۵-۱-۳-۲-۲ جنیفر کراس[۳۲]
کراس، رابطه انسان و مکان را در شش گروه زیستی، روحی، عقیدتی، روایتی، متاعی و وابستگی طبقهبندی نموده است. اولین پیوند انسان و فضا، “رابطه زیستی” و از جنس پیوند خانوادگی است. مکانی که فرد در آن متولد شده و رشدیافته برای او واجد ارزش است. دوران کودکی همواره با خاطراتی همراه با مکان به عنوان محل رخداد خاطرات عجین است. “رابطه روحی” بر اساس چیزی نامحسوستر از ارتباط ممتد با مکان است و فرد حس تعلق و مسئولیت نسبت به مکان دارد. برخلاف “رابطه روحی” که غیرارادی و احساسی است، “رابطه عقیدتی” هوشمندانه و بر اساس ارزشها و عقاید فرد شکل میگیرد. مکانهای توصیف شده در داستانها و روایتها منجر به شکل گیری چهارمین نوع رابطه، یعنی “رابطه روایتی” میگردند. روایات میتوانند شامل تاریخ خانواده، خیالی، اسطورهای و یا علمی و تخیلی باشند و اثر آنها در فرهنگهای مختلف متفاوت است. پنجمین نوع “رابطه متاعی” است، خصوصیت اصلی این رابطه(انتخاب) است. این رابطه با مکانی حاصل میگردد که افراد بنا به ترجیحهای خود انتخاب نموده اند و ربطی به حافظه تاریخی ندارد. “رابطه متاعی” بر اساس مقایسه تصویر ذهنی شخص از اجتماع ایدهآل و خصوصیات کالبدی آن حاصل می شود. با گذشت زمان، این رابطه به “رابطه زیستی” و یا “رابطه روحی” تغییر می کند. آخرین رابطه انسان و مکان “رابطه وابستگی"، بر اساس اجبار شخص به ماندن در مکانی خاص است. هرچند فرد می تواند وابسته به مکان باشد، اما این رابطه از سر اجبار و حتی اکراه صورت میگیرد و ادامه حضور در این فضا به دلیل الزامات بیرونی، عدم تمکن برای خروج و اختیار مکانی دیگر و یا عدم وجود انتخاب دیگر برای زندگی است(Cross,2001). تقسیم بندی کِراس بر اساس نوع پیوند انسان و مکان صورت گرفته است و با توجه به میزان رابطه، میتوان مقیاسهای متفاوت دیگری به آن اضافه نمود.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
کراس بر مبنای رابطه انسان و مکان، سطوح مختلف تعلق به مکان را ریشه داشتن منسجم در مکان(رابطه بیوگرافی، روحی، ایدئولوژیکی فرد با مکان)، ریشه داشتن نامنسجم در مکان(رابطه روحی، وابستگی، بیوگرافی فرد با مکان)، بیگانگی با مکان(رابطه وابستگی فرد با مکان)، وابستگی به مکان(رابطه انطباقی، بیوگرافی، وابستگی فرد با مکان) و بیمکانی غیرمتعهد(رابطهای بین فرد با مکان وجود ندارد) طبقه بندی کرد(Cross,2001 به نقل از پیربابایی و سجادزاده،۲۱:۱۳۹۰).
قویترین سطح تعلق به مکان، ریشه داشتن در مکان است و در عوض افرادی که نسبت به مکان بیگانهاند، چندان از مکان راضی نیستند. افرادی که تعلق آنها به مکان، تنها تعلق از نوع وابستگی است، ریشه قوی در تعلق به مکان ندارند. به عبارت دیگر، آنها توسط هیچ اجتماعی شناسانده نمیشوند و هویت آنها پیوندی قوی با همسایگی آنها ندارد(پیربابایی و سجادزاده،۲۱:۱۳۹۰).
رویکرد روانشناختی به پیوند شناختی، عاطفی با مکان و تعلق عاطفی فرد به مکان توجه دارد و به بیان انواع روابط میان انسان و مکان که منجر به شکل گیری تعلق مکانی می شود، می پردازد. به منظور فهم بیشتر این مفهوم میتوان از دیدگاه جامعه شناسی نیز کمک گرفت. در میان رویکردهای گوناگون جامعه شناسی- رویکرد پدیدارشناسی- بیشتر به این مفهوم پرداخته، گرچه تعلق مکانی را بیشتر به صورت ذهنی، انتزاعی و بر پایه مفهوم حسمکان مورد مطالعه قرار داده، اما برای درک بیشتر و عمیقتر حس تعلق به مکان در زیر مختصراً به آن پرداخته می شود.
