در مطالعه سیستم اقتصادی منطقه خلیج فارس، نشان دهنده این است که یکی دیگر از عوامل واگرایی در بین اعضای آن مکمل نبودن اقتصاد منطقه میباشد.
۲-۴-برنامه هستهای ایران
کشورهای حوزه خلیج فارس دیدگاه منفی و بدبینانهای نسبت به برنامه هستهای ایران دارند. این دیدگاه در برگیرنده بیاعتمادی کامل و سوء ظن میباشد. این گروه عوامل نظامی ـ امنیتی، سیاسی و اقتصادی و زیست محیطی را برای مخالفت با برنامه هستهای ایران ذکر میکنند. از نظر راهبردی آنان استدلال میکنند که برنامهاتمی ایران ماهیتی نظامی دارد، بنابراین با توجه به ماهیت نظامی با آن برخورد میکنند و آنرا تهدید امنیتی نظامی برای جهان عرب تلقی میکنند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در نتیجه برنامه هستهای ایران به صورت اهرم فشار علیه کشورهای شورای همکاری خلیج فارس میدانند، که تهدیدی علیه این کشورهاست(دهقانی، فیروزآبادی، ۱۳۸۹: ۶۳).
رویکرد شورای همکاری خلیجفارس به برنامه هستهای ایران از زمان برجستگی این برنامه تاکنون از عوامل مختلفی چون تحولات منطقهای، سیاست قدرتهای فرامنطقهای، چگونگی روند پیشرفت برنامه هستهای و عوامل محدودیتزای درون این شورا و اعضای آن متأثر بوده است. براین اساس، هرچند اشکال بروز و ظهور این رویکرد دچار تغییر شده است، اما محورهای اصلی رویکرد کشورهای خلیجفارس در قبال برنامه هستهای ایران ثابت و مداوم بوده است. مسئله هستهای ایران از سالهای ۲۰۰۳ ـ ۲۰۰۲، با گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی و حساسیتها و واکنشهای قدرتها و سازمانهای بینالمللی، به مسئلهای بینالمللی تبدیل شد. در چند سال نخست، آژانس بینالمللی انرژی اتمی و اتحادیه اروپا با نمایندگی سه کشور آلمان، فرانسه و انگلستان بیشترین فعالیت را برای حل و فصل مسئله هستهای ایران داشتند. در این دوره شورای همکاری دارای نقشی فعالانه و تأثیرگذار در قبال این مسئله نبود. این امر از یکسو از سایر تحولات منطقهای متأثر بوده و از سوی دیگر به نگاه کشورهای خلیجفارس به نقشآفرینی بازیگران و سازمانهای بینالمللی مربوط بود.
حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، سقوط رژیم بعثی و شکلگیری ساختار جدید قدرت در این کشور، شکلبندی قدرت در منطقه را دگرگون کرد و کشورهای خلیجفارس را با تحولات جدیدی مواجه ساخت. تحولات عراق بخش اعظم توجه دولتهای منطقه را به خود جلب کرد و با توجه به تغییرات اساسی در عراق، روند متغیر و سریع تحولات، تأثیرگذاری و منفعت بازیگران مختلف در این روند، کشورهای خلیجفارس با نوعی ابهام و آشفتگی درخصوص این تحولات مواجه بودند. در این دوره، تحولات عراق در مقایسه با برنامه هستهای ایران میتوانست اثرات فوریتری را بر امنیت و منافع این کشورها داشته باشد. از سویی دیگر تحولات مذکور در ترسیم ترتیبات قدرت و امنیت منطقه در آینده، بسیار تأثیرگذار بود. بر این اساس بود که شورای همکاری رویکردی فعال و آشکار در قبال برنامه هستهای ایران ایفا نمیکرد.
