- انعطاف پذیری و نحوه فکری
- تحلیل
- ترکیب
بازسازی
اقتباس از بارکلی (۲۰۰۰)
بازداری رفتاری، اساس شالوده و میانجی چهار کارکرد اجرایی قرار میگیرد. این چهار کارکرد عبارتند از: حافظه غیرکلامی، حافظه فعال کلامی، خودتنظیمی و بازسازی بارکلی معتقد است، این سیستم در ناحیه قشر مخ حدقهای و جسم مخطط مغز قرار گرفته و روی هم رفته بازداری رفتاری عبارت است از توانایی فرد در به تأخیر انداختن پاسخهای فوری به محرکهای محیطی (بارکلی، ۲۰۰۰).
حافظه فعال غیرکلامی از طریق تجسم شنوایی و بینایی به خودتنظیمی کمک میکند و این در حالی است که حافظه فعال کلامی به درونی سازی کلام و شکل گیری گفتار درونی کمک می کند. خود گویی و یا گفتگو با خود منجر به انعکاس مشکل و حل مشکل میگردد. این گفتگوی درونی شده شکلی از ارتباط متقابل بازداری رفتاری است، طوری که با توجه به خصوصیات رویدادهای موجود پسخوراندهایی را برای سیستم بازداری رفتاری فراهم میکند. در ضمن حافظه فعال غیرکلامی و کلامی نیز با یکدیگر تعادل دارند. توانایی تنظیم عاطفه و هیجان متناسب با رویدادها، خودتنظیمی نامگذاری شده است. خودتنظیمی که گاهی خود گردانی خلق، انگیزش وسطح انگیختگی نیز نامیده میشود. با درونی سازی هیجانات شرایطی را برای ایجاد انگیزه در مورد رفتارهای آنی فراهم میکند. نهایتاً بازسازی که به عنوان تعامل دو فرایند تحلیل و ترکیب[۱۹۳] توصیف شده است عبارت است از توانایی تقسیم کردن رفتارهای مشاهده شده به اجزاء تشکیل دهنده که بتوان آنها را در رفتارهای جدیدی که به سمت یک هدف گرایش دارند دوباره ترکیب کرد (بارکلی، ۲۰۰۰، ۱۹۹۸).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بارکلی (۱۹۹۸) برای اینکه رابطه بین ناهنجاریهای زیستی با مشکلات رفتاری ADHD را توضیح دهد، روی اختلال در بازداری رفتاری و کنترل شخصی تمرکز میکند. این اختلال در چهار زمینه عملکرد نمایان میشود:
۱)حافظه فعال غیرکلامی ۲) درونی کردن گفتگو با خود ۳) خودگردانی خلق، انگیزش و سطح انگیختگی ۴) بازسازی. در نظر بگیرید چگونه هر یک از این اختلالها در رفتار کودک نمایان میشوند. مشکلات مربوط به حافظه فعال باعث میشوند کودک نتواند حساب زمان را نگهدارد یا چیزهایی مانند موعدها و تعهدات را به یاد آورد. اختلال در درونی کردن گفتگو با خود بدان معنی است که این کودکان نمیتوانند افکارشان را برای خودشان نگهدارند یا به سؤال کردن از خود یا هدایت خود بپردازد؛ در عوض آنها خیلی زیاد حرف میزنند و فاقد درک رفتار قانونمند هستند. اختلال در خودگردانی خلق و انگیزش باعث میشود آنها بدون سانسور، تمام هیجانات خود را آشکار سازند، در حالی که قادر نیستند سایق و انگیزش خودشان را تنظیم کنند. اختلال در توانایی بازسازی، به توانایی محدود در حل کردن مسائل منجر میشود، زیرا آنها نمیتوانند رفتارها را تجزیه و تحلیل کنند و رفتارهای جدیدی را از آنها به وجود آوردند (هالجین و ویتبورن، ۱۳۸۶).
