چنان که پیشتر گفته شد سرمایه نمادین محصول شناخته شدن و به رسمیت شناخته شدن توسط دیگران است و لذا نیازمند آن است که مقوله های فهم و ادراک دیگران این اعمال و رویه های مصرفی را به عنوان برتر شناسایی کنند.دستهبندی های سبک زندگی که از طریق کاربست الگوهای بوردیویی به دست می آید صرفاً توصیف مجموعه ای از واقعیات نیست، بلکه از آن جهت که اجازه پیش بینی سایر اوصاف وخصایل را می دهد نقش تبیین گر دارد و می تواند قدرت پیش بینی برخوردها، دوستی و امیال را به دست دهد (بوردیو، ۱۳۸۰: ۴۰-۳۹).
تحلیل بوردیویی در دو جنبه دارای جنبه تبیینی است؛ جنبه آشکارتر رابطه جایگاه اجتماعی، منش و سبک زندگی است و جنبه دوم طبقه بندی های سبک زندگی است که به سبب قدرت پیش بینیای که دارد جنبه تبیینی دارد. تبیین بوردیو از سبک زندگی مناسبترین تحلیل برای تحلیل سبک زندگی است. بوردیو جدا از میراث مارکسیستیاش در پرداختن به فرهنگ به مثابه عاملی مستقل و همچنین توجه به مصرف به مثابه عاملی برای تمایزگذاری متأثر از وبر است. از این رو میتوان از مفاهیم وی در سنت وبری نیز بهره گرفت . نکته قوت دیگر نظریه بوردیو رابطه دیالکتیکی است که در نظریه وی میان عاملیت و ساختار برقرار است. این رابطه دیالکتیکی در تحلیل سبک زندگی اهمیت ویژها ی دارد. ساختار نظری منسجم و غنای نظریه بوردیو سبب شده است تا بسیاری از اصحاب مطالعات فرهنگی در تحلیل مصرف و سبک زندگی از این رویکرد نظری استفاده کنند (مک رابی،۷ ۲۰۰: ۶)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۴-۴ تعریف آدلر و کلاکهون، مک کی و ونزل
روانشناس آلمانی، آلفرد آدلر، در مورد سبک زندگی تعابیر متعددی دارد که بر محققان علوم اجتماعی پس از خود تأثیر زیادی گذاشته است. او می گوید سبک زندگی، یعنی کلیت بی همتا و فردی زندگی که همه فرآیندهای عمومی زندگی، ذیل آن قرار دارند(آدلر، ۱۹۵۶ : ۱۹۱). سبک زندگی، طرح و دریافتی اجمالی است از جهان، فرایند در حال گذار و راه است؛ راه یکتا و فردی زندگی و دستیابی به هدف؛ خلاقیتی است حاصل از کنار آمدن با محیط و محدودیت های آن (دادستان، ۱۳۷۶ و محفوظی و دیگران، ۱۳۷۸ ). سبک زندگی رفتار و منش نیست بلکه امری است که همه رفتارها و تجربیات انسانی را برای واحد هدایت می کند(همان : ۱۷۵ ) و خود به واسطه خوی ها و منش فردی شکل می گیرد. (ولمن، ۱۹۸۱)
کلاکهون (۱۹۸۵) سبک زندگی را چنین تعریف می کند : مجموعه ها یا الگوهای خودآگاه و دقیقاً توسعه یافته ترجیحات فردی در رفتار شخصی مصرف کننده(ای.اس.اس:۳۴۹).ویلیام لیزر (۱۹۶۴ ) در یک جا سبک زندگی را طرز مشخص یا متمایز زندگی کردن گروهی از مردم معرفی می کند؛ نظامی که از تأثیر فرهنگ (ارزش ها، منابع، نمادها و قوانین) بر نیروهای زندگی در گروه شکل می گیرد. او با توجه به تمرکزش بر موضوع بازاریابی در جای دیگر سبک زندگی را الگوی رفتاری گروهی می داند که در خریدهای مصرف کننده انبوه و روش های مصرف انعکاس یافته است (یوث، ۱۹۹۶: ۷). مک کی سبک زندگی را الگویی بر آمده از ارزش ها و باورهای مشترک یک گروه یا جامعه می داند که به صورت رفتارهای مشترک ظاهر میشود. اصطلاحی که در موارد متعدد با پاره فرهنگ مترادف است.(مانند سبک زندگی حومه نشینان (مک کی، ۱۹۶۹: ۸۱) .بوردیو سبک را چنین توصیف می کند:
