۳-۱۳-۱۱-۲- پیروی از رویکرد تفکر مقایسهای
اتخاذ رویکرد تفکر مقایسهای نسبت به وقایع موجود در دادهها تکنیکی است که اهمیت بالایی در پیشبرد گراندد تئوری دارد. مقایسه مستمر با تحریک کردن فرایندهای فکری محقق امکان شناسایی مشخصه ها و یا ابعاد منحصربهفرد موجود در دادهها را فراهم میسازد. با این حال، مقایسهی وقایع موجود در دادهها نمیتواند از سوگیری محقق در حین تفسیر دادهها جلوگیری کند. بنابراین، محقق ممکن است با مراجعه به تجربیات حرفهای یا مرور گسترده پیشینه تحقیق مثالهایی از پدیده را بیابد که به عنوان مبنایی برای مقایسهی پدیدهی تحت بررسی مورد استفاده قرار گیرند (اشتراوس و کوربین ۱۹۹۸). انجام مقایسهها این امکان را به محقق میدهد تا در مورد مشخصه ها و ابعاد ناشناختهی پدیدهی مورد بررسی فکر کند و در حین تحلیل دادهها به دیدگاههایی جدید دست یابد (اشتراوس و کوربین ۱۹۹۸).[۱۷۸] در این مطالعه، محقق فعالانه به مقایسه وقایعی پرداخت که درون دادهها وجود داشت. ضمن آنکه مرور گسترده پیشینه تحقیق و بررسی تجربیات حرفهای وی زمینه را برای انجام مقایسههای بیشتر هموار کرد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۳-۱۳-۱۱-۳- کسب دیدگاههای متعدد نسبت به یک واقعه
توصیف وقایع تنها از یک دیدگاه اغلب به بیطرفی محقق آسیب میزند. دیدگاه واحد میتواند از ادراکات یک فرد، یک سازمان یا حتی یک صنعت ناشی شود. ضرورتاً کنترل سوگیری هنگامی که دادهها تنها از یک منبع یا یک دیدگاه حاصل میشوند، دشوار است. محققین میتوانند با کسب دیدگاههای متعدد نسبت به یک موضوع تا حد امکان این مشکل را تحت کنترل درآورند. رویآوری به دیدگاههای متعدد باعث میشود تا محقق به تعیین دیدگاه افراد شرکتها، و صنایع در خصوص پدیدهی مورد بررسی بپردازد (اشتراوس و کوربین ۱۹۹۸، برگرفته از فوکردی، رحیم. ۱۳۹۰).
۳-۱۳-۱۱-۴- بازگشت دورهای به عقب و طرح دوبارهی پرسشها
طبق نظر اشتراوس و کوربین (۱۹۹۸)، محققین باید بسته به تجربیات و توانائیهای شناختی خود به کسب بینش در موردچیزی که در پدیده منعکسشده و در دادهها واقعاً در حال وقوع است. مبادرت ورزند. بدین منظور لازم است تا محققین به صورت دورهای به عقب بازگردند و از خود این دو پرسش کلیدی را بپرسند: “چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ “، ” آیا آنچه فکر میکنم با واقعیت دادهها منطبق است؟ “[۱۷۹] در این مطالعه، محقق بهمنظور شکلگیری فضائی مناسب برای تفکر در مورد پدیدهی مورد بررسی و طراحی سؤالات مورد استفاده در نمونهگیری نظری، به صورت دورهای سؤالات مذکور را طرح کرد. بازگشت به عقب و طرح دوبارهی سؤالات بهویژه در مواقعی که چندین پاسخدهنده موضوع ظاهراً یکسانی را مطرح میکردند، بسیار سودمند بود.
