الف: اشغال نظامیکویت توسط عراق
ب: سیاست خارجی اتحادیه اروپا در جنگ اول خلیجفارس (۱۹۹۱)
بهره دوم
آغازتغییر در نوع روابط آمریکا و اتحادیه اروپا (خاورمیانه و عراق)
فصل نخست: رقابت میان اتحادیه اروپا و آمریکا در خاورمیانه
بخش اول: اهمیت استراتژیک خاورمیانه و جدائی دو متحد
الف: عقب نشینی اروپا از خاورمیانه
ب: اختلاف در روابط امنیتی
پ: تغییر در نوع روابط در سده ۲۱
بخش دوم: رودرروئی و رقابت اتحادیه اروپا و آمریکا در خاورمیانه
الف: واکنش اتحادیه اروپا بهطرح خاورمیانه بزرگ
ب: رقابت اقتصادی و تسلیحاتی
پ: فرایند دمکراتیزاسیون و ایجاد نظم نو
فصل دوم: سیاست خارجی اتحادیه اروپا در بحران عراق
بخش نخست: مخالفت اتحادیه اروپا در حمله بهعراق
الف: واکنش اتحادیه اروپا بهبحران عراق
ب: علل مخالفت اروپا با اشغال نظامیعراق
بخش دوم: سیاست خارجی اتحادیه اروپا بعد از حمله بهعراق
الف: برگزاری انتخابات و تضمین فرایند ثبات سازی
ب: حمایت از روند بازسازی عراق
پ: حمایت از حفظ وحدت و عدم تجزیه عراق
ت: ثبات در واردات نفت از عراق
فصل سوم: وجود اختلاف در داخل اتحادیه اروپا
بخش نخست: دوگانگی سیاست خارجی اعضای اتحادیه اروپا در قبال آمریکا
الف: موانع و شکاف موجود در اتحادیه
ب: تقسیم بندی اعضا بهموافقین و مخالفین آمریکا
بخش دوم: مواضع کشورهای مهم اروپائی
الف: انگلستان
ب: فرانسه
پ: آلمان
نتیجه گیری
منابع و مآخذ
چکیده:
این تحقیق پس از بررسی مفاهیم اساسی در خصوص سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا و پرداختن به مفهوم یکجانبهگرائی در بستر سیاست خارجی آن کشور، روند شکل گیری سیاست خارجی مشترک اتحادیه اروپا و سیاست اتحادیه اروپا را در خصوص خاورمیانه و آمریکا مورد مطالعه قرار خواهد داد.
در این پژوهش رابطه اتحادیه اروپا و آمریکا و اشتراکات و اختلافات آن ها را مطالعه می کنیم و به تحلیل این موضوع می پردازیم که یکجانبهگرائی آمریکا باعث شده اروپا، قدرت بلامنازع آمریکا را بپذیرند. در سایه این تفکر حاکم، اتحادیه اروپا علی رغم میل خود نتوانسته بهنفوذ قبلی خویش در خاورمیانه دست یابد.
مقدمه
خاورمیانه منطقهای ازجهان است که دارای موقعیت ژئوپلتیک ویژهای بوده و در طول تاریخ مورد توجه قدرتهای بزرگ قرارگرفتهاست. این منطقه حدفاصل بین اروپا و آسیاست و شرق وغرب از طریق آن بهیکدیگرمتصل میشود. در گذشته جاده ابریشم نیز از این منطقه گذر میکرد و اهمیت استراتژیک خاورمیانه از عصر کهن تا بهامروز ادامه داشتهاست. [۱]
علاوه برموقعیت ژئوپلتیک، عامل دیگری که باعث اهمیت دوچندان خاورمیانه به خصوص کشورهای حوزه خلیجفارس شده، وجود منابع غنی نفت در این منطقهاست. اهمیت خلیجفارس بهعنوان بخشی از خاورمیانه از دهه ۱۹۷۰ بهبعد بهعلت وجود ذخایر عظیم نفت دراین منطقه چند برابر شد. این امر بهطور جدی خاورمیانه را وارد محاسبات نظام بین الملل گرداند و از آن پس شاهد بحرانهای منطقهای گستردهای در خاورمیانه و خلیجفارس هستیم.
اهمیت منطقه خاورمیانه برای غرب هنگامیبیشتر آشکار میشود که بدانیم ارتباط مستقیمیمیان نفت صادره و کالاهای وارده بهمنطقه، با رفاه و پیشرفت اقتصادی غرب وجود داشته و چنانچه نفت خاورمیانه را بهمدت یک سال از دست بدهند، میزان تولید ناخالص ملی اروپا، آمریکا و ژاپن بهترتیب ۲۲، ۲۳ و ۲۵ درصد تقلیل خواهد یافت. [۲]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
روابط کشورهای اروپایی با خاورمیانه، از سابقه و تاریخی کهن برخوردار بودهاست. منطقه خلیجفارس در مرکز توجه اسکندر و یونانیها قرارداشت که فتوحات اروپای قدیم بهطرف هند ومناطق آسیایی را ازاین طریق دنبال میکردند. ادامهاین مناسبات بین امپراطوری روم و امپراطوری ساسانیان بهصورت کشمکشهای سیاسی یا جنگ جریان داشت که در طی آن دوران، بین النهرین و خلیجفارس در کانون توجه رومیها برای تسلط بر آسیا قرار گرفت.