بارکلی (۲۰۰۰) معتقد است که میانجی اصلی همه کارکردهای اجرایی، بازداری رفتاری است. وی میافزاید، بازداری رفتاری یا شخصی سازی گفتار و رفتار اولین عملکرد در مدل وی برای رشد کودکان است که با حافظه فعال غیر کلامی دنبال میشود و بازداری رفتاری را به عنوان ساختار اولیه برای رشد خطی چهار کارکرد اجرایی باقیمانده مطرح میکند.
نیگ[۱۹۴] (۲۰۰۱) به نقل از آلفورد (۲۰۰۶) بیان میدارد، نقص حرکتی – اجرایی بازداری باعث ایجاد مشکلاتی در تنظیم برانگیختگی حافظه فعال و سایر عملکردهای تنظیمی میشود. بطور مشابهی بارکلی (۲۰۰۰) نیز در مورد وجود ارتباط پیوسته بین بازداری رفتاری و کارکردهای اجرایی که کنترل رفتاری را شکل می دهند صحبت کرده است. سیستم بازداری رفتاری به ظاهر شدن مؤثر کارکردهای اجرایی کمک میکند. به علاوه اگر سیستم بازداری رفتاری نتواند رفتارها را درونی (با شکست در بازداری پاسخها) در چهار کارکرد اجرایی دیگر نقصهای متعددی پدید خواهد آمد.
بارکلی (۲۰۰۰) معتقد است این شکست سیستم بازداری رفتاری دقیقاً همان چیزی است که در افراد مبتلا به ADHD اتفاق میافتد. وی میافزاید مفهوم کلی بازداری رفتاری با کنترل رفتاری مترادف است. بارکلی تصریح میکند که بازداری رفتاری به نتیجه ی اثر متعادل سه فرایند زیر باز میگردد:
- بازداری یک پاسخ غالب (بازداری اولین و قویترین واکنش به یک رویداد).
- مکث یک پاسخ در حال انجام.
- پردازش بدون حواسپرتی پاسخهای انتخاب شده.
در ابتدا فرد نیاز دارد یک پاسخ غالب را بازداری کند. با انجام این کار میتواند با ۱) تحلیل موقعیت و ۲) تشخیص اینکه لازم است پاسخ را ارائه دهد یا قطع کند، در پاسخ در حال انجام تأخیر و مکث ایجاد کند و در نهایت به دنبال تحلیل مکانیزم بازداری برای فرآیندهای اولیه، دفاع ایجاد میکند و به آنها اجازه میدهد بدون حواسپرتی ظاهر شوند.
مدل ترکیبی بارکلی از ADHD مطرح میکند که نقص در بازداری رفتاری به اختلالهای ثانوی در چهار کارکرد اجرایی درونی سازی گفتار، حافظه فعال، بازسازی و خودتنظیمی عاطفه، انگیزش و برانگیختگی منجر میشود. این چهار کارکرد اجرایی را میتوان به عنوان تواناییهای روانی که منجر به خود کنترلی میشوند در نظر گرفت و بنابراین تا اندازهای به بازداری وابستهاند. این اعتقاد هست که اختلالهای ثانوی به کاهش کنترل رفتاری حرکتی منجر میشود (بارکلی، ۱۹۹۷).
کودکان دارای ADHD در توجه و بازداری به عنوان دو فرایند اصلی شناختی دارای مشکل میباشند و رفتار خود را نمیتوانند به طور مناسبی تنظیم کنند (کرانوچویل و موریس، ۱۳۸۷). اگرچه بازداری رفتاری، نظریهای است که در حال حاضر تأکید زیادی بر آن شده است، اما مناظره بین «نقایص توجه» در مقابل «بازداری» و ارتباط بین این دو عامل هنوز ادامه دارد.
