بدین گونه دیده می شود از هر گوشه کشور جویی از سیم و زر پیوسته به مرکز ایران روان بود . تغییرات کنونی در ارزش زر و نیز تغییرات گذشته ، ارزشیابی این تالان ها را دشوار می کند . این سیم و زر را آب می کردند و به صورت شمش در می آوردند و یا در کوزه های گلی می ریختند و به خزانه می سپردند و همه ساله مقدار کمی از آن را سکه می زدند . در سراسر دوران هخامنشی سرزمین پارس از پرداخت مالیات معاف بود زیرا مرکزیت داشت و خاندان پارسی حکومت می کرد . کشورهای دیگری بودند که مالیات نمی دادند ، لیکن همه ساله پیشکش هایی برای دربار هخامنشی می فرستادند .
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
کشور حبشه در آفریقا هر سال یک خنیک ( برابر ۰۷/۱۰ لیتر ) زر ، دویست تنه درخت آبنوس ، پنج پسر بچه و بیست دندان فیل می داد .
کلخید ( گرجستان باختری ) هر چهار سال یکبار ، صد پسر و صد دختر می فرستاد .
تازیان هر سال هزار تالان (۳۶۳۹۰ کیلو) کندر می دادند .
هزینه سپاه های محلی و پادگان های مرزی به وسیله هر استان از محل مالیات ها پرداخت می شد و مانده آن را به مرکز می فرستادند . هزینه استانداران و دستگاه اداری آنان خارج از سهم این مالیات بود و از پرستشگاه ها و مردم دریافت می شد .
پس از اینکه داریوش میزان مالیات های جنسی و نقدی را برای بخش های کشور تعیین کرد ، به بررسی و تحقیق دیگری دست زد تا دریابد که مردم از نظر پرداخت مالیات در تنگنا هستند یا نه . نتیجه بررسی این بود که پرداخت این میزان مالیات برای مردم مشکل نیست ولی چون استانداران و فرمانداران هزینه های اداری و شخصی خود را به صورت عوارض از شهرستان ها یا استان ، جداگانه دریافت می کنند و ممکن است از این جهت عدالت اجرا نشود و بر مردم فشار وارد آید ، میزان مالیات هر بخش را نیم کرد .[۲۱۴]
ایرانیان معابد بابل را نظم دادند و معابد موظف شدند به دولت هخامنشی مالیات های جنسی بپردازند . برای انجام این کار و نیز بازرسی دارایی پرستشگاه ها نمایندگانی در معابد گمارده شدند ، حتی فرماندار ایرانی مصر در انتصاب کاهنان نظارت می کرد . کوشش می شد تا روحیه و احساسات دینی مردم کشورهای شاهنشاهی آسیب نبیند و آنچه را که به معبد می دادند برابر آیین و ترادادهای خود رفتار کنند . تنها دارایی معابد تا اندازه ای محدود گردید .
به طور کلی با توجه به فهرست مالیاتی که هرودوت بر مبنای مسافرت و مشاهدات خود ، صد سال پس از فتح بابل به دست می دهد ، می بینیم که :
هرودوت استان ها یا مناطق مالیاتی را به ترتیب قانون گذاری مالیاتی نام می برد .
این فهرست نشان می دهد که میزان مالیات آسیای کوچک ، بابل و مصر به علت جمعیت زیاد ، آبادانی بیشتر و ثروت فراوان تر ، افزونتر از مناطق دیگر است .
چون برخورد ایران و یونان و در واقع روبرو شدن دو قدرت نظامی و فرهنگی در بخش ها و مناطق سه گانه نخستین فهرست هرودوت است ، داریوش پیش از مناطق دیگر به سازمان اداری آنجا پرداخته و چگونگی مالیاتی آنجا را روشن ساخته است .
