زمانی که فرد خود را تحت فشار احساس می کند تا همیشه موفق باشد .برای مثال به عنوان یک همسر خود را تحت فشار احساس می کند تا به وسیله همسرش همیشه کامیاب شود .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
فرد نیاز دارد تا دوباره و دوباره تحریک شود تا از احساس خستگی در ازدواج جلوگیری کند .
زمانی که یک قسمت از آن زندگی زناشویی (روابط جنسی ، وظایف والدینی ،همراهی و مصاحبت ) بطور نامتناسب برای فرد مهم است .
زمانی که اهداف ،نامشخص و غیر واضح است و زمانی که اهداف یک خانواده در فاصله دور و نزدیک به حرکت در عقب و جلو ادامه می دهد .(نیازپور ،۱۳۸۸)
۱-۱۰-۲-۲ به بیانی می توان عوامل زمینه ساز فرسودگی زناشویی را در سه دسته مطرح کرده اند :
۱-۱-۱۰-۲-۲ باورها و انتظارات غیر واقعی :
تحقیقات نشان داده اند زوجینی که باورها و انتظارات غیر واقع بینانه ای در مورد اهمیت ارتباط ، روش های موثر حل تعارض ، اهمیت خانواده و دوستان و نقش های جنسیتی دارند ، نسبت به زوجینی که بر این باورها نیستند ، دچار فروپاشی بیشتری دررابطه می شوند .اسنادهای منفی که در آن زوجین مشکلات رابطه شان را به صفات منفی و غیر قابل تغییر همسرشان نصبت می دهند نیز باعث فروپاشی رضایتمند از رابطه می شوند. باورهای زناشویی بخشی از باورهای ارتباطی هستند .انتظارات و باورهای غیر منطقی ، فرضیات تحریف شده ای هستند که سطح رضایت را روابط صمیمی پایین می آورند .تفکراتی مانند: نداشتن توافق نظر فاجعه است ،ذهن خوانی ممکن است در رابطه جنسی همیشه باید در حد کمال باشد ، نمونه ای ا باورهای غیر منطقی هستند . باورهای عاشقانه مجموعه ی از باورهای غیر منطقی هستند که موید ازدواجهای آرمان گرایانه می باشند و افرادی که بر این باورها اعتقاد دارند و معنای زندگیشان را در آنها جستجو می کنند در برخورد با واقعیات و استرس های زندگی دیر یا زود ،دچار نا امیدی و فرسودگی می شوند .(نایز و اسمیت،۱۹۷۷،به نقل از شارپ و گانگ،۲۰۰۰، به نقل از فیض آبادی، ۱۳۹۲).
هنگامی که انتظارات افراد بیش از توانایی فرد مقابل باشد درک کردن وجود ندارد ،در نتیجه سردی ، یأس و سکون پدید خواهد آمد ، زیرا اگر کسی را درک نکرده باشیم ،دچار رنج و ملال میشود .در کل باورهای مثبت درباره ی خود و زندگی ،شادی و رضایت را به همراه دارد و باورهای منفی یأس ، سرخوردگی و خشم را به دنبال دارد .
۲-۱-۱۰-۲-۲ عوامل فرهنگی و اجتماعی :
تناسب فرهنگی و تاثیر کارکرد رفتار حتی درون فرهنگ های غربی حائز اهمیت است .ارزیابی بافت فرهنگی که در آن استاندارد های رابطه مطرح و تقویت می شود ،مهم است .(هالفورد،ترجمه ی تبریزی و همکاران، ۱۳۸۷،به نقل از فیض آبادی،۱۳۹۲).
