آفتاب: خورشید، خورشید در هیئت قدیم، سیّارهای است که به گرد مرکز عالم و زمین میگردد و در هیئت جدید، جسم مرکزی منظومهی شمسی است . قطر خورشید ۳۳۳۰۰۰ برابر جرم زمین است و چگالی آن ۵۱۲ برابر چگالی زمین، نقطهی اوج خورشید ۲۳ درجه و ۳۰ دقیقه و ۱۷ ثانیهی عرض شمالی و نقطهی حضیض آن ۲۳ درجه و ۳۰ دقیقه و ۱۷ ثانیهی عرض جنوبی است. نقطهی اوج خورشید را رأس السرطان و نقطهی حضیض آن را رأس الجدی گویند . خانهی آفتاب برج اسد و قوت او در آن جاست و شرف خورشید در ۱۹ درجهی حمل است . وبال او در دلو و هبوطش در ۱۹ درجه میزان است. ( مصفی، ۱۳۶۶: ۲۴۰ )
مشتری: ( زاوش ، اورمزد ) بزرگترین سیّارهی منظومهی شمسی، پنجمین آنها از لحاظ فاصله تا خورشید است. در آسمان ششم که خانه در برج قوس و حوت دارد منجمّان آن را سعد اکبر میدانند … مظفر گنابادی مشتری را سعد اکبر ، بطی اسیر ( کندرو ) دانسته که دلالت کند بر تأنی و ثبات و رفعت و منزلت و اشیای شریف و از این سبب گفته که مشتری کوکب اشراف و علما و قضات با عدل و نصفت و وزرای جلیل القدر و اهل مناصب و زهاد و اغنیاست … در ادبیات فارسی مشتری به عنوان سعد اکبر و همچنین قاضی فلک، نیز مظهر علو و بلندی، مورد توجه شاعران قرار گرفته است. ( مصفی ، ۱۳۶۶ : ۷۳۶ - ۷۳۵ )
آیینهی اسکندری: درشهر اسکندریه-که بنای آن به اسکندر مقدونی منسوب است - در رأس شمال غربی فاروس ( pharos ) که جزیرهای در بندر اسکندریه است ، مناره البحری قرار داشت که توسط بطلمیوس بنا شده بود. بر فراز این بنای مشهور که سرمشق مناره البحرهای اروپا و یکی از عجایب عالم قدیم بود … آیینهای قرار داشت که به نام آیینهی اسکندری مرسوم و تا زمان ولیدبن عبدالملک پایدار بود و آیینهی اسکندری در حقیقت آیینهی اسکندر است . بنابر افسانهها و اساطیر، اسکندر برای آگاهی از شورش اهل فرنگ این مناره را بنا کرد و آیینهای از حکمت و طلسم ساخته، بر آن مناره نهاد و دیدهبانان معین کرد تا هنگام حملهی دشمن، فوج اسکندر را آگاه گردانند. ( یاحقی ، ۱۳۷۵: ۵۵ )
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
آب حیوان: آب حیات در اعتقادات اسلامی، چشمهی آب زندگانی است که هر کس از آن بخورد یا تن در آن بشوید، آسیب ناپذیر خواهد شد و جاودانه خواهد زیست. اسکندر در جستجوی این آب ناکام ماند و خضر از آن نوشید و جاودانه شد. قضیهی آب حیات، نخستین بار در داستان اسکندر که فینیقیان پرداختهاند مطرح شده است. ( یاحقی ، ۱۳۷۵: ۳۰ )
۱۲۳ - شمشیر ضرغام افکنش، هر دم به خون دشمنش
چون ابر گرید بر تنش، در گریه خنـدان باد هـم
واژگان: ضرغام: شیر، شیربیشه، شیر درنده. (معین)
معنی و مفهوم: شمشیر شیر افکن ممدوح، هر لحظه بر تن دشمنش(از خون دشمن) چون ابر اشک میریزد. امیدوارم که این شمشیر در حین گریستن بر تن دشمن، خندان نیز باشد (پادشاه پیوسته شادکام باشد).
آرایههای ادبی: شمشیر به ابر شبیه شده که در حال گریستن است و از سوی دیگر، ابر و شمشیر در استعارهی مکنیه از نوع تشخیص به شخصی مانند شدهاند که در حال گریستن است .
۱۲۴ - شمشیر خصم از بخت بد، بسته زبانی بود خود
چون آینـه زنگار زد، چون شانـه دندان باد هــم
واژگان: زنگار: زنگ فلزات، آینه و جز آن، اکسید مس. (معین)
معنی و مفهوم: شمشیر دشمن پادشاه (ممدوح) کُند بود (مانند شخصی گنگ و زبان بسته) و کاری از آن برنمیآمد و مانند آینهی زنگار زده، زنگار بسته بود. امید آن دارم که همچون شانه، دندانهدار هم باشد (شمشیر دندانهدار قدرت برندگی ندارد).
آرایههای ادبی: شمشر دندانهدار استعارهی مکنیه از نوع تشخیص که دارای دندان دانسته شده و گفته زبانش بسته و گنگ است. همچنین به آینهی زنگارزده تشبیه شده است. دندانهدار بودن شمشیر کنایه از کُند و نابران بودن آن است .
۱۲۵ - عزمش همه بال است و پر، بزمش همه فال است و فر
بذلش همه مال است و زر، فضلش همه جان باد هم
واژگان: فال: تفأل به خیر، شکون. (معین) فر: شأن و شوکت، حسن و زیبایی. (معین) معنی و مفهوم: عزم و ارادهی ممدوح، همه بال و پر است و او را به سوی هدفش پرواز میدهد. مجلس بزم او هم شکوه و شوکت خوشی و سرگرمی است. بذل و بخشش او همواره مال و زر است. خواهان آن هستم که فضل و عطای او نیز بخشیدن جان باشد (به قدرت معجزه گری و جان بخشی برسد) .
آرایههای ادبی: بال و فال و مال جناس اختلاف در آغاز دارند. عزم و بزم و هم چنین پر، فر و زر نیز جناس اختلاف در آغاز دارند.
۱۲۶ - از رفتن مهد شرف ، خزران شود رضوان کنف
بس شاد بخت است آن طرف ، شادی شروان باد هم
واژگان: مهد: تخت روانی که با تجملات مخصوص به وسیلهی ستوران یا پیل حمل میشد. (معین) کنف: حمایت، پناه .(معین)
معنی و مفهوم: از حرکت محمل شریف (تخت روان) شاه، خاک خزران گویی سایهی رضوان (نگهبان بهشت) بر سر خود دارد. آن جانبی که شاه به سمت آن حرکت میکند، بسیار خوش بخت و سعادتمند است. خواهان آن هستم که شروان نیز شاد و سعادتمند باشد.
آرایههای ادبی: مهد شرف اضافهی اقترانی. رضوان کنف اضافهی تشبیهی . واج آرایی در حرف « ش» .
۱۲۷ - نوروز عذرایی است کش، چون دولت شه روح فش
حالش چو جنت هست خوش، فالش چو قرآن باد هم
واژگان: عذرا: بکر، دست نخورده، دوشیزه. (فرهنگ لغات) کش: خوش، نیک. (معین) روح فش: روح مانند، لطیف و ظاهراً جاودان و بی مرگ. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: نوروز همچون دوشیزهای لطیف و خوش رفتار و مانند بخت و اقبال شاه باطراوت و جاودانه است. حال و هوای آن (نوروز) خوش و باصفاست. امیدوارم فال و طالعش نیز همچون قرآن باسعادت و مبارک و راست و درست باشد.
آرایههای ادبی: کش و فش و نیز فال و حال جناس اختلاف در آغاز دارند. نوروز به دوشیزهای خوش اندام و خرامان و همچنین به دولت پادشاه از لحاظ لطافت و جاودانگی و به بهشت در خوشی حال و هوا تشبیه شده است.
۱۲۸ - پیش ملک ز اقبال نو، نوروزی آرد سال نـو
گیرد ز دولت فال نو، صد سال از این سان باد هم
معنی و مفهوم: سال جدید از اقبال نو و تازه، برای پادشاه نوروزی به ارمغان میآورد و از بخت و سعادت برای او فالی تازه میگیرد . امید آن دارم که صد سال از این سالهای سرشار از خوش بختی نصیب پادشاه باشد .
۱۲۹ - بادش سعادت دست یار، ارواح قدسی طشت دار
اجرام علـوی پیشـکار، ایـزد نگهبـان باد هــم
واژگان: طشت دار: نگهبان و متصدی طشت خانه، مستخدم، محافظ رخت کن یا جایگاه البسه. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: آرزو دارم که خوش بختی، یاور ممدوح، ارواح پاک آسمانی خدمتگزار، اجرام آسمانی پیشکار و خداوند بزرگ حافظ و نگهبان او باشد .
۱۳۰ - مدحـش مرا تلقین کند، الهـام یزدان هر نفس
در هر دعا آمین کند، ادریس و رضوان هر نفس
واژگان: تلقین کردن: در دهان نهادن، مطلبی را زبانی گفتن، یاد دادن. (معین) الهام: به دل افکندن، به دل انداختن. (معین) آمین: برآور، بپذیر، اجابت کن. (معین)
معنی و مفهوم: الهام خداوندی، پیوسته ستایش شاه اخستان را به دل من تلقین میکند. با هر دعایی که من برای ممدوح خود میکنم ادریس و رضوان برای آن دعا آمینی میگویند .
توضیحات: ادریس: توضیحات (۱/۵۷) رضوان: توضیحات (۲/۳۰)
۳-۳- ترکیببند سوم
عنوان ترکیب بند: در مدح جلال الدّین اخستان شروان شاه
مطلع ترکیب بند:
جـام زمــی دو قلــّه کـــن، خــاصّ بـــرای صبــحدم
فـرق مــکن، دوقـلّه دان، جــام و صـفای صبـحدم