سبک و شیوه بیشترین توانایی را برای بیان ویژگی هایی دارد که همه دنیای فعالیت ها را در خود خلاصه کرده است؛ مانند یک معادله که یک منحنی درآن خلاصه شده است(بوردیو، ۱۹۸۴ : ۲۸۵ ). او سبک زندگی را فعالیت های نظام مندی می داند که از ذوق و سلیقه فرد ناشی می شوند و بیشتر جنبه عینی و خارجی دارند و در عین حال به صورت نمادین به فرد هویت میبخشند و میان اقشار مختلف اجتماعی تمایز ایجاد می کنند. معنا یا به عبارتی ارزش های این فعالیت ها از موقعیت های آن در نظام تضادها و ارتباط ها اخذ میشود (همان: ۱۷۳ - ۷۶ )
وی در جای دیگر می گوید: سبک زندگی دارایی هایی است که به وسیله آن، اشغال کنندگان موقعیت های مختلف خودشان را با قصد تمایز یا بدون قصد آن از {دیگران}تمایز میبخشند( همان: ۲۴۹)
ونزل( ۱۹۸۲ ) در تعریف سبک زندگی می گوید : کلیت الگوهای رفتاری و تمایل هنجاری … که از طریق فرآیندهای اجتماعی تکامل مییابند. ( هندری و دیگران، ۱۳۸۱ : ۲۳۲) جرالد لسلی و دیگران در مورد سبک زندگی می گویند : رفتارهایی که با قشربندی حیثیتی و اعتباری مرتبطند، سبک زندگی نامیده می شوند. سبک زندگی فقط آنچه یک فرد از آن موارد دارد نیست؛ بلکه چگونگی نمایش آنها توسط فرد است. سبک زندگی هم الگوهای مصرف را شامل میشود و هم قدرتی که از این ناحیه کسب میشود. سلیقه، آداب معاشرت و مد به منزله علائم داشتن جا در نردبان اجتماعی شناخته می شوند. ( لسلی و دیگران،۱۹۹۴: ۳۶۸) آنتونی گیدنز در بحث از سیاست زندگی به « سبک زندگی » نیز می پردازد: سیاست زندگی، سیاست فرصت های زندگی نیست؛ سیاست زندگی، سبک زندگی است. سیاستی است که با منازعات و کشمکش های در باب یک سؤال پیوند دارد: چگونه ما (به نام افراد یا به منزله کلیت جامعه انسانی) باید در دنیایی زندگی کنیم که در آن، آنچه به وسیله طبیعت یا سنت تثبیت شده بود اکنون موضوع تصمیم گیری انسان قرار گرفته است.( گیدنز، ۱۹۹۶: ۲۳۱).
۲-۴-۵ جمع بندی مباحث پیرامون چیستی سبک زندگی
با تحلیل آنچه در باب سبک زندگی گفته شد، میتوان چنین نتیجه گرفت:
۱. سبک زندگی، اموری را شامل میشود که به زندگی انسان اعم از بعد فردی و اجتماعی، مادی و معنوی او مربوط میشود: اموری نظیر بینش ها )ادراک ها و معتقدات( و گرایش ها (،ارزش ها، تمایلات و ترجیحات( که اموری ذهنی یا رفتار درونی هستند و رفتارهای بیرونی (اعم از اعمال هشیارانه و غیر هشیارانه، حالات و وضعیت جسمی( وضع ها )موقعیت های) اجتماعی و دارایی ها که اموری عینی میباشند. پس اموری محیطی )اعم از فیزیکی و اجتماعی یا به تعبیری فضا و زمان یا وضعیت اجتماعی( و وراثتی به طور مفهومی از سبک زندگی جدا میباشند، اگرچه بر آن تأثیرگذارند و آن را شکل می دهند.
۲. سبک زندگی همه حوزه های رفتاری و وضعیت های اجتماعی و دارایی ها را شامل میشود: حوزه های سیاسی ، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به معنای خاص آن.