یکی از عوامل فرهنگی ، از بین رفتن خانواده ی گسترده و درنتیجه فقدان بسیاری از عملکرد های خانوادگی است .در گذشته ازدواج دوخانواده گسترده را در بر می گرفت ، خانواده هایی که بوسیله ازدواج باهم مرتبط می شدند علاقه داشتند که زوجها را در کنار هم حفظ کنند . در گذشته ناخشنودی به ندرت تنها علت جدایی بود اما امروزه ، خشنودی شرط لازم زندگی زناشویی محسوب می شود به گونه ی که هرگاه خشنودی کم شود ، دلیلی برای باهم بودن وجود ندارد . نکته دیگر پذیرش عمومی طلاق به عنوان راه حلی برای ازدواجهای ناموفق است .به عبارت دیگر امروزه مردم به بدنامی طلاق توجه نکرده و کمتر آن را مذموم می دانند و به راحتی به فکر جدایی و طلاق می افتند .(پاینز،۱۹۹۶، ترجمه ی شاداب،۱۳۸۱). گسترش روابط اجتماعی، دور شدن از خانواده اصلی و حمایت آن ها ، مشکلات خانواده هسته ای و تفاوت های فرهنگی بین زن و شوهر ، زمینه مناسب برای تحصیلات زنان و موارد دیگر از آثار توسعه صنعتی جوامع کنونی است . همه این موارد می تواند زمینه ی برپایی اختلاف در خانواده باشد . اختلاف بسیار در سطح تحصلات موجب انتظارات متفاوت و درک متقابل پایین می شود .(فیض آبادی،۱۳۹۲).
۳-۱-۱۰-۲-۲ عوامل محیطی:
وقتی دو نفر عاشق می شوند، تنها چیزی که می خواهند این است که عشقشان تا ابد ادامه بیابد .اما غافل از این هستند که آنها در خلاء زندگی نمی کنند و محیط ، محیط زندگی بر چگونگی ادامه رابطه شان تاثیر زیادی می گذارد .اشخاص با محیط اطرافشان به روش های گوناگونی ارتباط برقرار می کنند،بعضی مصمم و مقاوم و عده ای ضعیف و آسیب پذیرند ، عده ای می توانند از عهده ی هر کاری برآیند و بعضی با کوچکترین مشکلی از پا می افتند . دریک محیط یکسان افراد مختلف برداشتهای متفاوتی از محیط دارند ممکن است محیطی خاص از نظر یک شخص پرتنش و مضطرب کننده باشد اما از دید دیگری محیطی دلپذیر و هیجان آور باشد .( پاینز،۱۹۹۶، ترجمه ی شاداب،۱۳۸۱).
۲-۱۰-۲-۲ هفت متغیر تاثیرگذاربر سطح فرسودگی:
پاینز در بررسی هایش بر روی زوج های دارای فرسودگی زناشویی بالا و زوجین بدون علائم فرسودگی، هفت متغیر را مشخص کرد که به بهترین نحو با تفاوت سطح فرسودگی در زوجین تناسب داشت. این هفت متغیر، در عمل هرگز منفرد و جدا از هم نیستند. آنها همگی به طور پویایی با یکدیگر در ارتباطند و در طول مدت در یک رابطه، هم بر روی هم تاثیر می گذارند و هم از یکدیگر تاثیر می گیرند و به بیان کلی تر از مهمترین عوامل تاثیرگذار در ایجاد فرسودگی زناشویی محسوب می شوند. در ادامه به طور جداگانه هرکدام از این متغیرها را مورد بررسی قرار خواهیم داد :
۱-۲-۱۰-۲-۲ نگرش مثبت به رابطه زناشویی :
بزرگترین تفاوت بین دو گروه با فرسودگی بالا و گروه با فرسودگی کم، در این بود که توانایی زوج ها در نگرش مثبت به رابطه زناشویی شان بسیار کلی به نظر می رسید. اگر افراد بتوانند رابطه شان را به صورت یک مجموعه ی کلی به حساب آورند و نسبت به آن بینش مثبتی داشته باشند، تمام مشکلات جزئی و ناچیز را می توان در کل مجموعه در نظر گرفت؛ اما وقتی در رابطه ای عشق وجود نداشته باشد، آزار و اذیت های کوچک عامل اصلی ایجاد خشم شدید خواهند شد. خشم نامتناسب بااشتباهی که صورت گرفته است شاید بارزترین علامت سرخوردگی عشقی باشد. از سویی دیگر اگر یک رابطه بتواند به طور مداوم، در یک زوج احساس معنا و مفهوم به وجود آورد، آنها می توانند از خشم دست بکشند و به خاطر آورند که رابطه شان تا چه حد لذتبخش و خوشایند است، بنابراین احتمال بروز دلزدگی یا فرسودگی در چنین زوج ها به مراتب کمتر است.