توجه دقیق روشن کند که اندازه ثروت ، موقع بازرگانی ، چگونگی جغرافیایی و دسترسی به رودها ، دریاها و سرانجام راه ها مورد نظر قانونگذار بوده و در تعیین میزان مالیات این ضوابط را دخالت داده است .[۲۱۵] در روزگار هخامنشیان آیین مزدایی ، که زرتشت آن را تغییر داده بود در سراسر شاهنشاهی شروع به گسترش کرد . در مورد موطن زرتشت و تاریخ حیات او بحث و گفتگو بسیار است . برخی او را از مردم ماد می دانند که مجبور به ترک وطن شده و عده ای او را از شرق می دانند و گشتاسپ پادشاه حامی او را شهربان پارت و گرگان می شناسند . به هر حال آیین او به تدریج در سراسر کشور ایران گسترده شد .
از اختراع خط برای تحریر توسط پارسیان فقط به یک لوح مکشوف در شوش اشاره می شود که شامل « فرمان بنای قصر » به فرمان داریوش و به زبان پارسی باستان است . این خط در انحصار گروه خاصی از طبقه فرمانروا بود . از سوی دیگر ، زبان آرامی از آغاز هزاره اول پیش از میلاد توسعه یافته بود . آرامی در عهد هخامنشیان در آسیا و مخصوصاً از مصر تا هند زبانی بین المللی بود و در این نقاط ، اسنادی به این زبان یافت شده است . همه منشیان دربار هخامنشی آرامی را به کار می بردند . از میان چندین هزار لوحه که در گنجه اسناد سلطنتی در تخت جمشید یافت شده است ، حتی یکی به پارسی نوشته نشده ، چند تای آن ها به آرامی و بیشتر به عیلامی تحریر شده است . ایرانیان از دوران باستان آن چه را که در طبیعت برجسته و چشمگیر بوده مورد احترام قرار می داده اند و با آن ها رابطه قوی تری نسبت به روزگار کنونی داشتند . این نحوه اندیشیدن بر هنر آنان نیز تاثیر گذاشته است . هنر آنان دارای هماهنگی و عظمتی ویژه بود که درصدد نشان دادن جنگ و تجاوز نبوده و از سفاکی و قساورت به دور بوده است . هنر آنان ، واقع گرایانه و انتزاعی و هرگز تقلیدی نبوده است . ایرانیان در پی تقلید از طبیعت نبوده اند و سعی در بازآفرینی مفهوم پنهانی در ورای ظاهر محسوس بودند .
ایرانیان هرگز و هیچ گاه ایزدان خود را در قالب تندیس های انسانی نساخته و به مفهوم ظاهری و بیرونی معبد خویش توجه نداشته اند . در تندیس های شیر ، گاو و عقاب تخت جمشید که از شاهکاری هنری به شمار می روند منظور ستایش از بدن و ظاهر نمی شد ، بلکه آنان را نمادی از برکت پیمان و آرامش می شمردند . در هنر هخامنشیان ، هیچ گونه آثاری که فاقد ارزش اخلاقی باشد دیده نمی شود . هنرمندان عصر هخامنشی سعی داشته اند که اسنان را به فراسوی دنیای مادی ببرند دنیایی که به دنبال تکامل ، توافق و اتحاد و یافتن مفهوم های پنهانی است .
از دوران هخامنشی آثار معماری بسیاری به جای مانده است این آثار مشتمل هستند بر کاخ ها ، آرامگاه ها و عبادتگاهی در خوزستان و فارس که دو مرکز اصلی این سلسله پادشاهی محسوب می شوند . از نظر هنری ، هنر آنان دارای دو دوره آغازین ( ویرانه های پاسارگاد ) و متاخر ( ویرانه های تحت جمشید ) است و نیز کاخ شوش که بنا به دستور داریوش ساخته شد . بنابر لوج یافت شده ای که کتیبه آن را به داریوش نسبت می دهند ، ساخت این کاخ با بهره گرفتن از هنرمندان و صنعتگران و معماران مختلفی از مصر ، یونان و بین النهرین انجام گرفته است . در مجموع ،اصول معماری این کاخ ، شبیه پاسارگاد است . هنر هخامنشی در درجه اول ، بیشتر بر پایه معماری کاخ ها و معابد استوار است به طوری که حتی کورش ، به خاطر بخشندگی درباره قوم یهود ، به آنان اجازه داد تا معبد اورشلیم را از نو بسازند و فرمان داد تا وسایل برده دشه از آن را ، بدان بازگردانند . [۲۱۶]
ساختارهای قومی ، جغرافیایی ، اداری و مالی شاهنشاهی هخامنشی ، امروزه نیز موضوع بحث های زیادی است و این بیش از هر چیز ناشی از این حقیقت است که فهرست های گوناگونی از واحدهای تابعه امپراتوری وجود دارند که به شیوه های متفاوت تفسیر شده اند . مهمترین این فهرست ها به قرار زیرند :
کتیبه های سلطنتی هخامنشی [ دهیوهایی ] نام می برند که به داریوش « واگذار شده اند » مفهوم [ دهیو ] پیدایش استدلال های بسیاری شده است . در حالی که برخی دانشمندان آن را به « کشورها « ترجمه کرده اند ، دیگران آن را « واژه ای در نوسان » میان « کشورها و اقوام » می دانند و عده ای دیگر معتقدند فقط به معنای « مردم » یا « جمعیت » است . هیچ نشانه ای مبنی بر این که این فهرست ها مربوط به واحدهای اداری ، مثلاً فرمانداری ها باشند وجود ندارد و از این رو شامل تمام امپراطوری نمی شود .
در نوشته های مولفان یونانی غالباً به فهرست هایی درباره تشکیلات ارتش بر می خوریم که بر اساس گروه های قومی تنظیم شده اند ، اما به عنوان توصیف هایی تاریخی از واحدهای امپراطوری قابل فهم نیستند .
مشکلات خاصی در فهرستی که هرودوت درباره بیست خراج گزار ارائه می دهد و غالباً بیش از یک قوم را شامل می شود وجود دارد الگوهای این فهرست چنان از لحاظ موضوعی مشاجره برانگیزند که این پرسش پیش می آید که چگونه می توان آنها را با اسناد دیگر ( کتیبه های سلطنتی ، برجسته کاری ها ) سازگار کرد .
در آثار افلاطون توضیحاتی درباره امپراطوری هخامنشی می یابیم که آن را به هفت واحد تقسیم کرده اند و این تقسیم بندی مبتنی بر تعداد همدستان داریوش در توطئه علیه گئومات است .
تلاش های منظمی انجام گرفته تا چگونگی نظام طبقه بندی ساتراپی ها و ایالات و شباهت آن را به دوره های خاص تعیین کند چون فهرست های ویژه ساتراپ نشین ها فقط از دوره های ما بعد هخامنشی به دست ما رسیده اند . درباره دوره مورد بحث ، مولفان یونانی اغلب نام ساتراپ ها را ذکر می کنند ولی هیچ گاه سخنی درباره سرزمین زیر فرمان آن ها نمی گویند . بنابراین تقریباً غیر ممکن است که مرزهای ساتراپی ها را بر روی نقشه های تاریخی معین کنیم .
در نظر نخست این واقعیت شگفت انگیز است که برخی گروه های جمعیتی می توانسته اند ارتباطی بی بند و بار و غیر دقیق با مقامات دولتی داشته باشند و دیگران ( بخصوص کوه نشینان زاگراس ) نه تنها خود « خراج » نمی پرداختند ، بلکه حتی ممکن بود « هدایایی » از شاه دریافت کنند . این موقعیت استثنایی مربوط به پارس است که درباره آن باید جداگانه بحث کنیم . [۲۱۷]
در سطح ساتراپی ها یا استان ها کارگنان بلند پایه دیگری نیز بوده اند که زیردست سارتراپ ها قرار داشته اند ، مردانی که عنوان خاصی ندارند و وظایفشان به درستی معلوم نیست . از جمله مثلاً « دوستان » ، « ملازمان هم میز » و « حاملان دبوس یا عصای شاهی » مربوط به کوروش کوچکند ، فرمانده اسواران ساتراپ فارنابازوس ، « مردان تحت حکومت والی » کتاب نحمیا ، اعضای « دیوان » ساتراپ ، « داوران » یا قضات و « مباشران » در سطح ساتراپی یا شهرستان ، و کسانی که وظیفه خاصی نداشتند ، خبرچینان شاه در دربار ساتراپ ( که دانشمندان قدیم معمولاً به آن ها « چشم و گوش شاه » می گفتند .
