- اصل مدل: اغلب مواقع، استعارههای مفهومی، مدلهای شناختی منسجمی را میسازند؛ یعنی ساختارهای گشتالتی پیچیدهای از دانش سازمانیافته را به مثابهی سادهسازیهای کاربردشناختیِ یک واقعیت پیچیدهتر شکل میدهند. این مدلهای شناختیِ ایدهآل که میتوانند با بهره گرفتن از تحلیلهای زبانشناختی زبان روزمره سازماندهی شوند، مدلهای فرهنگی محسوب میشوند که احتمالا به شکلی ناخودآگاه، تعیینکنندهی دیدگاه عمومی یک جامعهی زبانی میباشند.
-
-
- اصل درزمانی یا تاریخی: مطالعات شناختی – معنایی استعاره نشان میدهد که حتی در تکوین و رشد تاریخی زبانها، اکثر توسیعهای معنایی استعاری، به عبارات منفرد مربوط نمیشود. این مطالعات وجود بازتابهای استعاری نظاممند و الگودار در میان کل حوزه های تصوری را ثابت میکنند . بنابراین، رویکرد شناختی به استعاره، میتواند از ترکیب وتلفیق بعد تاریخی سود جوید.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
-
- اصل یکسویگی: این اصل، موضوع مهمی را در مورد ویژگیهای استعاره، بیان میکند. بر اساس این اصل، به عنوان یک قاعده، استعاره “X is Y"، یک حوزهی مقصد انتزاعی و پیچیده؛ یعنی x را با بهره گرفتن از حوزهی عینیتر، یعنی y توضیح میدهد، حوزهی y، ساختار سادهتری دارد و درک آن برای تجربهی حسی راحتتر است. در این اتصال، رابطه میان Xو Y برگشت ناپذیر است و انتقال استعاری جهتی روشن و خالی از ابهام دارد. این یکسویگی استعاره هم در زمانی است وهم همزمانی .
- اصل عدم تغییر: این اصل که از فرضیه های بحثبرانگیز نظریهی استعارهی شناختی لیکاف وجانسون است؛ یعنی در استعارههای مفهومی، عناصر تصوری خاصی از حوزه مقصد بدون تغییر ساختار اساسیشان، بر حوزهی مبدأ انطباق مییابند . این طرحوارهی پیشتصوری، زمینهی تجربیِ حتی انتزاعیترین حوزه های تصوری را مهیا میکند. در الگوبرداری استعاری، ساختار طرحوارهی تصوری حوزهی مبدأ، مبنای الگوبرداری واقع شده و درواقع طرحوارهی تصویری به یک حوزهی دیگر منتقل می شود. «در این میان اصل عدم تغییر مانند نوعی صافی، فرایند الگوبرداری را که مبنای تصویری دارد کنترل مینماید. طبق این اصل در الگوبرداری استعاری – طرحوارهی تصوری حوزهی مبدأ به حوزهی مقصد انتقال مییابد، به شرط آنکه از طرحوارهی تصوری حوزهی مقصد تخطی صورت نپذیرد» (مشعشعی،۱۳۷۹: ۲۰ به نقل از: یوسفی راد ،۴۶:۱۳۸۲). البته ترنر (۲۵۲:۱۹۹۰) به این نکته اشاره میکند که اصل عدم تغییر به عنوان یک شرط کلی برای استعاره، غیر قابل تخطی نیست؛ بلکه تخطی از آن دارای معنای خاص تلقی میشود و تنها در استعارههای بدیع و تازه یافت میشود (نینگ یو، ۲۸:۱۹۹۸، به نقل از یوسفی راد،۴۶:۱۳۸۲). (جزئیاتی از کاربرد این اصل در آیات انجیل وتورات، در صفحات ۳۵و۳۶، توسط جاکل مورد بررسی و نقد قرار گرفته است).
- اصل ضرورت: بر اساس این بینش استوار است که استعاره، کارکردی تبیینی دارد. تصورات خاصی وجود دارند که بدون مراجعه به استعاره، به ندرت درک یا متصور می شوند. حوزه های مفهومی و تصوری انتزاعی، به ویژه ساختهای نظری، ایدههای مجرد و مابعدالطبیعی تنها با بهره گرفتن از استعاره برای ما قابل حصول و درک میباشند. با ارتباط دادن حتی انتزاعیترین تفکرات به ادراک حسی، استعارههای تصوری، اساسی بدنی و زیستی – جسمانی برای شناخت فراهم مینمایند و تجربه های ما را یکدست و منسجم میسازند.
- اصل خلاقیت: طبق این اصل، معادل غیراستعاری را نمیتوان جایگزین عبارت استعاری کرد. به همین دلیل است که استعاره نقش بسیار زیادی نه تنها در خلاقیت گفتمان شعری ایفا میکند؛ بلکه در زندگی روزمره نیز میتواند با سازماندهی الگوهای دیرینه و همیشگیِ تفکر بپردازد. در بافتهای علمی نیز میتواند نقشی آموزشی و اکتشافی داشته باشد.
- اصل تمرکز: استعارهها تنها بخشی از توصیف یا توضیح حوزهی مقصدِ مورد نظر را فراهم میکنند و جنبه های خاصی را برجسته و روشن و جنبه های دیگر را پنهان میدارند. همین تمرکز بر بخشهای خاص حوزهی مقصد است که میان استعارههای مختلفی که برای یک حوزهی مقصدِ مشابه عمل میکنند، تمایز ایجاد میکند.
