۵-۱-۲- رخسار
نور و روشنایی عامل مهم زیبایی است. از برکت نور است که اشیای زیبا به چشم در می آیند. نور و روشنایی از آغاز خلقت بشر، محبوب و معبود وی بوده و خدایان خود را به صورت آن تصور می نموده است. در سر تا سر ادبیات فارسی«روی» که در اقلیم جمال توجه بدان بسیار است و در حقیقت سرآمد ملک جهان است، به هر چه نور و فروغی داشته، تشبیه شده است و حتی لغاتی که مجازاً مفهوم نور و روشنایی از آنها استنباط می شده به صورت مانند شده است (دانشور، ۲۷۱:۱۳۸۹)
از بین اجرام فلکی روی به نورانی ترین آنها یعنی خورشید و ماه تشبیه شده است. چون این تشبیهات در زبان فارسی متداول است .غالباً برای مبالغه لغت روی حذف شده و لغت مذ کور بر وجه استعاره واستعاره بالکنایه به جای آن به کار رفته است.(دانشور، ۲۷۲:۱۳۸۹ )
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در میان اوقات گوناگون سحر، صبح، روز و نیمروز از جهت روشنایی و فروغ جان بخش، مشبه به روی یار است.(همان)
ماه و خورشید، وجه شبه: روشنی وزیبایی
دختری رشک پری غیرت ماه ماه هم کشته ی آن چشم سیاه
(ریاضی یزدی، ۳۵۲:۱۳۷۵)
شاعر چهره ی معشوق را مضمراً یک بار به پری و یک بار به ماه تشبیه کرده است، درواقع، تشبیه جمع به کار برده است. یعنی برای یک مشبه، چند مشبه به می آورند.(شمیسا، ۱۳۲:۱۳۹۰) سپس با تشبیه تفضیل روی معشوق را برتر از پری و ماه می داند، چنان که پری به او حسودی می کند و ماه هم شیفته ی چشم سیاه اوست. در تشبیه تفضیل، مشبه را به چیزی تشبیه کنند و سپس از گفته ی خود عدول کرده، مشبه را بر مشبه به ترجیح نهند.(شمیسا، ۱۳۷:۱۳۹۳) چشم سیاه ترکیب وصفی است.
ماه کی داشته بر لب، لبخند خنده ی حل شده در شربت قند
(ریاضی یزدی،۳۵۲:۱۳۷۵)
معشوق مضمراً به ماه تشبیه شده، سپس از ماه هم برتری دارد زیرا لبخند بر لب دارد.(مشبه مقید) شاعر از تشبیه مضمر و تفضیل استفاده کرده است. تشبیه مضمر یعنی تشبیه پنهان، بدین معنی که ظاهراً با ساختار تشبیهی مواجه نیستیم ولی مقصود گوینده تشبیه است و به هر حال قابل تأویل به جمله ی تشبیهی است.(شمیسا، ۱۳۵:۱۳۹۳)
کم کم آمد بر آن مه بانو بر زمین بوسه زد و زد زانو
(ریاضی یزدی،۳۶۴:۱۳۷۵)
مه بانو استعاره از معشوق است. شاعر رخسار معشوق را در زیبایی و روشنایی به ماه تشبیه کرده است.
هر کجا ماه شب افروزی نیست آفتاب ار بزند ، روزی نیست
(ریاضی یزدی،۳۵۶:۱۳۷۵)
ماه شب افروز موصوف وصفت، شب افروز صفت مرکب و استعاره از معشوق است. در این بیت هم مانند بیت های قبل معشوق را در روشنایی به ماه تشبیه شده است. حتی او را با بهره گرفتن از تشبیه تفضیل نسبت به آفتاب، برتری داده، چنان که پدید آمدن روز را وابسته به حضور معشوق می داند.
کم کم از غبیت آن ماه تمام صبح نورانی مرغان شد شام
(همان)
ماه تمام استعاره از معشوق است، ماه تمام به ماه شب چهار دهم می گویند یعنی قرص کامل ماه که از نظر زیبایی و روشنایی چیزی کم ندارد. شاعر هم زیبایی معشوق را کامل می بیند و به ماه تمام تشبیه
می کند.
دید در پرتو نور مهتاب ماه گم گشته ی ما رفته بخواب
(همان:۳۶۲)
ماه گم گشته ی مو صوف و صفتند و استعاره از معشوق است .گم گشته صفت مفعولی است.
ز اختران فلک خانه ام چراغان است که مه در آمد و امشب شب وصال من است
(همان: ۱۵۰)
بین فلک، اختر، ماه و شب مراعات النظیر است. مه استعاره از معشوق است.
ز فیض چشمه ی نور و جمال خورشید است که ماهتاب جهانتاب و انجمن آراست
(همان:۱۴۷ )
فیض چشمه نور، جمال خورشید و ماهتاب جهانتاب استعاره از معشوق است. بین نور و خورشید و ماه مراعات نظیر است. شاعر مضمراً معشوق را به چشمه ی نور و جمال خورشید تشبیه کرده است.
گر شدی چون آفتاب از سایه ی او سر متاب ور نه عشقت در مدار چرخ، سر گردان کند
(همان: ۱۶۴)
شاعر می گوید: اگرحتی مقامت چنان بالارفت که با خورشید برابری کردی باز هم تحت حمایت معشوق باش در غیر این صورت سرگردان می شوی. از تشبیه تفضیل استفاده شده یعنی معشوق از خورشید هم برتر است. سایه کنایه از حمایت است.
نه ابرم تا که بر خورشید رویت سایه اندازم نه بارانم که بر پایت هزاران گون گهر ریزم
(ریاضی یزدی، ۱۷۱:۱۳۷۵)
خورشید رویت اضافه ی تشبیهی است. روی معشوق به جهت روشنایی به خورشید تشبیه کرده است.
آسمان را به شب چارده، ماه است تمام حسن رویت همه شب ماه تمامی دارد
(همان: ۱۵۶)
ماه من باز سر ناز و جدایی دارد ناز هم جان من اندازه و جای دارد
(ریاضی یزدی،۱۵۶:۱۳۷۵)
ماهرویان همه یک پرتو حسن ازلند ناز آن است که آن شاهد طنَاز کند
(همان: ۱۵۹)
شهسوار حسن را نازم که گرد روی ماه هاله ای از نورگردد گرد نعل مرکبش
(همان: ۱۶۹)
ماهرویان شاهکار دلبری بودند وحسن ما هم از شعرریاضی شاهکاری داشتیم
(همان: ۱۷۴)
دست قضا کرده به گوش سپهر ازمه ی نو حلقه ی فرمان او
(همان: ۱۷۷)