۳-۱۳-۱۱-۵- اتخاذ تفکر شکاکانه
اتخاذ تفکر شکاکانه به بیطرف باقی ماندن کوششهای محقق در حین تحقیق کمک میکند. فلسفه شکگرایی از محقق میخواهد تا به تبیینهای نظری، مقولهها، فرضیات، و سؤالاتی که از دادهها، پشینهی تحقیق، یا تجربیات فردی نشأت میگیرند.، موقتی نگاه کند. برچسب موقتی بودن تنها زمانی از روی تجربیات، مقولهها، و … برداشته میشود که در برابر دادههای واقعی حاصل از مصاحبهها و مشاهدههای آتی اعتبارسنجی شوند. (فوکردی، رحیم. ۱۳۹۰)
۳-۱۳-۱۱-۶- پیروی از رویههای تحقیق
به منظور کاهش سوگیری و افزایش سطح دقت تحقیق، در این مطالعه از رویههای پیشنهادی اشتراوس و کوربین (۱۹۹۸) برای پیشبرد تحقیق استفاده شد. طبق گفته اشتراوس و کوربین (۱۹۹۸)، ” اگرچه ممکن است محققین از میان تکنیکهای پیشنهادی ما تنها برخی را انتخاب کنند، رویههای انجام مقایسات، پرسیدن سؤالات، و نمونهگیری براساس مفاهیم نظری استخراجشده از دادهها جزء الزامات روششناسی گراندد تئوری به حساب میآیند.”[۱۸۰]
۳-۱۳-۱۱-۷- حساسیت نظری
حساسیت نظری به معنی داشتن، و مهارت کافی در معنیدار کردن دادهها، استعداد درک، و قدرت تفکیک عناصر مربوط و نامربوط از وقایع و مثالهایی است که درون دادهها رخ دادهاند. حساسیت نظری از دانش و تجربهی محقق نشأت میگیرد. حساسیت نظری در حین کار کردن محقق با دادهها، انجام مقایسات، و جمع آوری دادههای جدید حاصل میشود. غرق شدن محقق در فرایند جمع آوری و تحلیل دادهها باعث میشود تا ذهن وی نکات و معانی مناسب را از درون دادهها بیرون آورد (اشتراوس و کوربین ۱۹۹۸). حساسیت نظری به دنبال تحقق هدفهای زیر است (اشتراوس و کوربین ۱۹۹۸)[۱۸۱]:
-
- آزاد کردن تفکرات محقق از محدوده پیشینه تحقیق و تجربیات شخصی.
-
- کمک به محقق برای اجتناب از شیوههای استاندارد تفکر در مورد پدیدهها.
-
- برانگیختن تفکر استقرائی در محقق.
-
- کمک برای تمرکز بر چیزهایی که جلوی چشم محقق قرار دارند و اجتناب از بدیهی قلمداد کردن آنها.
-
- کمک به روشن شدن مفروضات و اغراقاتی که توسط مصاحبهشوندگان در دادهها رسوخ کرده است.
-
- کمک به محقق برای شنیدن بهتر آنچه شرکتکنندگان در تحقیق میگویند و درک بهتر معانی آنها.
-
- کمک به محقق برای سرباززدن از مشکلات پیش روی بررسی دادهها.
-
- وادار کردن محقق به طرح پرسشهای مختلف و در عین حال، دریافت پاسخهایی موقتی.
-
- کمک به پیدا کردن برچسبهایی مناسب، هرچند این برچسب موقتی باشند.
-
- کمک به شناسایی و روشن کردن معانی ممکن برای مفاهیم
-
- کشف ویژگیها و ابعاد در دادهها
مطالعه گستردهی پیشینه تحقیق و تجربیات حرفهای محقق دو نمونه از منابع شکلگیری یا ارتقاء حساسیت نظری بهحساب میآیند. دانش بهدستآمده از این دو منبع، اگر با رعایت اصل بیطرفی همراه باشد. محقق را در فهم مناسب پدیدهی مورد بررسی یاری میکند. (فوکردی، رحیم. ۱۳۹۰) در این پژوهش محقق کوشید تا در مواقعی که مقولهها نیازمند توسعه یا وضوحی بیشتر بودند، با مطالعه هرچه بیشتر پژوهشهای پیشین امکان مقایسه بین مفاهیم و مقولهها را فراهم سازد. در این خصوص، مطالعهی پژوهشهای انجام شده در حوزهی مدیریت دانش زنجیره خدمات و دولت الکترونیکی در شکلدهی روابط بین مقولهها و پدیدهی (مقولهی) اصلی مفید واقع شد. علاوه بر این تجربیات حرفهای محقق در حوزه تجارت الکترونیکی، بهویژه سوابق حرفهای شش ماهه وی در سازمان ثبتاحوال کمک شایانی به شکلگیری و یا افزایش حساسیت نظری در وی کرد.