۲-۳-۲-۲ رویکرد جامعهشناختی(پدیدارشناسی)
در بین نظریه های جامعهشناسی، پدیدارشناسی بیش از سایر دیدگاه ها به مقوله حسمکان و حس تعلق به مکان توجه کرده است. یی فو توآن، ادوارد رِلف[۳۳]، کریستیان نوربرگ شولتز[۳۴]، کریستوفر الکساندر[۳۵] و دیوید سیمون[۳۶] از جمله نظریهپردازانی هستند که به مکان از جنبه پدیدارشناسی مینگرند. از دیدگاه پدیدارشناسان گرچه چیزی بدیهیتر از فضا نیست، اما “زمانی که فضا مبدل به مکان می شود، شناخت آن به آسانی میسر نیست، زیرا با زیستجهان مردم عجین می شود” (شکوئی و تبریزی،۱۵۳:۱۳۸۲).
از نگاه پدیدارشناسان جغرافیای انسانی، حس تعلق به معنای پیوندی محکم و عاملی تاثیرگذار میان مردم و مکان- با اجزاء تشکیلدهنده آن است که این پیوند به صورت مثبت بوده و سبب گسترش عمق ارتباط و تعامل فرد با محیط میگردد و با گذر زمان عمق و گسترش بیشتری مییابد(Tuan,1974.Relph,1976). از نگاه این رویکرد، تجربه اصلیترین رکن ادراک مفاهیم و معنای یک مکان است و لذا معنا در یک مکان، ارتباط مستقیم با نحوه ادراک انسانی و مقولات مربوط به آن دارد. تحقیقات نشان میدهد که هر چه مدت زمان ارتباط افراد با یک مکان بیشتر می شود، به همان نسبت شناخت و ادراک انسانها از آن مکان افزایش یافته و امکان ایجاد معنای تعلق در محیط نیز افزایش مییابد(Hidalgo et al,2001.Bonaiuto et al,1999 به نقل از جوان فروزنده و مطلبی، ۲۹:۱۳۹۰). تعاریف نظریهپردازان این رویکرد بر پایه ماهیت حسمکان و مدت و عمق تجربیات در مکان است. آنان بیشتر به مفهوم حسمکان پرداخته و حس تعلق به مکان را به عنوان مرحله ای در ادامه و تکمیل حسمکان مورد توجه قرار دادهاند.
۱-۲-۳-۲-۲ یی فو توآن[۳۷]
مکاندوستی اصطلاحی است که توسط جغرافیدانان پدیدارشناس، همتراز با حسمکان تعریف می شود، توآن از این اصطلاح استفاده می کند و آن را پیوندی پرمحبت و تاثیرگذار میان مردم و مکانها یا قرارگاهها میداند(Tuan,2001:21).
کارهای توآن(۱۹۷۷- ۱۹۷۴)، از ابتدا بر مبنای آزمودن روشهایی که منتهی به وابستگی معنایی انسان به مکان می شود، استوار است. او در مورد اینکه هنگامی که فضاهای گوناگون به مکان نمود پیدا می کنند و زمانی که ما به مکانهای شناخته شده میرویم چه اتفاقی میافتد که ما احساس بهتری داریم و آن مکانها برای ما ارزشمند جلوه می کنند، بحث می کند. بنابراین مکانها یک معنای عمیق و کلی در باب یکپارچگی مداوم احساس و تجربه دارند(Tuan,1974:33). توآن و پدیدار شناسان علاقهمند به مکان خواهان بازگشت به زیستجهان روزمره تجربه زندگی هستند و از شیءوارگی مکان گریزانند(Manzo,Perkins,2006:337).
به اعتقاد توآن، حسمکان به نوعی به فاصله بین شخص و مکان اشاره دارد، چنانچه به شخص امکان میدهد مکان را درک و ارزیابی کند. اما اصالت(ریشهداری) به معنای احساس بودن در موطن به شکلی ناآگاهانه است. در چنین شرایطی، بین شخص و مکان فاصلهای نیست و شخص جزئی از مکان است(توآن،۱۲۶:۱۳۸۴- ۱۳۹). از نظر توآن ریشه داری مکانی به پیوندی بسیار قوی به مکان اشاره دارد که می تواند بیانگر حس تعلق به مکان باشد.