نظریه لوریا و ویگوتسکی: نظریه تحول شناختی[۱۹۵] کودکان ویگوتسکی[۱۹۶] (۱۹۷۸) پذیرفتهترین جایگاه را در مورد اهمیت صحبت شخصی[۱۹۷] در تحول شناختی آنها دارد. طبق نظر ویگوتسکی صحبت شخصی منشأ گرفته از صحبت بیرونی یا صحبت با صدای بلند، به منظور ارتباط برقرار کردن با خود برای خود راهگشایی[۱۹۸] و خود هدایتی[۱۹۹] میباشد. اساساً گفتار بیرونی به کار گرفته میشود تا در کنترل کردن و هدایت رفتار به کودک کمک نماید. با این وجود همزمان با رسش کودک، رفتار آنها تحت کنترل خودآموزیهای کلامی در میآید و صحبت شخصی نیز از افکار کلامی درونی و گفتگوی درونی کودک نشأت میگیرد. طبق این نظریهی کودکان ADHD، در تحول شناختی و تحول صحبت شخصی نسبت به کودکان نرمال نقصهایی را نشان میدهند.
هادیان فرد (۱۳۸۰) نشان داد که، در نظریهی لوریا و ویگوتسکی، یک کودک طبیعی با میانجیگری زبان در طی رشد به تنظیم فرآیندهای شناختی نایل میشود. آنها معتقدند در ماههای اولیه، ابتدایی ترین و غیرارادیترین نوع توجه، که به قویترین و یا به لحاظ زیستی مهمترین محرک ها جلب میشود، در کودک ظاهر میگردد. این نوع توجه، شامل گرداندن چشمها، چرخاندن سر به طرف منبع محرکها، متوقف شدن سایر اشکال نامربوط فعالیت و مجموعه معینی از واکنشهای تنفسی، قلبی- عروقی و گالونیکی میشود. پاولوف این نوع توجه را بازتاب جهت یابی[۲۰۰] نامید. این بازتاب بین انسان و سایر پستانداران مشترک است و نسبت به محرکهای جدید با حائز اهمیت رخ میدهد. از طرف دیگر، بر اثر تکرار این محرکها، بازتاب جهتیابی کاهش مییابد، که اصطلاحاً به آن خوگیری[۲۰۱] گفته میشود (لوریا، ۱۹۸۲،۱۹۷۹؛ لوریا، ۱۳۶۸؛ ویگوتسکی، ۱۹۶۲) به نقل از هادیان فرد (۱۳۸۰)، معتقدند که تمام فرآیندهای توجه در کودک متأثر از محرکهای جدید با حائز اهمیت از لحاظ بیولوژیک نیست و به صورت غیرارادی اتفاق نمیافتد، بلکه نوع عالیتر توجه نیز وجود دارد که توجه ارادی نامیده میشود. این نوع توجه ریشه زیستی ندارد، بلکه نوعی عمل اجتماعی است و از طریق ارتباط گفتاری والدین (خصوصاً مادر) با کودک پدید میآید. کودک از آغاز در محیط، با بزرگسالان زندگی میکند. وقتی مادرش در محیط شیء را نام میبرد و با انگشتش به آن اشاره میکند، توجه کودک به آن شیء جلب شده، بدون آنکه لزوماً محرک قوی، بدیع یا حائز اهمیت از لحاظ بیولوژیک باشد. به این ترتیب کلام مادر، باعث متمایز شدن یک شیء از محیط میشود. در این سن توجه کودک زیر نفوذ گفتار بزرگسالان قرار دارد. به این دلیل میتوان این نوع توجه را، توجه اجتماعی نامید. تا سن دو سالگی توجه اجتماعی در رقابت با توجه زیستی قرار دارد. اگر از کودک خواسته شود توپی را به ما بدهد و در سر راه توپ یک شی درخشان و جدید قرار داده شود، توجه کودک به آن شی جلب گردد، یعنی هنوز توجه ارادی نمیتواند در رقابت با توجه غیرارادی پیروز شود. در حدود سن چهار و نیم تا پنج سالگی توانایی توجه ارادی کودک به حدی افزایش مییابد که عموماً جنبه مسلط پیدا میکند. ولی تا سن مدرسه عموماً این فرایند در