آسیبشناسی روانی این افراد، بر اساس مضامین اصلی تعارضهای درونی و تغییر آنها است. وقتی تعارضهای اصلی، شناسایی، تفسیر و حل و فصل میگردد، بیمار ظرفیت شناسایی، پیشبینی، تغییر یا کنترل احساسات و رفتارهای خود را به دست آورده و بنابراین روشهای حل و فصل تعارضات درونی بهبود مییابد و علائم و نشانههای آسیبشناسی روانی که بازتابی از این تعارضها هستند، بهبود مییابند. علاوه بر این بینشهایی که در رواندرمانی پویشی کوتاه مدت به بیماران داده میشود به آنها کمک میکند تا با سردرگمیهای حاصل از بحران هویت میانسالی، مقابله کنند. در مجموع رواندرمانی پویشی کوتاه مدت موفق، به کاهش نشانههای بحران هویت میانسالی، تغیییرات در الگوها و روابط بین فردی و تغییرات درون روانی می انجامد (لیشنرینگ، رابونگ و لیبینگ[۱۳]، ۲۰۰۴).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
از نکاتی که در رواندرمانی پویشی کوتاه مدت مورد توجه قرار میگیرد، بهبود روابط عاطفی افراد با دیگران مهم زندگیشان میباشد. رواندرمانی پویشی کوتاه مدت اهمیت زیادی به روابط عاطفی افراد و سبک دلبستگی آنها، چه در گذشته و چه در زمان حال میدهد. ساختارهای روابط عاطفی، که در رواندرمانی پویشی کوتاه مدت به عنوان روابط موضوعی درونی شناخته میشود، اساساً از طریق بازنمایی خود در تعامل با بازنمایی دیگریِ مهم در شرایط اوج حالت عاطفی شکل میگیرند. اهمیت این ساختارهای عاطفی حافظه، به لحاظ سهم آنها در اساس و پایه سیستم انگیزشی ابتدایی روانشناختی است، که هدایتگر تلاشهایی در جهت نزدیک شدن، حفظ کردن، یا افزایش فرصتهایی برای ایجاد حالات عاطفی مثبت و کاهش، اجتناب یا فرار از حالات عاطفی منفی است (کرنبرگ، ۲۰۰۴). بنابراین قابل پیشبینی است که رواندرمانی پویشی کوتاه مدت در بهبود روابط بین فردی و متعاقبا بحران هویت میانسالی افراد موثر باشد.
همچنین در رواندرمانی پویشی کوتاه مدت، نحوه برخورد افراد با فشارهای روانی مورد توجه قرار میگیرد. طبق نظریه روان تحلیلگری پویشی هر نوعی از آسیب شناسی روانی که بحران میانسالی هم میتواند جزئی از آن باشد به وسیله استفاده از مکانیسمهای دفاعی ناسازگارانه خاصی مشخص میشود. در فرایند رواندرمانی پویشی کوتاه مدت سعی بر این است که بیمار به سمتی سوق داده شود که از مکانیسمهای دفاعی سازگارانهتر استفاده کند (هربرت، مککرماک و کالاهان[۱۴]، ۲۰۱۰).
با در نظر گرفتن مطالب فوق به نظر میرسد که رواندرمانی پویشی کوتاه مدت به شیوه گروهی بر کاهش علائم بحران هویت میانسالی و افزایش رضایت از زندگی میانسالان موثر است. لذا هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی رواندرمانی پویشی کوتاه مدت به شیوه گروهی بر کاهش علائم بحران هویت میانسالی و افزایش رضایت از زندگی میانسالان است.
فرضیههای تحقیق
روان درمانی پویشی کوتاه مدت گروهی به طور معناداری باعث کاهش نشانههای بحران هویت میانسالی در گروه ازمایش نسبت به گروه کنترل میشود.
روان درمانی پویشی کوتاه مدت گروهی به طور معناداری باعث افزایش رضایت از زندگی میانسالی در گروه ازمایش نسبت به گروه کنترل میشود.
تعاریف عملیاتی
بحران هویت میانسالی: در تحقیق حاضر منظور از بحران هویت میانسالی نمرهای است که آزمودنی در پرسشنامه بحران هویت میانسالی (ICQ) بدست میآوردکه در پیوست میباشد.