۲-۲-۳-۲-۲ ادوارد رِلف[۳۸]
رِلف در تعریف مکان تاکید می کند که مکانها بر خلاف فضا انتزاعی نبوده بلکه پدیدههایی هستند که به طور مستقیم از جهان تجربه میشوند؛ بنابراین سرشار از معانی، چیزهای واقعی و فعالیتهای جاری در آن هستند. مکانها منابع مهم شناسایی اشخاص و اجتماعها بوده، اغلب کانون اصلی شکل گیری روابط عمیق احساسی فیزیکی میان انسانها را شکل می دهند(پاکزاد،۱۹۴:۱۳۸۸). از دید او معنای اصلی مکان فراتر از عملکردهای پیش پا اُفتادهای است که مکان تامین می کند، بالاتر از اجتماعی است که آن را اشغال می کند و ورای تجارب مصنوعی و دنیوی مکان است. اگرچه همه این موارد جنبه های لازم مکان هستند، اما ماهیت مکان در تجربه، یعنی از جهت التفات ناخودآگاهانه به مکان است که مکان را به مثابه مرکزی پرمحتوا و عمیق از هستی و وجود بشر، تعریف می کند (Seamon,1996:119-140). رلف در کتاب مکان و بیمکانی، مکانها را ترکیبی از نظم طبیعی و نظم انسانی میداند که از مراکز با اهمیت تجارب بلافصل ما از جهان محسوب میشوند(پرتوی،۷۵:۱۳۸۷). از دیدگاه او هر گاه ما فضایی را احساس کنیم یا بشناسیم هرچند احساسی “بیشکل” و “لمسنشدنی” باشد، آنجا می تواند یک مکان انگاشته شود. برای رلف مکانها ذاتاً کانون گردآمدن معناها هستند؛ معناهایی که در تجربه های ما شکل گرفتهاند(پاکزاد،۱۸۲:۱۳۸۸).
رِلف با بیان ارتباط ادراک با تجربه از مکان، اعتقاد دارد که در حسمکان انسانها مفهومی فراتر از خصوصیات و عناصر کالبدی در یک مکان را درک می کنند و به نوعی، پیوستگی و ارتباط ممتد با روح مکان را احساس مینمایند(R.Cuthbert,2006). وی با بیان این امر به ارتباط اساسی و جداییناپذیر مفهوم حسمکان با جنبه های انسانی اشاره داشته و اعلام میدارد آنچه که یک فضا را به یک مکان اعتلا میبخشد، آغشته شدن آن با معانی و مفاهیم عمیق است که در طول زمان گسترش و عمق پیدا می کند. از این رو مکان مورد نظر در تعریف رلف حاصل معانی است که در طول زمان و با ادراک به دست می آید. این تعریف مفهومی از مکان در طول زمان و ضرورت شکل گیری معنا ناشی از تعامل و ادراک انسانی در بستر زمان، مسئلهای است که به بُعدی از حسمکان اشاره مینماید که عمدتاً به بُعد ناآگاهانه و ادراکی در لایه های خاموش تجربه افراد دلالت دارد و از آن به وابستگی و حستعلق تعبیر می شود که حسی توام با عاطفه در مکان میباشد. مکان در این حس به صورت ریشهدار تجربه می شود و لایه های مختلف اجتماعی و فرهنگی را نیز دربرمیگیرد. رلف از این حس به عنوان نقطه امن اتکایی فرد از دنیای اطراف خود اشاره می کند و تعلق مهم روحی و روانی فرد به مکان خاص را نتیجه این احساس بیان می کند. آنچه که رلف از آن به عنوان ماهیت مکان و بُعدی ناآگاهانه اعلام میدارد، نوعی تجربه و ادراک مکانی از گفتمان قلمرو کالبدی داخل و بیرون را بیان مینماید که آن را جزئی از هویت فردی ناشی از هویت مکان میداند. علاوه بر وی افراد دیگری نظیر تویگرراس و اوزل[۳۹] با تاکید بر تمایز مکانی به عنوان یکی از مشخصههای هویت مکانی در شکل گیری هویت فردی، نظریه رلف را گسترش دادند. مفهومی که عمدتاً با عنوان قلمرو[۴۰] شناخته و با ابعاد کالبدی و منطق روانی شناخت مکان مرتبط میباشد(Carmona,2010).