۳. اول، سبک زندگی عین تک تک رفتارهای بیرونی و درونی یا دارایی ها، نیست بلکه سبک زندگی دلالت بر مجموعه ای از آنهامی کند. دوم، در بعضی موارد، سبک زندگی مجموعها ی نظام مند از رفتارها و دارایی ها و در دیدگاهی دیگر، سبک زندگی الگوی همگرا و کلیتی انتزاعی از این رفتارها و دارایی ها در نظر گرفته شده است. در گفتار بسیاری از محققانی که از این اصطلاح بهره بردها ند، شواهدی برای هر دو دیدگاه وجود دارد. ظاهراً این که سبک زندگی مجموعها ی از رفتارها و دارایی ها باشد یا الگوی منتزع از آن، بستگی به محل کاربردآن داشته است.
۴. سبک زندگی، به عنوان یک الگوی همگرا به معنی وحدت و کثرت توأمان است. از یکسو، سبک زندگی مانند هر سبک دیگر، حاصل وجود وجه اشتراک میان مجموعها ی از پدیده ها (کثرت ها( است که وحدتی در میان آنها ایجاد می کند و از سوی دیگر همین وجه اشتراک و وحدت این مجموعه از پدیده ها را از سایر پدیده ها ) که این وجه اشتراک را ندارند( متمایز می سازد و کثرت را پدید می آورد. به عبارتی سبک زندگی نوعی هویت است. همچنین سبک زندگی به عنوان یک کل منظم، نماد است: نماد همان وحدت و کثرت. سبک زندگی مرزهای یک هویت را تجسم میبخشد. چهار ویژگی فوق، سبک زندگی را با اصطلاح های پاره فرهنگ و روش یا شیوه زندگی یکسان معرفی کرده و با اصطلاحاتی مانند شیوه قومی و انواع الگوهای هنجاری )آداب، رسوم، سنت ها، اخلاق، قوانین و مقررات اجتماعی( تا حد زیادی منطبق می سازد.
۵. سبک زندگی مقولهای فردی و جمعی است؛ به بیان دیگر هم میتوان آن را در سطح فردی یافت و مطالعه کرد و هم در سطوح اجتماعی. اما این که منشأ آن می تواند فردی باشد محل اختلاف است )به عبارتی یک فرد می تواند سبک زندگی متفاوتی از دیگر افراد جامعه و خود داشته باشد(
۶. مهمترین ویژگی سبک زندگی عبارت است از: شکل گیری آن، حول محور گرایش ها (تمایلات، ترجیح ها( یا آنچه ذوق و سلیقه خوانده شده. به عبارت دیگر، سبک زندگی، الگو یا مجموعها ی از رفتارها، وضع ها و دارایی هایی است که ناشی از سلیقه باشد. از این رو، در الگو یا مجموعه ای که در آن ترجیح و تمایلی مطرح نباشد، بحث از سبک زندگی معنا ندارد.
بنابراین، در شرایطی که یک الگو برای رفتار وجود داشته یا پی گیری یک الگو میسر باشد، نمی توان صحبت از سبک زندگی کرد.(مهدوی کنی،)
۲-۴-۶ نگاهی به تعریف سبک زندگی در حوزه های گوناگون
تعریف درحوزه ی روان شناسی: آدلر[۱۰] سبک زندگی را با رفتار یکسان ندانسته، بلکه آن را هدایتگر رفتار و نماد سبک زندگی میپندارد؛ زیرا معتقد است سبک زندگی _یا به عبارتی_ شخصیت، همه رفتارهای انسانی را دریک جهت واحد هدایت میکند (آدلر، ۱۹۶۵: ۱۹۱)
تعریف درحوزهی جامعه شناسی: مفهوم سبک زندگی، ابتدا به عنوان شاخصی برای سنجش طبقهی اجتماعی وارد جامعهشناسی شد؛ مانند کارچاپین موسوم به «مقیاس اتاق نشیمن» است. (اباذری، ۱۳۸۱: ۱۰) بدین ترتیب، سبک زندگی معرف ثروت و موقعیت اجتماعی افراد میباشد؛ ولیکن درجامعهشناسی امروز درمعنی سبک زندگی چرخشی صورت گرفته است؛ به گونهای که برای تعریف مبنای هویت اجتماعی افراد توجه خود را ازفعالیتهای تولید به فعالیتهای مصرف معطوف داشته است؛ بدین ترتیب، میتوان نتیجه گرفت که مفهوم سبک زندگی بدیل یا جایگزینی برای مفهوم طبقه شده است (همان: ۷-۶).
