۱- نفوس کاملین: در علم و عمل پس از مرگ، از ابدان دنیوی و مثالی و تجرد کامل یافته و به عقل مستفاد، میپیوندند.
۲- نفوس متوسطین: در علم و عمل، به صور حسنه متناسب با فعل دنیوی خود در عالم مثال ظاهر میشوند.
۳- نفوس ناقصه در علم به تنهایی و متوسط در عمل، به صور حسنه مناسب خود ظاهر میشوند.
۴- نفوس ناقصه در علم و عمل، به صور حیواناتی متناسب با کلمات مکتسبه ظاهر خواهند شد.
پس تکلیف نفوس ناقصه دارای شرایطی است:
اگر مجرم و گناهکار و شقی باشند، به صور حیوانات گوناگون که مناسبت با اخلاق و خوها و عادات آنها که در دنیا بر آنان غلبه داشت برانگیخته میشود.
اگر سلیم و متوسط در علم و عمل و یا ناقص در علم و کامل در عمل است، به صورتی زیبا و تابناک که با اخلاق و خویهایشان مناسبت دارد برانگیخته میشود.
چون تناسخی که بر معنا مشهور است و تناسخیان بدان معتقدند، بطلانش مبرهن و فساد و تباهیاش محقق میباشد. اما نفوسی که به مرز عقل بالفعل رسیدهاند، یعنی کاملان در علم، همگان اتفاق نظر بر رهائیشان از بدنهای طبیعی و یا اخروی دارند، چون آنان در زمره عقولی هستند که از اجرام و ابعاد و از حرکات و مواد مبرّا و مقدّس است” میباشند. (صدرالدین شیرازی، ۱۳۷۸، ص۹-۸)
۴-۵-۱-سرانجام نفوس متوسط
اما نفوس عاری از کلیه علوم حتی از ادراک اولیّات:
عقاید حکماء در مورد آنها چنانکه قبل از این گفتیم، مختلف است.
آنچه که از قول امام مشائین (ارسطو) به روایت از اسکندر نقل شده است، این است که این نفوس پس از قطع علاقه از بدن به کلی فاسد و تباه خواهند شد.
از قول ارسطو نقل کردهاند که، آنها نیز پس از مرگ باقی خواهند بود. پس چون باقیاند و هیچگونه فضیلت عقلی در آنها وجود ندارد تا از آن لذت برند و از طرفی تعطیل و اهمال آنها از هر فعل و انفعالی در عالم وجود و صحنه آفرینش جایز و ممکن نیست و نیز عنایات الهی واسع و شامل حال هر موجودی است، خواه عالی و یا دانی و جانب رحمت و لطف او بر طرد و حرمان و رجحان غلبه دارد، لذا ناچار برای این گونه نفوس در سرای آخرت نیز یک نوع سعادت وهمی از جنس آنچه در دار دنیا تصور میکردند، وجود خواهد داشت.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
البته این گونه نفوس در این حالت نه مطلقاً و به طور کلی از لذت عاری و تهی میباشند و نه مطلقاً و به طور کلی قرین لذّت و سرورند.
بلکه همان طور که گفتیم، لذت آنها لذتی وهمی و مناسب با تصورات و در خور آنهاست.
و لذا گفتهاند که نفوس اطفال در عالم آخرت مابین بهشت و دوزخ است زیرا آنان هم عاری از علم و معرفت و هم مبرا از نافرمانی و معصیتاند. و هیچ گونه رذیلت نفسانی در آنها راسخ نگشته است.
اما نفوس عوامالنّاسی که تا حدّودی معقولات اولیه را تصور کرده، ولی شوقی به درک حقایق نظریه و علوم عقلیه نداشتهاند تا از فقدان آنها روحاً متأذی و متألم باشند، خواه عاری و مبری از ارتکاب معاصی و افعال شهویه و غضبیه و یا فاسق و فاجر باشند، هیچ یک از حکما در مورد معاد و سرنوشت آنها در آخرت سخنی صریح و قاطع نگفتهاند، زیرا این نفوس به درجه ارتقاء به عالم مفارقت نرسیده و از طرفی هم حکم به بازگشت آنها به ابدان حیوانات و یا بینیازی آنها از تعلّق به ابدان به دلایلی که قبلاً گفته شد، حکمی باطل و نادرست است.
لذا جمعی از حکماء برای رهایی از مشکل و حل این مسأله دشوار، بدین عقیده گرویدهاند که نفوس مردمان ابله و همچنین نفوس اهل زهد و صلاح پس از مفارقت از بدن، در خلال هوا و جوّ محیط به زمین، به جرمی مرکب از بخار و دُخان که محلی برای تخلیات آنان و وسیلهای برای به دست آوردن سعادت وهمیّه ایشان است، تعلّق میگیرند.
جمعی دیگر از حکماء، تعلّق نفوس مذکور را به جرم دخانی مردود دانستهاند و در عوض تعلّق آنها را به جرم سماوی تصویب نمودهاند، و شیخالرئیس بوعلیسینا این نظریه را از قول بعضی از علماء نقل کرده و گوینده آن را ستوده و از گزافگویی منزه و مبری توصیف نموده است و ظاهراً آن گوینده، ابونصر فارابی (معلم ثانی) است و شیخ، نظریه مزبور را مستحسن شمرده و گفته است که چنین به نظر میرسد که گفتار او صحیح و به حقیقت مقرون است.
