از آنجا که آیتالله جوای آملی به بحثی مستقل و مفصل در این باره پرداختهاند، این مطلب را به نقل از ایشان میآوریم: «خدای سبحان، آیات قرآن را به دو دستهی «محکمات» و «متشابهات» تقسیم فرموده است: (هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ… )(آل عمران/۷)، اوست خدایی که نازل کرد بر تو قرآن را، که برخی از آیاتش محکمات و امّ الکتاب هستند و برخی دیگر متشابهات.
سمت آیات محکم «اُمیّت» و مادری است یعنی همانگونه که یک مادرْ کودک خود را تغذیه میکند و او را میپروراند تا روی پای خود بایستد، آیات محکم نیز پرورش آیات متشابه را عهده دارند تا معنای متشابهات روشن شود و هیچ ابهامی در آن باقی نماند و لذا میفرماید: (منه آیات محکمات هُنّ أُم الکتاب) آیات محکم مادر قرآن است. کلمه «امّ» در زبان عرب دربارهی «پرچم» نیز به کار رفته چون افراد سپاه زیر پرچم جمع میشوند و اصولاً معیار شناختن سپاهی از سپاه دیگر پرچم آنهاست و با پراکنده شدن، پرچم است که آنها را جمع میکند. آیات محکم نیز مانند پرچمی است که آیات متشابه، در زیر آن و در پرتو وحدت و هماهنگی و تجمع، خود را حفظ میکنند.»[۳۲۵]
««تشابه» از اوصاف لفظی، مانند عموم یا اطلاق یا اجمال نیست، زیرا لفظ مجملْ ظهوری ندارد. آری ممکن است کسی آن را مطابق رأی خود معنا کند؛ لیکن شأنیّت فتنهزایی ندارد، چون برای همگان مفهوم روشنی ندارد تا دستآویز بیماردلان قرار گیرد، چنانکه عمل کردن به آیهی عام یا مطلق، بیاعتنا به مخصّص یا مقیّد، خلاف است؛ امّا فتنهانگیز نیست؛ ولی متشابه در معنای خود ظهور دارد، گرچه آن معنای ظاهر حق نیست و حق نماست؛ مثلاً آیهی (إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ )(فجر/۱۴)، به خوبی دلالت دارد که خدا در کمین است؛ امّا عقل نمیپذیرد که خدای مجرّد محض و پیراسته از جسم و ماده، در کمین جسمانی باشد؛ لکن ارجاع این آیه به آیهی محکمی چون (…لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ… )(شوری/۱۱)، روشن میسازد که مترصّد بودن، صفتِ فعل خداست نه ذات؛ و فعل خدا موجود امکانی است، پس میشود در مکان معیّنی ظهور کند.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
با روشن شدن پیوند «محکم» و «متشابه»، این نتایج به دست میآید:
-
- قرآن کریم در صورتی میتواند روشنگر جز خود و (…تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ… )(نحل/ ۸۹)، باشد که خودش روشن و مبیَّن باشد و هنگامی روشن و بیّن و مطمئن و ثابت است که متشابهات آن به محکمات ارجاع شود.
-
- از این رابطه میتوان به معنای این روایات پی برد: «إنّ الکتاب یصدّق بعضه بعضاً»؛[۳۲۶]«ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض»؛[۳۲۷]«کتاب الله یصدّق بعضه بعضاً».[۳۲۸]
-
- متشابهات، چون دارای معنای دلپذیر و آرامبخشی نیستند، توان آرامش بخشیدن به یکدیگر را نیز ندارند؛ امّا «محکمات» نه تنها «متشابهات» را تفسیر میکنند، برخی محکمات دیگر را نیز در پرتو خویش روشنتر میسازند؛ یعنی هم خود آرامش دارند و هم آرامش بخشاند.