۳-۲-۳-۲-۲ کریستین نوربرگ شولتز[۴۱]
شولتز، نظریهپرداز و معمار نروژی از مدافعان بزرگ پدیدارشناسی در معماری است. شولتز، بر مبنای نظریه های پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر، نظریه های متعددی در مورد معماری و به طور خاصتر مکان و فضا اظهار مینماید. وی بر پایه طبیعت و ساختار مکان به توصیف و تحلیل مکان و فضا به عنوان فضای هستی پرداخته و به روح مکان به معنای جوهره ارتباطی مکان با انسان اشاره مینماید. وی معماری مدرنیست را شکل گرفته بر پایه نظریه ها و داده های کمّی دانسته و نبود معنا در معماری را خاطر نشان می کند(Norberg Schultz,1980) و معماری گذشته زندگی بشری را که در آن معانی با مکان پیوند خورده و با وجود سختی زندگی و بی عدالتی اجتماعی، انسانها در مجموع به مکان احساس تعلق میکردند را تاکید می کند(نوربرگ شولتز، ۱۳۸۲).
شولتز، حسمکان را پدیدهای کلی با ارزشهای ساختاری، فضایی و وجودی میداند که انسان از طریق ادراک، جهتیابی و شناسایی به آن نایل میگردد و در مکانهایی یافت می شود که دارای شخصیت مشخص و متمایز هستند. از نظر وی انسان به هنگام سکونتگزینی، همزمان در فضایی جای گرفته و در معرض ماهیت محیطی مشخصی قرار میگیرد، این دو کارکرد روانشناختی درگیر، می تواند جهتیابی یعنی تعیین موقعیت و تعیین هویت نامیده شود. تعیین هویت اساس حس تعلق است و آزادی واقعی، تعلق داشتن را پیشفرض میگیرد و “سکونت گزیدن"، به مفهوم تعلق داشتن به یک مکان محسوس است(Norberg Schults,1996). از آنجایی که تعلق مکانی در شاخه پدیدارشناسی، کمتر مطرح شده است و بیشتر به مفهوم هویت اشاره شده است، شولتز نیز حس تعلق را زیرمجموعهی تعیین هویت انسانها در نظر میگیرد.
آنچه تاکنون بیان گردید، رویکردهای نظری بود که در قالب(روانشناسیمحیطی و پدیدارشناسی) به حس تعلق مکانی پرداخته بودند. آنچه پس از این مطمح نظر قرار خواهد گرفت، عوامل مؤثر بر ایجاد این حس در میان ساکنین یک مکان است. به طور کلی میتوان به دو دستهبندی از عوامل مؤثر بر حس تعلق به مکان اشاره کرد، عوامل اجتماعی- فرهنگی و عوامل کالبدی- فضایی.
۳-۲ عوامل اجتماعی- فرهنگی
برای بررسی جامع حس تعلق به مکان باید به عوامل اجتماعی- فرهنگی و ویژگیهای فردی در شکل گیری این حس اشاره نمود. به دلیل گستردگی عناصر فرهنگی و اجتماعی، در پژوهش حاضر برای تدقیق و تحدید متغیرها، سرمایهاجتماعی و سرمایهفرهنگی به عنوان عوامل مؤثر بر حس تعلق به مکان گزینش شدند. همچنین در مورد سرمایه اجتماعی و فرهنگی نیز نخست تعاریف این مفاهیم ارائه شد و پس از آن ابعاد و مؤلفه های هریک از آنها در قالب دیدگاه های مهمترین نظریهپردازان این حوزه مطرح گردید.
۱-۳-۲ سرمایه اجتماعی
۱-۱-۳-۲ تعاریف و ابعاد
مفهوم سرمایه اجتماعی را نخستین بار در سال ۱۹۲۰، شخصی به نام هنی فن[۴۲] به کار برد و پس از نیم قرن تاخیر، مجدداً در سال۱۹۶۰، جین جاکوب[۴۳] به آن پرداخت. به دنبال او در دهه ۱۹۷۰، گلن لوری[۴۴] منتقد و ایوان لایت[۴۵] جامعهشناس، این واژه را برای شناسایی منابع مفید اجتماعی، توسعه سرمایهانسانی و توصیف مشکل اقتصاد درونشهری بکار بردند(فوکویاما،۱۰:۱۳۸۵). نظریهپردازان و اندیشمندان بسیاری به این مفهوم توجه کرده و در حین پردازش این مفهوم به جرح و تعدیل دیدگاه های یکدیگر و بسط آن پرداختهاند، از میان آنان میتوان به افراد ذیل اشاره کرد: پیر بوردیو[۴۶]، رابرت پاتنام[۴۷]، فرانسیس فوکویاما[۴۸]، جیمز کلمن[۴۹]، افه و فوش[۵۰] و… . هر یک از این نظریهپردازان تعریفی را از سرمایهاجتماعی ارائه دادهاند که در زیر بیان شده است؛ پس از ارائه تعاریف متعدد تلاش می شود تا تعریفی از سرمایهاجتماعی که ملهم از دیدگاه های نظریهپردازان است ارائه گردد.
