چنان بد که روزی زواره برفت به نخجیر گوران خرامید تفت (داستان سیاووش ، ۱۷۰)
از این مثالها چنین برمی آید که وزن و قافیه بسیاری از کلمات را اعم از آنکه صفت یا اسم یا قید یا فعل باشند بر شاعر و شعر او تحمل می کنند و این عامل گاهی سبب کابرد نامناسب کلمات در شعر است مانند بعضی از اشعار فردوسی و مولوی و دیگران و گاهی موجب استعمال مناسب و شاعرانه این کلماتست مانند اکثر شعرهای سعدی وحافظ .
علت انکه زبان شاعرانه سعدی وحافظ از فردوسی و مولوی پاکتر است یکی قلت و محدودیت اشعار دو شاعر اخیر است ، دیگر گذشت و تراوش خوردن زبان است .(فرشید ورد ،۸۵۷:۱۳۸۸)
۳-۲-۱۰صفت های شاعرانه سبک ساز
هر سخنوری دو نوع واژه بکار می برد : یکی واژه های عام که بین سخنوران دیگر و حتی تمام اهل زبان مشترکست ، دیگر لغات خاص آن سخنورکه از عوامل تعیین سبک اوست ؛ اینها را لغات سبک ساز یا لغات خاص یا کلمه تکیه می گوییم و بقیه را لغات غیر سبک ساز یا لغات عام می نامیم . دیدیم که در سبکهای ادواری قلمرو واژگان هر دوره با دوره دیگر متفاوتست ؛ مثلا دایره کلماتی که شاعران کلاسیک بکار می بردند بسیار محدود تر از آنهایی بود که در دوره احساس گرایی وتوصیف گرایی بکار می رفت . همچنین در سبکهای موضوعی نیز واژه ها با هم تفاوت دارد . اینک ما صفات شاعرانه را از این دیدگاه ها مورد بحث قرار می دهیم :
۱.صفات شاعرانه در سبک حماسی
در شعر حماسی صفات و قیودی می آید که مناسب حال وهوای حماسه و جنگست . اینگونه صفت ها عبارتست از : جنگاور ، رزم آور ، گرد نکش ، سر افراز ، سرکش ، نامدار ، جنگ آزمایی ، رزمجو ، کمربسته ، سرنگون ، زره دار ، تکاور ، تاجدار،خسرو آرا ، یکایک ، پرخاشجو، شمشیر زن ، همگروه ، جنگی ، دمان ، چمنده ، نازنده ،
در شاهنامه صفات مرکب و گروه های وصفی و قیدی هست که جنبه طراوت و تازگی آنها بیشتر است و شاید اختصاص به فردوسی داشته باشد ؛ از آن جمله است : کمر بسته ، رزم و کین ، کمر برمیان ، دست کرده بکش ، نیزه بدست ، دلی پر زکین ، سری پر زکینه ، گند آور ، دم آهنج و بسیاری دیگر از صفاتی که دیدیم . البته چون بعضی از صفات شاعرانه یاد شده در شاهنامه بسیار تکرار شده اند ، تشخیص تازگی آنها دشوار است .
اینک نمونه ای از این صفات در شعر فردوسی :
دمان رفت تا پیش توران سپاه یکی نعره زد شیر لشکر پناه
که آن ترک در جنگ نراژدهاست دم آهنج و در کینه ابر بلاست
۲.صفات شاعرانه در شعر عاشقانه و غنایی
از این صفتها در شعر سعدی ، حافظ ، مولوی و نظامی بسیار است و نمونه آنها چنین است :
دلبر ، دلکش ، دلاویز ، دیوانه ، رندانه ، عشوه گر ، صورتگر ، بالا بلند ، سرو قد ، سهی قد ، گلرخ ، شاه نشین ، راه نشین ، دلفریب ، نازنین ، شبگرد ، دلستان ، خوشخرام ، خندان لب ، آشفته مو ، کمان ابرو ، زنجیر موی ، لاله گون ، خورشید سیما ، زهره جبین ، خورشید رخ ،انگشت نما ،
مثال در شعر :
بازآی و برچشم نشین ای دلفریب نازنین کاشوب و فریاد از زمین برآسمانم می رود ( سعدی )
برخی از این صفات و گروه های وصفی بسیار بدیع و دلاویز ند ، مانند : عطرگردان ، هرزه گرد ، عطر سای ، شب دزد ، دیوانه نواز ، معشوقه باز ، نقشباز ، آلوده نظر ، طربناک ، صنوبرخرام ، زلف آشفته ، زنبور میان (فرشید ورد ،۸۶۲:۱۳۸۷)
اینک مثال برای اینگونه صفات بدیع در شعر حافظ :
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم نسیم عطر گردان را شکر در مجمر اندازیم
بالا بلند عشوه گر نقشبار من کوتاه کرد قصه زهد دراز من
و باز هم چند صفت افسون آمیز از حافظ :
نسیم گره گشا ، باد پرده دار ، باد غالیه سا ، باد سرگردان ، سوسن آزاده ، لاله کاسه گردان ، سرو سرکش ، زلف گره گشا ، چشم پر عتاب ، چشم غمپرست ، چشم تر دامن ، زلف دل دزد ، چنگ خمیده قامت ، ماه حلقه بگوش ، غنچه تنگدل ، جام دلگشا ،
