من آن سگم که شیر فلک رشک من برد
ترسم که قصه لب شیرین چو کوهکن
اهلی مرا ز عشق جوانان گزیر نیست
فکر محال بین که در اندیشه ی من است
قصدت شکستن دل چون شیشه ی من است
این خار خار در رگ و در ریشه ی من است
از آن شرف که کوی تو سر بیشه ی من است
بیخ مرا کند که زبان تیشه ی من است
من پیر بت پرستم و این پیشه ی من است
وزن:مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن / بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
موضوع کلی:سختی ها ومشکلات راه عشق ورنج وعذاب عاشق در زندگی
غزل مردّف با ردیف عبارت فعلی.
۱-دل مجاز به علاقه جزییه به معنی انسان./ جفا پیشه، کنایه از عاشق./ تکرار قافیه پیشه در مصراع اوا وآخر./
۲-سنگ جور، تشبیه بلیغ اضافی./ دل چون شیشه، تشبیه وکنایه از زود رنج بودن./
۳-سوزن مژه، تشبیه بلیغ اضافی./ خار از دل کسی کشیدن، کنایه از به آسایش رساندن کسی./ خارخارکنایه از دغدغه وخلجان خاطر./
۴- من آن سگم، تشبیه ونهایت ذلت وپستی عاشق در برابر معشوق.ویژگی سبکی است./شیرفلک، کنایه از خورشید و برج اسد./ رشک بردن، حسادت کردن./بیشه ، جنگاو کوی تو سر بیشه من است، تشبیه است./
۵-تلمیح به داستان شیرین وفرهاد.رجوع کنید به غزل ۳۰۸/ زبان تیشه ی من است، تشبیه بلیغ اسنادی./
۶-گزیر، چاره./ وواج پ، واج آرایی دارد./
غزل ۳۸۹
گر نمی خواهی مرا،صید دل غمدیده چیست
آفتاب حسنی و ذرّات عالم عاشقت
با پری نسبت کنندت مردمان بی بصر
گر نه بر یاد لبت بر آتشم از دود دل
ای که گفتی دیده گر خواهی مبین آن آفتاب
گر نشد اهلی هلاک غمزه ی آن نوجوان
ور نمی دزدی دلم این دیده ی دزدیده چیست
خاطرت ای آفتاب از بهر من رنجیده چیست
مردمان را این گواهی دادن نادیده چیست؟
آب حسرت دمبدم در دیده ام گردیده چیست؟
صد هزاران جان فدای یک نگاهش، دیده چیست ؟
این چنین پیرانه سر در خاک وخون غلطیده چیست
وزن : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات / بحر رمل مثمن مقصور
موضوع کلی: فدا کردن جان توسط عاشق در راه عشق وقدم دن در راه عرفان
غزل مردّف با ردیف فعلی.
۱-دل کسی را دزدیدن، کنایه از عاشق کردن کسی./ دیده دزدیده، کنایه از پنهانی به کسی نگاه کردن./
۲- آفتاب حسنی و ذرّات عالم عاشقت، هر دو مورد تشبیه بلیغ اسنادی./آفتاب استعاره از معشوق./ از بهر، حرف اضافه مرکب، به معنی برای./
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۳-مردمان بی بصر کنایه از انسان های نادان./
۴-بر آتش بودن، کنایه از بی قرار بودن./دیده، چشم / واج آرایی واج د/
۵- آفتاب استعاره از معشوق./ نهایت عشق عاشق به معشوق در مصراع دوم وفنای عاشقانه./