اتباع شهرها تحت اداره مستقیم ایرانیان نبوده اند ، بلکه کل سرزمین با شهرها چنین وضعی داشته اند . درباره مسئولان « خزانه داری » ( مثلاً در مراکز شهرستان و جاهای دیگر ) اطلاعات بیش تری داریم که فقط مسئول خزانه و انبار نبوده بلکه در « کارگاه ها » نیز چنین مسئولیتی داشته اند ، همچنین درباره مسئولان رسمی انبار کردن مواد غذایی ، انبار غله و دکان ها اطلاعات بیش تری داریم . خصوصیت ویژه نحوه کنترل هخامنشیان بر کشورهای تابعه ، استفاده از پادگان ها بوده که ( از منابع محلی ) از طریق ساتراپ تامین می شدند ولی افسر فرمانده آن ها را شاه تعیین می کرد .
در پایین ترین سطح اداره امپراطوری نیز مالکان زمین ها را داریم که از اعضای خاندان سلطنت ، یا صاحبان املاکی که شاه به اشراف یا « نیکوکاران » می بخشید ، « تیول های » نظامیان در بابل یا سکونتگاه های خاص تبعیدیان تشکیل می شد ، و گروه اخیر در مقابل مستمری یا هزینه زندگی که از شاه دریافت می کردند برای او کار می کردند . [۲۱۸]
کشف الواح نشان می دهد که تخت جمشید مرکز اداری نیز بوده است . فرنکه در راس این مرکز همراه با نماینده اش کیساوهوش قرار داشته که عده ای کارمند و « اداره ای » با « کاتبان » و کارکنانی کمکی در تخت جمشید و جاهای دیگر داشته اند . وظایف اصلی فرنکه ( به دستیاری کیساوهوش ) عبارت بوده است از تهیه اسناد لازم برای مسافرانی که به فرمان او سفر می کرده اند ( نظیر قضات ، کارشناسان ، حسابداران و حسابرسان ، روسای کاروان ها ، نگهبانان سفارتخانه ها ، تدارک کارمند برای شاه و غیره ) ، سازماندهی و اداره انبار سلطنتی ، مراقبت از اصطبل شاهی ، رسیدگی به امور مذهبی ، استخدام نیروی کار اضافی در صورت لزوم ، سرپرستی و نظارت بر پرداخت مالیات ها و اجاره ها . چنان که از گواهی اسناد بر می آید و ذکر نام و مُهر او نشان می دهد ، انجام این وظایف مستلزم این بوده که او مدت ها در مسافرت باشد . با این حال مقر اصلی او در کنار شاه بوده ، ضمن این که نماینده و دستیارش به امور دیگر رسیدگی می کرده است . قبلاً نظری اجمالی به حیطه فعالیت های فرنکه و نیز به فرمان او در مورد پرداخت هزینه های محصولات طبیعی به آرتوستونه انداختیم . نشانه نظارت دقیق او با مُهرهایی که بر الواح مستمری دائینوکا ، راخا ، باراسپا ، و رانوم مربوط به سال نوزدهم سلطنت داریوش زده است وجود دارد .
