مدیریت استرس یا مدیریت تنش انتونوفسکی هفت مرحله دارد .سازگاری معمول با زندگی ،آگاهی از آسیب پذیری نسبت به عوامل ایترس زا،شناخت آنها ،آگاهی از تنش و پیامدهای منفی ،خنثی و یا حتی مفید آنها ،مدیریت تنش ،و مدیریت استرس.این مراحل به طور خلاصه در زیر آمده است .
سازگاری معمول با زندگی در سطح مفهومی نیومن و همکاران (۱۹۸۹)سلامت روان را ،ظرفیت کنار آمدن با استرس های ناخواسته یا موقعیت های فوق العاده پراسترس ،و به عنوان تعادل بین فرد و محیط تعریف می کنند.بنابراین سلامت و استرس هردو کیفیت های کنشی لازم و فعال برای کنارآمدن مناسب با زندگی است(نیومن و همکاران،۱۹۸۹).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۱-آگاهی از آسیب پذیری نسبت به عوامل استرس .این آگاهی با توجه به سن،مرحله زندگی ،عوامل بیولوژیکی ،سیک زندگی ،و باورها فرق می کند(پاتل،۲۰۰۰).
۲-شناخت منابع استرس:خانگی ،شغلی،اجتماعی،سیاسی و یا اقتصادی.
۳-آگاهی از تنش و پیامدهای منفی ،خنثی یا حتی مفیدآن .واژه “استرس مفید[۹۴]“توسیف کننده واکنش های موافق یا مفید نسبت به استرس است ،که فشار مثبت یا استرس بهینه هم گفته می شود،و نشان دهنده نیاز بشر به تحریک حسی است .با وجود این شوچ[۹۵](۱۹۸۹)به این مقوله به عنوان “یک وضعیت نامتمایز بدون هیچگونه مفهومی” انتقاد می کند و ترجیح می دهد که استرس را یک رابطه جدلی بین رشد ،سلامت ،عملکرد ،شخصیت و بیماری در نظر بگیردوآن را به کار ببرد.
۴-مدیریت تنش:این موضوعی است که در اکثر متون ،به عنوان روش های مطرح استرس عنوان می شود. مانند تمرین های تنفسی،آرمیدگی جسمانی ،رشد کهارت های ترتباطی ،تغذیه ،شیوه زندگی سالم ،آمادگی جسمانی و غیره (پاتل،۲۰۰۰).
۵- استرس چیزی است که پس از مدیریت تنش باقی می ماند.استرس به شکل های مختلف توصیف و یا مقیاس های مختلف اندازه گیری می شود،به خصوص با مقیاس درجه بندی سازگاری اجتماعی هولمز و راهه[۹۶].
۶- مدیریت استرس شامل درک عمیق تر چگونگی تاثیر استرس بر فرد و حل استرس است.
این مراحل طرح کلی از رشد سلامت روان فرد ارائه می دهد:که شامل آگاهی از الگوهای فردی سازگاری و آسیب پذیری در مقابل عوامل استرس؛شناسایی موارد خاص و معین استرس زا؛آگاهی از تنش و چگونگی نگهداری آن در ذهم هیجان و جسم؛توسعه روش های مدیریت تنش درجه اول ؛آگاهی از استرس و عوامل سترس زا ؛و توسعه روش های مدیریت استرس درجه دوم است(تودور،۲۰۰۰،به نقل از نیری،۱۳۸۵)
به طور سنتی استرس را مشکل فردی می دانند،هفت مرحله آنتونوفسکی تا حدودی با این موضوع از طریق تمایز بین عوامل استرس روانی /اجتماعی (محرک)،و مدیریت تنش فردی(پاسخ)مقابله می کند.با این وجود ،ماهیت اجتماعی عوامل استرس زا را نمی توان ناچیز شمرد.به طور مشخص ماهیت اجتماعی ناراحتی[۹۷] است که حدود و ثغور طبقه تعیین کننده ها و عوامل موثر گنجانده شده در واژه استرس روانی /اجتماعی را تعیین می کند،و به دنبال آن کانون توجه راهبردها و فعالیت های ارتقائیی از فرد به محیط جابجا می شود(کاپلان[۹۸]،۱۹۸۳).