عامل تأثیرگذار دیگر درخصوص رویکرد غیرفعال و مبهم شورای همکاری در قبال برنامه هستهای ایران، در ابتدا راهبرد چندسطحی آن تلقی میشود. راهبرد کشورهای شورا تا حدود سال ۲۰۰۵، براساس کنار گذاشتن بحث هستهای ایران از مناظرات فضای عمومی جامعه، جلوگیری از ایجاد تنش و خصومت در روابط با ایران، به عنوان همسایهای قدرتمند، و تکیه بر دیپلماسی اتحادیه اروپا و نیروهای نظامی آمریکا برای مهار ایران قرار داشت. این راهبرد چند سطحی ازسوی بسیاری بهعنوان رویکردی مزدورانه مورد انتقاد قرار گرفت، رویکردی که مشخصه روابط بین کشورهای عربی خلیجفارس و ایران تلقی میشود. برخی بر این باورند که این رویکرد، شیوهای منفعتجویانه در پیشبرد روابط با قویترین قدرت منطقهای است و نسبت به بسیاری از چارچوبهای امنیت جمعی آرمانگرایانه پیشنهادی و سیاست تقابلجویانه نومحافظهکاران آمریکایی، رویکردی عملگرایانهتر محسوب میشودHokayem, 2006: 4)).
درخصوص نگرانی سران کشورهای خلیجفارس در قبال برنامه هستهای ایران، شک و تردید چندانی وجود ندارد. بهرغم تلاشهای دیپلماتیک دایمی ایران، برای متقاعد ساختن سران کشورهای سازمان شورای همکاری خلیجفارس، نسبت به صلحآمیز بودن برنامه هستهای و تهدیدآمیز نبودن آن، مقامات عربی هنوز با ابهام و تردید در این خصوص مینگرند و گزارشهایی مانند گزارش جامعه اطلاعاتی آمریکا بر پیچیدگی مسئله هستهای ایران از منظر سران شورای همکاری افزوده است. فارغ از نظامی یا غیرنظامی بودن برنامه هستهای ایران، دغدغه اصلی دولتهای خلیجفارس به پیامدهای پیشرفت ایران در برنامه هستهای، در ابعاد غیرنظامی، برای توازن قدرت منطقهای مربوط است. با توجه به قابلیت تبدیل برنامه هستهای غیرنظامی به نظامی، نگرانی سران عرب کاهش قدرت تأثیرگذاری و نقشآفرینی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در عرصه منطقهای، به دلیل افزایش فاصله خود با اسرائیل و ایران در عرصه تکنولوژیک و یا نظامی است. براین اساس این دولتها با توجه به حجم محدود قدرت خود، رویکرد اصلی خود را بر استفاده از بازیگران و سازمانهای بینالمللی در جهت جلوگیری از پیشرفت هستهای ایران قرار دادهاند.
بهرغم تردید اندک مقامات خلیجفارس در جلوگیری از هستهای شدن ایران، نگاه نخبگان علمی و محافل پژوهشی این کشورها در این خصوص، اغلب دوگانه بوده است. از یک طرف آنان تمایل دارند که با توجه به سیاستهای سلطهطلبانه اسرائیل در منطقه و اقدامات آن کشور در مورد مسئله فلسطین، جمهوری اسلامی ایران بتواند به نوعی بازدارندگی اتمی در مقابل اسرائیل نایل آید و با اقدامات تاکتیکی و استراتژیکی خود سلاح هستهای را در آموزه دفاعی ایران وارد نماید، و از طرف دیگر معتقدند با توجه به وزن سیاسی، اقتصادی، جمعیتی و جغرافیای سیاسی، برنامه اتمی و موشکی ایران، در صورت گسترش برنامه هستهای آن، این خطر وجود دارد که ایران به طور کامل بر دولتهای خلیجفارس سیطره پیدا کند(امامی، ۱۳۸۴: ۵۸۸و۵۸۷)
نگاه دیگری نیز در کشورهای خلیجفارس نسبت به برنامه هستهای ایران وجود دارد که از نگاه مقامات دولتی متفاوت است. این نگاه فشارهای غرب برای توقف برنامه هستهای ایران را بهعنوان شیوه و شکل جدیدی از سلطه غرب بر کشورهای منطقه تلقی میکند و معتقد است که پیشرفت هستهای ایران میتواند برای حرکت کشورهای عربی به سوی هستهای شدن راهگشا و مؤثر باشد. پیچیدگی مسئله هستهای ایران و هدایت دیپلماسی عمومی، بسیاری را در جهان عرب متقاعد ساخته است که تلاشهای غرب در جهت کنترل هر قدرت در حال ظهور است و به عنوان بحرانی در ابعاد جهانی تلقی نمیشود. بسیاری از اعراب خلیجفارس به ویژه در سطح تودهها، با دیدن اینکه یک کشور اسلامی، هرچند غیرعرب، تکنولوژی هستهای خود را توسعه میدهد و ایالات متحده را در صحنه جهانی به چالش میکشد، احساس غرور میکنند. با توجه به سیاست خارجی دولت آمریکا، این احساس مشترک وجود دارد که دکترین مبارزه با اشاعه، تنها ابزار دیگری از امپریالیسم غربی و آمریکا است.