همچنین صاحب کتاب تلویحات (شیخ اشراق) این نظریه را در مورد ماسوای اشقیا پسندیده و آن را تصویب و تحسین نموده و گفته است:
که اما نفوس اشقیا به عقیده ما فاقد قوه و لیاقت ارتقاء به عالم سماوات که دارای نفوس نورانی و اجرامی شریفاند، میباشند، و گفته است، از طرفی هم قوه نفسانی آنان را به یک سلسله تخیّلات جسمانی (مناسب با افکار و اخلاق و اعمال صادر از آنان) نیازمند میسازد و از نظر ما ممکن است که در زیر فلک قمر و فوق کره نار، جرمی کرویالشکل و غیر قابل فرق وجود داشته باشد و این جرم خود، نوعی از انواع عالم علوی و برزخ مابین عالم اثیری و عالم عنصری و موضوع تعلّق نفوس اشقیا و تخیّلات آنان باشد.
تا بدین وسیله از ناحیه اعمال زشت و ناپسندیده خویش، صور و مثالی از آتش و مارهای گزنده و عقربهای نیش زننده و زقوم که طعام اهل جهنم است در برابر قوه خیالیه آنان تجسم یابند و گفته است:
که بدین ترتیب بقیه شبهات اهل تناسخ مرتفع میگردد و نیز برای تأکید این نظریه میگوید:
من به سبب اشتغال به ریاضتهای پی در پی و دریچههایی از کشف و شهود که بر قلب من باز شده است، هیچ شک و تردید ندارم در اینکه جُهّال و فجّار، بسیار مایلند که نفوس آنان پس از مرگ و رهایی از بدن، از قوه جرمانیّهای که موجب یادآوری احوال و اوصاف و مستلزم بقای ملکات و جهالت و تصورات خاص به آنان است، به طور کلی تجرد و رهایی یابند (صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۶، صص۳۷۳-۳۷۲)
ملاصدرا در جواب عقاید این گروه از حکماء که خواستهاند تکلیف نفوس متوسط را بعد از رهایی از بدن روشن کنند اینگونه استدلال میکند:
قبل از این گفته شد که اساس و مبنای این گفتارها همگی بر عدم اطلاع و آگاهی از وجود عالم دیگری است به نام عالم خیال منفصل یا عالم بزرخ، مابین دنیا و آخرت، که در آن عالم، معاد نفوس متوسط است.
اقسام تناسخ از دیدگاه صدرا:
در قسم گذشته به اختصار درجات نفوس را بیان کردیم، اما در این قسمت بر آن هستیم که اقسام تناسخ را بر اساس نظر صدرا بیان کرده و هر یک را با بیان و برهانی متفاوت ابطال نموده.
تناسخ با توجه به فرض عقلی، میتواند یکی از این اقسام باشد:«تناسخ انسانهای کامل، متوسط، پست»
۴-۶-تناسخ انسانهای کامل
عبدالعزیز نسفی (از علمای قرن هفتم هـ.ق) معتقد است:
روح انسانهای کامل و وارسته پس از مفارقت از بدن خود، در بدن یا بدنهای انسانی دیگر بروز میکند تا آنها را به کمال لایقشان برساند. (سبزواری، ج۵، ص۲۰۰)
عدهای از عرفا مثل عبدالرزاق کاشانی نیز تناسخ انسان کامل به بدن انسان کامل دیگر را مطرح کردهاند: بدین بیان که روح انسانهای کامل پس از مفارقت از بدن مادی، به بدن انسانهای دیگری که در تقدیر الهی انسان کامل به شمار میروند منتقل میشود. بر این اساس، انتقال روح حضرت الیاس (علیهالسلام) به بدن حضرت ادریس (ع) را ادعا کردهاند. (کاشانی، ۱۳۷۰، ص۲۸۶)
فرق میان این دو رویکرد روشن است، زیرا اولی ناظر به تناسخ روح کامل در هر بدنی از انسآنها (پست، متوسط، کامل) است، و دومی نسخ روح کامل در بدن انسانی کامل.
در نقد این نظر، باید گفت: تناسخ در بیان عرفا، به دو معنی قابل حمل است: یکی تطوّر و تحوّل در مراتب هستی و تجلّی در مظاهر اعیان عالم که اگر این معنا مراد قایلان باشد، میتوان آن را تصحیح کرد و از قسم تناسخ محال و باطل ندانست. (قیصری، ۱۳۷۵، ص۳۵۷)
این در حقیقت، به ظهور مخلوقِ نخست در مراتب هستی جهانِ ملک و ملکوت بازمیگردد و در مسیر تحقق امر الهی بر عقل نخستین صورت می پذیرد. بنابراین، چنین مقامی در انسانهای کامل وجود دارد و در نظر عارفان والامقام، تناسخ به شمار نمیآید.