۲-۳-۵-۳-خود پنداره و هویت
پیش نیاز ارتقاءسلامت افراد و پیش نیاز عزت نفس مفهومی از خود است .اگر چه به کارگیری این مفهوم فراسوی فرد کار را پیچیده تر می کند،با این وجود این موضوع از دیدگاه های متفاوتی ،بویژه فلسفه و جامعه شناسی مورد توجه است ."خود[۹۹]“به اشکال گوناگون به عنوان ساختاری فطری ،یک ساختار یا عامل فزاینده دیده می شود .عامل رفتاری “من[۱۰۰]“،رفتاری هوشیار،مفهومی واحد ،اجتماعی ،تعاملی و حتی ساخت فرضی دیده می شود.تفکیک اساسی بین جنبه های فیزیکی ،و غیرفیزیکی عملکرد انسان غیرممکن است ،مگر آنکه ما خط ارسطو و سپس دکارت[۱۰۱]را دنبال کنیم .هویت من به طور آشکاری ،در تجربه بدن من وجود دارد(گلاور[۱۰۲]،۱۹۸۹).
در زمینه رشد خود ،سنت روان پویایی بر رشد و تحول روانی جنسی (فروید،۱۹۷۷/۱۹۰۵)،گذار رشدی[۱۰۳](م.کلاین[۱۰۴]،۱۹۷۷/۱۹۳۲)و مراحل روانی اجتماعی رشد اریکسون[۱۰۵](روانی اجتماعی به عنوان فرایندی که فرد و فرهنگ گروهی او مورد توجه است)،متمرکز است.سنت های دیگری از جمله فلسفه آموزشی و تحولی (مونته سوری[۱۰۶]،۱۹۶۶/۱۹۳۶)،نظریه رشد شناختی (پیاژه[۱۰۷]۱۹۶۴،کلبرگ[۱۰۸]۱۹۸۱،۱۹۷۶)و رشد معنوی[۱۰۹](الکساندر[۱۱۰]و همکاران،۱۹۹۰)وجود دارد.اگر چه نظریه ا تغییر می کنند، ولی در توصف آنها زمینه مشترکی است که می گوید :خودپنداره و هویت از طریق فرایند مشاهده و تامل شکل می گیرد،از این طریق فرد در حال رشد،خود را کشف می کند،مس شناسد و ارزیابی می کند.بنابراین خودآگاهی قسمت اصلی این جزء از سلامت روان و فرایند آن است.هرچند برخی دو واژه “خود"و"ارگانیسم را به صورت مترادف به کار می برند،ولی در اینجا خود به شکل محدودتر ،و به معنای آگاهی از بودن و عمل کردن[۱۱۱]به کار می رود.فردی که از سلامت روان برخوردار است باید بتواند به گونه ای هوشیار از نیازها ،توانائی ها،محدودیت ها ،مسئولیت ها ،حقوق ،اعمال و اهداف خود با حداقل تحریف آگاه باشد(چیو[۱۱۲]،۱۹۹۲).