با وجود تأثیر محدودکنندگی افکار عمومی بر سیاست سران کشورهای خلیج فارس در قبال برنامه هستهای ایران و اتخاذ مواضع مخالفتآمیز صریح در این مورد، محوری بودن منطق توازن قوا در نگاه دولتمردان، به اظهار نگرانی آنها درخصوص مسئله هستهای ایران منجر شد. این اظهار نگرانی از سال ۲۰۰۵، به تدریج شکل جدیتری به خود گرفت و سرانجام به دیپلماسی فعالانهتر شورای همکاری در قبال برنامه هستهای ایران در سالهای بعدی منتهی شد. با این حال محورهای اصلی راهبرد کشورهای شورا در قبال مسئله هستهای ایران یعنی تکیه به دیپلماسی و اعمال فشارهای بازیگران و سازمانهای فرامنطقهای، اتکاء به توانایی نظامی ـ امنیتی آمریکا در منطقه، جلوگیری از گسترش دامنه تخاصم و تنش با ایران و در نهایت جلوگیری از پیشرفت برنامه هستهای ایران، همچنان تداوم دارد.
در ژانویه ۲۰۰۵، عبدالرحمان عطیه، دبیرکل شورای همکاری خلیجفارس عنوان کرد: «عربستان سعودی و سایر کشورهای شورای همکاری خلیجفارس هیچگونه توجیهی برای اینگونه فعالیت هستهای که خطرات بزرگی را برای تمام مردم خلیج فارس ایجاد میکند، پیدا نمیکنند». بعد از آن نیز شخصیتهای مهمی مانند وزیر خارجه عربستان سعودی، سعود الفیصل و سفیر عربستان در آمریکا، ترکی فیصل، اینگونه سخنان را تکرار کردند. سعود الفصیل به «فاجعه بالقوه» در ادامه رویکرد ایران اشاره کرد و ترکی فیصل نیز از عدم انعطافپذیری ایران در مسئله هستهای انتقاد کرد. دبیرکل سابق شورای همکاری خلیجفارس، عبدالله بشارت نیز عنوان کرد: «برنامه هستهای ایران توازن قدرت را به صورت کامل تغییر میدهد و ایران را به قدرت برتر منطقه تبدیل میکند و این مسئله در تصمیمات آن کشور تأثیرگذار خواهد بود. موضع شورای همکاری خلیج[فارس] باید یکپارچه، قوی و روشن باشد(Hokayem,2006:4).
هرچند اینگونه اظهارات صریح مقامات عربی خلیجفارس و نقد سیاست هستهای ایران با سخنانی متعادلتر و حتی در حمایت از برنامه هستهای صلحآمیز ایران نیز همراه بوده است، اما تمام اینها نشانگر راهبرد چندسطحی این دولتها است که محور اصلی آن جلوگیری از پیشرفت برنامه هستهای ایران محسوب میشود. اظهار نگرانی از خطرات زیست محیطی برنامه هستهای ایران، به ویژه نیروگاه هستهای بوشهر، ازجمله پوششهایی است که سران خلیجفارس از آن برای انتقال پیامها و مواضع خود استفاده میکنند. نکته دیگر، تأکید آنها بر نقشآفرینی بیشتر آژانس بینالمللی انرژی اتمی در تحولاتی اتمی جهان و تقویت پیمان NPT است که به صورت غیرمستقیم، کنترل بیشتر برنامه هستهای ایران را مدنظر دارد.