رضایت از زندگی: در تحقیق حاضر منظور از رضایت از زندگی نمرهای است که آزمودنی در مقیاس رضایت از زندگی دینر[۱۵] و همکاران (۱۹۸۵) کسب میکند که در پیوست میباشد.
رواندرمانی پویشی کوتاهمدت به شیوه گروهی: در تحقیق حاضر منظور از رواندرمانی پویشی کوتاهمدت به شیوه گروهی عبارت است از دورهای دوازده جلسهای که شامل این مراحل میباشد: برقراری اتحاد درمانی، تنظیم فرمولبندی روانی، تعیین اهداف و تمرکز درمان، تحکیم و تثبیت دستاوردها، که مراحل کامل ان در پیوست میباشد.
فصل دوم:گستره نظری و پیشینه پژوهش
موضعگیری نظری درخصوص هویت
تاریخچه هویت
مقولهای به نام هویت شاید سابقهای به بلندای تاریخ بشریت دارد، یعنی از زمانیکه انسان احساس کرد باید به کیستی و چیستی خود و این سؤال که من که و چه هستم در برابر حیوانات و طبیعت پاسخ گوید مقوله هویت شکل گرفت. از ابتدای شکلگیری دانش انسان شناسی به طور عام و روانشناسی به صور خاص، نگاه اندیشمندان از زوایای مختلف به این پدیده موجب تنوع و گوناگونی نظریات مربوط به هویت شده است. بیشتر این نظریهپردازان به مفهوم هویت و شکلگیری آن در دوره نوجوانی پرداختهاند و دیدگاههای کمتری پیرامون هویت بزرگسالان و میانسالان شکل گرفته است.
اریکسون به عنوان مهمترین روانشناس نظریهپرداز در این حوزه ابتدا اصطلاح (هویت من) را برای توصیف مسائل روانی بعضی از نظامیان بازگشته از جنگ جهانی دوم به کار برد. او مشاهده کرد که بعضی از این سربازان نمیتوانند از عهدهی تغییر نقش خود از سرباز به شهروند برآیند و از انطباق با مسؤولیتهای جدید ناتوانند. تجربهی آنها فقدان یکسان بودن خود بود. به بیان او: «آنچه توجه را بیشتر جلب کرد، فقدان مفهومی از هویت در این مردان بود، آنها میدانستند که چه کسی هستند و یک مفهوم هویت شخصی داشتند، اما این هویت از نظر ذهنی بود و زندگی آنان دیگر پیوستگی گذشته را نداشت. یک آشفتگی در آن چیزی وجود داشت که بعدها آن را «هویت من» نامیدم (اریکسون، ۱۹۶۳). چنین است که هویت به آسانی به واسطهی فقدان یا از دست دادنش قابل تشخیص میشود. طبق دیدگاه اولیه اریکسون، فقط هنگامی مسائل اساسی هویت میانسالان در معرض دید قرار میگیرد که فرد دیگر نمیتواند یکپارچگی را در ترکیب وجود خویش احساس کند (رابینز و ترازسنیوسکی[۱۶]، ۲۰۰۵).
در اواسط دههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ تحقیقات وسیع و گسترده ای در مورد هویت انجام گرفت. اندیشمندانی مانند یونگ، مفاهیمی را مطرح کردند که در آن به تحولات هویت در دوره میانسالی تاکید زیادی شده بود. همچنین نظریهپردازانی مانند لوینسون و ویت بورن نظریات جدیدی را ارائه دادند که به صورت خاص به هویت میانسالان میپرداخت.
در بین مطالعات بسیاری که در مورد مفاهیم مطرح شده توسط اریکسون انجام گرفت، مطالعات مارسیا نفوذ بسیار زیادی بر تحقیقات به جای گذاشته است (مارسیا[۱۷]، ۱۹۹۶، ۱۹۷۶، ۱۹۸۹؛ به نقل از لاچمن، ۲۰۰۴). مدل مارسیا که براساس تئوری اریکسون ساخته و پرداخته شده است، شامل ۳ فرض اساسی میباشد: اول اینکه شکلگیری هویت شخصی مستلزم تثبیت تعهد یا عدم تردید در انتخاب میباشد. این تعهد در حوزههای اصلی هویت مانند حرفه یا انتخاب همسر است. دوم آنکه شکلگیری هویت بر مبنای کشف پرسش و تصمیمگیری در مورد نحوه گذران بحران هویت میباشد. سوم اینکه، در جوامع غربی دورهای تحت عنوان دوره روانی اجتماعی دیررس مطرح میشود که طی این دوره فرد ممکن است تجربهها ونقشهای گوناگونی را تجربه کرده و هویت شخصی منسجمی را شکل بدهد (بیلسکر[۱۸]، ۲۰۰۳؛ به نقل از محمدی روزبهانی و مهرابیزاده هنرمند، ۱۳۸۷).
