«مثنوی معنوی»
گر به مردابی ز جریان ماند آب
از سکون خویش نقصان یابد آب
جانش اقلیم تباهیها شود
ژرفنایش گور ماهیها شود
«تولدی دیگر – مرداب»
ملاحظه شود که وزن هر دو شعر «فاعلاتن فاعلاتن فاعلن» یعنی بحر رمل مسدس محذوف است.
یاد آرید ای مهان زین مرغ زار
یک صبوحی در میان مرغزار
«مثنوی معنوی»
خواب آن بی خواب را یاد آورید
مرگ در مرداب را یاد آورید
«تولدی دیگر – مرداب»
(م. آزاد، ۱۳۷۶ : ۲۲۵ – ۲۲۴)
از نظر فروغ، وزن مثنوی همیشه جدا و جاری است. شاید این صفت را حرفهای مولوی به این وزن بخشیده که با کیفیت حس او هماهنگی داشت و در نتیجه حسش، به این صورت بیان شد[۴].
فصل سوم
اوزان شعر فارسی
شاید بهترین تعریف این باشد که بگوییم: «وزن نوعی تناسب است. تناسب کیفیتی است حاصل از ادراک وحدتی در میان اجزاء متعدد. تناسب اگر در مکان واقع شد آنرا قرینه میخوانند و اگر در زمان واقع شد وزن خوانند» (خانلری،۱۳۸۶: ۱۰)
هر چه این تناسب بیشتر باشد وزن دلپذیرتر است و بیشتر احساس میشود و ناگفته پیداست که ساختمان کلمات هر ملتی نوعی وزن برای شعر آنها به وجود میآورد که با وزن شعر دیگر ملتها قابل تطبیق نخواهد بود.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۳-۱- اهمیت وزن از نظر اقوام ابتدایی:
«در اقوام ابتدایی که اهل خواندن و نوشتن نیستند مسأله نیازمندی به وزن بیشتر محسوس است و این خصوصیت را در زبان عرب جاهلی بخوبی میتوانیم بررسی کنیم. علتش هم اینست که: ادب جاهلی در محیطی بوجود آمده و رشد کرده که خواندن و نوشتن وجود نداشته است و شعر در طول این مدت جز صورت صوتی هیچ چیز نداشته و بهصورت اصوات و آهنگهایی زبان به زبان میگشته و این امر بالطبع باعث آن شدهاست که عرب به وزن توجه زیادی پیدا کرده و عالیترین مراحل موسیقی را اوزان و قوافی شعر شناختهاست» (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۶: ۴۲ -۴۱).
«دربارۀ تأثیر وزن در شعر سخنهای بسیار گفتهاند و بطور کلی می توان گفت پس از عاطفه که رکن معنوی شعر است مهم ترین عامل و مؤثرترین نیروها از آن وزن است چرا که تخییل یا تهییج عواطف بدون وزن کمتر اتفاق میافتد و اصولاً توقعی که آدمی از یک شعر دارد اینست که بتواند آنرا زمزمه کند و علت این که یک شعر را بیش از یک قطعه نثر آدمی میخواند همین شوق به زمزمه و آواز خوانی است که در ذات آدمی نهفتهاست. گر چه مسألۀ تخییل را از وزن جدا کردهاند، اما هرگز نمیتوان پیوند ایندو (شعر و موسیقی) را با یکدیگر نادیده گرفت.
نیازمند به توضیح نیست که وزن در شعر جنبه تزیینی ندارد بلکه یک پدیدۀ طبیعی است برای تصویر عواطف که به هیچ روی نمیتوان از آن چشم پوشید. علتش هم چنانکه دیدیم اینست که عاطفه یک نیروی وجدانی است و آثاری نیز در جسم آدمی دارد که در وی به هنگام خشم و شادی و اندوه آشکار می شود. پس هرگاه بخواهیم که حالات را با کمک واژهها نشان بدهیم ناگزیر کلمات به شکلهایی تقسیم خواهد شد و هرقسمتی وزنی بخود میگیرد و از این رهگذر است که بحرهای شعر بوجود می آید و ….
رویهم رفته میتوانیم تأثیرات وزن را در این اصول خلاصه کنیم:
-
- لذت موسیقایی بوجود می آورد.
-
- میزان ضربهها و جنبشها را منظم میکند.
-
- به کلمات خاص هر شعر تأکید میبخشد و امتیازی از نظر کشش کلمات ایجاد میکند.
مثال: که زن را بهر عشرت آفریدند.