۲-۲-۱۰-۲-۲ کیفیت و کمیت ارتباط :
دومین تفاوت عمده ای که گروه با فرسودگی بالا و گروه با فرسودگی کم با یکدیگر داشتند، تفاوت کیفیت و کمیت ارتباط آنها بود. زوج های خوشبخت اذعان می داشتند که “تمام مدت” باهم صحبت می کنند و می توانند پیرامون “هرچیزی” باهم حرف بزنند؛ اما زوج های دلزده صحبت کردن با همدیگر را حتی درباره ی جزئی ترین موضوعات، بسیار سخت توصیف می کردند و رابطه آنها مختصر، ماشینی و در کمترین حذ امکان بود. درنهایت تعجب ،پاینزطی پژوهش خود، دریافت که صحبت کردن با یک دوست نزدیک و حامی با میزان فرسودگی ارتباط نزدیکی دارد. به عبارت دیگر، هرچه افراد در مورد مشکلاتی که با همسرشان دارند با دوستشان یا درمانگر بیشتر صحبت کنن، احتمال میزان دلزدگی آنها از روابط زناشویی شان بالاتر می رود. اما با بررسی بیشتر معلوم شد که مقابله مستقیم با همسر اثر معکوس دارد، یعنی هرچه میزان مقابله بیشتر باشد،میزان دلزدگی کمتر است!
۳-۲-۱۰-۲-۲ جذابیت جسمی، رابطه جنسی و تنوع :
سومین تفاوت عمده بین دو گروه دلزده و غیر دلزده، میزان جاذبه ی جسمی بود که زوج نسبت به یکدیگر احساس و ابراز می کردند. زوج های دلزده ادعا می کردند که نسبت به همدیگر جاذبه ی کمی احساس می کنند یا اصلا جذابیتی برایشان وجود ندارد و یا متاسفانه عده ای نسبت به هم کاملاَ احساس نفرت می کردند. ارتباط بین رابطه جنسی ضعیف و فرسودگی می تواند دارای دو مفهوم باشد: این که فرسودگی سبب اختلال در رابطه جنسی می شود، یا زمانی که رابطه جنسی کسل کننده و یکنواخت می شود، بروز فرسودگی را آسان تر می کند؛ اما همان طور که زوج درمانگرها آگاهند، روابط جنسی ضعیف آغاز نابودی رابطه زناشویی است. این مطلب به ما یادآور می شود که رابطه جنسی نامناسب و غیر ارضا کننده، نه تنها مفید نخواهد بود، بلکه باعث بروز سرخوردگی نیز می شود.
کریسوفربرنی، مینویسد که تنوع نه تنها نمک زندگی، بلکه یکی از ملزومات مهم برای زیستن است. از طرف دیگر، یکنواختی و کسالت با بودن می تواند فرسودگی را به ویژه در مردان شدت بخشد. تنوع سبب هیجان انگیزتر شدن عشق ورزی و بهبود کیفیت روابط جنسی می شود و جذابیت آن را نیز بیشتر می کند.
۴-۲-۱۰-۲-۲ قدرشناسی، امنیت و حمایت :
افرادی که در گروه با فرسودگی کم بودند نسبت به افراد گروه دیگر احساس می کردند که بیشتر از آنها قدرشناسی شده است. حتی آن افرادی که به اهمییت قدرشناسی در کارشان واقفند، در خانه این مهم را از یاد می برند. نتایج نشان می دهند هرچه همسرتان بیشتر به شما احترام بگذارد و بیشتر از شما قدرشناسی کند، به همان میزان احتمال فرسودگی شما از زندگی زناشویی تان کمتر می شود. زوجهایی که به فرسودگی مبتلا شده اند در زندگی مشترکشان احساس امنیت نمی کنند، در حالیکه برای زوجهای سعادتمند، امنیت پایدارترین پاداش مثبت و مهمی است که در زندگی وجود دارد. سیدنی کاب [۴۰]در بررسی گسترده ای ثابت کرده است که حمایت اجتماعی، سلامت افراد را در برابر اضطرابهای موجود در زندگی حفظ می کند؛ بنابراین حمایت اجتماعی در برابر فرسودگی اثر خنثی کننده ای دارد. مقایسه ی دو گروه با فرسودگی کم و زیاد ثابت کرد که افراد گروه دلزده در مقاسه با افراد گروه غیر دلزده احساس حمایت کمتری را از جانب همسرشان دریافت می کرده اند.
۵-۲-۱۰-۲-۲ خودشکوفایی و جذابیت اندیشمندانه :
جذابیت اندیشمندانه توام با خودشکوفایی (که طبق نظر آبراهام ماسلو در سلسله مراتب نیازها در بالاترین رتبه قرار دارد)، بالهای یک رایطه را تشکیل می دهد. خودشکوفایی، یعنی رسیدن به تمام توانایی های بالقوه ی شخص و رشد پیاپی که نه تنها برای هریک از همسران، بلکه برای کل یک رابطه زناشویی از اهمییت ویژه ای برخوردار است. هرچه افراد بتوانند در رابطه زناشویی شان بیشتر شکوفا شوند، به همان میزان احتمال فرسودگی پایین می آید. افرادی که در گروه فرسودگی زیاد قرار داشتند معمولاَ از این گله مند بودمد که از نظر فکری از همسرشان دلزده شده اند، حتی زمانی که همسرشان در نظر سایر افراد فردی بود که خود را درگیر بحث های اندیشمندانه می کرد! جذابیت اندیشمندانه مثل خودشکوفایی، تشکیل دهنده ی بخشی از بالهای رابطه است. زوجهایی که از اندیشه ها و علائق مستقلی برخوردارند، برای جدال فکری با یکدیگر توانایی بهتری دارند. علائق شخصی زمانی که به رابطه زناشویی پیوند زده شوند، باعث بهبود رابطه می گردند.
۶-۲-۱۰-۲-۲ سهیم شدن در کارهای خانه :
نکته ی قابل توجه این است که این متغیر بر خلاف انتظار مانع بروز فرسودگی نمی شود. در بررسی هایی که در مورد فرسودگی صورت گرفته است کارهای خانه هیچگاه ارتباط روشنی با فرسودگی نداشته اند. زنان معمولاَ ادعا میکنند که قسمت اعظم بار خانه به دوش آنهاست و شوهرها هم اغلب تصور می کنند به خاطر کاری که در خانه انجام می دهند و تلاشی که می کنند از آنها به اندازه ی کافی قدردانی نمی شود. اما به طور کلی در هر دو حالت این کار خانه نیست که رابطه زناشویی را تحکیم یا تضعیف می کند و هنگامی که موارد دیگر (به ویژه ارتباط و روابط جنسی )، بدون نقص باشند، امور خانه اهمییت چندانی نخواهد داشت.
۷-۲-۱۰-۲-۲ نظام پویا :
تمام متغیرهایی که در موردشان بحث شد با یکدیگر مرتبطند؛ این بدان معناست که این متغیرها نه تنها خود به تنهایی بر رابطه تاثیر می گذارند، بلکه از یکدیگر نیز تاثیر می پذیرند و در نتیجه اثر همدیگر را (به عنوان یک نظام پویا)، چندین برابر می کنند. بنابراین یک حرکت مثبت در هر زمینه ای می تواند یک راه مارپیچی رو به بالا را تشکیل دهد؛ در حالیکه یک حرکت منفی می تواند آغازگر مارپیچی رو به پایین شود که نتیجه ی نهایی آن به دلزدگی یا فرسودگی ختم می شود. ( پاینز،۱۹۹۸، ترجمه ی گوهری راد و افشار،۱۳۸۳).
۱۱-۲-۲ عوامل تشدید کننده فرسودگی زناشویی :
پاینز(۱۹۹۶)، سه خصیصه ،که بیشترین تأثیر بر فرسودگی دارند را از طریق یک پژوهش که در آن از افراد خواسته شده بود تا جنبه های مختلف روابطشان را شرح دهند وآن را با پاسخ هایی که به مقیاس فرسودگی زناشویی داده اند، مرتبط کنند، استخراج کرد. این مطالعه ۱۰۰ زوج را شامل می شد که متوسط طول ازدواج آنها ۱۵ سال بود که از چند ماه تا ۳۴ سال متغیر بود :
بار مسئولیت اضافی :
نتایج نشان می دهد که هرچه احساس بار مسئولیت اضافی بیشتر باشد، درجه فرسودگی هم بالاتر می رود. این پدیده برای هر دو نوع کمی و کیفی بار مسئولیت اضافی صادق است. بار اضافی کمی وقتی رخ می دهد که اشخاص حس می کنند وظایفی که به آنها محول شده است، بیش از آن است که بتوانند به خوبی آن را انجام دهند یا در زمانی محدود کارهای زیادی بر دوش آنها گذاشته شده است. بار اضافی کیفی زمانی است که فرد احساس می کند وظیفه محول شده بیش از توانایی اوست. چنین مشکلاتی حتی با گذشت زمان می تواند رابطه زوجی را از بین ببرد.