امروزه مبحث بحران هویت میانسالان، بیش از پیش مورد توجه محققان حوزه روانشناسی تحولی قرار گرفته است. پژوهشگرانی که به بررسی این روند پرداختهاند تاکید دارند که تحولاتی که در این دوره در هویت افراد اتفاق میافتد، بسته به منابع و شرایط زندگی فرد، تاثیرات عمیقی بر وضعیت روانشناختی و زندگی روزمره او خواهد گذاشت (موئن و وتینگون، ۱۹۹۹).
مفهوم هویت
مفهوم هویت (خود) با کلمات دقیق قابل تعریف نیست و تا حدی مبهم است. این مفهوم شامل تداوم و ثباتی است که مشخصکننده افراد است. افرد جامعه بشری، علیرغم تغییراتی که در طول زمان پیدا میکنند و نقشهایی که در هر مرحله از زندگی به عهده میگیرند، از تولد تا مرگ مراحلی را پشت سر میگذارند که جدا از هم نیستند. در هر مرحله هویت وجود دارد و بین هویتهای مراحل مختلف ارتباطی برقرار است (برزونسکی و کاک[۱۹]،۲۰۰۰).
از نظر برگر[۲۰] (۱۹۹۶) هویت به عنوان مجموعهای از نقشها و همانندسازیهایی مستلزم وجود خودهای متعدد است. در حالیکه یکی بودن، وحدت و فردیت مستلزم یک خود مفرد، کلی یا یکپارچه است. باید دانست که رشد روانی این تقابل را حل میکند و دستیابی به سطوح بالای رشد هویت مستلزم وحدت بخشی و یکپارچهسازی منابع متعدد و تنوع خود است (غضنفری، ۱۳۸۳). جیمز[۲۱] هویت شخصی را مفهومی میداند که فرد از خود به عنوان یک شخص دارد و این مفهوم ناشی از تجربه تداوم و تمایز است، یعنی خود در طی زمان یکسان باقی میماند و در عین حال از دیگران متمایز است (لاچمن، ۲۰۰۴).
از نظر مارسیا (۱۹۸۷) هویت یک ساختار روانشناختی و فرایندی با یک درجه تغییر کند است. به اعتقاد وی هویت عبارت است از سازمان دادن یک خود درونی شامل ساخت خود، سیستم باورها، آرزوها، عقاید، مهارتها و تاریخچه فردی که در واقع نتیجه یک بحران است. در دیدگاه مارسیا، هویت نظریهای است که فرد در مورد خودش دارد که لزوماً به طور کامل خودآگاه نیست و داشتن آن همواره یک اتفاق مثبت در احساسی که فرد در مورد خودش دارد ایجاد میکند. این نظریه خود یا ساختار هویت همواره زیر سطح آگاهی است. مگر هنگامی که در معرض تجربهای قرار گیرد که بتواند موازنه ایجاد شده را بر هم بزند. در آن زمان است که فرد از هویت خودش آگاه است و در حالت مطلوب، پس از آن ساختار هویت را در جهتی اصلاح میکند تا با تجربه جدید تطابق پیدا کند (نقل از ماسن و همکاران،۲۰۰۵).
احساس هویت شخصی به ترکیبی مشخص و مجزا از ویژگیهای شخصیتی و سبک اجتماعی فرد که به وسیله آن خود را تعریف میکند و به وسیله دیگران شناخته میشود اشاره دارد (گراتونت[۲۲]، ۱۹۹۷؛ نقل از آبراهام[۲۳]، ۲۰۰۸). شکلگیری هویت شخصی به منزله کشف و تعهد نسبت به نقشها و هویتهای اجتماعی نگریسته میشود، به عبارت دیگر هویت یک سازه روانشناختی مبتنی بر شخصیت، روابط اجتماعی، آگاهی ذهنی و بافت بیرونی است (روترامبروس[۲۴] و دیگران، ۲۰۰۱؛ نقل از شاره و آقامحمدیان، ۱۳۸۶).