در سطح زیرین اداره مرکز ، دو « مقام رسمی » با نمایندگانشان وجود داشتند که هر یک مسئول استخدام کارگر و معرفی آن ها به نیمی از حوزه تحت پوشش الواح بودند ( و نیز برای مزرعه داری و پرداخت مالیات ) . در زیردست آن ها روسای « هیئت مدیره » اداره ناحیه ( که شش نفر آنها تعیین شده بودند ) قرار داشتند که وظیفه آنها فراهم کردن خوراک و تسهیلات لازم برای دربار هنگام مسافرت در ناحیه آن ها بود . عنوان عیلامی عاملان ایشان اولیرا ( افسران تدارکاتی ) بود . در « ناحیه » یا سطح محلی ، مقامات رسمی از روس مسئولیت هایی که برای بعضی محصولات داشتند و دارای نمایندگان و انبارداران خاص خود بودند شناخته می شدند . کارگران ، که خودشان زیر دست یکی « سرکارگر » بودند ، پایین ترین سطح این سلسله مراتب را تشکیل می دادند . [۲۱۹]
فقط در « الواح خزانه » است که با مقامی رسمی برخورد می کنیم که عنوان عیلامی اوکاپ نیشکیرا به معنای « خزانه دار یا گنجینه دار » بوده و از جانشینان اداره فرنکه دستور می گرفته که مبلغی از نقره غیر مسکوک را به کارگران سلطنتی بپردازد . در زیردست او تعدادی « خزانه دار » پارسی و کارمندان آن ها کار می کردند . این افراد که تعدادشان به صدها نفر می رسیده است ، به دلیل کار روی طلا و نقره و نیز تولید لوازم خانه و پارچه ، خلاصه عرضه کالاهای تجملی شاه و دربار ، شاید به درستی « پیشه وران ماهر » توصیف شده اند . نام برخی فعالیت ها تا امروز هنوز روشن و رمزگشایی نشده است . در خزانه داری که قبلاً نامش را ذکر کردیم ، در عین حال اشیای گرانبها را نیز جمع می کردند و « افسران تدارکاتی » و « کاتبان » ناظر بر عرضه مواد و تحویل به موقع کالاهای تولید شده بوده اند .
غیر از کارگران خزانه ، افراد بسیار دیگری در خدمت دولت یا شاه بوده اند که در متون تخت جمشید ذکر شده اند . این ها در سطوح میانی و پایینی اداری و در مزارع یا پرواربندی و گاوچرانی ، تهیه خوراک یا ابزار سازی برای کارگاه ها کار می کرده اند .
به هر یک از این افراد بر حسب مقام ، موقعیت ، نوع آموزش یا فعالیت ، « دستمزدها » یا « خرجی های « متفاوتی تعلق می گرفته است . این مستمری ها چگونه تامین می شده اند ؟ گرچه هرودوت اعلام کرده که پارس از پرداخت خراج معاف بوده است ، واقعیت آن است که مردم آنجا ناچار به پرداخت عوارض و مالیات هایی بوده اند . مالیات ها مجموعاً همراه با درآمدهای املاک سلطنتی ، بنیاد اقتصاد پارس را تشکیل می داده اند و در لوحه ها منعکس شده اند . لوحه ها درباره چگونگی پرداخت و میزان مبلغ چیزی نمی گویند . نشانه های فراوانی وجود دارد که کشاورزان آزاد ، اجاره داران و مالکان بزرگ می بایست چنین « پرداخت هایی » را انجام می داده اند که البته به میزان درآمدشان بستگی داشته است .
غیر از املاک آرتوستونه ، از « دهکده ای » متعلق به ملکه نیز نام برده شده است . دارایی های مشابهی نیز برای پسرش آرشام ، برای آرتاباما ، و برای خود شاه ذکر شده اند . املاک و دارایی هایی که تعدادشان حتی از اسناد تخت جمشید بیش تر است در متون قدیمی و اسناد بابلی آمده اند که قبلاً به آن ها اشاره کردیم . چه در بابل و چه در پارس ، بخشی از این املاک احتمالاً با کارگر مزدور و در مقابل « دریافت منافع » کشت می شده اند . در میان املاک سلطنتی ( یا اشرافی ) آن هایی که هم سودآور و هم ـ لذت بخش » بوده اند فراوانند .