۲-۳-۵-۴-عزت نفس
در صورت وجود خودپنداره است که ارزیابی از خود (عزت نفس)امکان پذیر می شود.بعضی ارتباط این دو را رشدی می دانند،و عده ای دیگر آن را فرایندی تعاملی می بینند.با توجه به نظر آنتوفسکی درباره سلامت روان ،به عنوان حسی یکپارچه می توان گفت :تنها پس از ارزیابی از خود پنداره است که یکپارچگی خود[۱۱۳]پذیرش محدودیت ها ،درک کنش متقابل خود و جامعه پدید می آید.عزت نفس به صورت پاسخی روان شناختی ،کنشی شخصیتی و نگرشی مفهوم سازی شده است.پرایس[۱۱۴](۲۰۰۱)درباره عزت نفس و چگونگی برجسته کردن صفت مثبت از وضعیت زیستی ،تکاملی چنین دیدگاهی را پیشنهاد می کند؛ارتقاء سلامت روان به انرژی دهی کافی پیام های تقویت کننده برای حفظ عزت نفس و اجتناب از تخلیه انرژی اضافی ،مربوط به پیام های تحقیرکننده نیاز دارد.کارل راجرز[۱۱۵]در مفهوم کانون ارزیابی[۱۱۶]خود توضیح می دهد، پاسخ روان شناختی ما بر اساس قضاوت و انتظارات دیگران و شرایط ارزشی محیط بیرونی است یا براساس ارزیابی خود فرد از احساسات اعمال ،افکار و باورهای درونی است.با وجود این اگر به خاطر علت های خانوادگی ،موقعیتی ،محیطی یا اجتماعی ارزشها را به شکل تحریف شده به گونه ای درون فکنی کنیم که با ساختار خود ما متناقض باشد،ممکن است که ما خوب ،یا بد انطباق پیدا کنیم .به همین جهت چنین بازنمائی هائی تحریف شده یا درون فکنانه کنش شخصیتی ما می شود.این امر ممکن است در نگرش فرد نسبت به خودش بخصوص در نادیده گرفتن خود ،تحقیر خود و گفتگوی منفی با خود و دیگران ظاهر شود(مک دونالد[۱۱۷]،۱۹۹۴).
گاهی لازم است مهارت های عزت نفس و ارتقای خود ارزیابی[۱۱۸]مثبت از انتهای (قابل مشاهده)آن فرایند آغاز شود.در مواجهه با نگرش منفی گاهی بهتر است کار از نقطه ای آغلز شود که فرد از نظر هیجانی و اجتماعی در آن قرار دارد.ئسپس به جای آنکه پیش برویم و ببینیم فرد کجا است و چه می خواهد باشد به کارکرد فرد و شیوه ای که برای پاسخ دادن یاد گرفته است ،توجه کنیم .بنابراین مهارت های عزت نفس شامل توانائی گوش دادن به خود ،خود ارزیابی(منبع درونی کانون ارزیابی)،و ارزش گذاری و بها دادنبه خودمان است .در توصیف نقش و مهارت درمانگر،فلمینگ[۱۱۹](۱۹۸۵)به هفت سطح از گوش دادن اشاره می کند. که حداقل شش مورد آن می تواند به گونه ای مفید درباره گوش دادن به خود به کار بسته شود.۱-گوش دادن منفعلانه ،ترکیبی از مدی تیشن و گوش دادن؛۲-گوش دادن به محتوای آنچه می گوئیم؛۳-گوش دادن به آنچه بدیهی و ساده است؛۴-گوش دادن به پیام از نظر حالت و کیفیت صدایمان(واکنش هیجانی گوش دادن)۵-در نظر گرفتن امکان ایجاد تغییر(مهربان بودن با خود)؛و گوش دادن به منظور درک منطق درونی گفته های خود .عزت نفس از نظر فردی و با توجه به پژوهش ها زمینه دیگری از رشد است.در جریان درمان به سوی کانون درونی “خودارزیابی"در فرایند ارزیابی ،تغییری صورت می گیرد،اگرچه ایچاس[۱۲۰](۱۹۱)کانون کنترل درونی را عاملی میانجی گر در نابرابری های سلامتی می داند(تودور،۲۰۰۱،به نقل از نیری،۱۳۸۵).
با این وجود عقل سلیم حکم می کند بگوئیم ،جایگزین کردن پیام های تائید کننده خود به جای ارزیابی های منفی قدیمی ،شیوه ای جدید برای ارتقاء سلامت روان خود ما است.
۲-۳-۵-۵-رشد خود
اصطلاح رشد خود شامل چندین زیرمجموعه است ،ولی در متون مربوط به رشد خود مضامین مشترکی وجود دارد .خودآگاهی[۱۲۱] و کاهش استرس از طریق فعالت های خاص به هم ارتباط دارند.تاکید بر ارزیابی توانایی های موجود ،تشخیص مشکل یا چیزی که مردم مایل به آن هستند و قائده بندی هدف ها و برنامه های ارجائی گاهی با اجزائی از مدیریت زمان ،موضوع انگیزش ؛شناسایی موانع رشد خود ،و چگونگی غلبه بر این موانع و حفظ خود،پیوند دارد.