۳-۱۳-۱۲- نمونهگیری نظری
به پیروی از رویههای مترتب گراندد تئوری، طرح نمونهگیری این مطالعه در حین فرایند تحقیق شکل گرفت. از آنجا که هدف از مطالعهی حاضر ارائه یک مدل است، روششناسی تحقیق تکنیکی را برای نمونهگیری پیشنهاد میکند که به تمرکز کوششهای محقق بر محدودهی تحقیق که همانا بسط و اعتبار یافتن مدل در حال شکلگیری است، کمک کند. به اعتقاد اشتراوس و کوربین (۱۹۹۸)، گراندد تئوری از نمونهگیری نظری ” برای حداکثر کردن فرصتهای مقایسهی رویدادها، وقایع، یا اتفاقات استفاده میکند تا از این طریق به تعیین نحوهی تغییر یک مقوله بر اساس ویژگیها و ابعاد آن دست یابد". نمونهگیری نظری تجمعی است. بدین معنی که هر اتفاق نمونهگیری شده از دادههای جمع آوریشدهی پیشین نشأت میگیرد و به همان دادهها اضافه میشود. بر این اساس، در گراندد تئوری محقق هم میتواند از دادههای جمع آوریشده پیشین نمونه بگیرد و هم از دادههایی که قرار است جمع آوری شوند. در مراحل اولیهی تحقیق، بسیار محتمل است که به خاطر فقدان حساسیت نظری، محقق به اهمیت یا معنی برخی از اتفاقات و رویدادها پی نبرد و یا به آنها بهای کمی دهد. بعدها و زمانی که محقق بینشی جدید نسبت به پدیدهی مورد مطالعه کسب کرد معقول است که به منابع سابق مراجعه کند و آنها را در سایه شناخت بیشتری که پیدا کرده است از نو تحلیل (کدگذاری) کند. (برگرفته از فوکردی، رحیم. ۱۳۹۰)
نمونهگیری نظری بر نماینده بودن مفاهیم و نحوه تغییر ابعادی آنها تأکید دارد. نماینده بودن مفاهیم در گراندد تئوری بدین معنی است که محقق نه از افراد که از مفاهیم، ایدهها و تجربیات نمونه میگیرد. در واقع، علاقه ما به گردآوری اطلاعات از افراد بیشتر به خاطر آگاهی از کنشها و واکنشهایی است که آنها در ارتباط با یکدیگر انجام میدهند یا نمیدهند و یا به خاطر دانستن طیف شرایطی است که باعث بروز کنش و واکنش و تنوع آنها میشود، یا به خاطر آگاهی از نحوه تغییر یا عدم تغییر شرایط و شناخت اثرات ناشی از آن است، و یا به دلیل شناخت پیامدهای مترتب بر کنشها و واکنشهایی است که موفق به انجام آن شدهاند یا راهبردهایی است که به انجام آن مبادرت نورزیدهاند (اشتراوس و کوربین ۱۹۹۸).[۱۸۲] استفاده از نمونهگیری نظری در مراحل مختلف جمع آوری و تحلیل دادهها (کدگذاری باز، کدگذاری محوری و کدگذاری انتخابی) متفاوت است. تکنیکهای نمونهگیری در این سه مرحله کدگذاری به ترتیب عبارتاند از: (۱) نمونهگیری باز، (۲) نمونهگیری ارتباطی و تنوعی، و (۳) نمونهگیری تمییز دهنده.[۱۸۳]
