر معشوقا له بالقصد الثانی[۷۴]
ابنسینا برای توضیح بیشتر خود به تفاوت عشق ( به معنای حقیقی ) و شوق پرداخته است. او سعی دارد با تبیین معنای شوق و عشق اکملیت را در حضرت حق بیان کند و این را به اثبات برساند که عشق و لذتی بالاتراز عشق و لذت حضرت حق نسبت به خود وجود ندارد.
فالواجب مع کونه لا عله غائیه له، هو غایه جمیع الموجودات بأسرها؛ لأنّها بحسب ما لها من الکمالات الممکنه الذاتیه الأولیه لا تزال دائما طالبه لما لها من الکمالات الثوانی، متشبّهه فی ذلک کلّه بالکمالات الحقیقیه التی للواجب لذاته بقدر الإمکان.