سرمایه اجتماعی از تعهدات و ارتباطات اجتماعی به وجود می آید که در شرایط خاصی میتوان آن را به سرمایه اقتصادی تبدیل کرد(Bourdieu,1986:243). به عبارتی سرمایه اجتماعی، تراکم منابع واقعی یا بالقوه و حاصل شبکه ای بادوام از روابط کم و بیش نهادینه شده از آگاهی و شناخت متقابل یا عضویت در یک گروه است(Bourdieu,1986:248).
سرمایه اجتماعی مجموعه ای از تعهدات و انتظارات، کانالهای اطلاعاتی و هنجارهای اجتماعی است که توسط کارکردش تعریف می شود(Coleman,1998:95) و موجودیت مستقلی نیست؛ بلکه مجموعه ای از عناصر متفاوت است که دو ویژگی مشترک دارند، تمام آنها شامل برخی ساختارهای اجتماعیاند و بعضی از کنشهای کنشگران محدوده ساختار را تسهیل می کنند؛ پس سرمایه اجتماعی مولد است(Coleman,1990:304).
سرمایه اجتماعی مجموعه ای از عناصر ساختار اجتماعی است که بر روابط میان مردم تاثیر می گذارد و نهادهای تابع تولید یا مطلوبیت را تشکیل میدهد(Schiff,1992:161).
سرمایه اجتماعی از روابط میان دوستان، همکاران و به طور کلی از ارتباطات عمومی شکل میگیرد و موجب ایجاد فرصتهایی برای فرد به منظور استفاده از سرمایه مالی و انسانیاش می شود(Burt,1992:9).
سرمایه اجتماعی به مشخصههای سازمان اجتماعی مانند اعتماد، هنجارها و شبکه ها اشاره دارد که هماهنگی برای کسب سود متقابل را تسهیل می کنند(Putnam,1995:67).
سرمایه اجتماعی امکانات و فرآیندهای داوطلبانه به وجود آمده در جامعه مدنی است که توسعه و تکامل جمعی را ترویج می کنند(Thomas,1996:11).
سرمایه اجتماعی، فرهنگ اعتماد و مداراست که در آن شبکه های گستردهی سازمانهای داوطلبانه میروید(Inglehart,1997:188).
سرمایه اجتماعی، یک مفهوم جمعی است که اساس و شالوده آن را تمایلات، نگرشها و رفتار افراد تشکیل میدهد. شبکه های روابط مبتنی بر همکاری میان شهروندان که حل مشکلات اقدام جمعی را تسهیل می کنند(Bream & Rahn,1997:999).
سرمایه اجتماعی نشان میدهد که کنشگران این توانایی را دارند که در پرتو عضویت در شبکه های اجتماعی یا ساختارهای اجتماعی، به منافعی دست یابند(Portes,1998:6).
سرمایه اجتماعی محصول فعالیتهای اجتماعی و شبکه های عمیق تعاملی است که اعضای جامعه را به همکاری، تعاون و مشارکت ترغیب می کند(Moline’s,1998:16).
سرمایه اجتماعی به ذخیرهی شبکه های رسمی و غیررسمی که افراد برای تخصیص یا تولید کالاها و خدمات از آن استفاده می کنند، گفته می شود. نکته این است که موضوع سرمایه اجتماعی رابطه مکرر میان افراد است(Rose,1999:148).
سرمایه اجتماعی، یک هنجار غیررسمی است که موجب ارتقای همکاری بین دو یا چند فرد می شود(Fukuyama,1999:1).
سرمایه اجتماعی جوامع را بهم متصل می کند و اعتماد، مشارکت و شبکه های اجتماعی، مؤلفه های آن هستند(Paldam,2000:11).