با وجود نگرانی مقامات خلیج فارس از پیشرفت برنامه هستهای ایران و تلاش برای متوقف ساختن آن با ابزارهای منطقهای و بینالمللی، در جهت جلوگیری از برهم خوردن توازن قوای منطقهای به نفع ایران، این مسئله به مفهوم موافقت آنها با اتخاذ هرگونه رویکردی ازجمله گزینه نظامی در برابر این کشور نیست. مخالفت دولتهای خلیج فارس با درپیش گرفتن گزینه نظامی از سوی آمریکا و اسرائیل برای توقف برنامه هستهای ایران، از نگرانیهای این دولتها در پیامدهای خطرناک هرگونه اقدام نظامی برای امنیت و ثبات منطقهای است. با توجه به شکنندگی امنیتی رژیمهای خلیجفارس، هرگونه اقدام نظامی میتواند به گسترش بحران در سطح منطقه و تهدید امنیت و منافع این رژیمها منجر شود؛ بر این اساس است که آنها خواستار بکارگیری رویکردهای مسالمتآمیز و دیپلماتیک و یا در صورت لزوم اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی در برابر برنامه هستهای ایران هستند.
یکی دیگر از عوامل مخالفت کشورهای عربی خلیجفارس با اقدام نظامی، تفاوت نگاه آنها به امنیت و نظم منطقهای در خاورمیانه، نسبت به آمریکا است. در حالیکه دولت آمریکا خواستار انزوای کامل ایران در منطقه و اعمال حداکثر فشارهای سیاسی و اقتصادی علیه آن و حتی اتخاذ گزینه نظامی در صورت لزوم است، رژیمهای عربی خواستار رویکردی تقابلی و انزوای کامل آن نیستند. این کشورها به دلیل موقعیت ژئوپولیتیک، مجاورت جغرافیایی و سطحی از روابط سیاسی و اقتصادی با ایران، و از سوی دیگر پیوندهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی عمیق با آمریکا، راهبردی پیچیده و چندسطحی در قبال ایران دارند که هدف آن گسترش بیش از حد خصومتها و تنشها با ایران است.
محور اصلی سیاستهای آمریکا درخصوص ایران، تغییر رفتار یا تغییر رژیم به نحوی است که ایران از بازیگری مخالف آمریکا در خاورمیانه به بازیگری معتدل یا متحد آمریکا تبدیل شود. اما این مسئله برای کشورهای خلیجفارس گزینه مطلوبی محسوب نمیشود، چراکه هرگونه بهبود روابط ایران و آمریکا به کاهش جایگاه این کشورها در سیاست خاورمیانهای آمریکا و تنزل قدرت مانور آنها در مسائل منطقه میشود. براین اساس، تداوم خصومت و تنش در روابط ایران و غرب به همراه جلوگیری از پیشرفت توانایی هستهای و نفوذ منطقهای ایران، برای این رژیمها مطلوب به نظر میرسد. اما اعمال فشار و اقدام علیه ایران نباید به نحوی باشد که واکنشهای تند ایران و تهدید امنیت و منافع این کشورها را در پی داشته باشد. دولتهای این منطقه بر این اعتقادند که در صورت هستهای شدن ایران تهدیدات منطقهای ایجاب میکند که آنها نیز در مسیر هستهای شدن گام بردارند. مقامات عربستان بر این اعتقادند که هستهای شدن ایران زمینه تسلط سیاسی و نظامی ایران بر خاورمیانه و خلیج فارس را فراهم میکند و در تلاش است که با پاکستان در این زمینه همکاری کند.
همچنین دیگر دولتهای خلیج فارس تلاش دارند تا به بهرهگیری از توان مالی به خرید سیستمهای هستهای اقدام نمایند و یا با تحکیم مناسبات خود با ایالات متحده نیازهای خود را مرتفع کنند(عباسی اشلقی، ۱۳۸۴: ۲۵). علیرغم اینکه شورای همکاری اهمیت ادغام ایران را در معادله جدید امنیتی خلیج فارس را درک میکند اما برنامه هستهای ایران افزایش نگرانیهای امنیتی منطقه خلیج فارس را منعکس میکند. علاوه بر این به روشنی میتوان موضع دول شورا مبنی بر تعطیل نمودن یا از بین بردن برنامه هستهای ایران را درک نمود و آن اینست که دول شورا به اضافه دیگر قوای منطقهای همسایه یا نزدیک به ایران علیرغم اختلاف موانع حول سایر قضایا و تعارض منافعشان، منفعت و مصلحت مشترک خود را در پشتیبانی از سیاست دول غربی که هدف آن جلوگیری ایران از دستیابی به توانمندیهای هستهای است دید.