بعضی افراد به چنین رشدی به عنوان خودشکوفایی[۱۲۲]،کشف و احیای ویزگی های ذاتی خود نگاه می کنن.با توجه به نکاتی که قبلا درباره سازگاری گفته شد،عوامل استرس زا،ملاحظات رشدی و پاسخ های روانشناختی را به ابعاد سلامت روان ارتباط می دهند؛رشد خود و عملکرد بهینه ممکن است به صورت چند بعدی دیده شود .مفهوم سواد هیجانی (اشتاینر[۱۲۳]،۱۹۴۸)تنها نشانگر بعدی عاطفی است(اگر چه بردانش رفتاری و شناختی نیز دلالت دارد).او در ابتدا سواد هیجانی را برای توصیف دانش هیجان ها به کار برد :برای کسب سواد هیجانی ما باید هم احساسات خود و هم علل ایجاد آن را بدانیم.او ابتدا نیاز به “محیط های اجتماعی مشارکتی"را به محیط ایده آل برای ارتقاء و رشد سواد هیجانی مطرح کرد سپس گام هائی در جهت کسب سواد هیجانی به شکل زیر ارائه داد.
-کسب اجازه :برای وارسی احساسات
-نکته ها را قبول کردن[۱۲۴](اشتاینر،۱۹۷۴)یا شناخت فرد
-تصحیح دریافت های احساسی/کنشی :که سرزنش کننده نباشد،مانند"وقتی تو عمل می کنی"،من احساس می کنم(هیجان)(به جای اینکه تو باعث ایجاد احساس در من هستی…)
-درک اینگونه گفته های احساسی/کنشی که از طریق شناخت آنها و از راه شباهت و همانندی آنها.
-وارسی کردن و دریافت “تخیلات بدبینانه"مانند"من فکر می کنم شما از من عصبانی هستید"شهود ما وسیله قدرتمند درک واقعیت است.برای اینکه ادراکات شهودی ابتدائی ما شکل بدبینی (پارانوئیدی)پیدا نکند نیازمند وارسی شهود ابتدایی خود هستیم.رویتس[۱۲۵](۲۰۰۲)در توصیف سلامت روان و ارتقاء آن می گوید،برای حفظ سلامت روان به سح بالایی از یک مداخله هیجانی پرانرژی نیازمندیم.اگر چه اشتاینربا استفاده از واژه"سوادهیجانی"بر بعد عاطفی کارخود تاکید نمود،بر جنبه های رفتاری و شناختی ،یعنی الفبای روان درمانی توجه داشت که دیگران هم در توسعه آن کوشیده اند.نمونه های دیگر مربوط به جنبه هائی است که می توانیم آن را سواد شناختی بنامیم :بحث افضل نیا(۱۹۹۳)درباره سواد شناختی در گفتگوی مربوط به اهمیت “ادبیات” یا “مجموعه قوانین “تلویزیونی و تاثیر آن بر مهارت های خواندن و شنیدن کودکان از آن جمله اند.کلمان[۱۲۶](۱۹۸۹)روان زیست شناسی است که درباره کارهیجانی جسمانی [۱۲۷]خود و آموزش جسمانی با تاکید بر بدن فرد و وضعیت قرار گرفتن بدن اینگونه توضیح می دهد:آنچه را که فرد به وجود می آورد یا شکال می دهد در تمام عمر همراه او خواهد بود؛اگر کسی فقط زندگی کند و در هیچ فعالیتی شرکت نکند نسبت به وجود خود منفعل خواهد ماند ولی اگر تلاش کند چیزی را به خاطر خودش شکل دهد آن شکل ارگانیسم بدن و زندگی او خواهد شد(کلمان،۱۹۸۹).هولدن[۱۲۸](۱۹۹۳)پیشنهاد می کند خنده[۱۲۹] بر بسیاری از سطوح یا ابعاد تاثیر می کند.جرات ورزی (بیانگری[۱۳۰])ممکن است جنبه ای از سلامت روان به حساب آید ،و بر برخی ابعاد یکپارچه و عزت نفس تاثیراتی داشته باشد.