۲-۴-۷ نگاهی به نظریه های پیرامون سبک زندگی به تفکیک نظریه پردازان:
سوبل[۱۱]: سبک زندگی، مجموعهای ازرفتارهای قابل مشاهده و بیانگرانه درمیان افراد (چانی ، ۱۹۹۶: ۱)
چانی[۱۲]: سبکهای زندگی الگوهایی ازکنش هستند که افراد را ازیکدیگر متمایز نموده و کمک میکنند تا آن چه را مردم انجام می دهند و چرایی و معنایی آن را که برای آنها و دیگران دارد، درک شود، با این که سبکهای زندگی بخشی اززندگی اجتماعی روزمره نوین هستند و به صورفرهنگی وابستهاند، ولیکن هریک، سبک و منش و راهی برای استفاده ازکالاها، مکان ها و زمان های خاص است که اگرچه ازمشخصات یک گروه محسوب میشوند، اما کل تجربه اجتماعی آن ها نیست. چینی سبک های زندگی را مجموعهی اعمال و نگرشهایی میداند که درمتن و زمینه های خاص قابل درک می باشند(همان: ۴)
گیدنز[۱۳]: سبک زندگی را به مجموعهای ازرفتار تعبیر کرده که فرد آنها را به کار میگیرد تا نه فقط نیازهای جاری خود را برآورد، بلکه روایت خاصی را که وی برای هویت شخصی خود برگزیده است در برابر دیگران نیز مجسم سازد (گیدنز، ۱۳۷۸: ۱۲۰)
- تورستین وبلن (۱۹۲۹-۱۸۵۷): نظریهپردازان براین اتفاق نظر دارند که آثار وبلن را میتوان نقطه شروع بحثهای مربوط به مصرف اعم ازالگوهای مصرف و سبک زندگی دانست؛ به طوری که وبلن را تنها جامعه شناس کلاسیک می دانند که مفهوم مصرف را ازابعادی خاص مورد تحلیل قرارداده و پایه و بنیاد نظریاتش نیز براساس رفتارهای رقابت آمیز کنشگران شکل می دهد (کوزر،۱۳۷۲: ۳۶۱).
وبلن درنخستین کتاب خود تحت عنوان «نظریهی طبقه تنآسا» درصدد تبیین مصرف و الگوهای آن برآمده و مفاهیمی ازقبیل: طبقهی تنآسا و مصرف نمایشی و… را دراین کتاب به خوبی تشریح نموده است که بعدها بسیاری ازجامعه شناسان درتحلیل سبک زندگی و مصرف ازنظریه وبلن بهرههای خوبی بردهاند.