علاقه و توجه اروپا به منطقه خاورمیانه و خلیجفارس از روابط استعماری کهن تا روابط نواستعماری، مسیر خاص خود را طی کرده بهگونهای که آن مناسبات را در ابعاد جدیدی درعصرنوین ادامه میدهند. [۳]
آغاز نفوذ اروپا در خلیجفارس و خاورمیانه را معمولا سال ۱۴۹۸ میدانند زیرا در این سال واسکو دوگاما[۴] دریا نورد پرتغالی با کشتی از بخش جنوبی افریقا به مقصد هندوستان عبور کرد و بدینسان یک راه جدید بهشرق، برای اروپا گشوده شد. از این مقطع پادشاهان پرتغال خود را خداوند کشتیرانی و تجارت هندوستان و حبشه و سواحل ایران میدانستند.
بعد از واسکو دوگاما نوبت آلبوکرک[۵] رسید که در سال ۱۵۰۶ بهخلیج فارس وارد شده و بعد از تسخیر مسقط به جزیره هرمز حمله برد و آن را تصرف کرد. وی سپس به هندوستان رفت و با این کار پای سیاست مستعمراتی در آسیا را گشود. بعد از پرتغال کلیه کشورهای مهم و معتبر اروپایی در هر برهه که فرصت را مساعد میدیدند بهمنطقه خلیجفارس وارد میشدند و سعی در تثبیت حضور و سلطه خود میکردند.
در قرن نوزدهم انقلاب صنعتی اول و استفاده از نیروی بخار در قرن ۱۹، دولتهای اروپایی را بهفکر بهدست آوردن مواد خام و تبدیل آن بهکالا در کارخانههای خود ودست یابی بهبازار فروش در نقاط دیگر جهان از جمله در خلیجفارس کرد. پیشرفت صنعت اروپا و بهویژه آلمان، دولتهای اروپایی را وارد رقابت شدید استعماری در نقاط مختلف جهان کرد و خلیجفارس نیز از این سلطه و نفوذ اروپایی دور نماند، تاجایی که در اوایل قرن بیستم، انگلستان منطقه خلیجفارس را یک منطقه حیاتی خود میدانست و تمایل نداشت که درباره منطقهای که سرزمین ودریای آنرا در حوزه نفوذ خود داشت، در هیچ کنفرانسی مذاکرهای بهعمل آید.
جنگ جهانی اول که با فروپاشی امپراطوری روسیه تزاری و شکست آلمان و عثمانی همراه بود، راه را برای سلطه کامل انگلیس در خلیجفارس فراهم کرد. در فاصله دوجنگ جهانی نفوذ امپراطوری بریتانیا بهحدی بود که نمایندگان انگلیس در منطقه، نظیر چارلز بلگریو وبرنزام توماس بهترتیب در بحرین و عمان با عنوان مدیر امور اداری و مشاور پس از مدت کوتاهی بر کلیه امور این نواحی مستولی شدند. از طرف دیگر فرانسه بهدنبال فروپاشی امپراطوری عثمانی بر قیمومیت خود بر سوریه و لبنان اکتفا کرد. [۶]
بهعبارتی بعد از جنگ جهانی اول انگلستان و فرانسه منطقه خاورمیانه را بین خود تقسیم کردند که در این میان انگلستان سهم بیشتری را بهخود اختصاص داده بود.
تحولات جنگ جهانی دوم، اوضاع جهان را بهگونهای تغییر داد که ادامه تلاش قبلی بریتانیا برای سلطه دراقیانوس هند و خلیجفارس دیگر ضرورت چندانی نداشت. با شکست سیاسی انگلیس و فرانسه در سال ۱۹۵۶ در سوئز، امپراطوری بریتانیا به واقعیت تلخ پایان دوران طلایی گذشته پیبرد.
بهدنبال شکست دیپلماسی انگلستان در مصر، دولتهای انگلستان و فرانسه با همدستی اسرائیل سناریویی ترتیب دادند که بر اساس آن دولت یهود بهمصر تجاوز نظامی میکرد و وقتی نیروهایش بهکرانه کانال رسید دو دولت غربی به متخاصمین پیشنهاد آتشبس و عقب نشینی نیروها را بهمسافت ۱۵ کیلومتری کانال سوئز میکردند و چون مصر بدون شک این پیشنهاد را نمیپذیرفت، قوای مشترک انگلیس و فرانسه در خاک مصر پیاده میشدند. این لشگرکشی بهسبک قرن نوزدهم موجب اتمام حجت آمریکا و اخطارشدید شوروی به لندن و پاریس شد و نقشه این دو کشور اروپایی درهمریخت. بهدنبال وتوی انگلستان و فرانسه بهقطعنامه آتشبس در شورای امنیت، مجمع عمومیسازمان ملل قطعنامهای تصویب کرد که دستور اجرای آتشبس فوری و تشکیل نیروهای ویژه پاسدارصلح را میداد.[۷]
اقدام دیگر بریتانیا در خلیجفارس به مساله کویت مربوط میشد. کویت در نخستین هفتهاستقلال خود (در ژوئن ۱۹۶۱) با مشکلات جدیدی مواجه شد. با وجود شناسایی استقلال کویت توسط بسیاری از کشورها، ازجمله ممالک عربی، ژنرال عبدالکریم قاسم رییس جمهور وقت عراق در طی سخنرانی خود این ادعا را تکرار کرد که کویت بخشی از عراق است. انگلیس ناچارشد که جهت مقابله با تهدید عراق، نیروهای زبده خود را از عدن، کراچی، کنیا، وحتی هنگ کنگ و آلمان بهمنطقه خلیجفارس فراخواند. با استقرار این نیروها در اطراف کویت، هرگونه مبارزه طلبی عراق در کویت، میتوانست واکنش شدیدی در پی داشته باشد. بههمین جهت قاسم مجبور بهعقب نشینی شد.
ویلسون نخست وزیر بریتانیا در ۱۶ژانویه ۱۹۶۸ در مجلس عوام اعلام کرد که تمام واحدهای نظامیانگلیس تا پایان سال ۱۹۷۱ از خلیجفارس خارج خواهند شد.