همچنین این موضع شورا در انعقاد قراردادی منطقهای که شامل دولتهای منطقه خلیج فارس و منطقه خاورمیانه به خصوص رژیم صهیونیستی و با هدف تقویت و تحکیم اصول قانونی برای اعلام منطقه به عنوان منطقه عاری از سلاح هستهای و تسلیحات کشتار جمعی دیده تأکید بر این موضع در بیانیهای که پس از نود و دومین نشست دورهای وزرای خارجی دولتهای شورای همکاری (۱۳ سپتامبر ۲۰۰۴) در جدهی صادر شد. صورت گرفت. (همان ص ۴۱-۳۹). مسئله هستهای ایران را میتوان با موازنه قوای منطقهای در ارتباط کامل دانست به همین دلیل کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس برای حفظ موازنه در منطقه از راهبردهای غربی بر علیه برنامه هستهای ایران حمایت میکنند.
این کشورها مسئله هستهای ایران را امنیتی کردهاند و از دو تاکتیک برای ایجاد موازنه در برابر جمهوری اسلامی استفاده کردهاند.
اول: تعدیل و کنترل قدرت ایران از طریق مخالفت همه جانبه با برنامه هستهای ایران به منظور بازیابی موازنه قوا
دوم: برقراری موازنه جدید از راه تلاش برای دستیابی به فناوری هستهای که منجر به هماهنگی با سیاستهای غرب در موضوع هستهای میباشد. آنها با دو متغیر ایران و اسرائیل روبرو هستند. به همین دلیل اعضای شورا چهار هدف برای بازیابی موازنه دنبال میکنند.
۱- جلوگیری از دست یابی ایران به سلاح هستهای و هژمونی منطقه ۲- تأمین و تضمین حق اعراب در دستیابی به فناوری هستهای
۳- خلع سلاح اتمی اسرائیل ۴- حفظ وضع موجود(دهقانی فیروزآبادی،۱۳۸۶: ۶۰).
شورای همکاری خلیجفارس در راستای رویکرد فعالانه جدید خود برای تأثیرگذاری بیشتر بر حل و فصل مسئله هستهای ایران، دو پیشنهاد را ارائه کرد که شامل منطقه عاری از تسلیحات کشتارجمعی (WMDFZ) در خلیجفارس و ایجاد کنسرسیوم غنیسازی بینالمللی خاورمیانه بود. ایده ایجاد منطقه عاری از تسلیحات هستهای یا تسلیحات کشتارجمعی در خاورمیانه، مفهوم جدیدی نیست. در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در دسامبر سال ۱۹۷۴، طرح مشترک ایران و مصر که خواستار اعلام خاورمیانه به عنوان منطقه عاری از تسلیحات هستهای بود، به موفقیت نرسید. در دسامبر ۲۰۰۵، دبیرکل شورای همکاری خلیجفارس برای نخستین بار ابتکار خلیجفارس بهعنوان منطقه عاری از تسلیحات کشتارجمعی را اعلام کرد[۵].
