(عطار ص ۸۶۸، ج ۲، تاریخ ادبیات در ایران، دکتر صفا)
۸-ب….فراز
زمانه چو آمد به تنگی فراز،
هم از تو نگردد به پرهیز باز
(نامه باستان، دکتر کزازی، ج ۲، ص ۱۰۶)
أمّا باء تأکید در زبان عربی زمانی بیانگر این معنی است که زائده باشد و به طور کلی ورود باء
زائده بر شش چیز است . [۸۱]
۱-فاعل ۲-مفعول ۳-مبتدا ۴-خبر ۵-حال ۶-نفس و عین
۱-فاعل: یکی از موارد کاربرد باء زائده، ورود آن بر فاعل بوده و بر سه قسمت است: ۱- واجب ۲-غالب ۳-ضرورت [۸۲]
الف) واجب، این قسم بر فاعل فعل تعجب یعنی صیغه « أفْعِلْ بِه » وارد می شود مانند:
« أحْسِنْ بِزیْدٍ » ] زید عجب مرد خوبی است [ در اصل « أحْسَنَ زیدٌ » و آن به معنای « صار ذاحُسْنٍ » است.
آنگاه به منظور انشاءتعجب، کلام از صورت خبری به انشایی تبدیل یافت تا بدین وسیله بر تغییر معنی دلالت کند و چون اسم مرفوع بعد از فعل حقیقی واقع نمی شود،بعد از لفظی که به هیئت أمر نیز باشد، واقع نمی شود و برای رفع این شکل لفظی، باءزائده بر این اسم « زید » وارد شد تا مجرور گردد و بدین وسیله آن مشکل لفظی اصلاح و برطرف شود، بنابراین « زید » تنها از نظر لفظی مجرور بود، امّا محلاً بنابر فاعلیّت، مرفوع است.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
(ترجمه و شرح مغنی الأدیب، حسینی، ج ۲، ص ۳۵)
« أسْمِعْ بِهُم و أبْصِرْ یَوْمَ یأتُونُنا » (مریم ،۳۸)
(چقدر شنوا و بینا می شوند، روزی که نزد ما آیند.)
(معانی حروف با شواهد از قرآن و حدیث، دکتر رادمنش، ص ۲۸)
ب) غالب : این قسم به طور غالب بر فاعل « کفی » وارد می شود.
« و کَفَی بِاللهِ شهیداً » (نساء ،۷۹) یعنی خدا، از جهت شاهد بودن بر اعمال خلق، کافی است.
در محل رفع و فاعل « کفی »
(جامع الدروس العربیه، غلایینی، الجز الثالث، ص ۱۶۹)
یادآوری: همان گونه گفته شد،باء زائده غالباً بر فاعل « کفی » وارد می شود، امّا گاهی بدون باءزائده آورده می شود مانند:
عُمَیْرَهٌ وَدّعْ تَجَهَّزْتَ غادِیاً – کَفَی الشیُب و الإسلامُ لِلمرءِ ناهَیاً
فاعل و مرفوع
با عمیره وداع کن اگر بار سفر بسته ای و خود را برای رفتن مهیّا ساخته،سپیدی موودین اسلام برای مرد کافی است که او را از ارتکاب أعمال زشت و ناپسند باز دارد.
ترجمه و شرح مغنی الأدیب،حسینی، ج ۲، ص ۳۸
ج) ضرورت :یعنی کاربردِ باء زائده بر فاعل در این قسم، ضرورت و تنظیم قوافی اشعار است مانند شعر قیس بن زهیر:
اَلَم تأتیکَ و الأبناءُ تَنْمِی بِما لاقَتْ لَبُونُ بَنی زیادٍ
یعنی :آیا به تو نرسیده و با خبر نشدی – و خبرها فاش و آشکار می شود- آنچه را که شتران شیرده بنی زیاده برخوردار کرده اند.
لفظ « ما » در « بمایأتیک » فاعل « یأتی» است و آن نیازمند به باءنیست أمّا به منظور ضرورت عنوان شده است.
(همان، ص ۴۰)
۲-مفعول: باء زائد در شکل و صورت مفعول مانند
« وهُزِّی ألیکَ بجذعِ النخلّهِ تساقِطْ علیک رُطَباً جنیّا » (مریم ،۲۵) ] یعنی (ای مریم!) شاخه درخت خرما را بجانب خود تکان بده تا از آن برای تو خرمای تازه فرو ریزد. [
(معانی حروف با شواهد از قرآن و حدیث، دکتر رادمنش، ص ۲۹)
«و لاتُلْقُوا بِأیْدیکم إلی التَهْکَله» (یعنی و خود را به مهلکه و خطر در نیفکنید.)
(جامع الدروس العربیه، غلایینی، الجز الثالث، ص ۱۷۰)
نحن بنی جَعْدَهَ أربابُ الفَلَجِ نَضْرِبُ بالسَّیْفِ وَ نَرْجُو بالفَرَجِ
(یعنی :ما خود را به قبیله بنی جعده – که أصحاب ظفر و رستگاری هستند- اختصاص می دهیم که با شمشیر دشمنان خود را از پای درمی آوریم و به گشایش و برطرف شدن اندوه امیدواریم. ) لفظ باء « بالفرج » زائده است اما در « بالسیف بر استعانت دلالت دارد :« نضربِ بِالسیفِ وَنَرجُو الفرجَ» (ترجمه و شرح مغنی الأدیب،حسینی،ج۲،ص ۴۲)
« و فی الأرضِ قِطَعٌ متجاوزاتٌ و جناتٌ مِن أعنابٍ و زَرْعٌ وَ نَخیلٌ صِنْوانٌ و غیرُ صِنوانٍ یُسْقَی بماءٍ واحدٍ »
و در زمین قطعاتی مجاور و متصل است زمینی برای باغهای انگور و در مکانی دیگر برای زراعت غلات و زمینی برای نخلستان آن هم نخلهای گوناگون مناسب است و با آنکه هم با یک آب مشروب می شوند.
مفعول اول « یسقی » به لحاظ مجهول شدن فعل تبدیل به نائب فاعل و ضمیر مستتر در آن گشته و باء زائده بر مفعول دوّم « یسقی» یعنی « ماء » وارد شده است. (همان، ص ۴۳)
« کفی بالمرء إثماً أنْ یُحَدِّثَ بکلّ ما سَمِعَ »
یعنی کفایت می کند مرد را از حیث گناه به اینکه هر چه شنود، بیان کند.
(جامع الدروس العربیه،غلایینی،الجزء الثالث، ص ۱۹۹)
۳ -مبتدا:باء زائد در شکل و صورت مبتدا
خَرَجْتُ فإذا بِزیدٍ بالباب = فإذا زیدٌ بالباب. (خارج شدم در حالی که ناگهان به زید برخورد کردم و دیدم که او بر در خانه است.)
(معانی حروف با شواهد از قرآن و حدیث، دکتر رادمنش، ص ۲۹)