سبب گیرایی این صفات شاعرانه یکی جنبه کنایی و استعاری و شخصیت –بخشی آنهاست ، دیگر تازگی کلماتست :
دلا چو غنچه شکایت زکار بسته مکن که باد صبح نسیم گره گشا آورد
۳.صفات شاعرانه در شعر تعلیمی و اخلاقی
بدیهست که این قسم صفتهاست با آنهایی که در شعر عاشقانه و حماسی و عرفانی و مدحی می آیند تفاوت دارند . اینک برخی از اینگونه صفات که از بوستان استخراج شده است . حقیقت شناس ، نیکبخت ، نکو سیرت ، نگونبخت ، جفا کار ، نیکمرد ، فرومایه ، دون همت ، جوانمرد ، پاکزاد ، تن پرور ، خدابین ، جهاندیده ، و صدها مثل دیگر :
مثال برای این کلمات از اشعار بوستان و گلستان :
گر آنها که می گفتمی کردمی نکو سیرت و پارسا بودمی
شغال نگو نبخت را شیر خورد بماند آنچه روباه از آن سیر خورد
اینک اینگونه کلمات در شعر سعدی :
شنیدم که دارای فرخ تبار زلشکر جدا ماند روز شکار
دوان آمدش گله بانی به پیش بدل گفت دارای فرخنده کیش
در این بود درویش شوریده رنگ که شیری برآمد شغالی بچنگ
۴.صفات شاعرانه در شعر ستایشی
صفات شاعرانه در قصاید مدحی و اشعار ستایشی متنوع ترا ز اینگونه صفتهاست در شعر تعلیمی با عاشقانه یا حماسی زیرا تقریبا در این نوع شعر همه اقسام صفات فوق می آید چه در قصاید و اشعار ستایشی هم وصف عشق و معشوق طناز بچشم می خورد .(در قسمت تشبیب و تغزل ) و هم توصیف ممدوح جنگاور ولشکر شکن و در عین حال (جوانمرد ) و (گشاده دست ) و (مهربان ) بنابراین در این قسم آثار هم جنگ است وهم عشق و هم اخلاق . اصولا دیدیم که انواع ادبی خالص نیستند ودر یک اثر حماسیو یا ستایشی صحنه های عشقبازی و اخلاقی هم دیده میشود .
اینک نمونه ای از صفات شاعرانه دیوان عنصری به نقل از واژه نامه بسامدی عنصری ) تالیف محمد نوری عثمانف :
-.صفت حماسی و جنگی : جان اوبار ، مرد اوبار ، شیر شکر ، پیل شکار ، لشکر شکار ، خسرو شکار ، لشکر کش ، لشکر شکن ، سپه کش ، آفتاب –سپر ، صفدر ، باد صولت ، آتش نعال ، پیروز اختر ، دهر عزم ، کیوان دمار ، ملک افروز ،
-.صفت شمشیر : آتش کار ، بلاجوی ، بوستان دیدار ، جان ستان ، زهر خورده ، ستاره صفت ، مغفر شکاف
-صفت تیر : جوشن گذار .
-صفت نیزه : خون افشان .
-صفت گرز : مخالف رنگ .
-صفات مرد جنگی : ابر سپر ،آتش حسام ، آخته تیغ ، آهن کمان ، برق تیر ، بسیج نبرد ، تیر انگشت ، زمین جگر ، سپر تن ، سیل صفت ،شمشیر دست ، صاعقه تیغ ، کوه صبر ، مار زخم ، مور شمار
-صفات اسب :ابر نهاد ، آتش بار ، آتش نعال ، خاک طاقت ، کوه گذار ، ماه نعال ، مهرسم .
-صفات پیل : باد رفتار ، کوه پیکر ، کوه جسم ، میغ رنگ .
-صفات ممدوح : آب نفع ، بنده بخشاینده ، بنده پرور ، جان افزار ، جواد پرور ، جوان خرد ، جود گستر ، جهان پرور
صفات دسته اخیر را می توان صفات ستایشی نامید .
مثال برای این صفت ها بنقل از( واژه نامه بسامدی عنصری ):
کار خواهی ، کار بخشی ، کار بندی ، کار کرده کاربینی ، کار جویی ، کار سازی ، کاردان
شاه گیتی خسرو لشکر کش شکن سایه یزدان شه کشوده کشورستان
باید دانست که تعبیرات و کلمات رزمی و حماسی که در قصاید و غزلهای ستایشی بکار میرود اگر چه همانهایست که در شاهنامه هم آمده است اما غزلهای ستایشی در قالب قصیده و غزل آن جوش و خروشی را که در حماسه پیدا می کنند نمی یابند ؛ علت آن شاید یکی آن است که در ستایشنامه اشعار لطیف عاشقانه ای هم هست که صلابت و تحرک حماسی کلمات را می گیرد . دیگر آنکه وزن شاهنامه تنها وزن حماسی ورزمی شعر فارسی است که به کلمات حال و هوای حماسی و جنگی خاصی می دهد و این کلمات در قالب قصیده و غزل و قطعه از تحرک و پویایی باز می مانند .
گاهی شاعر صفتی تازه می سازد که معنی آن روشن است اما جاافتاده و زیبا نیست مانند بسیاری از صفاتی که مولوی ساخته است ؛ از آنجمله است : بدحال و خوش حال – سودا و خوش زبان :