-
- «محکمات» را باید کاملاً شناخت تا بتوان متشابهات را به آنها بازگرداند.»[۳۲۹]
««اُمّ»، در برابر اَب، به معنای مادر و مادر بزرگ با واسطه و بیواسطه است. به منشأ وجود، تربیت، اصلاح و آغاز شیء، «اُمّ» گویند.[۳۳۰] برخی اصل این ریشه را به معنای قصد و توجه خاص دانسته و گفتهاند که بعید نیست «أُمّ» صفت مشبهه و به معنای کسی باشد که مورد قصد و توجه است، به همین جهت به مادر اطلاق شده است.[۳۳۱]
محکمات قرآن به مادر تشبیه شده است، چون همانگونه که مادر فرزند را میپروراند تا برپای خویش بایستد، محکمات قرآن نیز متشابهات آن را میپرورانند تا معنا و مقصودشان استوار شود و بتوان به آنها استدلال کرد. «أُمّ الکتاب» گاه وصفِ محکمات است، در نتیجه بعض آیات قرآن مراد است؛ و گاه بیان برای جایگاه بلند قرآن در نزد خداست: (وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ )(زخرف/۴)، در نتیجه مراد، کل قرآن است.»[۳۳۲]
۳-۸-۱-۱-راز تعبیر به «أُمّ» نه «أُمهات»
« دربارهی مفرد آمدن لفظ (أُمّ) دو نکته را برمیشماریم:
-
- محتوای آیات محکم باید به اصول دین بازگردد، زیرا بدون جهانبینی ثابت و روشن هرگز نمیتوان فروع دین، اخلاقیات، مواعظ، قصص و … را بررسی و مکتب روشنی عرضه کرد. میان آیات اصول دین، آیات متشابهی هست؛ مانند: (الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى )(طه/۵)، (…یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ… )(فتح/۱۰) و (وَجَاء رَبُّکَ…) (فجر/۲۲)؛ لیکن پیشاپیشِ آنها آیاتی «محکم»، اصل ذات حق و صفات علیای او و معارف توحیدی را به روشنی بیان کردهاند.
نه تنها سلسلهی متشابهات به محکمات بازمیگردد، بلکه بازگشت سلسلهی محکمات نیز به اصلِ واحد و زیر بنایی توحید است. به همین لحاظ، با اینکه دربارهی «محکمات» کلمات جمع مانندِ (آیَاتٌ)، (مُحکَماتٌ) و (هُنّ) به کار رفته، از آن به (أُمّ) تعبیر شده است نه «اُمّهات»، زیرا لحاظ استقلالی هر فرد سبب کثرت میشود؛ مثلاً در (حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ… )(نساء/۲۳)، جمع آمدن «اُمّهات» برای آن است که حکم فقهی هر کسی متوجّه خود اوست؛ امّا آیات محکم همگی یک حقیقت را نشان میدهند که همان «توحید» است. توحید، اساسیترین اصل از اصول دین و شجرهی طوبایی است که شاخههای آن معارف و میوههایش مسائل اخلاقی و احکام فقهی است.
بر اساس آیهی (أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا )(نساء/۸۲)، که به شکل «قیاس استثنایی» هرگونه اختلافی را از قرآن نفی، در نتیجه کلام الله بودن آن را ثابت میکند، تنها از اختلاف در گفتار سخن نمیگوید، بلکه میفرماید که هر چه به «الله» مرتبط است، هماهنگ و منسجم و از اختلاف ایمن است و عکس نقیضش این است که «هر چه در آن ناهماهنگی و اختلاف باشد، خواه گفتار یا رفتار یا نوشتار، الهی نیست».
بر این اساس، میان آیات «محکم» و «متشابه» نیز هیچگونه اختلافی نیست و «متشابهات» مانند فروعی است که بازگشت آن به اصول (محکمات) است و آن اصول نیز به اصل الاصول (توحید) بازمیگردند، پس کانون یکی است و این سرّ تعبیر به (أُمّ) است.
تذکّر: ۱٫ اصل و اُمّ بودن «محکم» تنها به جهت تشابهزدایی از متشابهات نیست، بلکه تشابهزدایی یکی از فواید «محکمات» است، پس «محکم» نسبت به «متشابه» مانند استثنا نیست که تأثیری جز توسعه و تضییق «مستثنی منه» نداشته باشد و نیز سهم آن مانند قرینه به بیان ذوالقرینه منحصر نیست، از این رو نفرمود که «هنّ اُمّ المتشابهات». معنای آیات «متشابه» نیز به محتوای «محکمات» خلاصه نمیشود، بلکه معنای خاصّ آن، پس از تشابهزدایی به دست میآید.