در نمونهگیری باز، از آنجا که در مرحلهای از تحقیق قرار داریم که هنوز مفهوم شکل نگرفته، لازم است تا به کشف هرچه بیشتر مقولههای بالقوه و ابعاد و خصوصیات آنها بپردازیم. بر این اساس، محقق میبایست در مواجهه با رویدادهایی که در حین مصاحبه و مشاهدات با آن روبرو میشود، رویکردی کاملاً باز در پیش گیرد و دائماً به دنبال نمونهگیری از افراد، مکانها و شرایطی باشد که بیشترین فرصت را برای گردآوری مرتبطترین دادهها دربارهی پدیدهی مورد بررسی فراهم میسازند. این بدان معنی است که در نمونهگیری باز تهیهی فهرستی از پیش تعیین شده از افراد برای مصاحبه اقدامی درست به حساب نمیآید. نمونهگیری باز به میزان زیادی به توانائی فردی در حساس بودن نسبت به دادهها، مدیریت مصاحبهها، مشاهده پدیدهها، استفاده از سؤالات پیگیرانه در حین مصاحبه، و تحلیل دادهای جمع آوریشده بستگی دارد. در این مطالعه، محقق از دو تکنیک مقدماتی زیر برای اجرای نمونهگیری باز استفاده کرد:[۱۸۴]
-
- شناسایی افراد، مکانها یا وقایعی که امکان جمع آوری هدفمند دادههای مربوط به مقولهها و ویژگیها و ابعاد آنها وجود داشت.
-
- استفاده از حساسیت نظری. محقق ضمن مهم دانستن رویدادهای غیرمنتظره در حین مصاحبهها، تلاش کرد تا با طرح سؤالات پیگیرانه مناسب بیشترین استفاده را از فرصتهای بوجودآمده کسب کند. در این خصوص، محقق با بازگشت به عقب و طرح سؤالاتی چون ” این چیست، و چه معنیای میدهد” سعی در ایجاد و ارتقاء حساسیت نظری در خود داشت.
دو تکنیک فوق محقق را قادر ساخت تا مضامین و فرصتهای به وجود آمده در حین مصاحبهها را دنبال کند.
از نمونهگیری ارتباطی و تنوعی هنگام کدگذاری محوری استفاده میشود. در کدگذاری محوری به دنبال شناسایی مقولههای جدید، ویژگیها و ابعاد آنها و هم چنین رابطه بین مقولهها و زیر مقولههای آن هستیم. به علاوه، در این مرحله از کدگذاری به دنبال اجرای پارادایم کدگذاری محوری هستیم. بنابراین لازم است تا ضمن شناسایی عناصر این پارادایم، به مرتبط ساختن آنها به یکدیگر نیز مبادرت ورزیم. برای تحقق این هدف، محقق به دنبال نمونهگیری از وقایعی خاصی بود تا بتواند با بهره گرفتن از آنها به شناسایی دامنه تغییرات ابعاد یک مفهوم، رابطه بین مفاهیم، شناسایی مقولهها و مرتبط ساختن مقولهها به یکدیگر بپردازد. نمونهگیری ارتباطی و تنوعی بهویژه در مواقعی که قصد روشن کردن معانی مفاهیم و روابطی که بهواسطهی تفاوتهای موجود در مصاحبهشوندگان امری عادی بهحساب میآید بسیار سودمند است.[۱۸۵] نمونهگیری ارتباطی و تنوعی نیز از تکنیکهای مورد استفاده در نمونهگیری باز استفاده شد. در این مطالعه محقق ابتدا تمامی مصاحبههای پیاده شده روی کاغذ را وارد نرمافزار MAXQDA نموده سپس کلیه مصاحبهها تحلیل و پس از آن با نمونهگیری از وقایع خاص در مصاحبههای بعد کوشید تا به بینشی بهتر نسبت به مقولهها و روابط بین آنها دست یابد.