ایرانیان برای افزایش محصول زمین های خود ، با بهره گرفتن از آب های زیرزمینی به آبیاری مصنوعی می پرداختند و این آب ها را از طریق آبراهه های زیرزمینی طولانی ( به فارسی « کاریز » و به عربی » قنات » ) به مزارع خود هدایت می کردند و بدین ترتیب از شیب طبیعی زمین سود می جستند . به این منظور و منظورهای دیگر ( زهکشی آب ، انبار کردن آب های آشامیدنی ) به ساختن سدهای موقتی نیز می پرداختند . [۲۲۰]
عواملی مانند تولید اضافی املاک ، شیوه پرداخت به گونه ای که گاه بسیار بیش تر از سطح خودکفایی است و نیز در برخی موارد تبدیل این نظام پرداخت به پرداخت های نقره غیر مسکوک موجب می شوند چنین نتیجه بگیریم که بازارهای محلی وجود داشته اند که در آن ها بخشی از فرآورده ها و سهمیه ها قابل مبادله بوده اند و مردم می توانسته اند به خرید کالاهایی که خود قادر به ساختن آنها نبوده اند و به فروش محصولات روستای خود بپردازند .
الواح تخت جمشید گزارش استرابو درباره عادات غذایی پارسیان را تایید و تکمیل کرده اند . بر اساس این الواح ، جو به صورت آرد یا خورد شده که سپس تبدیل به نان یا پوره می شد ، غذای اصلی را تشکیل می داد ، حال آنکه گوشت به ندرت استفاده می شد و آن در شمار خوراک های سلطنتی بود . در پارس مردم تقریباً فقط شراب خرما یا انگور می نوشیدند و آن هم به صورت خالص [ سِک ] که کشف این مطلب باعث تعجب یونانیان شد . از نوعی سرکه همراه با نمک برای نگهداری غذا استفاده می کردند .
راهبانان یا نگهبانان جاده و پیک های تندرو را فقط « الواح باروها » به ما معرفی نکرده اند بلکه هرودوت نیز از راهبانان ذکری می کند و این هنگامی است که دماراتوس پادشاه اسپارت که به دربار ایران در شوش پناهنده شده بود کوشید تا هم میهنانش را از لشکرکشی آینده خشایارشا آگاه سازد و بدین منظور پیامی در زیر موم لوحه ای چوبی پنهان کرد تا راهبانان آن را کشف نکنند . با پیک های تندرو نیز به واسطه منابع و اسناد غربی آشنایی داریم . این پیک ها زیردست یک استندس ( رئیس اداره « پست » یا چاپارخانه ) کار می کردند و سوارکار یا دونده بودند که به صورت امدادی خبر را منتقل می کردند ، به علاوه سیستم ارتباطی از طریق علامت دادن با آتش یا نور یا آینه تشکیل داده بودند که بسیار باعث حیرت یونانیان و رومیان شد و بر آن ها اثر گذاشت و به برکت ستایش های ایشان است که ما اکنون این اطلاعات را در اختیار داریم . شالوده این نظام ارتباطی مجهز ، تشکیلات سازمانی امپراطوری هخامنشی بود که بعدها بخصوص شبکه جاده هایش ، مورد ستایش و تقلید قرار گرفت . هنگامی که پارسیان جای شاهان عیلامی ، مادی ، آشوری ، بابلی ، لیدیایی و مصری را گرفتند ، با برخی ساختارهای آزمایش شده روبرو شدند که هنوز بر جا بود و کار می کرد . یکی از آن ها وجود راه های کاروان رو و جاده های بسیار قدیمی بود . در درون یا پیرامون شهرهای مهم سرزمین آشور و بابل ، این جاده های سنگفرش یا آجرفرش که قیر پاشی شده بودند وجود داشتند . در زمان ایرانیان این شبکه جاده ها و راه ها توسعه یافت و مورد بررسی و نقشه برداری قرار گرفت . [۲۲۱]از « جاده های شاهی » در درجه نخست برای انتقال سریع سپاه و تجهیزت و نیز انتقال اطلاعات در سریع ترین زمان ممکن استفاده می شد . پرآوازه ترین آنها « جاده شاهی » بود که مدارک فراوانی در منابع قدیمی در مورد آن وجود دارد . این جاده سارد ( یا افِسوس ) را از طریق آسیای صغیر و بین النهرین به شوش پیوند می داد . با وجود این ، بازرگانی از راه خشکی – به استثنای کالاهای تجملی – به دلیل هزینه بالایی که داشت فقط برای فواصل نسبتاً کوتاه می توانست با اهمیت باشد . در « الواح باروها » بارها از ششصد کیلومتر راه بین شوش و تخت جمشید یاد شده است . به برکت عوامل جغرافیایی و مکان نگاری [ توپولوژیک ] و یافته های باستان شناسی و نیز اشاره منابع قدیمی به وجود محل هایی در طول این جاده ، نه تنها وجود جاده اثبات شده بلکه حتی وجود توای ۲۲ ایستگاه مسلم شده است . آنچه هرودوت درباره جاده سارد تا شوش گزارش می دهد ، احتمالاً به این بخش جاده مربوط می شود.