-
- اصل و مرجع بودن «محکمات» نسبت به «متشابهات» بدان معنا نیست که در فهم محکمات که (أُمّ الکِتَاب) هستند، هیچگونه اختلافی نیست، بلکه بدین معناست که محکمات در پروراندن معنای خود هیچگونه قصور ندارند و هر اختلافی فقط از سوء فهم بشر یا از نوع اختلاف پس از علم است: (…وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ… )(آل عمران/۱۹)، از دیدگاه قرآن و عترت، اختلاف پیش از علم رحمت است: (وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّهً وَاحِدَهً فَاخْتَلَفُوا ْ… )(یونس/۱۹)؛ (…وَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَإِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ… )(هود/۱۱۸ ـ ۱۱۹)؛ «اختلاف أمّتی رحمه».[۳۳۳]از «اختلاف» در این روایت، معنای دیگری نیز میتوان اراده کرد، چنانکه امام صادق۸ در توضیح این روایت نبوی فرمود: «إنّما أراد قول الله عزّوجلّ: (…فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَهٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَهٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ)[۳۳۴]فأمرهم أن ینفروا إلی رسول الله۲ و یختلفوا إلیه، فیتعلّموا ثمّ یرجعوا إلی قومهم فیعلّموهم. إنّما أراد اختلافهم من البلدان اختلافاً فی دین الله. إنّما الدین واحد»، زیرا سبب تبادل نظر و تکامل علم میشود؛ لیکن اختلاف پس از علم و بیّنه، از هوس و حسد برآمده است، وگرنه آیات قرآنی (حتّی متشابهات) پس از ارجاع به محکمات، هرگز اختلاف انگیز نیستند.
بنابراین، مجموعهی آیات محکم با اتصال و همبستگی و استحکامی که دارند، مادر آیات متشابهاند و آنها را تغذیه کرده به استحکام میرسانند؛ در این صورت همهی آیات قرآن محکم میگردند. چنانکه «اُمّ» به معنای اصل و ریشه، همین ویژگی را خواهد داشت، و غیر از «أم الکتاب» معهود در مقابل کتاب محو و اثبات است.»[۳۳۵]
« برای دستیابی به فهم جامع و درستی از آیات قرآن کریم، نخست باید محکمات را بشناسیم و آنها را بفهمیم، سپس متشابهات را به آنها ارجاع دهیم تا بتوانیم برداشت درستی از آیات متشابه داشته باشیم. البتّه خود آیات محکم را نیز باید بهطور مجموعی شناخت چون این آیات شجرهی طیّبهای دارای مراتب است، برخی محکمتر از برخی دیگر، تا میرسد به آیهی محکمی که محکمِ محکمات است و همهی محکمات فروع آن محکم و متناسب با آن هستند.
این مسئله و لزوم فهم متشابهات در پرتو محکمات، خود دلیل دیگری بر ضرورت «تفسیر قرآن به قرآن» است. گفتنی است بودن آیات متشابه در قرآن که تمسّک به آنها قبل از ارجاع به محکمات، فتنهانگیز باشد، منافاتی با نور بودن تمام قرآن ندارد؛ زیرا قرآن کریم توسط محکماتِ نورافکنْ، متشابهات خود را روشن میکند و همیشه متشابهات در پناه محکمات روشن خواهند بود، و اگر کسی متشابه را به تنهایی مدار استناد خود قرار دهد به دام فتنه مبتلا میگردد.