پینتر[۱۳۱](۱۹۹۴)از کارآموزی جرات ورزی در زمینه سلامت جنسی ،زمینه دیگری از رشد ،به خصوص برای زنان استفاده کرده است .این آموزش شامل شکل های زیادی از جمله :احترام به فردیت و هویت او ،حقوق ،تعدادی فن است.آموزش جرات ورزی (نظری و عملی )بین جسارت داشتن و پرخاشگر بودن تفاوت قائل است .در جرات ورزی ،فرد بیشتر به بیان حقوق معینی می پردازد.مثلا می خواهد با او مثل فردی دارای هوش و توانایی و برابر با دیگران رفتار کنند و احساسات ،نظرات و ارزش های خود را بیان کند،نیازها و اولویت های خود را بگوید آنچه را می خواهد درخواست کند ،بتواند آری و نه بگوید وضعیت خود را تغییر دهد و …. .این آموزش همچنین می گوید که همه از این حقوق برخوردار هستند آموزش جرات ورزی ،جسارت را نه تنها از طریق کلام بلکه از طریق تماس چشمی ،صدا ،وضعیت بدن گسترش می دهد .جرات ورزی موضوعی جدید در سلامت روان است (تودور،۲۰۰۰؛به نقل از نیری ،۱۳۸۵).
۲-۳-۵-۶-استقلال
اریک برن[۱۳۲]پدد آورنده مکتب تحلیل تبادلی ،سلامت روان و سالم بودن را با استقلال پیوند می دهد و معتقد است سلامت به معنای کسب آن چیزی است که ،از طریق رهایی یا بهبود سه توانایی آگاهی ،خودانگیختگی و صمیمیت آشکار می شود(برن،۱۹۶۸) ،استقلال از مفاهیمی است که هم در فضاهای شخصی و هم سیاسی توسعه یافته است.استقلال به صورت سنتی این گونه تعریف می شود:وقتی تصمیمات و اعمال فرد متعلق به خودش است.دورکین[۱۳۳]در سال ۱۹۸۸ استقلال را این گونه توصیف می کند :توانائی های اشخاص در انعکاس جدی اولویت ها ،نیازها ،آرزوهای درجه اول و ظرفیت پذیرش و سعی در تغییر آنها ،در پرتو اولویت ها و ارزش های بالاتر.با تقویت چنین توانایی اشخاص ماهیت خود را معنا می کنند ،به زندگی خود معنا و وحدت می بخشند و به خاطر نوع شخصی که هستند احساس مسئولیت می کنند(دورکین،۱۹۸۸).
بنابراین استقلال شامل توانایی های ،آگاه بودن ،معنا بخشیدن ،تعریف تامل کردن[۱۳۴] ،بازتابی بودن ،یکپارچه کردن زندگی ،پذیرش مسئولیت از طریق توانائی راستین در پاسخگویی ،خود انگیختگی و صمیمی بودن است.استقلال و توانایی ما در بیان ظرفیت های ما ،به نوبه خود ،مبتنی بر آزاد بودن از فشارها و تحریف های روانی اجتماعی و آزادی بیان خود است(ارسکین و زالکمن[۱۳۵]،۱۹۷۹)یک “نظام راکتی"را به عنوان خودتقویتی فرد ،نظام تحریف کننده شده احساسات ،افکار و اعمال ،توصیف و تعریف می کنند ،که از طریق نقش زندگی مبتنی بر تصمیم آنها حفظ می شود.نظام راکتی نه تنها وسیله ای برای تحلیل ،بلکه ابزاری برای تغییر است. در این نظام هرگونه مداخله درمانی که سیستم را مختل می سازد ،گامی موثر در جهت تغییر فردی و مستقل شدن خواهد بود.نظام استقلال همتای مثبت نظام راکتی است .البته استقلال واقعی تلفیقی از هر دو نظام است(تودور،۲۰۰۰؛به نقل از نیری،۱۳۸۵)
ارتباطی که برن بین آزادی و صمیمیت ،با خود و دیگران برقرار می کند ،به استقلال ،معنای ضمنی از خویشاوندی و ارتباط متقابل می دهد(و آن را از خود-وسواسی[۱۳۶] و خودجستجوگری[۱۳۷]جدا می کند).