معنای دیگر همان تناسخ شهودی است که روح انسانی با تعیّن و تشخّص خودش در حدّ و قالب بدنِ دوم منحصر و محدّود میشود که اگر این معنا مراد گوینده باشد، همان تناسخ باطل است.
عدهای از قایلان به تناسخ ، نزول حضرت الیاس و عیسی (علیهالسلام) در آخرالزمان یا در زمانهای پیشین را دلیلی بر صحّت تناسخ دانستهاند. البته باید یادآوری کرد که عدهای از عرفای شیعه هر دو نوع تناسخ را باطل دانستهاند.( کاشانی، ۱۳۷۰، ص۱۸۳)
۴-۷- تناسخ انسانهای متوسط
ابنسینا و به تبع وی شیخ اشراق و دیگران درباره نفوس متوسط مثل اطفال و ابلهان که به کمال لایق جسمی نرسیده اند تا روحشان نیز به سعادت یا شقاوت برسد، نظریهای دارند که در تحلیل خودشان دارای دو شق است، و در یک شق، تناسخ محال بوده و در شق دیگری قابل قبول است. شرح این نظریه چنین است:
اجرام فلکی موضوع تخیّل چنین انسانهایی قرار میگیرند، پس از مردن، به دلیل آنکه نفوس اینان به ماده تعلّق ندارد ولی به صورت جسمی تعلّق یافتهاند، به جرم فلکی و سماوی میپیوندند. این سخن را در دو بخش میتوان تحلیل کرد: اینکه این نفوس به عنوان تدبیرکننده اجرام فلکی در آن جای میگیرند که همان تناسخ باطل است، یا به عنوان تدبیرگر آن اجرام که فقط از لحاظ تعلّق صورت، موضوعِ تخیّل این نفوس قرار میگیرند که این امر نه تناسخ باطل بلکه امری صادق و صحیح است. (طوسی، ج۳، ص۹۹۹)
ابن سینا در “الهیات شفاءٌ” و سایر کتابهایش، این مسئله را به خوبی توضیح داده است. بیان وی در الهیات شفاء به صورت خلاصه چنین آمده است:
نفس انسانهای ضعیف، مثل ابلهان، پس از مردن و جدایی از بودن مادی، به دلیل مساوی بودن حالت روحی سعادت و شقاوت، که نه میتواند به سمت عالم سعادت(بهشت) برودونه به سمت عالم شقاوت (دوزخ)، به سمت عالم پایین دست یعنی عالم اجسام جذب میشود. اما به دلیل بطلان تناسخ، نمیتواند به اجسام (اجرام زمینی) بپیوندد. از اینرو، اشکال و منع وجود ندارد که اجرام آسمانی (جرم فلکی) موضوع و جایگاه ظهور فعل اینگونه نفوس قرار گیرد.(ابنسینا، ۱۴۰۴، ص ۴۳۱)
مبنای فکری مشائیان و اشراقیان و حتی کلمهی صدرایی درباره افلاک این است که:
اولا:ً افلاک جسم هستند و جسمشان هم جسمی غیر از سه قسم شناخته شده زمینی است که به آن جرم«فلکی» یا «اثیری» میگفتند. این جسم در نظر آنان، از لحاظ شدت وجودی و شرافت جسمی، بالاترین و با فضیلتترین جسم به شمار میرفت.(صدرالدین شیرازی، ۱۳۸۱، ص ۲۶۲)
ثانیاً: این جسم اعلاء و پر ارج دارای روح و نفس ابدی است که به آن «روح کلی فلکی» و «نفس فلکی» میگویند و اساساً «نفس» را به گونهای تعریف میکنند که علاوه بر شمول نفس انسانی و سایر نفوس زمینی (حیوانی و نباتی)، نفس فلکی را هم شامل میشود و در غیر این صورت، تعریف آن ناقص است.
(صدر الدین شیرازی، ۱۳۸۳، ص ۳۲۳)
ثالثاً: به این دلیل، اجرام آسمانی را دارای نفوس ناطق میدانند که قدرت انجام افعال شدیدا التأثیر در عالم ماده دارند و بلکه علاوه بر نفس، از قوه عاقلهای بسیار قوی و طبیعتساری در عالم ماده نیز برخوردارند.
(صدر الدین شیرازی، ۱۳۸۳، ص ۲۰۸)
همین مطالب است که موجب اعتراض عدهای از فقها و اهل دقت بر فلسفه شده و زیان و قلم بر تکفیر قایلان آن گشودهاند.(مجلسی، ۱۴۰۴، ج۵۸، ص ۲۰۸)
مهم ترین دلیلی که قایلان به نظریه «تناسخ اطفال و ابلهان به اجرام فلکی»، بر صحّت این نظریه ارائه دادهاند، ضرورت کمال یافتن این نفس هاست. توضیح این مطلب آنکه نفس این انسانها در این دنیا به ظهور نرسیده است تا مشخص شود که اهل سعادت(بهشت) هستند یا اهل شقاوت (دوزخ). از اینرو باید به وسیله جرم فلکی استعدادهای خود را به ظهور برسانند تا معلوم گردد که از چه سنخی هستند.(ابن سینا ،۱۴۰۴، ص ۴۳۱)