دراین کتاب، وبلن اصطلاح مصرف متظاهرانه یا خودنمایانه را مطرح کرد که بعدها دارای کاربرد فراوانی شد و منظور او ازاین اصطلاح این بود که الگوهای مصرف طبقه تنآسا، نه برای برآوردهکردن نیازهای واقعی، بلکه برای مطرح ساختن ادعاهای اعتبار اجتماعی طرح گردیدهاند. این الگوها براتلاف بنیاد نهاده شدهاند: اعم از اتلاف وقت، کارو کالاها. بنابراین، وبلن آنها را به مثابه کنشهای مصرف میدید که هیچ کمکی به افزایش بهبود و آسایش بشر نمیکند (کیویستو، ۱۳۷۸: ۵۶-۵۵) درواقع، مصرف ازمنظر او، کنش نمادینی است که از طریق آن، طبقهی مرفه میکوشد با مصرف اسرافآمیز، تمایزات خود را از طبقات اجتماعی پایین تر نشان دهد؛ البته وبلن برخی از ویژگیهای طبقهی تن آسا را این گونه برشمرده است: مصرف متظاهرانه و بی حدوحصر، مهمانی وهدیه دادن زیاد، داشتن حیوانات خانگی (به ویژه سگ)، استفاده ازکالاهای لوکس وتزیینی (و کتابهای عتیقه) درمنزل و…
جورج زیمل (۱۹۱۸-۱۸۵۸): زیمل نخستین جامعه شناسی بودکه به جهان فراغت و پدیدهی مصرفگرایی نیز توجه نمود؛ این موضوع در مقالهی او با عنوان «مُد» (۱۹۰۰۴) قابل مشاهده است؛ وی در این مقاله، دلایل تعدد تغییرمُد _ مانند پوشاک، آشپزی، هنر، معماری و موسیقی و… در فرهنگ مدرن را جستجو و بررسی میکرد؛ به نظر او، در دوران مدرن، برخلاف گذشته، چنان انواع گستردهای از انتخاب برای مصرفکننده عرضه میشود که به افراد امکان می دهد خود را از دیگران متمایز سازند؛ به دیگر سخن، مردم به مُدهای جدید و متفاوت با آهنگی پر شتابتر جذب می شوند. چرا که میخواهند به هویت شخصی متمایز خود شکل دهند. با وجود این، مُد، تنها مسالهی انتخابهای فردی نیست، در واقع این انتخابها تقسیمات طبقاتی و تحرک اجتماعی را سامان میدهد (کیویستو، ۱۳۷۸: ۱۷۹).
ازنظر زیمل، «مُد» به منزلهی تمایز طبقاتی نه تنها فرد را به مثابه عضوی ازیک طبقه خاص متمایز میکند، بلکه عدم عضویت اودرگروههای دیگر را نیز برجسته میسازد. بدین ترتیب، ازنظرزیمل، مُد نتیجهی تقاضای اجتماعی است. مُد، وسیلهای را فراهم میسازد که افراد ازطریق آن هم جنبههایی ازهویت خویش را ابراز میدارند و هم به کمک آن تعاملات اجتماعی خود را میسازند. با این حال، تفسیرافراد ازمُد ازقراردادها و عرف اجتماعی تأثیر میپذیرد. جامعهشناسان مصرف، معتقدند که برای مُدشدن یک کالا، میبایست معانی را با آن تداعی و برای مصرف آن همراه ساخت؛ برای این منظور باید کالاها و محصولات را با مقولههای فرهنگی شناخته شده مرتبط نمود؛ ازسوی دیگر، نظام تولید مُد برای ترویج مُدهای جدید و جلب مخاطبین بیشتر میکوشد تا معانی فرهنگی نهفته درکالاها و مصرف آنها را به طوراساسی تغییردهد (ذکایی، ۱۳۸۶: ۱۵۰-۱۴۹)
ماکس وبر (۱۹۲۰-۱۸۶۴): مفهوم سبک زندگی درنظرات ماکس وبر، با موضوع قشربندی او مرتبط است؛ به طوری که وبر، برای بررسی قشربندی اجتماعی، علاوه برمفهوم طبقه و حزب، به مفهوم گروه منزلت نیز اشاره میکند (کوزر، ۱۳۷۳: ۳۱۳).
وبر وقتی ازطبقه سخن میگوید، ضمن پذیرفتن ایدهی مارکس مبتنی بر روابط اقتصادی و تمایز طبقات اجتماعی بر مبنای تولید، مفهوم مصرف را نیز به آن میافزاید؛ بنابراین، اگر بپذیریم که مارکس در قرن نوزدهم، جامعه را بر مبنای تولید طبقه بندی کرد، باید گفت وبر نیز در قرن بیستم طبقه را بر مبنای مصرف تقسیم بندی نموده است؛ بنابراین، مصرف ازدیدگاه وبر، فرآیندی است شامل کردارهای اجتماعی و فرهنگی متفاوت که بیان کننده تفاوتهای میان گروههای اجتماعی بوده و صرفاً ازعوامل اقتصادی ناشی نمیگردد (فاضلی، ۱۳۸۲: ۲۸) البته وبرمعتقد است درهرطبقه درقالب گروههای منزلتی نیز میتوان سبکهای زندگی متفاوتی را مشاهده نمود.