به اعتقاد اریکسون (۱۹۶۸) هویت یکی شدن با همانندسازیهای گذشته، آرزوهای گذشته و آینده و ارزشهای فرهنگی معاصر است. به بیان دیگر هر عامل رشدی که به فرد کمک کند تا با اطمینان از خود، درک کند که ازدیگران متمایز و مجزاست و در حد قابل قبولی دارای ثبات رأی و یکپارچگی است و در طول زمان تداوم دارد و در ضمن خود را شبیه آن تصوری بداند که دیگران از او دارند، موجب میشود که در او یک احساس هویت کامل از خود ایجاد شود (برک، ۱۳۸۵).
سبک هویت
سبک هویت یکی از موضوعهای مهم روانشناسی تحولی است که در سالهای اخیر توجه پژوهشگران را به خود جلب کرده است. پژوهشهای انجام شده بیشتر در زمینه رابطه سبکهای هویت با وضعیتهای هویتی مارسیا (۱۹۶۶)، پیشرفت تحصیلی، خودمختاری تحصیلی و روابط بین فردی، سازگاری و سلامت روانی بوده است (ابراهام، ۲۰۰۸).
برزونسکی و کاک[۲۵] (۲۰۰۰) فرض کرده اند که افراد دارای وضعیتهای هویتی مختلف در فرایندهای اجتماعی ـ شناختی که برای حل مسایل شخصی، تصمیمگیریها و فرایند شکلگیری هویت استفاده میکنند، با یکدیگر تفاوت دارند. برزونسکی (۱۹۹۴) برای پردازش اطلاعات مربوط به هویت سه سبک ارائه کردهاست. این سه سبک عبارتند از: سبک اطلاعاتی، سبک هنجاری و سبک سردرگم یا اجتنابی.
افراد دارای سبک اطلاعاتمدار به طور فعال اطلاعات مربوط به خویش را جستجو میکنند، ارزیابی مینمایند و مورد استفاده قرار میدهند. آنها درباره سازههای مربوط به خویشتن شک میکنند و میخواهند آنها را آزمون کنند و هنگامی که با بازخوردهای متفاوتی روبرو میشوند میخواهند در ویژگیهای هویت خود تجدیدنظر کنند (برزونسکی و فراری[۲۶]، ۱۹۹۶). مشخص شده که افراد دارای این سبک مطابق با ملاکهای مارسیا (۱۹۸۷) به عنوان هویت موفق طبقهبندی میشوند (برزونسکی و نایمیر[۲۷]، ۲۰۰۱؛ نقل از غضنفری، ۱۳۸۳).
تحقیقات نشان میدهد که استفاده از جهتگیری هویت اطلاعاتی با خوداندیشی، تلاشهای مقابلهای مسألهمدار، نیاز قوی به شناخت، پیچیدگی شناختی، تصمیمگیری هشیار و بشاش و باز بودن رابطه مثبت دارد (برزونسکی، ۱۹۹۴؛ برزونسکی و سالیوان[۲۸]، ۱۹۹۲؛ دالینگر[۲۹]، ۱۹۹۵؛ نقل از برزونسکی و کاک،۲۰۰۰).
افراد دارای سبک هنجاری به سؤالات هویت و موقعیتهای تصمیمگیری با پیروی از تجویزها و انتظارات افراد مهم پاسخ میدهند. تحقیقات نشان میدهد که آنها نیز هشیار و بشاش هستند اما برای ابهام تحمل کمی دارند و نیاز قوی به ساختار و حصار شناختی دارند (برزونسکی، نارمی[۳۰] و کینی[۳۱]، ۱۹۹۵). مطابق با پارادایم مارسیا، این افراد به عنوان هویت زودرس[۳۲] طبقهبندی میشوند و روش حل مسأله را برتر میدانند (برزونسکی و نایمیر، ۲۰۰۱؛ نقل از غضنفری، ۱۳۸۳).