مشکلات روانی از آغاز پیدایش آدمی همواره وجود داشته و پایگاه سازشی اغلب افراد در برابر مشکلات است وکمبودهای زندگی کم و بیش از درون متزلزل می شود .فقدان بهداشت روانی یا سلامت روان خطری است که کمتر کسی از آن مصون می ماند .زمانی فرا می رسد که انسان بنا به ظرفیت سازش پذیری خود،انعطاف و تعادل خویش را از دست می دهد(شریفی ،۱۳۷۶؛به نقل از حقیقت پناه ،۱۳۸۳) .
۲-۳-۶-راهبردهای تامین بهداشت روان از دیدگاه اسلام به شرح ذیل است :
۱-تحکیم مبانی خانواده و ارتقاءفرهنگ آن
یکی از راه های تامین سلامت روانی برای انسان ها ،تامین محیطی گرم و عاطفی برای ارضای نیازهای روانی و ارگانیک است .خانواده هسته ای از دیدگاه اسلام مناسب ترین مجموعه ای است که می تواند چنین محیطی را فراهم کند.از دیدگاه اسلام خانواده گرامی ترین نهادی است که خداوند بر آن صحه گذاشته است و در واقع خانواده به عنوان طبیعی ترین محل برای ارضای نیازهای مختلف روانی باید مورد توجه قرارگیرد.
۲-بهسازی محیط
یکی از راه های تامین سلامت روانی ،بهسازی محیط اجتماعی در جهت وصول به چنین هدفی می باشد .اگر اجتماع محل عرضه انواع محرک های نفسانی باشد و روابط اجتماعی بر این اساس استوار گردد،مدارهای سازمان روانی انسان ها عمدتا در جهت ارضاء هواهای نفسانی فعالیت می کند .مسلما نتیجه این امر اختلال در فرایند روانی و افزایش ناهنجاری و بیماری خواهد بود.توجه به سایر ابعاد اجتماعی نیز از لحاظ سالم سازی محیط اجتماعی از اهمیت بسزایی برخوردار است(به نقل از حقیقت پناه،۱۳۸۳).
۳-بهبود شیوه های تعلیم و تربیت
یکی از راه های تامین بهداشت روانی ،اشاعه و گسترش دیدگاه های اسلامی درباره تعلیم و تربیت در بین افراد جامعه است .تعلیم و تربیت اسلامی با تاکید بر شناخت خود و ارائه برنامه های لازم در جهت حیات معقول ،گامی موثر در جهت تامین سلامت روانی بر می دارد(به نقل از حقیقت پناه،۱۳۸۳).
علاوه بر آنچه ذکرشد نقش اثربخش و تحول آفرین قرآن کریم و کتاب های مذهبی تا بدانجاست که می تواند مایه اصلاح تقوا و بهداشت روان گردد.هدف عمده ادیان الهی راهنمایی وهدایت بشر و کمک به چگونه زیستن او در برابر انحراف از مسیر رشد است(گارزپور،برخوردار و نجفی ،۱۳۸۰).
اسلام وجود آدمی را متشکل از دو بعد روانی و جسمانی می داند و سلامت هر یک را در گرو سلامت دیگری می داند.در واقع سلامت روان به مفهوم تعادل و انسجام فرگیر در همه ابعاد جسمانی و روانی انسان است که اندیشیدن ،تعقل ،آگاهی ،هدف داری ،انصاف ،عدالت ،امانت داری ،حقیقت جویی و تسلیم در برابر آن ،رشد مستمر و آرامش از جمله علائم آن می باشند.اما بیماری روانی به معنای خارج شدن از حد اعتدال است که نادانی ،عصیان ،دنیاطلبی ،ظلم و تعدی،ضعف اراده ،سستی ،ترس ،خودپسندی و حسد جزء نشانه های آن هستند .قرآن کریم جهالت را اساس بیماری های روان معرفی می کند و درمان را نیز بر کسب آگاهی و دانش به ویژه علوم توحیدی استوار می داند(عمادی،۱۳۷۶،به نقل از حقیقت پناه،۱۳۸۳).