کودک کاملاً اکتساب نشده است. با رشد کودک و شکل گیری نمادهای کلامی در او، به تدریج توجه اجتماعی که قبلاً توسط بزرگسالان هدایت میشد، توسط خود کودک هدایت میشود. در ابتدا او با کلامی بسیار بسط یافته و صدای بلند فرآیندهای شناختی خود را هدایت میکند. اما به تدریج کلام کوتاهتر و زیر لبیتر میشود، تا به مرحلهای می رسد که در هنگام توجه و تفکر با گفتار درونی، هدایت این فرایند را به عهده میگیرد. طبق نظریه لوریا و ویگوتسکی، نظم بخشی حرکت نیز مشابه نظم بخشی زبان است. آنها دیدگاه مکانیکی، که تمام اعمال و حرکات را نوعی حرکت بازتابی معرفی میکند، قبول ندارد و معتقدند منشأ حرکت و عمل ارادی، منحصراً زیستی نیست، بلکه ریشه در ارتباطات بین دو فرد دارد. ارتباط کودک و بزرگسال مبدأ حقیقی نظم بخشی حرکت ارادی است. در ابتدا حرکت کودک زیر نمود دستورات کلامی والدین قرار دارد. کودک در حدود سن ۳ سالگی میتواند دستورات شفاهی بزرگسالان را انجام دهد. ولی در انجام حرکات پیچیده با دستورات شفاهی مشکل دارد. در این سن به آسانی بسوی حرکات کلیشه ای و متناوب کشیده میشود. آزمایشهای لوریا نشان داد کارکرد تحریکی گفتار زودتر از کارکرد بازداری آن، شکل میگیرد. بتدریج با افزایش سن، حرکات تابع معنای کلام بزرگسالان میشود و با تسلط کلام بتدریج رفتار ارادی تابع دستورات شفاهی خود کودک میگردد. در فرایند رشد شناختی، گفتار کودک، از گفتار قابل شنیدن به گفتار نجوایی و سپس به گفتار درونی تغییر مییابد.
به این ترتیب بر اساس نظریه لوریا و ویگوتسکی، سازماندهی توجه و رفتار از طریق زبان و دیگر سیستمهای علامتی ثانویه به وقوع میپیوندد. این شکل پیچیده رفتار و توجه در آنتوژنی[۲۰۲] فرد دیرتر ظاهر میشود و مستلزم یکپارچگی سیستمهای بعدی مغز است که در فیلوژنی[۲۰۳] آشکار می گردد. مهمترین قسمت مغز در ارتباط قطعهی پیشانی و ارتباطات آن با سیستم کناری و مشبک است. بنابراین میتوان گفت آنتوژنی فهرستی از فیلوژنی است، بدین معنی که رشد آدمی از دوره جنینی تا پزرگسال موازی با مراحل تکامل است. شواهد نشان میدهد که رسش قسمت پیشانی مغز، بتدریج در طی رشد اتفاق میافتد. افزایش سطح ناحیه پیشانی مغز تا سن ۸-۷ سالگی، مقدمات توجه ارادی و عمل ارادی را با اثبات کافی در مقایسه با بزرگسالان فراهم میکند. قبل از این سن به خاطر عدم رسش قطعه رسش پیشانی توجه ارادی به وسیله محرکهای نامربوط (توجه غیرارادی) به سادگی مختل میشود و عمل حرکتی نیز تا قبل از این سن بخاطر نقصان بازداری به صورت تکانهای خودنمایی میکند. از این زمان به بعد، رسش قطعه پیشانی خصوصاً کرتکس پیش پیشانی[۲۰۴] و رشد زبان و دیگر سیستمهای علامتی ثانویه، فرد را قادر میسازد، بطور ارادی رفتار و توجه خود را سازماندهی نماید. این فرایند تا سن ۱۵-۱۲ سالگی ادامه یافته و تکمیل میشود، تا جایی که فرد بتواند از طریق کلام درونی به سازماندهی رفتار خود بپردازد (لوریا، ۱۹۸۲،۱۹۷۹؛ لوریا،منجم، ۱۳۶۸؛ ویگوتسکی، ۱۹۶۲؛ وودز و پلوف[۲۰۵]، ۱۹۹۷؛ به نقل از هادیان فرد، ۱۳۸۰).