متشابه در مقابل محکم است و محکم، چه دارای یک معنا باشد یا چند معنا (بسیط یا مرکب) موجب شبهه نمیگردد اما متشابه خواه دارای یک معنا باشد یا چند معنا موجب شبهه میشود؛ زیرا مضموم ظاهری آن شبیه حق است ولی حق نیست؛ بنابراین، تقابل محکم و متشابه در القای شبهه و عدم القای آن است نه در بساطت و ترکیب.»[۳۳۶]
هرچند آیتالله معرفت، بحثی مستقل در این باره ندارد، اما از محتوای کلامشان برمیآید که به این مرجعیت معتقدند، اما آیتالله جوادی آملی ضمن پرداختن به بحثی مفصل در این باره، با استناد به تعبیر (هنّ أم الکتاب)، این مرجعیت را هم نسبت به متشابهات و هم نسبت به آیات دیگر میداند.
۳-۹-بحثی پیرامون حروف مقطّعه
حروف مقطّعه که در ابتدای ۲۹ سوره از سورههای قرآن به صورت یک حرف یا چند حرف از حروف الفبا آمده است، مجموعاً ۷۸ حرف است که با حذف مکررات ۱۴ حرف میشود، یعنی نصف حروف هجاء که ۲۸ حرف است، این حروف اگرچه کنار هم چیده شدهاند، اما کلمهای را تشکیل ندادهاند، برای همین در قرائت، جدای از هم خوانده میشود. این چهارده حروف عبارتند از: (أ، ح، ر، س، ص، ط، ع، ق، ک، ل، م، ن، ه)، که فیض کاشانی از آن جملهی «صِراطُ عَلیٍّ حَقٌ نُمسِکُهُ» را ساخته است[۳۳۷] و بدرالدین زرکشی گفته از ترکیب این حروف میتوان جملهی «نَصٌ حَکیمٌ قاطِعٌ لَهُ سِرٌ» را ساخت.[۳۳۸]
حروف مقطّعه که در آغاز برخی از سور قرآن قرار دارد، پیوسته مورد توجه مفسران بوده و از صدر اسلام تا کنون همواره اهتمام مفسران را به خود مشغول داشته است، و علاوه بر آنچه در کتب تفسیر آمده، کتابهای مستقلی هم برای پرده برداری از اسرار این حروف نوشته شده است و متجاوز از ۲۰ قول در تفسیر آن ابراز داشتهاند. از جملهی این آراء این است:
-«حروف مقطّعه از متشابهاتی است که علم آن مخصوص خدای سبحان است و درک آن برای غیر از او ممکن نیست.»[۳۳۹]
-مرحوم فیض کاشانی گفته است: «حروف مقطّعه اسراری است بین خدا و پیامبر۲ و ائمه% و رموزی است که افهام غیر از پیامبر۲ و راسخین در علم از ذریّهی او خواسته نشده است.»[۳۴۰]
-سیوطی گفته است: «از اقسام متشابه فواتح سور است و آن اسراری است که جز خدای تعالی کسی نمیداند.»[۳۴۱]
-امّا صاحب المیزان دربارهی محکم و متشابه و به تبع آن حروف مقطّعه، نظر خاصی متفاوت از نظرات سایر مفسّرین دارد، وی در ردّ این نظر که حروف مقطّعه و فواتح سور از متشابهات هستند، بیان میدارد: «محکم بودن و متشابه بودن از صفات آیاتی است که الفاظ آن بر معنایش دلالت دارد ولی به دلایلی نمیتوان معنای مراد را به دست آورد؛ لذا به آن متشابه گفته میشود و نیز تأویل، معنا کردن لفظ نیست بلکه عبارت است از حقایق واقعی که مضامین بیانات قرآنی از آن حقایق سرچشمه گرفته خواه محکم باشد و خواه متشابه، بنابراین حروف مقطّعهی قرآن از متشابهات نیست زیرا مدلول لفظی ندارند و معانی آن هم از باب تأویل نمیباشد.»[۳۴۲]
۳-۹-۱-«حروف مقطّعه» از دیدگاه آیتالله جوادی آملی
«مفسران و قرآنشناسان از آغاز کاوشهای تفسیری و قرآنشناسانهی خود، دربارهی حروف مقطعهی قرآن به بحث و بررسی پرداخته، آراء و احتمالهای گوناگونی ابراز داشتهاند که از ۲۰ قول و احتمال میگذرد.[۳۴۳] اکنون به نقل و نقد یکی از آنها میپردازیم:
حروف مقطعه از متشابهاتی است که علم آن مخصوص خدای سبحان است و درک آن میسور غیر خدا نیست،[۳۴۴] چنانکه خدای سبحان میفرماید: (هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَهِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ…) (آل عمران/۷).