سرمایه اجتماعی دربرگیرنده آگاهی، اعتماد و هنجارهای نهفته در شبکه های اجتماعی است(Woolcock,1998:153)، هنجارها و شبکه هایی که کنش جمعی را تسهیل می کنند و هر تعریفی از سرمایه اجتماعی باید روی منابع(نه نتیاج)متمرکز باشد(Woolcock,2001:13).
منظور از سرمایه اجتماعی، آن دسته از روابط اجتماعی است که تولید کالاهای مادی یا غیرمادی را تسهیل می کند(Paxton,2002:256).
سرمایه اجتماعی در سطح فردی به دسترسیهای افراد به منابع از طریق شبکه های متقابل اجتماعی اشاره دارد(Ciabattari,2007:35).
سرمایه اجتماعی مدرن، شیوهای برای ایجاد جامعهای منسجم با اعتماد عمومی بالا در حین اهمیت دادن به انتخابهای فردی است(Ferragina,2010:76).
تعاریف بالا که از سوی نظریهپردازان مختلف درباره مفهوم سرمایه اجتماعی ارائه شد، به نقل از کتاب(موسوی و علی پور،۱۶:۱۳۹۱- ۱۹) میباشد. مفهوم سرمایه اجتماعی را به طور کلی میتوان روابط اجتماعی بین افراد دانست که از طریق تعهدات، ارتباطات اجتماعی، شبکه های عمیق تعاملی و فرایند اجتماعی شدن حاصل می شود و دربرگیرندهی شاخص های آگاهی و توجه، اعتماد، هنجارهای مشارکتی و شبکه های اجتماعی است که موجب ارتقای همکاری بین افراد به صورتی منسجم و با ثبات به منظور تامین هدفی مشترک می شود و آنان را به ایجاد کنش جمعی توانا میسازد.
۲-۱-۳-۲ نظریهپردازان سرمایه اجتماعی
۱-۲-۱-۳-۲ پیر بوردیو[۵۱]
بوردیو، نخستین تحلیل منظم از سرمایه اجتماعی را مطرح کرده است، بعضی از صاحبنظران ادعا دارند که نظریه بوردیو منسجمترین نظریه جامعهشناسانه در تبیین مفهوم سرمایه اجتماعی است. دیدگاه بوردیو، رویکردی چپگرایانه است. به اعتقاد او، سرمایه به فرد اجازه میدهد که سرنوشت خود و دیگران را در اختیار بگیرد(ریتزر،۷۲۴:۱۳۸۴). بنا به تعریف بوردیو سرمایه عبارت است از کار تجمعیافته که در انحصار عاملان یا گروهی از عاملان است و آنان را قادر میسازد که نیروهای اجتماعی را به تصرف درآورند(Bourdieu,1986:284). به منظور شناخت و درک اندیشه بوردیو در مورد سرمایه اجتماعی، به دو مورد خواهیم پرداخت: ۱) روش بهره گیری بوردیو از مفهوم سرمایه ۲) درک او از هرم اجتماعی.
بحث اولی که می تواند ما را به درک افکار بوردیو در مورد سرمایه اجتماعی رهنمون شود، این است که وی چگونه از واژهی سرمایه بهره میگیرد(فاین،۱۳۸۵: ۱۰۲- ۱۰۹).
وی سرمایه را به چند مقوله گسترده تقسیم می کند، به باور او توضییح ساختار و کارکرد جهان اجتماعی ناممکن مینماید، مگر اینکه مجدداً سرمایه را در تمام شکلهایش- نه تنها به صورتی که در نظریه اقتصادی مطرح است- معرفی کنیم. سرمایه، بسته به زمینهای که در آن عمل می کند و هزینه کم و بیش گرانِ تغییر شکلهایی که پیش شرط اثربخشی آن هستند، به سه شکل اساسی خود را نشان میدهد: سرمایه اقتصادی، که بیدرنگ و به صورت مستقیم، میتوان آن را به پول تبدیل کرد و ممکن است در اشکال حقوق مالکیت نهادینه شود؛ سرمایه فرهنگی که در شرایط معینی میتوان آن را به سرمایه اقتصادی تبدیل کرد و ممکن است در اشکالی از مهارت های آموزشی نهادینه شود؛ و سرانجام سرمایه اجتماعی که از تعهدات ساخته شده و در شرایط معینی به سرمایه اقتصادی تبدیل می شود یا ممکن است به شکل اصالت و اشرافیت درآید(بوردیو،۲۴۳:۱۳۸۶). جایگاهی که بوردیو برای سرمایه اجتماعی قایل است، بر گسترهی پیوندها یا شبکه های اجتماعی متمرکز است. او اولین بار سرمایه اجتماعی را در سال ۱۹۷۳ در مبحثی درباره راه هایی که اعضای گروه های حرفهای برای تثبیت جایگاه خود و بچههایشان به کار میبندند، اینگونه تعریف کرد:
سرمایه اجتماعی عبارت است از سرمایه ارتباطات اجتماعی که در صورت لزوم، حمایتهای مفید را ایجاد می کنند. سرمایهای از مقبولیت و احترام که اغلب، زمانی که شخص میخواهد توجه مردم را به یک موقعیت اجتماعی مهم جلب کند ضروری است و شاید مانند پول در حرفهی سیاسی به کار آید.