بر اساس این نظریه، در ارتباط با صحبت شخصی و نقش آن در سازماندهی رفتار، لوریا و ویگوتسکی معتقدند کودکان ADHD، احتمالاً در یکی از سه جنبههای زیر مشکل دارند:
- عادت به استفاده از کلام به عنوان میانجی رفتار ندارند.
- بطور خودکار نمیتوانند میانجی کلامی مناسب برای تنظیم رفتار تولید کنند.
- ماهیت مشکل را درک نمیکنند و نمی توانند یک میانجی کلامی مناسب برای آن پیدا کنند.
تحقیقات متعددی به بررسی صحت شخصی در کودکان ADHD پرداختهاند. تحقیقات معاصر نشان دادهاند که کودکان ADHD در ارتباط با تکالیف، صحبت شخصی بیرونی بیشتری را نشان دادهاند، همچنین محققان تأخیر در درونیسازی صحبت شخصی کودکان ADHD را به اثبات رساندهاند (وود فورد[۲۰۶]، ۲۰۰۱).
برک و پوتز[۲۰۷] (۱۹۹۱) نیز به بررسی ارتباط بین صحبت شخصی و رفتار خود کنترلی پسرهای ۶ تا ۱۲ ساله در طول حل کردن مسائل ریاضی پرداختند. آنها دریافتند، پسرهای ADHD در تحول صحبت شخصی تأخیر داشتند. پسرهای ADHD نسبت به همسالانشان در طول مسائل ریاضی صحبتهای شخصی بیرونی بیشتری نشان دادند.
این در حالی است که فرائونگلاس و دیاز[۲۰۸] (۲۰۰۷) به بررسی انتقادی کارکرد خود تنظیمی صحبت شخصی کودکان پرداختهاند و نظزیه ویگوتسکی در مورد عملکرد خودتنظیمی صحبت شخصی کودکان را به چالش کشیدند. آنها معتقدند به اینکه اولاً، اغلب مطالعات مربوط به این حوزه، پدیدایی صحبت شخصی را تنها در نیمی از کودکان نمونهشان گزارش کردهاند و به علاوه کودکانی که در واقع صحبت میکنند، آنقدر بیان کمی دارند که ارتباط احتمالی صحبت شخصی با فرایند حل مسأله به شدت زیر سؤال میرود و ثانیاً مطالعات بسیاری نتوانسته اند بین تولید صحبت شخصی کودکان و موفقیت در فعالیت های شناختی ارتباط عملکردی به دست آورند.
۲-۱-۲- شیوه های فرزندپروری
ارتباط والدین از جمله موارد مهمی است که سالها نظر صاحب نظران و متخصصان تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است. خانواده نخستین پایگاهی است که پیوند بین کودک و محیط اطراف او را به وجود میآورد. کودک در خانواده پندارهای اولیه را دربارهی جهان فرا میگیرد، از لحاظ جسمی و ذهنی رشد مییابد، شیوههای سخن گفتن را میآموزد، هنجارهای اساسی رفتار را یاد میگیرد و سرانجام نگرشها، اخلاق و روحیاتش شکل میگیرد و به عبارتی اجتماعی میشود (اقلیدس، ۱۳۷۶).
هر خانواده شیوههای خاصی را در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خویش به کار میگیرد. این شیوه ها که شیوه فرزندپروری نامیده میشوند متأثر از عوامل مختلفی از جمله فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره میباشند (هاردی[۲۰۹] و همکاران، ۱۹۹۳).