با این وجود، مفهوم سبک زندگی، حاصل بسط تأملات وبردرباره گروههای منزلت است؛ درنظر وی، افتخار منزلت به طور معمول، درسبک زندگی خاصی انتظار میرود که ازهمهی کسانی که دوست دارند دراین حلقهی منزلتی عضو باشند، بروز میکند؛ به طوری که این انتظارات، افراد گروه منزلت را به تعامل اجتماعی و رفتار درمحدودهای خاص متعهد میکند (فاضلی، ۱۳۸۲: ۲۸). وبرضمن اشاره به گروههای منزلتی، درواقع به عضویت یافتن مشترک و آگاهی گروهی اهمیت میدهد؛ و معتقد است گروههای منزلتی، اغلب سبک زندگی یا شیوهی رفتاری دارند که آن را ازبقیهی افراد جامعه متمایز میسازد (گرب، ۱۳۷۳: ۷۷) بنابراین، گروههای منزلتی براساس قواعد مصرف کالا به عنوان جلوهی مخصوص سبکهای زندگی قشربندی میشوند و طبقه بندی انسانها در گروههای منزلتی، بیش تر برالگوهای مصرف آنها مبتنی است تا جایگاهشان دربازار یا فراگردتولید (کوزر، ۱۳۷۶: ۳۱۳).
ملوین تامین معتقداست که ماکس وبر واژهی سبک زندگی را برای اشاره به شیوههای رفتار، لباس پوشیدن، سخن گفتن، اندیشیدن و نگرشهایی که مشخصکننده گروههای منزلتی متفاوت است، به کارگرفت؛ برهمین اساس هم اصطلاح «سبک زندگی» را بهکاربرد که میخواست به مفهوم شرف یا تشخص رفتاری فردی را که معرف درجهای ازآبرومندی است، بیفزاید (تامین، ۱۳۷۳: ۱۱۰).
بوردیو (۲۰۰۲-۱۹۳۰)[۱۴]: سبک زندگی شامل اعمال طبقهبندی شده و طبقهبندی کننده فرد در عرصههایی چون تقسیم ساعات شبانهروز، نوع تفریحات و ورزش، شیوههای معاشرت، اثاثیه و خانه، آداب سخنگفتن و راهرفتن است، در واقع عینیت یافته و تجسم یافته ترجیحات افراد است. سبک های زندگی، شیوههای مصرف عاملان اجتماعیای است که دارای رتبهبندیهای مختلفی از جهت شأن و مشروعیت اجتماعیاند. این شیوههای مصرفی بازتاب نظام اجتماعی سلسله مراتبی است؛ اما چنانچه بوردیو در کتاب تمایز بر حسب منطق دیالکتیکی نشان میدهد مصرف صرفاً راهی برای نشان دادن تمایزات نیست، بلکه خود راهی برای ایجاد تمایزات نیز است (باکاک، ۱۳۸۱: ۹۶).
پییربوردیو، شاید تنها جامعه شناسی است که بنیان نظری محکمی برای تحلیل مصرف پدیدآورده و تنها نظریهپردازی باشد که نظراتش تا به این حد دارای انسجام و قدرت تبیینکنندگی است (فاضلی، ۱۳۸۲: ۳۴). وی درنظر داشت، تحلیل کند چگونه گروههای خاص به ویژه طبقات اجتماعی-اقتصادی ازمیان سایر چیزها، انواع کالاهای مصرفی، روشهای ارائه خوراک و غذاخوردن، مبلمان و تزیین داخلی منزل را بهکار میگیرند تا روش زندگی مجزای خود را مشخص کنند و خود را ازدیگران متمایز سازند (باکاک، ۱۳۸۱: ۹۲)
اگر مارکس طبقه را صرفاً اقتصادی میدید، بوردیو طبقه را بر مبنای سرمایههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تشریح کرده است؛ به نظر وی، حجم و انواع سرمایهها طبقه را شکل میدهد و منش افراد، درون هر طبقه را به یکدیگر وصل میکند و بر مبنای این منش مشترک سبکهای زندگی شکل میگیرد؛ البته به معنای دقیقتر باید گفت مصرف، اجازهی بازنمایی سبکهای زندگی مختلف و ذایقههای مختلف را میدهد و نهایتاً این که سبکهای زندگی و ذایقههایی که بر مبنای سرمایههای بالا شکل میگیرد، به مصرف کالاهایی می انجامد که تمایز اجتماعی ایجاد میکند این منطق تمایز در مصرف، در کانون توجه بوردیو قرار دارد (حمیدی، ۱۳۸۶: ۹۲).
