۱۳۳۷ آشنایی با «ابراهیم گلستان» و آغاز همکاری با «گلستان فیلم»
۱۳۳۹ بازی وهمکاری در فیلم «خواستگاری» برای موسسه فیلم ملی کانادا
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۱۳۴۱ سال تهیه ونمایش «خانه سیاه است» درخشان ترین فیلم فروغ
۱۳۴۲ بازی در نمایش «شش شخصیت در جستجوی نویسنده» اثر«لوییجی پیراندللو»
در زمستان این سال جایزه بهترین فیلم مستند فستیوال «اوبرهاوزن» به «خانه سیاه است» تعلق گرفت
انتشار تولدی دیگر
۱۳۴۳ سفربه آلمان، ایتالیا وفرانسه
۱۳۴۴«سازمان یونسکو» فیلمی نیم ساعته از زندگی او تهیه کرد و «برنارد برتولوچی» نیز فیلمی نیم ساعته از وی ساخت
۱۳۴۵ بهار، سفر به ایتالیا و شرکت دردومین فستیوال «فیلم مولف» و پذیرفتن پیشنهاد انتشار اشعارش در آلمان، سوئد، انگلستان وفرانسه
زمستان، ساعت چهارونیم عصر دوشنبه ۲۴ بهمن بر اثر تصادف در گذشت. انتشار آخرین متن شعر «ایمان بیاوریم به اغاز فصل سرد» در مجلد کتاب
فصل چهارم: سمبل و نماد در آ
ثار فروغ فرخزاد
فصل چهارم
سمبل و نماد در آثار فروغ فرخزاد
۴-۱ ساخت نمادها
نمادگرایی (بدون توجه به کارکردهای متفاوت آن در هر دوره) از دیرترین روزگاران تا به امروز، در تار و پود روان و ذهن آدمیان جای داشته است. نمادها از دیدگاه روانشناسی پلی هستند برای ارتباط ما با عمیقترین و مرموزترین بخش روانمان؛ بخشی که از دسترس خود آگاهی ما دور است و سرچشمه رفتارها و احساسات ما تلقی میشودنمادها میتوانند آگاهانه یا ناآگاهانه ساخته شوند. گاهی عوامل بیرونی و گاهی عوامل درونی باعث – خلق نمادها میشوند. شاعران معمولاً نمادها را از زمینههای فرهنگی موجود در جامعه و گاهی از سنن ادبی و تلمیحات استخراج میکنند اما باید توجه داشته باشیم که نمادها غالباً ریشه در باورهای کهن مردمی دارند و از ناخودآگاه انسانها سر بر میآورند. هر چند نویسنده و شاعر قادر است به مناسبت بحث، هر چیزی را تبدیل به نماد کند. گاه دو عنصر رویا وتخیل در شعر برخی از شاعران سمبولیست آنقدر اوج می گیرد که ماهیت اشیاء را در نظر آنها دگرگون می سازد آنگونه مه رمبو در سایه این خیال فرا رونده «یک کارخانه را به شکل یک مسجد می دید»
نمادگرایی در شعر فروغ در حقیقت از مجموعه تولدی دیگر و شعر «باد ما را خواهد برد» شروع می شود و در شعرهای بعدی اش به کمالمی رسد. در دفتر هایاسیر، دیوار و عصیان، هنوز اثری از نمادگرایی شاعر دیدهنمی شود و آنچه هست تشبیه است و اندکی استعاره. اما در شعرهای مجموعه تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، فروغ بسیاری از عناصر و مظاهر طبیعت را به صورت نمادین در راستای بیان اندیشه هایش به کار می گیرد.