۲-۱-۲-۱- تاریخچه شیوه فرزندپروری
با نگاهی به تاریخ تعلیم و تربیت کودک میتوان دیدگاههای مختلف و گاه متضادی را مشاهده نمود. مثلاً در قرن گذشته تا دهه سی (۱۹۳۰) شیوه تربیت کودک متأثر از دیدگاه رفتارگرایی بود که نوزاد را شیئی فرض میکرد که میتوان بصورت نظاممندی شکل داد و شرطی کرد. در این دوره اعتقاد بر این بود که رفتار پسندیده اجتماعی زمانی حاصل میشود که کودک در یک نظام تربیتی به شدت کنترل شده قرار گیرد. و در صورت مشاهده هرگونه رفتار ضد اجتماعی تنبیه صورت بگیرد تا رفتارهای پسندیده اجتماعی حاصل شود (اقلیدس، ۱۳۷۶).
از دهه سی (۱۹۳۰) تا اواسط دهه شصت (۱۹۶۰) شیوه تربیتی به سوی انعطافپذیری بیشتر دگرگون شدند. در این دوره به والدین توصیه میشد که به احساسات و استعدادهای کودک توجه بیشتری نشان دهند (هترینگتون و پارک؛ به نقل از تهمتن، ۱۳۷۳). در واقع نگرش آزادتر در مورد تربیت کودک در سال های دهه چهل (۱۹۴۰) پدیدارشد. با تأثیر مداوم مربیان مترقی مانند جان دیویی - ماسلو - راجرز این روند سریعتر صورت گرفت. آنها معتقد بودند که اگر به افراد آزادی کشف و ترقی در یک محیط باز و پذیرا داده شود همهی آنها برای یادگیری و پیشرفت سازنده و خلاق و به فعل در آوردن تواناییهای بالقوه خود استعداد ذاتی دارند (هترنیگتون و پارک؛ به نقل از هیبتی، ۱۳۸۱).
۲-۱-۲-۲- مدل های شیوه فرزندپروری
امروزه محققان در خصوص شیوههای فرزندپروری والدین و تأثیراتی که هر یک بر رشد کودکان دارند، به بحث و بررسی پرداخته و الگوهای مختلفی را ارائه دادهاند. عمده مطالعات و مدلهای ارائه شده در این حوزه، بر دو بعد، پذیرش- پاسخ گویی[۲۱۰] و درخواست - کنترل[۲۱۱] تأکید دارند (دارلینگ و اشتاین برگ[۲۱۲]، ۱۹۹۳؛ مک کوبی و مارتین[۲۱۳]، ۱۹۸۳). بعد اول فرزندپروری (پذیرش- پاسخگویی)، نشان دهنده والدینی است که حمایت کننده بوده و به نیازهای فرزندانشان حساس هستند، تمایل دارند به کودکان خود محبت کنند و آنها را تحسین نمایند. والدین پذیرا و پاسخگو، با عاطفه هستند، اغلب با مهربانی، تحسین و تشویق با فرزندانشان برخورد میکنند. (زیگلمن[۲۱۴]، ۱۹۹۹).
بعد درخواست - کنترل، بر کنترل والدین بر تصمیمات فرزندان اشاره دارد. والدین کنترل کننده یک سری قوانین را برای کودکان قرار میدهند و از آنها انتظار دارند که از قوانین پیروی نمایند. آنها رفتار فرزندان را مشاهده و نظارت میکنند تا مطمئن شوند که مقررات توسط فرزندان اجرا میشود. والدینی که کمتر سختگیر و کنترل کننده هستند، درخواستهای کمی از فرزندان دارند، و به آنها اجازه میدهند که استقلال و خودمختاری بیشتری در محیط اطرافشان داشته باشند. با توجه به این دو بعد، چهار شیوهی فرزندپروری عبارتند از: مقتدر[۲۱۵]، مستبد[۲۱۶] (سلطهجو)، سهلگیر[۲۱۷] و غفلتگرا[۲۱۸] (دارلینگ و اشتاین برگ، ۱۹۹۳؛ مککوبی و مارتین، ۱۹۸۳).