او بعدها این تعریف را به این نحو اصلاح کرد: سرمایه اجتماعی، مجموعه ای از منابع بالفعل یا بالقوه است که با مالکیت یک شبکه بادوام از روابط کم و بیش نهادینه شده از آشنایی و شناخت متقابل و دوجانبه، پیوند یافته است. به عبارت دیگر، عضویت در یک گروه، هر یک از اعضایش را از پشتیبانی سرمایه جمعی برخوردار میسازد؛ صلاحیتی که آنان را سزاوار “اعتبار” به معانی مختلف کلمه می کند(Bourdieu,1986:248-249).
به تعبیری دیگر از بوردیو، سرمایه تنها قدرت عام نیست، حتی اگر آن را به ردههای گوناگون همچون سرمایه اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی یا نمادین تقسیم کنیم، بلکه هر گونه قدرت خاص را نیز شامل می شود. افزون بر این، سرمایه در شکل اقتصادی آن آزادانه مانند یک استعاره به کار گرفته می شود. درواقع گونه های مختلف سرمایه کم و بیش به یکدیگر تبدیل پذیرند؛ به طوری که انواع متفاوت سرمایه را میتوان از سرمایه اقتصادی استخراج کرد(Bourdieu,1986:252). به تعبیر لین، سرمایه اجتماعی در نظر بوردیو لباس مبدل برای سرمایه اقتصادی است، با این حال او معتقد است شکلهای دگرگون شده سرمایه اقتصادی، هرگز تماماً به این تعریف تبدیلپذیر نیست (توسلی و موسوی،۹:۱۳۸۴). بوردیو برای نمایش تعامل بین سرمایه اجتماعی و سرمایه اقتصادی یا فرهنگی، اعضای حرفهها را مثال میزند، مانند وکلا یا پزشکان که با بهره برداری از سرمایه اجتماعی - ارتباطات، مقبولیت و احترام- اعتماد و اطمینان مشتریان را در یک جامعه سطح بالا به دست میآورند، یا حتی از آن در زمینه شغلی و سیاسی بهره برداری می کنند. برعکس بوردیو معتقد است آنانی که فقط به کیفیت تحصیلات خود متکی هستند، بیشتر از همه در قبال کسادی مدرک زخم پذیرند؛ زیرا نه فقط دچار نبود ارتباطات هستند، بلکه ضعف سرمایه فرهنگی آنان سبب کاهش آگاهی در مورد نوسانات بازاری درباره مدارک آنان می شود(فیلد،۲۶:۱۳۸۵). با این حال چون قدرت نسبی است، به طور کلی منابع در دسترس همگان است. سرمایه به آسانی ممکن است با گروه های اقتصادی، اجتماعی یا حتی افراد یکسان انگاشته شود. بر این اساس، مسئله مقدار سرمایه اجتماعی، فرهنگی و نمادین که یک کارگزار در تملک دارد، مطرح می شود. به اعتقاد بوردیو، حجم سرمایه اجتماعی تحت تملک یک فرد به دو عامل بستگی دارد:
اندازه شبکه پیوندهایی که می تواند به طور مؤثری آنها را بسیج کند؛
حجم سرمایه(اقتصادی، فرهنگی یا نمادین) تحت مالکیت هر یک از کسانی که با آنان مرتبط است(Bourdeiu,1986:243).
بحث دومی که می تواند ما را به درک افکار بوردیو در مورد سرمایه اجتماعی رهنمون شود، این است که توجه اصلی وی بر مبنای آن بوده است که به درک هرم اجتماعی برسد(فیلد،۲۴:۱۳۸۵).