- اندازه گیری سرمایه های هوشی و ایجاد سیستم کنترل دارایی های غیر ملموس؛
- تغییر محرکات فرهنگی؛
- ایجاد تمرین های کار مشارکتی؛
- ترویج اجتماعات و شبکه های عمل؛
- اداره سلف سرویس دانش؛
- ثبت و انتقال تخصیص ها از واحد پرسنلی؛
- ثبت و انتقال دانش تجربی متخصصان؛
- ثبت تصمیم مستدل؛
- سیستم خبره واحد ها؛
-بازنگری بعد از عملیات؛
-بازخورد نتایج؛
- شبکه متخصصان؛
- کشف دانش از داده ها ؛
- کاربرد سیستم های حمایت عملکرد و سیستم های دانش محور؛
- ساخت و استقرار بنیان دانش؛
- ابزارهای تکنولوژی اطلاعاتی برای مدیریت دانش(عدلی،۱۳۸۴،صص۲۱۲-۲۱۸).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
عوامل کلیدی توفیق مدیریت دانش در سازمان های مختلف
لیبوویتز[۵۹](۱۹۹۹) در جهت پیاده سازی مدیریت دانش،شش عامل کلیدی مطرح می کند.عوامل کلیدی وی عبارت اند از:
نیاز به استراتژی مدیریت دانش باحمایت مدیریت ارشد سازمان ها؛
وجود مدیریت ارشد دانش(Cko)؛
یک زیر ساخت مدیریت دانش؛
آنتولوژی دانش و مخازن دانش؛
ابزارها و سیستم های مدیریت دانش؛
تشویق تسهیم دانش و فرهنگ حمایتی.
مخصوصاً،درس های آموخته شده از شرکت هایی که در پیاده سازی مدیریت دانش تجربه دارند،در این راستا از اهمیت بسیاری برخوردار است.وی بیان می کند که ایجاد مراکز حرفه ای برای حوزه های دانش به عنوان یک استراتژی مدیریت دانش در سازمان امری مهم است(محمدی فاتح،سبحانی و محمدی،۱۳۸۷،صص۱۱۷-۱۱۹).
در تحقیقاتی که ماتی[۶۰](۲۰۰۴) در آلمان انجام داده است عوامل کلیدی مدیریت دانش عبارتند از:
سازمان مبتنی بر دانش
فرهنگ
استراتژی
سیستم ها و زیر ساخت تکنولوژی اطلاعات
فرایند سیستماتیک و اثربخش سنج ها(mathi,2004 ,p14).
در تحقیقی که توسط هونگ و همکاران[۶۱](۲۰۰۵) در خصوص عوامل توفیق جهت بکارگیری سیستم مدیریت دانش در صنعت دارو سازی انجام شده است،هفت عامل در موفقیت سیستم مدیریت دانش مورد شناسایی قرار گرفته است که عبارت اند از:
استراتژی الگو گیری و ساختار دانشی اثر بخش
فرهنگ سازمانی
زیر ساخت سیستم اطلاعاتی
درگیری و آموزش کارمندان
رهبری و تعهد قوی مدیریت ارشد
محیط یادگیری و قلمرو کنترل منابع
ارزیابی از آموزش حرفه ای و کار تیمی( hung,huang,lin&tsai,2005,p166).
بخش سوم:زنجیره تأمین
زنجیره تأمین:
پژوهشگران و نویسندگان مختلف، نگرش ها و تعاریف مختلفی از زنجیره تأمین ارائه نموده اند.برخی تأمین را در روابط میان خریدار و فروشنده محدود کرده اند وچنین نگرشی تنها بر عملیات خرید در رده اول یک سازمان تمرکز دارد.گروه دیگر به زنجیره تأمین دید وسیع تری داده و آن را شامل سرچشمه های تأمین برای سازمان می دانند.بدین ترتیب زنجیره تأمین عبارت خواهد بود از تأمین کنندگان رده اول،دوم و سوم و غیره.چنین نگرشی به زنجیره تأمین صرفاً به تحلیل شبکه تأمین خواهد پرداخت.دیدگاه سوم نگرش زنجیره تأمین ارزش پورتر است که در آن زنجیره تأمین شامل فعالیت های مورد نیاز برای ارائه یک محصول یا خدمت به مشتری نهایی می باشد.گروهی نیز زنجیره تأمین را مجموعه ای از نگرش ها و تفکرات می دانند که وظیفه آن هم افزایی(سینرژی) در عملکرد نهایی شرکت است.با این نگرش توابع ساخت و توزیع به عنوان بخشی از جریان کالاها و خدمات به زنجیره اضافه می شود(شکل ۲-۶).در واقع با این رویکرد زنجیره تأمین شامل سه حوزه تدارک،تولید و توزیع می باشد و تمام فعالیت های مورد نیاز برای ارائه یک محصول به مشتری نهایی و مدیریت آن را پوشش میدهد(رجب زاده ،خدیو،کاظمی،۱۳۸۶،ص۱۹۰).
زنجیره تأمین به عنوان یک پل بین تقاضا و عرضه محسوب می گردد.به عبارت دیگر مدیریت زنجیره تأ مین،تقاضا را به نقطه عرضه منتقل کرده و عرضه را به نقطه تقاضا تحویل می دهد.بنابراین می توان گفت که مدیریت زنجیره تأمین یک شبکه از کارخانه ها و مراکز توزیع می باشد که وظایفی مانند تهیه مواد،تبدیل این مواد به محصولات نیمه ساخته و ساخته شده و توزیع این محصول ساخته شده به مشتری نهایی را انجام می دهد(بیات،۱۳۸۷،ص۱۳).
مصرف کنندگان
منبع