از نظر جاکل، همین نه فرضیه، جان کلام نظریه شناختی استعاره است(جاکل،۲۰۰۲ :۲۱-۲۲).
۲-۵-۲٫ تفاوتهای استعارهی سنتی و استعارهی مفهومی
دربارهی تفاوت میان استعارهی شناختی و استعارهی سنتی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱٫در دیدگاه سنتی، استعاره، موضوع و ابزار زبانی است؛ اما در نظریهی معاصر «استعاره، فرایندی ذهنی و شناختی و مربوط به اندیشه است»(عرب یوسف آبادی و فرضی شوب ، ۱۳۹۰ : ۱۰۷). «به باور لیکاف و جانسون نظام مفهومی ذهن بشر که اندیشه و عمل انسان بر آن استوار است، در ذات خود ماهیتِ استعاری دارد؛ اما از آنجاکه دسترسیِ مستقیم به آن مقدور نیست، برای کشف ساختار این نظام میتوان از بازنمود ساختار مفهومیِ آن؛ یعنی زبان بهره جست» (همان: ۹۲-۹۱)؛ یعنی «استعارهی زبانی، آیینهی تفکر استعاری» محسوب میشود (قائمینیا، ۱۳۸۸: ۱۶۷) و عبارات استعاری انعکاسدهندهی زیرساخت فکری ما هستند (راسخ مهند، ۱۳۸۹: ۵۵). به همین سبب است که برای بیان یک حوزه مثلاً رابطه عاطفی نمیتوان از هر حوزهی معنایی استفاده کرد؛ بلکه حوزه های معنایی مشخص مانند سفر از این قابلیت برخوردارند. به این ویژگی «اصل همسانی» گفته میشود (راسخ، ۱۳۸۹: ۵۹ )؛ بر طبق این اصل، نگاشتهای استعاری، ساختار شناختی (یعنی ساختار طرحوارهی تصویری) حوزهی مقصد را حفظ میکنند به شرطی که با ساختار درونی حوزهی مبدأ همسان باشد (همان: ۶۰).
لیکاف و جانسون بر این نکته تأکید میکنند که استعارهها علاوهبر «راه های صحبت کردن دربارهی پدیده ها»، «راه های فکر کردن به آنها» را نیز شامل میشوند. در پارهای از موارد این مسأله میتواند تعابیر اجتماعی مهمی داشته باشد؛ مثلاً زبانهای مختلف از شیوه های گفتمانی متفاوتی برای مقبول جلوه دادن سلاحهای هستهای استفاده میکنند، چنانکه در نشستهای سیاسی از واژگان «زئوس»، «اطلس» و «تیتان» برای اشاره به موشکهای بالستیک استفاده میشد که خود فرآیندی استعاری است؛ زیرا تمامی مفاهیم ضمنی حوزهی مبدأ ـ مثل جنگ، قدرت و فشار در افسانههای باستان ـ را فعال میکند (لیکاف و جانسون، ۲۰۰۳ :۵).
۲٫دردیدگاه سنتی، زبان روزمره زبانی حقیقی و بدون استعاره است و استعاره در زمرهی صناعات ادبی و متعلق به زبان مجازی به شمار میرود؛ درحالیکه در نظریهی معاصر استعاره نشان داده میشود که بخش قابل توجهی از زبان روزمره استعاری است (کرد زعفرانلو و حاجیان، ۱۳۸۹ :۱۲۰-۱۱۹)؛ به عنوان مثال، تجلیِ مفهومِ استعاریِ «انسان حیوان است» را در زبان عامیانهی فارسی، در جملاتی از این گونه میتوان مشاهده کرد: عجب شیر زنی بود؛ دیوار موش دارد موش هم گوش دارد؛ خوب بلبل زبانی می کنی؛ برای من شاخ و شانه میکشی ؟ و … ( عرب یوسف آبادی و فرضی شوب، ۱۳۹۰: ۱۰۷).
البته شناختیها معتقدند استعارههای زبان روزمره، مقدمهی آشنایی با استعارههای شاعرانه محسوب میشوند و شاعران آن ها را بسط میدهند تا جنبهی دیگری از واقعیت را به ما نشان دهند(گلفام و دیگران ، ۱۳۸۸ : ۱۲۲).
۳٫ در دیدگاه سنتی، استعاره «واژه یا عبارت» است؛ اما در نظریهی معاصر، استعاره انطباق یک به یک به مفهوم ریاضی آن است. استعارهی مفهومی از یک واژه یا عبارت ساخته نمیشود؛ بلکه به تعبیر لیکاف استعاره از شباهت هستیشناختی و معرفت شناختی میان دو حوزهی مبدأ و مقصد پیدا میشود، مثال : خشم او به جوش آمده است.
شباهتهای هستیشناختی
مبدأ
مقصد
دمای مایع
خشم
ظرف
بدن
مقیاس دما
مقیاس خشم
فشار درونی ظرف
فشار تجربهی درونی
ناآرامی مایع در حال جوش
ناآرامی درونی
محدویت مقاومت ظرف
محدودیت توانایی شخص در فرو نشاندن خشم
غلیان