افراد دارای سبک سردرگم یا اجتنابی از رویارویی و مواجهه با مسایل و تصمیمهای شخصی بیزارند. اگر این افراد زیاد معطل بمانند و با تعلل مواجه شوند واکنشهای رفتاری نشان میدهند و با خواستهها و مشوقهای موقعیتی کنترل میشوند. مشخص شده که جهتگیری هویتی سردرگم یا اجتنابی با مقابله اجتماعی، خودناتوانسازی، هدایت از سوی دیگران و راهبردهای تصمیمگیری غیرانطباقی رابطه مثبت دارند و با خوداندیشی، هشیاری و مقاومت شناختی رابطه منفی دارد (برزونسکی، ۱۹۹۴؛ برزونسکی و فراری، ۱۹۹۶).
تحقیقات نشان داده است افرادی که مطابق با ملاکهای مارسیا (۱۹۸۷) به عنوان هویت سردرگم طبقهبندی میشوند بر جهتگیری هویتی سردرگم یا اجتنابی تأکید دارند (برزونسکی و نایمیر، ۲۰۰۱؛ نقل از غضنفری، ۱۳۸۳). برزونسکی و کاک (۲۰۰۰) در تحقیق خود فرض کردهاند که تمام شاخصهای انطباقی با نمرات هویت موفق رابطه مثبت دارند اما با نمرات هویت سردرگم رابطه منفی دارند. همچنین برزونسکی، نارمی و کینی (۱۹۹۵) دریافتهاند که دانشجویان امریکایی دارای سبک هویت سردرگم یا اجتنابی بیشتر اجتناب میکنند و حمایت در موقعیتهای اجتماعی را نسبت به افراد دارای سبک اطلاعاتی یا هنجاری کمتر جستجو میکنند. تحقیق آنها نشان داد که روابط اجتماعی رشد یافته، بیشتر با نمرات بالا در سبک اطلاعاتی و نمرات پایین در سبک سردرگم یا اجتنابی رابطه دارد. دانشجویان دارای نمرات بالا در سبک اطلاعاتی و سبک هنجاری، هر دو به اهداف تحصیلی و شغلی خوب تعریف شده رسیدهاند. آنها احساس جهتداری را نشان دادهاند و طرحهای دقیقی را برای تحقق اهداف آینده گزارش کردهاند. هر چند فردی که جهتگیری اطلاعاتی دارد با کسی که جهتگیری هنجاری دارد، متفاوت است اما فردی که سبک اطلاعاتی دارد توانایی تحمل دیگران و خودتنظیمی عاطفی و تحصیلی را دارد. چون دانشجویان دارای هویت هنجاری در جمع به تعریف دقیقی از خودشان دست پیدا میکنند، بنابراین نیاز بالایی به ساختار دارند (برزونسکی، ۱۹۹۴؛ برزونسکی، نارمی و کینی، ۱۹۹۵) و احساس هدفمندی تحصیلی با جهتگیری هنجاری رابطه دارد و بیشتر بیرونی و انعطافناپذیر است. هویت سردرگم یا اجتنابی با خودمختاری تحصیلی، درگیری تحصیلی و روابط بین فردی بالغ رابطه منفی دارد. همچنین پایین بودن سطح مهارتهای تحصیلی و خودانضباطی با سبک سردرگم یا اجتنابی رابطه دارد و خطر بالایی را برای مشکلات تحصیلی و مشکلات سازگاری نشان میدهد (برزونسکی و کاک،۲۰۰۰).
در یک مطالعه گسترده در دانشگاه مریلن، بوید، هانت، کاندل و لوکاس[۳۳] (۱۹۹۷) سبک هویت بیش از ۲۸۰۰ دانشجوی تازه وارد را ارزیابی کردند. هماهنگ با یافتههای برزونسکی، دانشجویان دارای سبک هویت سردرگم یا اجتنابی نشان دادند که فاقد اهداف تحصیلی روشن وپایدار هستند و انتظار داشتند که مشکلات تحصیلی را تجربه کنند و در اداره و برنامهریزی برای زمان خود مشکل داشتند (نقل از برزونسکی و کاک، ۲۰۰۰).