در نظریهی بوردیو، سبک زندگی که شامل اعمال طبقهبندی شده و طبقهبندی کننده فرد در عرصههایی چون تقسیم ساعات شبانهروز، نوع تفریحات و ورزش، شیوههای معاشرت، اثاثیه و خانه، آداب سخن گفتن و راه رفتن است، در واقع عینیتیافته و تجسمیافتهی ترجیحات افراد است؛ از سوی دیگر، سبکهای زندگی شیوههای مصرف عاملان اجتماعیای است که دارای رتبهبندیهای مختلفی از جهت شأن و مشروعیت اجتماعیاند. این شیوههای مصرفی بازتاب نظام اجتماعی سلسله مراتبی است؛ اما چنانچه بوردیو در کتاب تمایز بر حسب منطق دیالکتیکی نشان میدهد مصرف صرفاً راهی برای نشان دادن تمایزات نیست، بلکه خود راهی برای ایجاد تمایزات نیز هست (باکاک، ۱۳۸۱: ۹۶). بدینترتیب، ازمنظر بوردیو «سبک زندگی، محصولات سیستماتیک و نظام مند منش هستند که درروابط متقابلشان و به کمک طرح های منش درک میشوند؛ و به نظام های نشانهای تبدیل میشوند و به صورت اجتماعی مورد ارزیابی و قضاوت قرار میگیرند؛ مانند: ممتاز، کوچهبازاری و… (بوردیو، ۱۳۹۰: ۲۴۱). با این وجود ازمنظر بوردیو، مصرف به منزلهی نظامی ازنشانهها و نمادها مطرح است که کارکردهایی چون تمایزگذاری اجتماعی دارد که البته به نظروی معنایش از همین تفاوت و تمایز ناشی میشود و چیزی جز آن نیست؛ از این رو، مصرف ازنظربوردیو همانند پاسخ به نیازهای زیستی نیست، بلکه مصرف به منزله استفاده از نظامی از نشانهها و نمادها میباشد (همان: ۹۲).
بوردیو درکتاب تمایزش، برای شکل گیری کنش یا عمل، به چگونگی ارتباط میان سه مفهوم منش، سرمایه و میدان پرداخت که به نظر می رسد، آن چه که _اصطلاحاً_ به عنوان نخ تسبیح این سه مهره یا مفهوم ازاهمیت خاصی برخوردار است، مفهوم سلیقه درمنظر بوردیو می باشد که خود او نیز درنمودار فرایند شکل گیری سبک زندگی به آن اشاره نموده و نقش کلیدی آن را یادآورشده است؛ ازطرفی، بوردیو براین باوراست که الگوهای مصرف اصلی ترین عوامل ایجاد کننده سبک های زندگیاند (باکاک، ۱۳۷۱: ۹۹) براین اساس، اهمیت مفهوم سلیقه _که مهم ترین عامل انتخاب درچگونگی مصرف درابعاد گوناگون است_ دوچندان می شود؛ به گونه ای که بوردیو ذوق و سلیقه را فرمول مولد سبک زندگی معرفی کرده و معتقد است: ذایقه و ترجیحات زیباشناختی متفاوت، سبکهای زندگی متفاوتی را ایجاد می کنند؛ به گونه ای که پیش تر نیز به آن اشاره شد، که سبک زندگی درواقع، عینیت یافته و تجسم یافته سلیقه و ترجیحات افراد می باشد (باکاک، ۱۳۸۱: ۹۶).