در میان کتب آسمانی که در طول تاریخ نازل شده است ،قرآن به نحوی مطلوب و بی نظیر موفق شده که تغییراتی موثر در شخصیت انسان ایجاد کند و از مسلمانان شخصیت های آرام و مطمئن بسازد.نخستین گام برای ایجاد تغییر در شخصیت «ایمان به توحید»است. زیرا نیروی معنوی در انسان ایجاد می کند و قلبش را از محبت خدا و رسول لبریز می کند .گام دوم «تقوا»است ،که از عوامل اصلی رشد و توازن شخصیت است و انسان را وادار می سازد که نفس خود را رشد دهد و به عالی ترین مراحل کمال انسانی برساند.همچنین قرآن به منظور پرورش شخصیت افراد و ایجاد تغییر در رفتار آنان روش کار و ممارست عملی در زمینه افکار و عادات جدید رفتاری که نفوس آن ها را تحکیم می بخشد ،به کار گرفته و بدین ترتیب عبادات مختلفی مانند روزه ،حج و زکات را واجب گردانیده است .این امور یک شخصیت بهنجار و متکامل را از سایرین متکایز می کند و حصول چنین خصوصیتی مبنای صحیح سلامت روان فرد را تشکیل می دهد و او را از ابتلا به بیماری های روانی باز می دارد(به نقل از حقیقت پناه،۱۳۸۳).
اسلام وجود آدمی را متشکل از دو بعد روانی و جسمانی می داند و سلامت هر یک را در گرو سلامت دیگری می داند.در واقع سلامت روان به مفهوم تعادل و انسجام فرگیر در همه ابعاد جسمانی و روانی انسان است که اندیشیدن ،تعقل ،آگاهی ،هدف داری ،انصاف ،عدالت ،امانت داری ،حقیقت جویی و تسلیم در برابر آن ،رشد مستمر و آرامش از جمله علائم آن می باشند.اما بیماری روانی به معنای خارج شدن از حد اعتدال است که نادانی ،عصیان ،دنیاطلبی ،ظلم و تعدی،ضعف اراده ،سستی ،ترس ،خودپسندی و حسد جزء نشانه های آن هستند .قرآن کریم جهالت را اساس بیماری های روان معرفی می کند و درمان را نیز بر کسب آگاهی و دانش به ویژه علوم توحیدی استوار می داند(عمادی،۱۳۷۶،به نقل از حقیقت پناه،۱۳۸۳).
در میان کتب آسمانی که در طول تاریخ نازل شده است ،قرآن به نحوی مطلوب و بی نظیر موفق شده که تغییراتی موثر در شخصیت انسان ایجاد کند و از مسلمانان شخصیت های آرام و مطمئن بسازد.نخستین گام برای ایجاد تغییر در شخصیت «ایمان به توحید»است. زیرا نیروی معنوی در انسان ایجاد می کند و قلبش را از محبت خدا و رسول لبریز می کند .گام دوم «تقوا» است ،که از عوامل اصلی رشد و توازن شخصیت است و انسان را وادار می سازد که نفس خود را رشد دهد و به عالی ترین مراحل کمال انسانی برساند.همچنین قرآن به منظور پرورش شخصیت افراد و ایجاد تغییر در رفتار آنان روش کار و ممارست عملی در زمینه افکار و عادات جدید رفتاری که نفوس آن ها را تحکیم می بخشد ،به کار گرفته و بدین ترتیب عبادات مختلفی مانند روزه ،حج و زکات را واجب گردانیده است .این امور یک شخصیت بهنجار و متکامل را از سایرین متکایز می کند و حصول چنین خصوصیتی مبنای صحیح سلامت روان فرد را تشکیل می دهد و او را از ابتلا به بیماری های روانی باز می دارد(به نقل از حقیقت پناه،۱۳۸۳).