در کدگذاری انتخابی محققین باید به یکپارچهسازی سطوح ابعادی مقولهها در قالب یک نظریه بپردازند. روابط میان مفاهیم را اعتبار بخشند و مقولهای بهخوبی توسعهنیافته را پالایش کنند (اشتراوس و کوربین ۱۹۹۸، برگرفته از فوکردی، رحیم. ۱۳۹۰). در این مطالعه، محقق با بهره گرفتن از نمونهگیری تمییز دهنده به انتخاب مصاحبهشوندگان و یا موقعیتهایی پرداخت که بهترین فرصت را برای تحلیلهای مقایسهای فراهم میکرد.
۳-۱۳-۱۳- مراحل کدگذاری در روش گراندد تئوری
۳-۱۳-۱۳-۱- گام ۱: کدگذاری باز
این مرحله از روش گراندد تئوری بلافاصله بعد از اولین مصاحبه انجام میشود. به عبارت دیگر محقق پس از هر مصاحبه شروع به پیدا کردن مفاهیم و انتخاب برچسبهای مناسب برای آنها و ترکیب مفاهیم مرتبط میکند. کدگذاری باز بخشی از تجزیه و تحلیل است که به صورت مشخص به نامگذاری و مقولهبندی پدیدهها از راه بررسی دقیق آنها میپردازد. در ضمن کدگذاری باز دادهها به بخشهای مجزا خرد میشوند، برای به دست آوردن شباهتها و تفاوتها مورد مقایسه قرار میگیرند و سؤالاتی درباره مقولات مطرح میشود. اولین گام در کدگذاری باز برچسب زدن (نامگذاری) برای پدیدههاست به این صورت که هر پاراگرف را برمیداریم به اجزایی تقسیم میکنیم و به هرکدام از حوادث، ایدهها یا رخدادها نامی میدهیم. برای محققان بسیار راحت است که صرفاً نکات اصلی یا جملات را تکرار کنند اما این کار مفهومپردازی نیست بلکه خلاصه گویی است. در هنگان نامگذاری برای پدیدهها بهتر است واژگانی را انتخاب کرد که آنقدر انتزاعی باشند که حداقل ده واقعه متفاوت ولی دارای ماهیت یکسان را پوشش دهد. گام بعدی در کدگذاری باز کشف مقولهها میباشد. وقتی در دادهها پدیدههای خاصی را مشخص کردیم آن گاه میتوانیم مفاهیم را بر محور آنها گروهبندی کنیم. این کار تعداد واحدهایی را که باید با آنها کار کنیم کاهش میدهد. روند طبقهبندی مفاهیم را که به نظر میرسد به پدیدههای مشابه ربط پیدا میکند مقوله پردازی نامیده میشود. به مقولهای که کدهای (برچسبهای) مرتبط را در بر میگیرد یک نام مفهومی داده میشود. باید توجه داشت که این نام باید انتزاعیتر از اسامی مفاهیمی (کدها) باشد که مجموعه آنها مقوله را تشکیل میدهد. مقولات دارای قدرت مفهومیاند زیرا قادرند دیگر مفاهیم را بر محور خود جمع کنند.[۱۸۶] در اینجا لازم است توضیح مختصری در مورد کد، مفهوم و طبقه ارائه دهیم:
-
- کدها، واحدهای پایهای (یا خرد) تحلیل هستند؛ زیرا از (تصویر ذهنی و) مفهومسازی دادهها نظریه شکل میگیرد، نه بهتنهایی از خود دادههای واقعی.
-
- مفاهیم، در نظریهسازی داده بنیاد زیر مقولههایی از نوع کدهای باز هستند که وظیفهشان ارائه جزئیات بیشتری در مورد هر طبقه است
-
- طبقهها، در مقایسه با مفاهیم، انتزاعیتر بوده و سطحی بالاتر را نشان میدهند. آنها از طریق همان فرایند تحلیلی انجام مقایسه برای برجستهسازی شباهتها و تفاوتها که در سطح پایینتر برای تولید مفاهیم استفاده شد، تولید میشوند. طبقهها «شالوده» ساختن نظریه هستند و ابزاری فراهم میکنند که بهوسیله آن نظریه میتواند یکپارچه شود (اشتراوس و کوربین، ۱۹۹۸)[۱۸۷].