ایده منطقه عاری از تسلیحات کشتارجمعی درخلیجفارس، از منظر ارائهدهندگان آن براساس اصل پیشرفت از رویکرد زیرمنطقهای به رویکرد منطقهای قرار دارد. ایده اصلی این است که در حالی که رژیم امنیتی جامع در خاورمیانه در یک مرحله غیرقابل دسترسی به نظر میرسد، ترتیبات منطقهای گام به گام میتواند در منطقه ژئوپولیتیک خلیجفارس ایجاد شود. این ترتیبات در مرحله اول بین شش کشور شورای همکاری خلیجفارس، یمن، عراق و ایران خواهد بود و در مرحله بعد سایر دولتهای خاورمیانه را نیز دربرخواهد گرفت. موضع اولیه تمام کشورهای منطقه در قبال این پیشنهاد مثبت بود. دولتهای شورای همکاری به طور کلی از این طرح حمایت کردند و کویت و امارات متحده عربی با حمایت ویژه، آن را به عنوان بخشی از نظام امنیتی جدید خواندند که از امنیت و ثبات منطقهای حمایت میکند. موضع مقامات عراق نیز درطول مذاکرات سال ۲۰۰۶ درخصوص این پیشنهاد مثبت بود. مقامات ایران از ایجاد منطقهای عاری از تسلیحات کشتارجمعی در خلیج فارس حمایت کردند به شرط اینکه اهمیت استراتژیک منطقه عاری از تسلیحات کشتار جمعی، خاورمیانه را تضعیف نکند. با این همه ایران پذیرش این طرح را بهخلعسلاح هستهای اسرائیل و خروج نیروهای آمریکایی از خلیجفارس مشروط کرده است.( Strake,2008, 4).
پیشنهاد دوم شورای همکاری خلیجفارس، یعنی ایجاد کنسرسیوم غنیسازی مشترک برای خاورمیانه، از سوی سعود الفیصل، وزیر خارجه عربستان سعودی در اکتبر سال ۲۰۰۷ ارائه شد. این پیشنهاد از تمام کشورهای علاقهمند به تکنولوژی هستهای در منطقه ازجمله ایران درخواست میکرد تا در تأسیس یک کنسرسیوم بینالمللی غنیسازی اورانیوم برای کشورهای خاورمیانه مشارکت کنند. این کنسرسیوم باید در یک کشور بیطرف خارج از منطقه ایجاد میشد.
هدف این طرح تأسیس یک مرکز غنیسازی و پردازش مشترک برای فراهم کردن سوخت هستهای رآکتورهای غیرنظامی در منطقه خاورمیانه بود. براساس این طرح تمام کشورهای منطقه میتوانند از امنیت برخورداری از سوخت هستهای برای تمام نیروگاههای اعضای کنسرسیوم برخوردار باشند، اما آنها نمیتوانند به تکنولوژی غنیسازی دست پیدا کنند. هدف طرح ایجاد کنسرسیوم چندملیتی منطقهای، تحت کنترل و نظارت جامعه بینالمللی، حمایت از دولتهای دارای قصد توسعه برنامه هستهای عنوان شد. ایران اجرای این طرح را به شرط عدم جلوگیری از فعالیتهای غنیسازی درون کشور، مورد استقبال قرار داد.
هر دو پیشنهاد مذکور در جهت تغییر سیاست هستهای کنونی ایران ارائه شد که بر غنیسازی کامل اورانیوم در داخل کشور، با نظارت کامل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، تأکید دارد. طرح ایجاد خاورمیانه عاری از تسلیحات کشتارجمعی، با توجه به وجود تسلیحات هستهای در اسرائیل، در شرایط کنونی امری غیرممکن به نظر میرسد و دولتهای خلیجفارس نیز از این مسئله آگاهی دارند. بر این اساس، این دولتها با پیشنهاد ایجاد منطقه عاری از تسلیحات کشتارجمعی در خلیجفارس که اسرائیل را شامل نخواهد شد، سعی در ایجاد چارچوبی برای کنترل منطقهای برنامه هستهای ایران دارند. اما ایران امنیت منطقه خلیجفارس را با امنیت تمامی خاورمیانه و بهویژه سیاستهای اسرائیل و همچنین حضور و مداخله نیروهای آمریکایی در منطقه مرتبط میداند و بر این اساس به پیامدهای پایدار اینگونه طرحها باور ندارد.
طرح ایجاد کنسرسیوم غنیسازی چندملیتی در خاورمیانه نیز دارای محورهایی است که درنهایت باعث تضعیف سیاست هستهای کنونی ایران، یعنی غنیسازی در داخل کشور، میشود و ضمن وابسته ساختن آن به واردات سوخت هستهای، آن را از منظر تکنولوژی و جایگاه هستهای در شرایطی مساوی با سایر کشورهای خلیجفارس قرار میدهد. این طرح در صورتی میتواند در چارچوب سیاست هستهای کنونی ایران موفقیتآمیز باشد که بر غنیسازی در منطقه مبتنی باشد و مانع از توسعه تکنولوژی هستهای بومی نشود. اما با توجه به اینکه هدف اصلی طرح بیش از آنکه بر توسعه توانایی هستهای کشورهای خلیجفارسی مبتنی باشد، توقف پیشرفت هستهای ایران را مدنظر دارد، تغییرات اساسی در آن با دشواری روبهرو شد.