به طور کلی تحقیقات نشان دادهاند که افراد دارای سبک سردرگم یا اجتنابی مشکلات اجتماعی را تجربه میکنند و در برقراری و حفظ نظام حمایت اجتماعی مشکل دارند. این افراد در خطر بالایی برای انواع مشکلات و مسایل رفتاری از قبیل عزتنفس پایین، سطوح بالای افسردگی و روانرنجوری، استفاده زودهنگام از دارو و الکل و مشکلات کاری قرار دارند (دالینگر، ۱۹۹۵؛ جونز، راس و هارتمن[۳۴]، ۱۹۹۲؛ نارمی، برزونسکی، تامی و کینی، ۱۹۹۷؛ وایت[۳۵] و جونز، ۱۹۹۶؛ نقل از غضنفری، ۱۳۸۳).
ابعاد هویت
به طور کلی هویت نه تنها دارای بعد فردی و شخصی است، بلکه دارای بعد اجتماعی و جمعی نیز میباشد (هور[۳۶]، ۱۹۹۱؛ به نقل از آبراهام، ۲۰۰۸). هویت شامل اجزاء بسیاری از جمله جنسی، اجتماعی، فیزیکی، روانی، اخلاقی، ایدئولوژیک و شغلی و حرفهای است که مجموعه این اجزاء خود را تشکیل می دهند (رکو، مارسیا و اسلوگسلی[۳۷]، ۱۹۸۳؛ به نقل از آبراهام، ۲۰۰۸).
به اعتقاد دالاس و جرینگان[۳۸] (۱۹۹۰) برخی اجزاء هویت قبل از دیگر اجزاء تثبیت میشوند. نوجوان در مراحل اولیه نوجوانی بیشتر نگران هویت جنسی و بدنی خود است و به تدریج در مرحله عملیات صوری از رشد شناختی، مسأله انتخاب شغل و ارزشهای اخلاقی و ایدئولوژیکی ذهن او را مشغول میسازد. ایدئولوژیهای مذهبی و سیاسی غالباً در اواخر نوجوانی شکل میگیرد (آبراهام، ۲۰۰۸).
در یک تقسیمبندی ساده میتون ابعاد هویت را شامل موارد زیر دانست:
هویت فردی: هویت فردی عبارت است از اکتشاف و تعهد نسبت به نقشها و هویتهای اجتماعی که انتخابهای حرفهای، مذهبی، سیاسی و اخلاقی فرد را تحت تأثیر قرار میدهد.
هویت نژادی: عبارت است از هویتی که تحت تأثیر عواملی مثل سازگاری، هماهنگی با گروه انتخابی یا گروه مرجع و تعهد نسبت به ارزشها و نگرشهای نهاست (استرام گوئیست[۳۹]، ۱۹۹۸؛ نقل از لاچمن، ۲۰۰۴).
هویت اخلاقی: عبارت است از استدلال درباره انجام کارها و مسائل از لحاظ مطلوب یا نامطلوب بودن یا ارزشمند یا بیارزش بودن.
هویت حرفهای: یکی از مسائلی که اغلب افراد به شدت با آن درگیرند، هویت حرفهای آنان است؛ یعنی یافتن شغل مطلوب و تشخیص تناسب حرفه با ذوق و استعداد شخصی.
هویت جسمانی: یعنی اینکه فرد وضع جسمانی خود را (آنچه که هست از لحاظ جسمانی) بپذیرد و این پذیرش لازمهاش شناخت وضع جسمانی است که یکی از پایههای عمده مفهوم خود را نیز تشکیل میدهد و شامل فهم بدنی و درک بدنی است؛ فهم بدنی مثل بلند قامت بودن و درک بدنی یعنی آن تصور و برداشت و قضاوتی که از خود داریم.
هویت مذهبی: عبارت است از اتکای فرد به یک نظام یا پایگاه اعتقادی که بر جهتگیری فرد در زمینههای مختلف تأثیر میگذارد. در واقع میتوان گفت که هویت مذهبی فلسفه زندگی و حیات یک فرد را تشکیل میدهد؛ به عبارت دیگر افراد دارای هویت مذهبی عظمت قدرت و بقاء و دوام خود را در مذهب میبیند.
هویت فرهنگی و ملی: عبارت است از پایبندی به آداب و رسوم،سنتها و ارزشهای گذشته و رایج و نوین جامعه به گونهای که منجر به غرور ملی شود، در عین حال که فرد از استقلال برخوردار است.