بخش سوم
۵-۳ هیئت ها و جنس هدایا :
هدایا بنا به گفته گرالد والزر شامل موارد زیر است :
نریان و یک دست جامه سواری مشتمل بر جبه ، قبا و شلوار ، شال گردنی ، تکه کرباسی بسیار زیبا ، نریان پر عضله از نژاد تورانی ، دو ظرف به اشکال مختلف جفت اولی مانند جام بلند است و دو جفت بعدی مثل پیاله ، نفر پنجم قواره پارچه تا شده ، بافته های تا شده ، مخروط کروی و نمی تواند چیزی جز پشم تابیده و به دقت کلاف کرده شده باشد .
ظرف از فلز قیمتی ، شتر دو کوهانی ، گاو کوهان دار ، دو نیزه ، سلاحی تشریفاتی به خاطر گنجینه اسلحه شاهی ، به ویژه زیبا ساخته شده است .[۲۲۲]
کاسه بلند راه راه ، پیاله ای که لباه هایشان را به تفصیل زینت داده اند . چهارپای سواری و بارکش ویژه بلخ ، نریانی که به دقت یراقش کرده اند .
دو حلقه بازوبند ، دو تبرزین ، دو زنبیل یا کیسه ، یا ظروف کوچکی را به وسیله ترازوی بر دوش گرفته ، می آورد . این وضع یادآور خاک طلائیست که به گفته هرودتوس هندوان به عنوان خراج سالانه تحویل می دادند .
شاید بتوان محمولات زنبیل ها را باید چیزهای دیگری از نوع پیشکش های سنگین هندی پنداشت . سنگ های قیمتی ، مروارید ، ادویه ، اقسام صمغ ها ، عطر و بویهای خوش .
دو نوع اسلحه ، یعنی دو سپر و دو جفت نیزه ، عبای تاکرده با لبه قلابدوزی ، شتر جمازه ، سپری گرد که حاشیه برجسته اش کاملاً پیداست و نیزه ای که بیخش گلوله دارد .
گاو نر پیچیده شاخی ، یک بز نر ، یک جفت نریان کوچک اندام ، قوطی سردار میتوان آن را محتوی عطریات ، روغن خوشبوی یا ادویه دانست . عاج ، جانوری که میبایست به خانواده زرافه تعلق داشته باشد . [۲۲۳]
بر دیواره قسمت پلکان شرقی ، بیست و سه گروه نمایندگی را نقش کرده اند که هدایای نوروزی برای خشایارشا می آورند .
مادها : نه نفرند . هدایای آنها شامل : سبو ، کاسه ، شیشه ، طوق و دستبند و … است .
خوزی ها : شش نفرند . هدایای آنها شامل : کمان تزئینی ، خنجر ، یک ماده شیر ، دو توله شیر و … است .
ارمنی ها : سه نفرند . هدایای آنها شامل : اسب ، سبو … است .
هراتیان : چهار نفرند . هدایای آنها شامل : ظروف دهان گشاد جام مانند ، شتر دو کوهانه و پوست جانوری وحشی است .