۲-۴عراق و روابط ایران و شورا
با حذف رژیم صدام شرایط جدیدی در منطقه حاکم شد و قدرت گرفتن ایران در منطقه رقابت منطقهای بین ایران و عربستان در عراق شکل گرفت. اعضای شورای همکاری خلیج فارس از به قدرت رسیدن شیعیان در عراق نگرانند و آنرا موجب محدود شدن قدرت اهل سنت در عراق و امکان بروز تحرکات در میان شیعیان این کشورها و به هم زدن توازن در منطقه میدانند.
شیعیان عراق با ۶۰ درصد جمعیت این کشور بزرگترین قدرت سیاسی در این کشور محسوب میشوند و هر گونه تغییر و تحول و باید با هماهنگی با دولت عراق انجام شود.
بعد از حمله آمریکا به عراق و سرنگون شدن حکومت سنی مذهب که به موازنهسازی در برابر ایران اقدام می کرد و روی کار آمدن دولت شیعی در عراق و افزایش نفوذ ایران در منطقه تعادل به نفع ایران به هم خورد(Haass,2006:4). و از طرف دیگر خروج نیروهای آمریکایی از عراق نیز به نفع ایران است و فرصت استثنایی برای ایران برای افزایش نفوذ در عراق فراهم کرده است(Hunter,2010: 15). بنابراین این اتفاقات باعث افزایش بی اعتمادی و سوءظن اعراب شده و با این اقدامات در صدد موازنه سازی در برابر ایران هستند.
بنابراین این کشورها در برابر ایران قرار میگیرند و استراتژی این کشورها به خصوص عربستان برای بازگرداندن عراق به جبهه عربی و سنی است(هاویان،۱۳۸۵: ۸۹).
این تغییرات در عربستان سعودی، بحرین و کویت که در آنان مسابقه فعالیت سیاسی شیعیان وجود داد و بیشتر است و میتواند منشأ بروز تهدیدات بلند مدت علیه حیات سیاسی حکام سنی مذهب خاورمیانه باشد(نجفی، ۱۳۸۸: ۳۶۷).
در حال حاضر عربستان سه هدف عمده را در عراق دنبال میکند:
۱- جلوگیری از بیثباتی و جنگ و کشمکش در عراق به جهت به خطر نیفتادن امنیت داخلی عربستان
۲- حمایت از سنیهای عراق به منظور جلوگیری از نفوذ شیعیان
۳- محدود کردن نفوذ منطقهای ایران در عراق (Blanchard, , 2009: 18).
عربستان سعودی تاکنون سفیری در عراق ندارد و امارات در ژانویه ۲۰۰۸، بحرین در اکتبر ۲۰۰۹ سفیران خود را به عراق اعزام کردند.
از نظر جهان عرب عراق یک کشور با هویت عربی است. تقویت عناصر شیعی در عراق از نظر آنها به معنای کمرنگ شدن هویت عربی عراق به حساب میآید. بنابراین تلاشهای زیادی در جهت حضور فعال و پررنگ سنیها در صحنه قدرت عراق از سوی کشورهای مهم عربی مثل عربستان سعودی در حال انجام است(برزگر، ۱۳۸۶: ۲۹)
عربستان از روی کار آمدن شیعیان از دو جهت ناراضی است یک الگوی مردم سالاری عربی در عراق که به عنوان تنها کشور عربی منطقه الگوی انتخابات دمکراتیک در آن نهادینه شده و دیگری روی کار آمدن اکثریت شیعه در عراق که خود میتواند مسئله حاد امنیتی را برای منطقه شیعهنشین عربستان به وجود آورد که مدتهاست پیگیر حقوق سیاسی و اجتماعی خود هستند(ثاقب، ۱۳۸۶: ۱۸۶).