هر شخصی با تعادل روانی رضایت بخش ،تعارض های خود را با دنیای برون و درون حل و صل می کند و در مقابل ناکامی ها اجتناب ناپذیز زندگی مقاومت خواهد داشت(فقیهی،۱۳۸۴).
هارتمن(۱۹۴۸)تعادل روانی را که با این ترکیب تعریف می نماید که من ،بتواند تطابق بین نهاد و ابر من ایجاد نماید و خواست های آنها را نفی یا ترد ننماید او قبلا انعطاف پذیری من را به عنوان عاملی در سلامت فکر مطرح ساخته بود.(حسن زاده چایجانی۱۳۷۶).
مسعود زاده و همکاران(۱۳۸۱)طی پژوهشی با عنوان بررسی وضعیت سلامت روانی دانش آموزان دبیرستان شهر ساری در سال۸۲-۸۱ که روی ۱۰۶۸آزمودنی اجراشد ،نتیجه گرفتند که براساسGHQ-28،۱/۳۹درصد از دانش آموزان و بر مبنای آزمون SCL-95،۸/۵۸درصد از آنان مشکوک به اختلال روانی بوده اند.براساس نتایج این پژوهش بین سلامت روانی و سن، محل سکونت خانواده ،وضعیت مسکن ،شغل پدر ومادر، تحصیلات پدر، معدل سال قبل و معدل ترم گذشته و تعداد افراد خانواده رابطه معنی داری وجود داشته است.
نتایج پژوهش استوارد و جو (۱۹۹۸م) نشان میدهد که روحیه مذهبی بهطور چشمگیری با سلامت روان و سازگاری در ارتباط است و افرادی که خود را بیش از همه مذهبی میدانند از دیگران سازگارترند .
در سالهای اخیر تحقیقات بیشماری در مورد ارتباط مذهب و سلامت روان انجام شده است.این تحقیقات به طور کلی نشان داده اند که یک ارتباط مثبت بین مذهب و سلامت روان وجود دارد (الیسون[۱۳۸]،۱۹۹۴).سلامت عمومی را می توان ازروی جهت گیری مذهبی پیش بینی کرد(حسین خانزاده،دانشگاه هرمزگان،۱۳۹۱)
کاترین و پاتریس (۲۰۰۰) در بررسی فشارهای زندگی و سلامت روان نشان دادند فشارهای زندگی به تنهایی نمی تواند وضعیت سلامت روانی و کیفیت زندگی افراد را تبیین کند و لازم است متغیرهایی مانند مهارتهای مقابله ای، شبکه های حمایت اجتماعی و جنبه های شناختی ( مانند سبک های تفکر) را نیز در نظر گرفت .
یکی از محورهای ارزیابی سلامت جوامع مختلف ،بهداشت روانی آن جامعه است.سلامت روانی ،نقش مهمی در تضمین پویایی و کارآمدی هر جامعه ایفا می کند و از آن جایی که دانشجویان از اقشار برگزیده جامعه و از سازندگان فردای هر کشور می باشند بنابراین سلامت روانی آنان از اهمیت ویژه ای در یادگیری و افزایش آگاهی علمی برخوردار است(دادخواه ۱۳۸۵). از ضروریات اساسی زندگی دانشجویی که توجه به آن در رشد و توسعه جامعه اثر مستقیمی دارد و پرداختن به آن شرط اساسی در بهره وری بهینه از نیروهای کارآمد و تحصیل کرده می باشبهداشت روانی دانشجویان است.دوران دانشجویی به دلایلی از جمله میل به تفریحات متعدد اجتماعی در مقابل تمایل به درس خواندن ،احتیاج به پیشرفت در دروس در برابر احساس بی کفایتی ،ترس از ابراز شخصیت در برابر میل به خودنمایی ،میل به ازدواج در برابر موانع ،ارتباط با جنس مخالف ،تنفر از دیگران در برابر ناتوانی در بروز احساسات خود و مشکلات اقتصادی که مانع رسیدن به هدف ها ی هنریاست ؛دوره خاصی از زندگی تلقی می شود(ادهم ،سالم صافی،امیری ،دادخواه ،علی محمدی،مظفری،ستاری و رادیشان،۱۳۸۷).