۴-۲ نماد شناسی آب در اشعار فروغ
واژهی آب و دیگر واژه های مرتبط با آن مانند چشمه،جوی و دریا در آثار نخستین فروغ معنای قراردادی خود را القا میکنند و در نهایت وقتی او خواسته است به زبان شعر نزدیک شود این واژه ها را اغلب به عنوان مشبه یا مشبه به در ساختار یک تشبیه ویا استعاره- غالباً مستعمل- بهکار برده است
خورشید رفته است و نفس های داغ شب
بر سینه های پر تپش آب می خورد
«فرخزاد : ۱۳۷۸، ۴۵»
کاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
«همان ،۷۴»
تو موجی و دریای حسرت مکانت «همان :۸۵»
آبها پاکیزه تر از قطره های اشک
نهرها بر سبزه های تازه لغزیده
«فرخزاد: ۱۳۴۷ ،۳۵»
جوی خشکیده همچو چشمی کور
خالی از آب و از نشانهی او
همچنانکه میبینیم در این نمونه ها واژه های آب، چشمه و جوی در معنای قاموسی خود به کار رفته اند و ذهن مخاطب با شنیدن و دیدن آنها یا مستقیماً به مصادیق بیرونی شان متوجه می شود یا در نهایت به تشبیه یا استعاره می رسد؛ اما پس از تحول فکری فروغ بسیاری از این واژه ها در برخی از اشعار، نه به عنوان یک واژه،بلکه به عنوان نماد به کار رفته اند و روابط متعدد معنایی و زیبایی شناختی، جایگاه آنها را در شعر مشخص کرده است.
آب یکی از عناصر چهارگانه ای است که در اعتقاد قدما عنصری بسیط محسوب می شد؛ عنصری که به همراه باد، خاک و آتش درآفرینش جهان به کار رفته است. فروغ در اشعار خود بارها این عناصر را به شکلهای مختلف به کار برده است و اگر به بسامد آنها در دو دفتر واپسین او بنگریم عمق توجه فروغ به آنها رادر می یابیم.
چرا توقف کنم
من از عناصر چهار گانه اطاعت می کنم
و کار تدوین نظامنامه قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست
«فرخزاد: ۱۳۵۵، ۸۱»
فروغ به نماد آب از زوایای مختلفی نگریسته و در شرایط متفاوت برداشت های مختلفی از آن داشته است. در شعر بعد از تو، آب وسیله ای است برای ایجاد از دست دادن معصومیت کودکی و گرفتار شدن در فضاییکه با روح شاعر سنخیتی ندارد جان شاعر را آزرده و او را به مقامی رسانیده که باید راز از دست دادن معصومیت خویش را به عنوان انسانی نوعی بازتاب دهد و آگاهی خویش را با جامعه در میان نهد. این آگاهی به انحای مختلف در این شعر نمایان می شود
برخاستم و آب نوشیدم
و ناگهان به خاطر آوردم
که کشتزارهای جوان تو از هجوم ملخ ها چگونه ترسیدند
«فرخزاد:۱۳۵۵ ، ۳۶»
شاعر از خواب بیدارمی شود اما این بیداری به منزلهی آگاهی نیست و چه بسا انسانهایی که در ظاهر بیدارند اما بصیرت کافی را ندارند و چه بسا انسان هایی که نگاه میکنند و نمی بینند.
میان پنجره و دیدن / همیشه فاصله ایست» (همان: ۱۹)
شاعر علاوه بر بیدار شدن به عواملی دیگر نیازمند است که بتواند به آگاهی برسد. آب در اینجاهمین نقش را ایفا میکند و می تواند تحولی چشمگیر در ادراک شاعر ایجاد نماید. انسانیکه با گذر از کودکی و نگاه به توانایی های ظاهری، خود را خوشبخت می پندارد با مروری دیگر در می یابدکه هر چه بزرگتر می شود از هویت خویش بیشتر فاصله میگیرد. درمی یابد که انسانها رنگ معصومیت را باخته اند و قاتل یکدیگر شده اند. گذر از معصومیت کودکی راه قبرستان را هموار میکند و باعث می شود که شاعر بداند.
ما هر چه را که باید
از دست داده باشیم، از دست داده ایم «همان:۳۶»
نماد آب نمونه های زیادی همراه با واژهی ترس آمده و اغلب شاعر را از آن مصون نگه داشته است. گاه رسیدن به آب باعث مصونیت از بیمی می شود و گاه نترسیدن مقدمه ای برای رسیدن به آب. در شعر فتح باغ که چشم زدی به هبوط آدم دارد، فروغ نترسیدن را عامل هبوط می داند. هبوطی که برای انسان منافع و مضاری توامان داشت؛ اگرچه بسیاری تنها جنبهی منفی آن را میبینند. درخت معرفتی که به عقیدهی اخوان باری جز شک و حیرت ندارد .فروغ را به راهی می برد که او می تواند به چراغ و آب و آیینه پیوند بخورد