منش ازدیدگاه بوردیو
به اعتقاد بوردیو، منش، اجتماع و فرد را پیوند میدهد، به طوری که مردم ازطریق ساختار ذهنی خود با جهان اجتماعی مرتبط شده و آن را مشاهده میکنند، میفهمند، احساس میکنند و ارزیابی میکنند. (ریتزر، ۱۳۸۹: ۳۱۳)
منش اسلامی
آن چه که ازبرآیند نظرات بوردیو ازمفهوم هبیتاس یا منش مستفاد میشود، این است که منش همان مجموعهای ازخلق و خویهای پایداری درانسانها هستند که به نوعی به عنوان سرمایهی عاملان اجتماعی تلقی می شوند و نوعی ساختار محسوب میشوند که افراد براساس چنین نظامهای درونی شدهای عمل میکنند؛ که بوردیو ازآن با عنوان «ناخودآگاه فرهنگی» یاد میکند؛ بنابراین، منش درچگونگی کنشهای افراد درمیدان اجتماعی مؤثر است؛ به طوری که به شکل گرفتن کنشهای حال و آیندهی آنان کمک کرده و سازنده است؛ البته نه به طور اتفاقی و بدون طرح، بلکه به صورت نظاممند شکل گرفته است؛ ازاین رو، بوردیو با بهره گرفتن از مفهوم منش، فرآیندی را توضیح میدهد که به واسطهی آن، عاملها و عملکردهای تغییر سبک زندگی را بازتولید میکنند(ایگلتون، ۲۴۰:۱۳۸۱ ) به هرحال، بوردیو معتقد است منش، خود را درعملیترین فعالیتهای ما ازقبیل نحوهخوردن، راه رفتن، سخنگفتنمان ظاهر میکند. (ریتزر، ۱۳۸۹: ۳۱۵) البته منش به تنهایی عمل نمیکند؛ بلکه بوردیو معتقد است، کنش نتیجهی رابطه بین تمایلات شخص (منش) و جایگاه او درمیدان (سرمایه) است (گرنفل، ۱۳۸۹: ۱۰۶).
یکی از راه هایی که میتوان به درک بهتری از مفهوم سبک زندگی از نظر اندیشمندان مختلف دست یافت، بررسی عناصر و مؤلفه هایی است که ایشان برای سبک زندگی بر شمرده و یا در تحقیقات خود از آنها به عنوان شاخصه بهره بردها ند. در اینجا منظور از مؤلفه اموری است که مصداق عینی سبک زندگی محسوب می شوند. بنابراین، اموری که از سوی محققان به عنوان عوامل مؤثر بر سبک زندگی پیشنهاد شده (مواردی مانند میزان درآمد و تحصیلات)مؤلفه در نظر گرفته نمی شود.
۲-۵ شاخص های سبک زندگی
عناصری که زیمل، وبلن و وبر در آثار خود از آنها یاد کرده اند، عبارت است از: شیوه تغذیه، خود آرایی (نوع پوشاک و پیروی از مد) نوع مسکن (دکوراسیون، معماری و اثاثیه) نوع وسیله حمل و نقل، شیوه های گذران اوقات فراغت و تفریح، اطفار( رفتارهای حاکی از نجیب زادگی یا دست و دل بازی، کشیدن سیگار در محافل عمومی، تعداد مستخدمان و آرایش آن ها). آن چنان که از تعریف آدلر از سبک زندگی معلوم است او سبک زندگی را شامل همه رفتار و افکار و احساسات فرد و حرکتش به سوی هدف می داند. درمهمترین تحقیقات میدانیِ اولیه مبتنی بر سبک زندگی میت وان به کارهای چاپین (۱۹۳۵) و اسول (۱۹۴۰)اشاره کرد که در آن ها تکیه اصلی بر بررسی محل سکونت، نوع خانه، وسایل اتاق نشیمن و دیگر جلوه های عینی شأن و منزلت بود (ای. اس. اس، جلد ۱۵ :۲۲-۳۲۱) کلاکهون، ( ۱۹۵۸ ) در یک جمعبندی در مورد شاخصه های مورد مطالعه سبک زندگی در دهه پنجاه، به رفتارهای شخصی مصرفی که حاکی از ترجیحات فردی است اشاره می کند؛ مواردی مثل: نحوه استفاده از صنایع فرهنگی، تفریحی و ورزشی، نحوه بازی کردن و لباس پوشیدن.(ای. اس. اس، جلد ۳ : ۲۲-۳۴۲)