قبل از سقوط صدام عربستان از کشورهایی بود که تمایل به سقوط این رژیم داشت، زیرا نه تنها بر سر رهبری جهان عرب با عربستان سعودی رقابت میکرد بلکه نسبت به سواحل شرقی عربستان که دارای ذخایر نفتی است مطامع ارضی داشت. عربستان با همکاری و حمایت تلویحی از آمریکا در حمله به عراق قصد نزدیکی به آمریکا که بعد از حملات ۱۱ سپتامبر تیره شده بود را داشت. همچنین یکی از اهداف مداخله عربستان در عراق تلاش برای توسعه وهابیت و جلوگیری از پیشرفت شیعیان و عراق بود (جعفری ولدانی، ۱۳۸۸: ۹۹)
اما اشغال عراق و شکلگیری حکومت با اکثریت شیعه در انتخابات ۲۰۰۵ مسئله قدرت گیری شیعیان را دوباره مطرح کرد. این تحولات قواعد و الگوهای روابط منطقهای اعراب را دگرگون کرد و موجب نگرانی اعراب شد.
در واقع اولین بار بود که در یک کشور عرب سنی دولت عرب شیعه شکل میگرفت. عراق به عنوان یکی از قدرتهای عمده عربی و یکی از پرچمداران ناسیونالیسم عربی پس از سرنگونی صدام، تحت کنترل دولتی قرار گرفت که براساس ضوابط دمکراتیک توسط اکثریت شیعیان اداره میشد. با اشغال عراق و رشد محور شیعی، نفوذ ایران در این کشور افزایش یافت که موجب نگرانی اعراب به خاطر نفوذ ایران در مسائل جهان عرب شد. کشورهای عربی رفتار ایران را مداخله جویانه تلقی میکنند و از شکلگیری مسائل شیعی نگرانند(حاجی یوسفی، ۱۳۸۸: ۱۶۲).
این کشورها معتقدند که تقویت نقش شیعیان در عراق توازن سیاسی ـ امنیتی موجود در جهان عرب را به نفع شیعیان به هم زده و جایگاه سنیها را در تقسیمبندی قدرت در منطقه به چالش کشیده است. از نظر آنها چون موضوع احیای قدرت و نقش شیعیان مربوط به بسیج تودههای شیعه است، لذا مسئله هلال شیعی یک موضوع ایدئولوژیک است نگرانی آنها به دلیل نیروی محرکه شیعه مربوط به انجام اصلاحات در کشورهای پاتریمونیال عربی و به خطر افتادن موجودیت خود در رأس حاکمیت است(برزگر، ۱۳۸۹،۳).
از طرف دیگر کشورهای فرا منطقهای نیز به این امر دامن میزنند. در واقع ادعای شکلگیری هلال شیعی به رهبری ایران در منطقه توسط کشورهای منطقه آمریکا مطرح شده و رواج یافته است. از سوی دیگر ایران آن را توطئهای علیه منافع خود میداند و سعی در مقابله با آن دارد. از سوی دیگر ایران در تلاش است تا با بهره گرفتن از قدرت گیری شیعیان در منطقه به عنوان یک اهرم به موازنه تهدیدهای آمریکا بپردازد و قدرت خود را در منطقه تثبیت کند(حاجی یوسفی، ۱۳۸۸: ۱۷۳).
بنابراین عربستان به دلیل رقابت با ایران برای کسب رهبری جهان اسلام و به دلیل ساختار حکومتی خود مخالف گسترش نفوذ ایران در عراق است. ایران و کشورهای عربی از جمله بازیگران تأثیرگذار بر عراق در کنار ایالات متحده هستند. آمریکا خواستار ایجاد توازن قوا بین گروه های عراق و ممانعت از تسلط یک گروه و هدایت روند سیاسی توسط آن، حمایت از گروه های لیبرال در مقابل گروه های اسلام گرا و ایجاد دولتی میانهرو و سازگار با منافع آمریکا و اسرائیل در منطقه است. البته بعد از روی کار آمدن شیعیان آمریکا تا حدودی حمایت از گروه های سنی را مدنظر قرار داده است. (اسدی، ۱۳۸۴: ۱۸۷)