والدین مقتدر از انتظارات بالا و خودکنترلی فرزندانشان برخوردار بوده و سطوح بالایی از حساسیت، تعامل هیجانی و درگیری را از خود نشان میدهند. این والدین انعطافپذیر و درخواست کننده هستند، عقاید و نظرات فرزندانشان را در نظر میگیرند ولی محدودیتهایی را اعمال میکنند. نوجوانان را در تصمیمگیریهای خانواده دخالت میدهند و برای فرزندان خود احترام قائل هستند. والدین مستبد، دارای درخواست- کنترل بالا و پذیرش- پاسخگویی پایین هستند. والدین قوانین زیادی را برای کودک وضع میکنند، و انتظار دارند که آنها کاملاً از قوانین اطاعت کنند، به ندرت به فرزندان در مورد قوانین توضیح میدهند و اغلب از روشهای منفی، مانند تنبیه فیزیکی برای مطیع کردن کودکان استفاده میکنند. در برخورد با نیازهای رشدی فرزندانشان حساسیتی نشان نمیدهند و پشتیبانی عاطفی کمی را نسبت به آنان اعمال میکنند. در شیوه سهلگیر، پذیرش- پاسخگویی بالا ولی درخواستگری و کنترل پایین است. این والدین، کودکان خود را تشویق میکنند که تکانههای خود را ابراز کنند، و به ندرت بر رفتار آنها کنترل دارند، به همین دلیل در رفتار فرزندان این شیوه فرزندپروری، بینظمی زیادی، مشاهده میشود (زیگلمن، ۱۹۹۹). در فرزندپروری بیتوجه، این گروه هم بعد کنترل- درخواست و هم پذیرش- پاسخگویی، پایین است. والدین، خیلی درگیر تربیت کودکان نیستند، به نظر میرسد که نگران آنها هم نمیباشند. این والدین آنقدر در مشکلات خود غرق هستند که نمیتوانند، انرژی کافی را برای تعیین و اجرای قوانین بگذارند (مک کوبی و مارتین، ۱۹۸۳).
۲-۱-۲-۲-۱- مدل شیوه فرزندپروری بامرید
بامریند[۲۱۹] (۱۹۹۱) شیوههای فرزندپروری را در سه دسته تقسیم میکند که شامل، ۱- فرزندپروری استبدادی ۲- فرزندپروری مقتدرانه ۳- فرزندپروری آسانگیر. این سه شیوه، متداولترین شیوه های فرزندپروری هستند. این شیوهها بر اساس دو بعد اصلی فرزندپروری، یعنی پذیرش و پاسخدهی و توقع قرار دارد. پذیرش به معنای حمایت یا صمیمیت والدین و توقع به معنای کنترل رفتاری بیان شده است (زیگلمن، ۱۹۹۹).
۲-۱-۲-۲-۲- مدل شیوه فرزندپروری شیفر
شیفر[۲۲۰] (۱۹۶۵) از جمله افرادی است که با توجه به دو بعد رفتاری والدین یعنی آزادی-کنترل (سهلگیری- سختگیری) و گرمی- سردی (پذیرش- طرد) یک طبقهبندی انجام داد و به این ترتیب، والدین را به چهار دستهی کلی تقسیم کرد:
۱-والدین گرم و آزاد گذارنده: این والدین معمولاً دارای استقلال بوده و رفتار اجتماعی مناسبی دارند. محبت و آزادی والدین باعث میشود که حالتهای پرخاشگری کمی در این کودکان مشاهده شود. مشخصات این کودکان شامل داشتن اعتماد به نفس، احساس استقلال، تمایل به تسلط بر محیط و گرایش به رفتارهای دوستانه نسبت به همسالان است.