۲-۱۱-۲-۲ مطالبات متناقض :
هرچه تعداد این مطالبات بیشتر باشد میزان افسردگی نیز بیشتر است. زوج ها احساس می کنند که گرفتار خواسته ها ی یکدیگر در توجه بیشتر، امنیت مالی و تخصیص زمان شده اند.چنین خواسته هایی منطقی باشد یا خیر، واقعی باشد یا خیالی، برآورده کردن همه ی آنها باهم ممکن باشد یا خیر، تنش زا هستند.
۳-۱۱-۲-۲ تعهدات خانوادگی :
هرچه فشار تعهدات خانوادگی بیشتر باشد میزان استیصال وفرسودگی بالاتر است. بار مسئولیت اضافی، مطالبات متناقض وتعهدات خانوادگی وجه اشتراک مهمی دارند، هرسه بیانگر ناکامی در برابر انجام بایدها، برآورده کردن توقعاتو معیارها هستند. ناکامی یا ترس از ناکامی سبب ایجاد فشار وتضاد می شود. شباهت دیگر این سه عامل این است که هرسه آنها سبب تخلیه ی انرژی می شوند.( پاینز،۱۹۹۶، ترجمه ی شاداب،۱۳۸۱).
برای مقابله با فرسودگی ، شناخت آثار منفی که انتظارات غیر واقع گرایانه و اضطراب های خارج از روابط زناشویی می تواند داشته باشد و این که این عوامل سبب از بین رفتن تدریجی عشق می گردند ضرورت دارد. بعضی اشخاص مسائل بیرونی را به خاطر تضعیف عشقشان ملامت می کنند و برخی همسرشان را به طور ناعادلانه ملامت می کنند، به خاطر سپردن این نکته که مهم که فرسودگی پاسخ معمول زوجهایی با انتظارات عاشقانه در برابر موقعیت های تنش زاست، به این زوج ها کمک میکند تا تلاش بیهوده برای تغییر دادن یکدیگر دست بردارند و تنها سعی کنند موقعیت را تغییر دهند. با اینکه فرسودگی تجربه ی ناگوار و سختی است اما می توان بر آن غلبه کرد. اگر با فرسودگی همانند سایر تجربه های عاطفی تلخ و دشوار برخورد مناسبی صورت بگیرد، همین فرسودگی به زوجها فرصتی می دهد تا در روابطشان بازنگری کنند و زمینه بهبود آن را فراهم آورند. (پاینز،۱۹۹۸، ترجمه گوهری راد و افشار،۱۳۸۳).
۱۲-۲-۲ پیشگیری از فرسودگی زناشویی :
از قلبتان در برابر کشیده شدن به شخص دیگری بجز همسرتان محافظت کنید. هر شخص را همانطور که همسرتان را دوست دارید، دوست نداشته باشید. همیشه این نگرش را داشته باشید که همسرتان نسبت به دیگران در درجه اول قرار دارد.
زمان را طوری تنظیم کنید که با همسرتان تنها باشید. در جریان این زمان های تنهایی است که تعارضات حل می شود، سوءتعبیرها برطرف می شودو… سعی کنید این تنهایی را خارج از رویه زندگی روزمره تان داشته باشید.
سعی کنید علایق مشترک را تا آنجا که امکان پذیر است پیدا کنید وآنها را با لذت بایکدیگر انجام دهید.(لی،۲۰۰۹؛ به نقل از نیازپور،۱۳۸۸).
درباره ی احساسات ونیازهایتان گفتگو کنیدنه راجع به قضاوتها وانتقادها.
اگرتنشی میان شما وجود دارد، نگرانی هایتان را در یک نامه به همسرتان انتقال دهید.
اگر مشکلی پیش آمد، فقط باهمسرتان صحبت کنید، نه با بهترین دوست یا فرزند یا خانواده تان. فقط با صحبت کردن به طور باز با یکدیگر می توانید امیدوار باشید که مشکلتان حل شود، که این روند باعث افزایش تدریجی صمیمیت وصداقت در میان شما می شود.(نیازپور،۱۳۸۸)