پاسخ: حروف مقطعهی قرآن را نمیتوان از متشابهات به شمار آورد؛ زیرا متشابه آیهای است که میتواند دلالت بر معنایی روشن داشته باشد یا میتوان از آن معنایی را استظهار کرد، لیکن آن معنا، باطلِ حقنما و پیروی از آن فتنهانگیز باشد، در حالیکه حروف مقطعه چنین نیست؛ یعنی معنای حروف مزبور روشن نیست.
توضیح این که، در قرآن کریم واژهی متشابه گاهی به معنای «شبیه» است؛ چنانکه دربارهی میوهها میفرماید: (…مُتَشَابِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ… )(انعام/۱۴۱)؛ میوههای یک باغ با اینکه از زمین، آب، نور، هوا، حرارت و باغبان واحد برخوردار است، برخی یکسان و شبیه هم است و برخی بیشباهت به یکدیگر. در ابتدای سورهی زمر نیز تشابه به این معنا (همگونی و شباهت) را وصف سراسر قرآن شمرده است: (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِیَ… )(زمر/۲۳)؛ آیات قرآن کریم در کلام حق بودن، اعجاز، برهانی بودن و حکمت بودن همگون و شبیه است.
اما تشابهی که در طلیعهی سورهی آل عمران مطرح است، وصف برخی از آیات قرآن و بدین معناست که برخی آیات قرآن دارای چند معناست که بعضی از معانی آن سالم و برخی شُبههانگیز است و به عبارتی دیگر، باطلِ حقنماست؛ چون شبیه مراد متکلم است، ولی مراد متکلّم نیست؛ چنانکه حضرت امیرالمؤمنین۸ دربارهی شبهه میفرماید: «و إنّما سُمّیت الشبهه شبهه لأنّها تشبه الحق…».[۳۴۵]
متشابه به معنایی که ذکر شده از سنخ دلالتهای لفظی است. بدین معنا که لفظ گاهی در معنایی حق ظهور دارد، ولی گاهی محتمل بین چند معناست که برخی حق و برخی باطل است و حروف مقطعه چون مدلولش روشن نیست تا شبههانگیز و پیروی آن فتنهانگیز باشد از متشابه (آیهای که مدلول روشنی دارد ولی باطلِ حقنماست) به شمار نمیآید.[۳۴۶]
افزون بر این، حتی اگر حروف مزبور از متشابهات نیز باشد، تفسیرپذیر است و نمیتوان گفت از اموری است که خداوند علم آن را برای خود برگزیده و دیگران از فهم آن عاجزند؛ زیرا مفسران میتوانند با ارجاع آنها به محکمات آنها را تفسیر کنند؛ محکمات، مادر و سامان بخش متشابهات است و هر متشابهی در دامان محکمات معنای راستین خود را بازمییابد و تفسیر میپذیرد و آنچه علمش مخصوص ذات اقدس الهی است و غیر از خدا کسی آن را نمیداند تأویل متشابه است، نه تفسیر آن: (…وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ… وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ…) (آل عمران/۷).
تذکّر: اموری که علمش مخصوص خدای سبحان یا معصومان % است، دو قسم است: قسم اول علومی است که خداوند یا معصومان % به غیر خود تعلیم نکردهاند و دیگران نه توان درک آن را دارند و نه مکلف به آن هستند؛ مانند «اسماء مُسْتَأثَره». البته در آن تأمل است که آیا خداوند آنها را به معصومین % تعلیم کرده است یا نه. گرچه تعلیم کردن آنها به معصومین % اولی و اَصوب است. ولی دیگران بر اثر عدم ظرفیّت وعاء وجودی آنان از فراگیری چنان دانشی محرومند.