این اصول است که باعث شده وزن بعنوان مهمترین عامل شعر معرفی شود و می بینیم که اکثر کتابهای مقدس نیز دارای آهنگ و موسیقی خاصاند و این موضوع بخوبی نشان میدهد که انسان در برابر موزونیست چه تأثیری دارد…
در دنبالۀ این گفتار یادآوری این نکته بجاست که وزن یک شعر از نظرگاه شاعر، انتخابی و اختیاری نیست و شاعر وزن را بطور طبیعی از نفس موضوع الهام میگیرد و هنگامی که موضوع بخاطرش میرسد وزن نیز همراه آن هست. (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۶ : ۵۰-۴۷)
فروغ می گوید:
«من هیچ اوزان عروضی نخواندهام»
«من جمله را به سادهترین شکلی که در مغزم ساخته میشود به روی کاغذ میآورم و وزن مثل نخی است که از میان این کلمات رد شده، بیآن که دیده شود فقط آنها را حفظ میکند و نمیگذارد بیفتد. اگر کلمه «انفجار» در وزن نمیگنجد و مثلاً ایجاد سکته میکند، بسیار خوب، این سکته مثل گرهی است در این نخ، با گرههای دیگر می شود اصل «گره» را هم وارد وزن شعر کرد و از مجموع گرهها یک جور همشکلی و هماهنگی بهوجود آورد…. در زبان فارسی وزنهائی است که شدت و ضربههای کمتری دارند و به آهنگ گفتگو نزدیکترند. همانها را می شود گرفت و گسترش داد.
وزن باید از نو ساخته شود و چیزی که وزن را میسازد و باید اداره کنندۀ وزن باشد- بر عکس گذشته- زبان است: حسن زبان، غریزه کلمات و آهنگ بیان طبیعی آنها … وزن … برای من حسی است، گوشم باید آن را بپذیرد. وقتی از من میپرسید در زمینه زمان و وزن به چه امکانهائی رسیدهام، من فقط میتوانم بگویم به صمیمیت و سادگی»
« لازم نیست وزن و قافیه را رعایت کنی، سعی میکنم با ریتم کلمات، یک حرکت کلی به وجود بیاوری که شنیدنی باشد، یعنی در گوش تبدیل به یک نوع وزن شود»
«… «وزن» را فراموش نکن، به توان هزار فراموش نکن!»(گفت و شنود با فروغ،مجلۀ آرش:۴۹).
از همین نقل قولها میتوان حدس زد که اوزان برخی از اشعار«فروغ» نباید با قواعد ثابت و تغییر ناپذیر عروض شعر سنتّی فارسی کاملاً منطبق باشد. همۀ اشعار فروغ وزن دارد اما گاهی نه وزنی که دقیقاً مبتنی بر قواعد عروض شعر کلاسیک باشد. اما به هر حال در آن چند شعر هم که از عروض سنتّی بیرون آمدهاست، حساب و کتابیدر کار است و خلاصۀ سخن آن طور نیست که برخی، اوزان اشعار او را آشفته و مغشوش خواندهاند.
اشعار فروغ به طور کلی سه دستهاست:
-
- یکی اشعاری است که در قوالب سنتّی یا تقریباً سنتّی (مثل چهار پاره) است. وزن این اشعار دقیقاً مطابق با قواعد عروض سنتّی است.
-
- اشعاری که به قوالب نیمائی است، اما از نظر عروض هیچ اشکالی ندارد.
-
- اشعاری که در قوالب نیمائی است ، اما شاعر در آنها دو وزن را در هم آمیخته یا به جای برخی از ارکان، ارکان دیگری آورده است که در عروض سنتّی مرسوم نبود و بحث ما بیشتر در این مورد است.
۳-۱-۱- عروض ایمان بیاوریم به…:
«ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» ۲۵ سطر است و وزن آن مبتنی است بر بحر مجتث مثمن (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن) و مضارع مثمن (مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن).
این هر دو وزن برای زمزمه و گفتگو مناسبند و موسیقی آنها ملایم و غیر ضربی و روان و جاری است. وزن شعر و تغییر افاعیل عروضی دقیقاّ مطابق طبیعت تعریف خاطرات و تغییر لحن و کوتاه و بلند شدن تُن صدا و مکثها و وقفههاست. (شمیسا، نگاهی به فروغ فرخزاد،۱۳۷۶ :۲۵-۲۴)
وزن این منظومه، مجتث است که رایج ترین شکل آن در شعر فارسی چنین است: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن. در عروض فارسی اگر شعری بر این وزن باشد باید در همه مصراعهای آن همین ارکان با همین نظم رعایت شوند، امّا در شعرعربی جایز است که در ارکان هر مصراع، تغییراتی رخ دهد. مثلاً همین بحر مجتث را میتوان در عربی چنین بهکار برد: