در زمان انوشیروان به استناد شاهنامه فردوسی پادشاه مذکور کوچان و بلوچان هر دو به یک معنی و به همراه گیلانیان و آلانان تادیب و سرکوب نموده است؛ اما علیرغم این تنبیه دیلمان و گیلانیان در سپاه او و در معیت سایر ایرانیان به جنگ ترکان می روند.
همراه بودن کوچان با گیلانیان و دیلمان و آلانان در شاهنامه فردوسی و گواهی منابع تاریخی در مورد ریشه کردی کوفجان و وجود نقش پلنگ در روی بیرق آنان همگی باعث گردیده که بعضی ازپژوهش گران سرزمین اصلی کوفج و بلوچ (کوچ و بلوچ) را مناطق شمالی ایران بدانند. یکی از این محققین اروپائی که در بشاگردیان امروز و کوچ سابق تحقیق کرده، شخصی است به نام بوث ورث، او به نقل از محقق دیگری بنام لونگ ورس دامس می نویسد، که بلوچان از طریق کویر مرکزی ایران از شمال و شمال غرب ایران و به ویژه از مناطق خزر در زمان پیش از سده چهارم ه.ق یعنی زمانی که نخستین بار اخبار مربوط به کوچیان را در مناطق کرمان شنیده می شود مهاجرت کرده اند. این محقق خارجی می افزاید که بلوچ ها در شاهنامه با نام گیلان مرتبط هستند.یکی از این محققان بنام بریان اسپونر گفته های محقق اروپائی فبلی را تائید کرده و می نویسد، نظر پژوهشگران بر آن است که بلوچان از سواحل خزر، نخست به کرمان و سیستان و سپس به بخشهای دیگر بلوچستان آمده اند. و این مهاجرت در دوره ساسانیان و همگام با انوشیروان پادشاه ساسانی آغاز شده است دکتر سید منصور سید سجادی نظری دیگر دارد و می نویسد در مورد مسائل جنوب شرقی ایران باید گفت که نظر ابراز شده (نظر اسپونر) از سوی پژوهندگان درمورد مهاجرت کوچان و بلوچان از شمال و شمال غربی به سوی جنوب و جنوب شرقی به احتمال زیاد درست ترین نظریه در مورد سرزمینهای اصل کوچان و بلوچان است بدین سبب مشخص میشود که کوچان و بلوچان با هم مهاجرت کرده اند و بدین سان به این سرزمین آمده اند بدین سبب اگر نتیجه گیری شود که کوچان و بلوچان از نژاد آلانها می باشند باید بررسی گردد که آیا کوچان و آلانها از هر نظر با هم، هم خوانی دارند؟
همانطور که مارتین کشیش فرانسوی آلانها یا ماساکت ها را از اشکانیان می دانسته اند، باید بدانیم که سرزمین آنها کجا بوده. آلانها که از اسکاهای غربی به شمار می رفتند و در نزدیکی دریای آزوف سکنی داشتند در این زمان به سوی مشرق گراییده و با مردم ورکان یا هیرکانی متحد گشتند و از دربند قفقاز یا باب الابواب به ماد کوچک یا آذربایجان هجوم نمودند و در دوره های قدیم آنان به نام سرمست و در دوره بعدبه آلان معروف شدند یکی از مورخین قدیم بنام پلینی، سرزمینهای آلانها در جنوب روسیه و در اراضی اوکراین امروز می دانسته، در کتابهای تاریخی و جغرافیای اسلامی نام ایشان آس آمده و آلانها را از آسها جدا دانسته است و محل زندگی ایشان را در سرزمینهایی در میان آلانها و روسها نوشته است.
امروزه این قوم، یک جمهوری در قفقاز تشکیل داده که کل جمعیت آنان بالغ بر چهارصد و ده هزار نفر است (سال ۱۳۵۰ ه.ش) که از این شماره نزدیک به چهار هزار نفر آسی و باقی از ملتهای روسی و اکراین و گرجی و ارمنی هستند در این جمهوری دسته ای بنام دیگور می خوانند و لهجه ایرونی و دیگوری از آنان است، ایرون منصوب به آریا و نژاد آریائی است و با کلمه ایران خویشاوند و از یک ریشه است باری مردم آلان در سال ۷۵ میلادی با گرجی ها متحد شده از دربند قفقاز گذشته به ارمنستان و آذربایجان حمله کردند و تیرداد اشکانی پادشاه ارمنستان را شکست سختی داده و او را با کمند بگرفتند مردم آلان مانند بشاگردیان در جنگها سخت چالاک بوده اند. آنان پس از گرفتار نمودن تیرداد به آذربایجان تاخته پاکور را شکست دادند و حرم وی را به اسارت در آوردند پاکور را به کوهستانها فراری دادند و به کشتار و چپاول پرداختند. جنگجویان آلان در همان سال به پارت حمله کردند و آشوب بزرگی برپا خاسته و حاکم آنجا، چون لشکر خود را در برابر ایشان ناتوان دید از وسپاسیانوس امپراتور روم کمک جست ولی او جنگ با آلانها را مصلحت ندید و به او کمک نکرد در نتیجه قوم آلان آذربایجان ارمنستان را به خاک و خون کشیده، از این رو غنایم بسیاری به غارت بردند باز در سال ۱۳۶ میلادی بر اثر تحریکات فاراسمن پادشاه ایبری قوم آلان از شمال شرقی ایران به راه افتاد به ایالت شراوانات هجوم آوردند، ارمنستان،آذربایجان، ماد مورد تاخت و تاز قرار دادند.
نویسنده ای بنام مسیحارافا در تاریخ خود اشاره به حمله این طوایف کرده و می گوید که آلانها جنگجو به ناحیه کردوئن کردستان فعلی حمله برده و راخ بخت حکمران آدیابن و سردار دیگر به نام آراشاک سپاهی مرکب از بیست هزار سواره و پیاده به امر ولخش از شیفون تجهیز کرده، برای دفع آلانها اعزام شدند اما کیز و سردار آلان، سپاهیان ایران (پارت) را به دام افکند و در درون درکاری محاصره نمود. اگر مقاومت دلیرانه و همت راخ لخت نمی بود هیچ کدام از ایشان نجات نمی یافتند بدین دلیل سپاهیان پارت در مقابل آلانها گریختند. آلانها جنگجو و خون آشام از فلات ایران گذشته به بین النهرین در عراق کنونی درآمدند و آبادی های آن ناحیه را پایمال سم ستوران خود کردند ولی ولخش پادشاه با دادن رشوه ای هنگفت آلانها را به کشور خود باز گردانید آمدن آلانها از جنوب روسیه به کردستان و عراق مسلم و امکان پذیر است حالا آنان چطور به سرزمین کوچ در جنوب شرقی فارس و جنوب کرمان آمده اند مشخص نیست، بعضی از نویسندگان همانطور که اشکانیان را به چهار دسته تقسیم نموده برابر گروه سوم که اشکانیان هند یا باختر که مورخان ارمنی و چینی آنان را کوشانیان خوانده اند کوچیان را از نسل کوشیان می دانند ولی نویسند گانکشور ایران این نظریه را مردود شمرده اند. باز اینکه کوچیان را از نژاد کوشیان می دانند ذیلا به عرض خوانندگان می رساند (فراغ دل، ۱۳۸۸،۱۳۵).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۲-۱۱- کوشانیان
شاخه هند و باختر اشکانیان که کشیش مارتن فرانسوی نام آنان را کوشانی گذاشته است. بعضی از نویسندگان را از اجداد کوچیان دانسته کاملا بی اساس است ما قصد نداشتیم که نسبت به کوچیان حاشیه رفته و آنان را هندی و چینی قلمداد کنیم. در کتاب جغرافیای کرمان احمد علی خان وزیری در مورد جغرافیای کرمان، دشتی بنام کوش در نواحی جیرفت آورده است که جناب دکتر پاریزی، مصحح کتاب مذکور، در یادداشت های خود در پایان کتاب در این زمینه اظهار می دارد که ظاهرا کلمه کوش در این جا همان کوچ، کفج، و قفص تاریخی است که می توان احتمال داد با کوشانیان و سلاطین پیش از اسلام، عهد ساسانی که به عنوان کوشان شاه در نواحی شرقی بلوچستان، سند و افغانستان حکومت داشته اند یکی بوده، فعلا این نام، در حکم خاکستری از آن آتش باقی مانده باشد. فردوسی صاحب شاهنامه نام کوشانیان به شکلهای مختلف در آورده است اما آنچه آشکار و روشن است آن است که فردوسی کوشانیان را از دوره تاریخی، یعنی زمان پارتها و سپس ساسانیان دور کرده و به دوره های اساطیری تاریخ ایران برده است سپس آنان را با ترکان و چینیان در صف بندی علیه ایرانیان همراه کرده است خلاصه اینکه نویسندگان نظرات مختلفی درباره کوچیان از نژاد کوشانیان بیان کرده اند تا جائی که به افراط رسیده اند این باید عرض بنمایم که نظریه، قوم کوچ از بازماندگان کوشانیان نیستند شاید وصلت کرده اند ولی کوچانیان کرد هستند که زبانشان به کرد بدون برو برگرد ندارد در حال حاضر خود مولف با این زبان صحبت می کند(فراغ دل،۱۳۸۸،۱۳۵).
۲-۲-۱۲- سرزمین کوچان
قبل از اینکه موضوع راپیگیری نمایم،در این مورد ببینیم که دکتر سید منصور سید سجادی محقق با ارزش کشورمان چه نظریه ای دارد او می نویسد منابع تاریخی و جغرافیایی در مورد سکونت کوچان یکسان صحبت می کنند و عقیده دارند که این مردم در کوه های جنوبی جیرفت زندگی می کرده و می کنند این منابع معمولا به هفت کوه پیوسته اشاره دارند ولی همه آنها این کوهها را نام نمی برند حدودالعالم در ذکر کوههای کرمان و کوفج چنین می نویسد «و دیگر آن در ناحیه کرمان کوهاست از یکدیگر بریده آن کوههای کرمان خوانند یکی را از این کوهها کوه کوفج خوانند اندر میان بیابان است در ازای او از حدود جیرفت بودند هفت کوه است،به یکدیگر پیوسته، و هر کوهی از آن هفت کوه مهتری دارد و عامل سلطان اندر کوه نشود و آن مهتران هر سالی هر کوهی گرد کنند (مالیات) و بفرستند و این هفت کوه از یکدیگر اطاعت ندارد و مردمان آن کوه را کوفچیان خوانند و ایشان را زبانی است خاصه، و جایی است با نعمت بسیار و سخت استوار است و آن به لشکر و جنگ نتوان گشادن، و میان این و جیرفت شاخکها یا کوهی است و آن جای را کوهستان ابوغائم خوانند». لازم به ذکر است کوه ابوغانم به کوهستان رودان – کندر – دهکهان گویند باز نویسنده حدودالعالم می نویسد «دیگر کوه بارجان است در ازای او از حد جیرفت تا حد بم، و اندرین کوه معدن سرب است و مس و سنگ مغناطیس، بوده است یکی دیگر دهک و دیگر کوهی است کوه سیم خوانند و کوه است خود به یکدیگر پیوسته میان باختر و جیرفت و اندر او معدن سیم است» استخری در مورد جایگاه کوچ می نویسد«کوههای قفص حد جنوبی دریاست، و شمالی حدود جیرفت و رودان و کوهستان ابوغانم،و شرق خواش بیابانی که قفص و مکران است و غربی آن بلوچ و حدود منوجان و نواحی هرموز گویند هفت کوه است و نخیل بسیار دارد و کشاورزی و چهارپا و جایگاهی استوار است و به هر کوهی رئیس باشد و از سلطان جامگی دارند و با این همه راهزنند در کرمان تا حدود سیستان و تا حد پارس و همه پیاده دزد باشند و مردمان نحیف و گندم گونه باشند و بلوچ در پائین کوه قفص باشد و قفص به پارسی کوه باچ باشد». باز نویسنده ای دیگر مینویسد«جبال القفص کوههاست در حدود کرمان که شهر هرموز بر غربی آن باشد و مکران و حدود آن شرقی، آن کوهها را در کتابها قفص و بلوص می نویسند و در فارسی کوچ و بلوچ گویند هفت کوه است و آن کوهها مسکون است و معمور»
باز ابن حوقل در مورد سرزمین کوچ گوید «در لابه های شهرهای کرمان بیابانی و شنهای بسیاری است و از جنوب به دریا و از شمال به حدود جیرفت و رودبار و قوهستان ابو غانم و از مشرق به بیابانی میان قفص و کرمان و از مغرب به بلوچ و حدود منوجان و نواحی هرموز گویند»(فراغ دل ، ۱۳۸۸،۱۳۶).
۲-۲-۱۳- کوهستان بشاگرد جایگاه اصلی کوچ
همانطور که بارها و بارها، سرزمین اصلی کوچ به عرض خوانندگان رسانیده، کوهستانهای معروف کوه شهری – مارز – داراب سر – بند کوه – گافرو پارامونت – کوه سرحدی و جبالبارز، اسفندقه و ساردو، کوه شاه و کل مرد و کوهستان واقع در رودان جایگاه کوهستانی کوچیان می باشد منطقه کوهستانی محل بیلاقی و پائین دست کوهستان، دشتها تحت عنوان قشلاق و کاشت گندم و برداشت، آنها در دشتها مسکون بوده اند اگر ملاحظه بفرمائید از نظر لهجه و تکلم زبانی، همگی با زبان و لهجه معروف به (من و مارزی گال) صحبت می کنند با توجه به ریشه یابی نژادی که شده است همه آنان که در کوهستان و در دشتی موطن، از یک نژاد و فامیل هستند ولی مشخص نیست که هم اکنون قوم کوچ از نظر اسمی به چه دلیل منقرض شده و به بشاگردی و رودباری و جیرفتی معروف شده اند منطقه کوهستانی بشاگرد بدلیل کوهستانی بودن، و دارای هوایی تقریبا خنک، در تابستانها بارندگی حاصل می شود(فراغ دل،۱۳۸۸، ۱۳۸).
۲-۲-۱۴- بشکردی تا بشاگردی
در زبان کردی لفظ کلمه بش کردی یا صدای کردها (کردستان) معروف است به استناد گفتار مردم بشاکرد که همینطور سینه به سینه و کم کم نام بشاکردی محذوف، و بعدا کلمه بشاکردی روی کار آمده است مردم عادی هنوز بشکرد تلفظ می کنند.
هنوز شعری در خصوص، این کوچیان جنگجو با صدای دلنشین خود معروف به کردی (شعر) در مواقع عندالزوم بیان می کنند.
ای بشکــــردی بشاکـــــردی چــرا حلواها را نمک کردی
با توجه به تقسیمات کشوری در جمهوری اسلامی، امروز مرکز اصلی کوچیان درز سه شهرستان محسوب می شود ۱- شهرستان جیرفت ۲- شهرستان کهنوج در شمال شرقی ۳- شهرستان میناب شمال غربی ۴- شهرستان جاسک که این شهرستانها، بخشهای مهمی از منطقه کوچیان دیروز و بشاگردیان امروز را در بر دارد حائز اهمیت می باشد قسمتی از بشاگرد در جنوب شرقی و جنوب، در خاک بلوچستان محسوب می شود شهرستان کهنوج بیشتر از سایر شهرستانهای مذکور، کوچیان و بشاگردیان را در دل خود، جای داده است. لذا منطقه کهنوج همان منطقه است که محقق مینورسکی و بدنبال وی نویسنده و محقق دیگری بنام بوث ورث آن را از مرکز اصلی استقرار کوچان دانسته اند. مرکز کوفجان کمابیش مطابق با سلسله کوههایی است که حوزه داخلی هلیل رود و جازموریان و رود بمپور را از دریا جدا می کنند. ارتفاع این کوهها به هفت هزار پا می رسد و مرکز اصلی استقرار کوچان بوده است. با توجه به توضیحات منابع تاریخی می دانیم که کوچان در زمانی که خود به اوج قدرت رسیده بودند و به مناطق دوردستی همچون بیابانهای ری و قم از یک سو، و دشت لوت و سیستان از سوی دیگر رسیده اند برای اینکه خوانندگان محل گسترش جغرافیای عملیات کوچان را بهتر بدانند در طول مسیر این کتاب از عملیات و دزدی به صورت پیاده مورد بررسی قرار می گیرد و گوشه هایی از حوزه عملیات دزدی و راهزنی به همسایگان توجه کنید جنگ و جدالهای آنان تا قرن پنجم هجری بین سلسله های کوچک محلی و منطقه ای بر سر کنترل راه های تجاری و گسترش قلمرو حکومتی ایشان در می گرفت باعث تضعیف این حکومتها، و تقویت قبایل و گروه های کوچکتری می شد که از راه دستبرد و راهزنی، همسایگان خود زندگی می کردند با آغاز سده سوم هجری دایره اقتدار آنها در تمامی منطقه گسترش زیادی بروز رسانید و شهرهای بم و نرماشبر و خبیض (شهداد) تحت کنترل آنان قرار گرفت همانطوری که نوشته شده است فقط با روی کار آمدن یعقوب لیث صفاری، با زور شمشیر توانست بر آنان فائق آید. ولی پس از پایان دوره زندگی یعقوب لیث، کوچیان مجددا به تاخت و تاز در منطقه پرداختند در دوران سلجوقیان و غزان، میبینیم که باز دزدی و غارتگری و چپاول را آغاز کرده اند و البته … عملیات غارتگری آنها منحصرا به شمال جیرفت و جنوب کرمان محدود نمی شد چرا که مقدسی می نویسد«کاج محل کوچیان است قفص ها در اینجا گرد می آیند و برای راهزنی کنکاش می کنند کاج دیهی بر تپه بوده و اکنون ویران شده است مردمش گمان دارم از ترس قفص ها پراکنده شده اند نیز، آب شتران ترسگاهی است زیرا جایگاه کوچان است، من کاروانسرائی به از آن ندیدم، ولی ترسگاه و جایگاه کوچ هاست در متل ها آمده است که کوچ همیشه در آب شتران است، اگر هم رفته باشند، بازمی گردند رهگذران در آنجا همیشه در بیم اند و بالاخره کاروانسرائی با سکنه است، دو فرسنگ پیش از آن چشمه ای نزدیک را چند گنبد خالی از آدمی است و به فاصله یک صدارس در سمت راست این منزل، نخلستان و کشتزاری است که دریابی در آن نیست و جایگاه قفس هاست». خواجه نظام الملک در سیاست نامه خود کوچان و برخورد با سلطان محمود غزنوی با آنان نقل می کند که تائید کننده گسترش حوزه عملیات راهزنی – دزدی – و غارتگری این قوم تا منطقه دورتری همچون راه ها بین اصفهان و قم و شهر ری است (تهران امروزی) به اسناد این قصیده، پیک سلطان محمود با بکار بردن نیرنگ موفق می شود کوچان را با سیبهای سم آلود به قتل برسانند و اموال مسروقه بازرگانان را از آنان بازستاند. تمامی نویسندگان، قریب به اتفاق، بر بی رحمی و سنگدلی کوچان نظر موافق دارند سلطان محمود غزنوی ۳۸۷ – ۴۲۱ پس از دستگیرنمودن خلف بن احمد صفاری، فرمانروای سیستان ۳۹۳. امیری را برای سرکوبی کوچها که نسبت به فرستاده جسارت کرده بودند مامور کرد هنگام قشون، سلطان محمود، امیر را به خلوت خواست و اظهار داشت که از منطقه کوهستانی نمی توان وارد بلوچستان شد، زیرا میان راه کرمان و بلوچستان تنگه ای وجود دارد «بونک و کروچ» که دلیل تسلط کو چها، بر آن تنگه و موضع گیری دقیق آنان، شکست ما قطعی است. از این رو باید به حیله متوسل شد و یک شیشه زهر به امیر داد و گفت هنگامی که به اصفهان رسیدید ده خروار سیب ممتاز اصفهانی بخرید و آنها را به زهر آلوده نمائید و برده شتر، بار کنید و شتران را در میان شتران بازرگانان، که همراه شما خواهد بود تعبیه نمائید. امیر پیش از ورود به تنگه شتران، حامل بار سیب زهر آلود را همراه عده ای سرباز جلوتر فرستاد. کوچها سربازان را گرفتند و سیبها را خوردند و فردای آن روز، قوای سلطان محمود از روی جنازه کوچیان مسموم عبور کردند.«دو طایفه کوچ و بلوچ در بلوچستان و مکران، طایفه کوچ یا قفص در نواحی جیرفت و جبالبارز ساکن بودند و راه تجارتی هرموز به جیرفت در معرض دستبرد آنان قرار داشت. قوم کوفچ گروه قفص در گرمسیر جیرفت تالب دریا فرو گرفته (دریای مغستان یا خلیج فارس و دریای عمان) بودند و حدود فارس و اطراف خراسان می رفتند و از دزدی و قطع طریق مال بولایت خویش می آورند». ناصر خسرو قبادیانی که در حدود ۱۰۰۰ هزار سال پیش ۴۴۴ – ۴۳۷ ه.ق در طی یک سفر هفت ساله و پیمودن دوهزار و دویست و بیست فرسنگ راه، به کشورهای ترکیه – سوریه- فلسطین- مصر- عربستان، عاقبت از طریق بصره- آبادان- بندر مهرویان درجان و اصفهان عازم مرو سرزمین خود بود، پس از اینکه وارد پائین اصفهان گردیده در مورد قوم کوچ نوشته ای دارد که با هم میبینیم«و از آنجا به راه صحرا و کوه سکیان به قصبه نائین آمدیم و از سپاهان «اصفهان» تا آنجا سی فرسنگ بود و از نائین چهل و سه فرسنگ برفتیم به دیه (ده) گرمه از ناحیه بیابان که این ناحیه کوفجان داشته بودند و در قدیم ها و در این تاریخ که ما رسیدیم امیر گیلکی این ناحیه از ایشان ستده بود از آن خود به دیهی که حصارکی دارد و آن را پیاده گویند بنشانده، و آن ولایت را ظبط می کند و راه ها ایمن دارد. و اگر کوفجان به راه زدن روند سرهنگان امیر گیلکی به راه ایشان می فرستد و ایشان را بگیرند و مال بستاند و بکشند و از محافظت آن بزرگ، این راه ایمن بود و خلق آسوده، خدای تبارک و تعالی همه پادشاهان عادل را حافظ و ناصر و معین باد و بروانهای گذشتگان رحمت». در صفحات قبل نوشتیم که حتی شهر ری (تهران کنونی) از حملات کوفج در امان نبوده است(فراغ دل ، ۱۳۸۸،۱۳۹).
۲-۲-۱۵- پوست پلنگ درفش قوم کوچ
حکیم ابوالقاسم فردوسی درباره پرچم کوچ شعر حماسی سروده است.
سپاهی زگــردان کـــوچ و بلـــوچ سگالیــــده چنــــگ ماننــد قــوچ
که کسی در جهان ماننـد ایشان ندید بــــرهنه یـــک انـگشت ایشان ندید
درفشی بـــرآورد پیکــــر پلنـــگ همــــی از درفشش ببــــارید جنگ
با توجه به گواه تاریخ نقش پرچم کوچ پوست پلنگ بوده است و بیشتر محققین بر این باورند که این جانور وحشی در منطقه آنان بوفور زیست می کرده؛ کاملا درست است این نکته باید یادآوری شود با توجه به اینکه مولف خود تجربه ای در مورد حیوانات (حیات وحشی) ایران کسب کرده است و می توان به جرات گفت: که این حیوان، سرتاسر ارتفاعات کوهستانی و جنگلی ایران موجود است مناطق بشاگرد با وجود طعمه،از کل و بز و قوچ و میش کوهی، زیستگاه خوبی برای ادامه بقای این حیوان درنده میباشد. محققی در این باره مینویسد «به احتمال زیاد درست ترین نظریه در مورد سرزمینهای اصلی کوچان و بلوچان است. حتی اگر توجه داشته باشیم که پلنگ، که وجود نقش آن در روی پرچم کوچان و بلوچان نشانی از حضور این جانور در مناطق کوچ نشین و بلوچ نشین بوده و بنابراین به سرعت مناطق ساحلی دریای خزر را در نظر خواننده مجسم می کند.
جانور ویژه مازندران و گیلان نیست بلکه این جانور درنده (پلنگ) در شرق منطقه آبخوران در مشرق دشت لوت نیز حضور داشته و حتی به خاطر زیاد بودن آن در این منطقه، یکی از کوههای آن کوه پلنگان خوانده میشده است. در هر حال کوچ در هنگام جنگ همانطور که فردوسی در شاهنامه آورده است پرچم و علم آن از پوست پلنگ بوده به علمداری جنگجو می سپردند و پیشاپیش گردان و جنگجویان آنها که همگی بحالت پیاده نظام بودند منتظر قتال و داد مردانگی با دشمن بودند.
۲-۲-۱۶- اخلاق قوم کوچ
اخلاق بسیار حسنه ای دارد. انسانهایی ساده، ساده لوح، ساده زندگی می کنند و ساده پوش هستند. می جوشند خصوصا در مورد مذهب شیعه تعصب می ورزند در قدیم خیانت نمی کردند و نمی خواستند کسی به آنها خیانت کند و با احساس خیانت، شخصی خائن را مجازات می کردند از راه رفتن خسته نمی شوند در زمان های گذشته غارتگری را با پای پیاده انجام میدادند بطور مثال در سال ۱۳۴۷ ه.ش شخصی را از اصفهان تحت عنوان گروگان گیری، بطور پیاده آورده، و در منطقه ای بن گروی بشاگرد رها کرده بودند که بدهکاری فرزندش را بپردازد تا آزاد شود این پیاده روی، چیزی حدودیک ماهه پیاده روی، تا به بشاگرد رسیده بودند.
۲-۲-۱۷- غارت،کِشتار یا تجارت
شعار اصلی بشاگردیان(کوچیان)در دوران گذشته، یا غارت یا کشتار یا تجارت سرلوحه کار خود را قرار داده بودند یعنی اینکه باید سه کار اصلی در زندگی مرور گردد تا از گرسنگی در امان بمانند، یکی اینکه کِشتار که همان کشاورزی باشد و این روش باید انتخاب نمود، یا تجارت و دنبال کسب و کار و خرید و فروش و…رفت و سومین مرحله از شعار، آنان که هنوز در سینه مردم مانده و بازگو می کنند غارت است مثلا معروف است یک پیرزن گوژپشت بشاگردی که پسرش، آماده بود که در معیت عده ای به غارت شهرهای مجاور بشاگرد بپردازند به پسرش سفارش کرد که فرزندم هر وقت به شهر جرون رفتید گاو سرخی برایم بیاور که حاصل بیشتری دارد یعنی اینکه پسرم اگر به جرون یعنی به شهر میناب، شمیل تا بندر عباس رفتید و آن مناطق را تحت نهب و غارت قرار دادید من از شما گاو سرخی می خواهم که شیر و روغن بیشتری نسبت به گاوهایی با رنگهای دیگر دارد برایم بیاورد. در مورد غارتگری کوچیان در قرن معاصر(۱۳۱۹ ش) در دولت پهلوی اول یادآور میگردد که سالارهای ساکن، در مارز بشاگرد شاخه هائی از قوم کوچ بوده که جزء غارتگری همسایه هایی خود کاری دیگر نداشته اند این حملات به همسایه بلوچستان خود بوده که فقط علیخان شیرانی حاکم آنجا توانسته، جلوی حملات سالارها را بگیرد که صاحب کتاب سازمان سیاسی حکومت محلی بنت در ایسن خصوص می نویسد:«در خطر حمله طایفه سالارهای بشاگرد و در کتیچ، کمتر کسی است که از این حملات و خسارات وارده، خاطره ای را به شهادت خود، و یا به نقل قول از دیگران بیاد ندارد زیرا سالارها طایفه ای بس جنگ آور و در عین حال بسیار فقیر بودند و طبیعت خشن و تنگ چشم منطقه شان چشم آنان را به همسایه ها دوخته بودند چون علیخان پس از بدست گرفتن حکومت کتیچ با قدرت و تدبیر جلوی سالارها را گرفت و یکی دو سال به سختی در برابرشان ایستاد».
همین محقق و نویسنده درباره غارتگری و در عین حال پیاده دزدی سالارها می نویسد«بشاگرد از فقیرترین مناطق بلوچستان(قسمتی از بشاگرد در استان ساحلی است)(استان هرمزگان) و سالارها یکی از شجاع ترین و سر سخت ترین طوایف منطقه می باشند غارت از اساسی ترین درآمد سالارها بوده است اینان به هر حال جا که می توانستند می تاختند، از کرمان و میناب تا کتیچ و فنوج و لارشار و سایر مناطق مکران و جالب اینکه در بسیاری از حملاتشان پیاده می آمدند و می زدند و می برند اینان در راه رفتن بسیار چالاکند و چون در کوه کسی به پایشان نمی رسید لذا مسیرهای کوهستان را بر می گزیدند تا سواران دشمن نتوانند تعقیبشان کنند».
۲-۲-۱۸- مذهب قوم کوچ
کوچیان باوصف غارتگری که در منطقه سرآمد دهر بودند ولی برخلاف، دین آنها اسلام و مذهب آنها شیعه جعفری است. نسبت به مذهب خود درحد افراط تعصب دارند. از همان زمان های گذشته تاکنون، خودشان معتقد هستند که از ۳۱۳ نفر از کابینه و یاران حضرت مهدی هدایتگر جهانی، تعداد چند نفر از اهل کوچ یا بشاگردی، جزء یاران و تشکیل دهنده دولت آن امام همام هستند. وبه سادات احترام خاصی می گذارند. ببینیم نظر نویسندگان و جهانگردان نسبت به مذهب کوچ چیست ابن حوقل درباره آئین مردم رودبار و قوهستان ابوغانم و مردم قفص و منوجان مذهب تشیع دارند. و در سراسر جزیره خراسان اینان اند که دعوت اهل مغرب (قرمطیان) و اسماعیلیان) را پذیرفته اند و بنا به گفته گروهی که از اخبار آنان آگاهند در بلاد ایشان مالهای انبوه و ذخایر گرانبها فراهم آمده و می گویند که این اموال برای امام زمان (عج) اندوخته است.همانطور که اشاره شد مردم کوچ قدیم یا بشاگرد امروزی نسبت به ائمه هدی علیهم السلام ارادت خاصی دارند و کلمه ای که ابن حوقل نوشته، مشخص نیست منظور چه باشد و شیعه بودن کوچیان را مقدسی تائید کرده است «اکثریت با شافعیان است مگر در جیرفت که حنفی اند».
شمار فقیه رو به کاهش است حدیث گرایان در همه جا رو به چیرگی شمار فقیهان رو به کاهش است حدیث گرایان در همه جا رو به چیرگی هستند به جزء هرموز،پیروان ابوحنیفه در حوزه های دیگر بسیارند و غیر این دو گروه دیده نمی شود، معتزله نیز در سیرجان بسیارند اکثریت در رودبار و قوهستان و بلوچ . منوجان با شیعه است در این مورد لازم به ذکر است که بلوچها در مذهب تشیع بسر نمی بردند فقط بلوچهائی از قبیل طایفه بامری، بارک زائی، عبدالهی و قسمتی از ناروئی ها و خیلی کم از تیره های سایر بلوچها مذهب تشیع اختیار کردند یاقوت جغرافیدان عرب معتقد است «که کوچیان دین درستی ندارد به بزرگداشت حضرت علی (ع) قانعند» نظر رهنی کرمانی در مورد مذهب بشاگردیها و یا کوچان سابق چه بوده است؟ می نویسد «زمانی که آنان در جزیره العرب بودند دین اعراب را نداشتند، ابتدا بت می پرستیدند و سپس به پرستش آتش گرویدند و پس از فتح کرمان در زمان عثمان بن عفان تا به امروز از حاکمی اطاعت نکرده اند و با کسی داد و پیوند نبسته اند و در اماکن کوهستانی آنها نه آتشکده است و نه معبد. یهود، و خانه نصارا، و نه مسجد مسلمانان، و اینها مردمی جنگجو هستند ولی با وجود این به علی ابن ابوطالب ارادت می ورزیدند و این از دیانت نیست و تنها او را بزرگ می دانند»این هم یکی از آن برجسب هائی است که به قوم شیعه مذهب کوچ قدیم یا بشاگردی امروز چسپانیده اند. اما درباره نداشتن مسجد باید اعتراف کرد. خوانندگان گرامی، عنایت فرموده یک قضاوتی در این باره، با ضمیر خود داشته باشید. ببینید مذهب تشیع در میان سایر فرق اسلام چگونه ارزیابی می شود قضیه میردادخدا میرشاهو (میر حاجی اول) حاکم جاسک(از همین کتاب) در بین سالها ۱۰۵۸- ۱۰۴۹ ه.ق که با قوای دولتی، و با سه حاکم جزیره هرموز عامل شاه عباس دوم، مردانه جنگید.
می دانید که میر دادخدا اصالتا اهل دوساری جیرفت، و بعد مارز بشاگرد، و از فامیل قوم کوچ قدیم بوده و با اجرای وصلت با میرهای جاسک، بعدا حکومتی آنجا را قبضه کرد و از نظر مذهب، دورگه مذهبی محسوب می شود، او مذهب تسنن و هم مذهب تشیع داشته است در این دوران جهانگرد و نویسنده معروف بنام ژان باتیست تاورنیه، که بعد از جنگ و جدال میردادخدا با قوای شاه عباس دوم به ایران آمده گوبا واقعه میردادخدا را از اهالی جزیره هرموز، که آنها را در آن دوران، سنی مذهب بوده اند دریافت خبر نموده، و در این خصوص می نویسد «فی مابین دماغه جاسک و دماغه گودال (گواتر) که دو نقطه از جنوبی ترین مملکت ایران هستند. یک مملکت کوهستانی و با تلاقی باشند. از ساحل دریای محیط (دریای عمان) تا ایالت کرمان امتداد یافته است و بیشتر نقاط این مملکت غیر ممکن العبور است. و سه نفر امیر کوچک در آنجا حکومت و سلطنت می کنند.که یکی از آنها مسلمان است (میردادخدا حاکم جاسک) و و دو نفر که خاکشان طرف مشرق واقع شده است بت پرست هستند». یا در جائی دیگر قوم کوچ و بشاگردیها را بت پرست قلمداد کرده است و دیدم که میردادخدا در مرحله اول جنگ کاملا پیروز شد خصوصا اینکه در مرحله دوم میردادخدا در دریا در هنگام سفر به مکه دستگیر و در منطقه کهنوج کوه گنو اسیر، سپس ماهی ملک زن پسرش شبانه به کوه گنو صعود و میردادخدا را آزاد کرد. سپس سومین جنگ شروع شد در این خصوص تاورینه می نویسد«این دفعه هم چون آن امیر دو نفر امرای بت پرست هم جوار خود کمک خواسته بود و آنها نیز عده ای از جنگجویان به مدد او آمده بودند. باز قشون پادشاه ایران مغلوب شد» منظور از این امیر بت پرست که در شرق حکومتی میرحاجی اول حاکم جاسک بوده، منطقه بشاگرد جنوبی و غربی و بشاگرد شمالی منطقه کوهستانی مارز و رودبار بوده است چون همانطور که توضیح دادیم میرحاجی اول اصالتا مارزی و اهل دوساری جیرفت است و در این جنگ،از این دو امبر شیعه کمک گرفت، موفقیت چشمگیری بدست آورد کوچیان جنگجو، به همراه بلوچان دلاور، شکست پی در پی و فاحشی به قوای دولت صفوی وارد کرده اند.
علت بت پرستی آنان که تاورنیه توضیح داده است وجود حسینیه و تکایا و نوحه خوانی و عزاداری، برای سرور شهیدان و سایر ائمه هدی علیهم السلام که در بین بشاگردیان مرسوم، و در میان سایر فرق اسلامی، در آن دوران از تاریخ چیز عجیبی به شمار می آمده، می باشد البته همین حالا این گونه مراسمات از نظر سنی ها مردود است. گویا که یاقوت جغرافیادان عرب نوشته است «که قفسها (بشاگردیان) دین درستی ندادند و تنها به بزرگداشت حضرت علی(ع) قانعند».در این مورد سند زیاد است ولی چون اکثر مردم و خوانندگان این کتاب به منابع دسترسی ندارند لذا یک مدرک زنده ارائه می شود ملاحظه بفرمائید وقتی حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی در مسجد پیغمبر، در شهر اسلام آباد در مواجه با آن شیخ مسجد که اظهار داشت مذهب تشیع معنی ندارد و به این دانشمند هتک حرمت کرد حضرت آیت الله هاشمی بسرعت مسجد را به عنوان اعتراض ترک نمود همه رسانه های دسته جمعی اعم از رادیو و تلویزیون و سایر روزنامه ها این موضوع را بازگو کردند نوشته یاقوت و امثال او هم مانند این قضیه اخیر می باشد شما می دانید که خواستگاه تشیع، در زمان حیات پیغمبر اسلام و بعدا، بعد از رحلت نبی اکرم و شروع مظلومیت علی ابن ابی طالب (ع) و از آغاز ماجرای ثقیفه بنی ساعده شروع گردید.حالا هم می بینیم که با شدتی هرچه تمامتر شیعه و تشیع را مورد تاخت و تاز قرار می دهند رشیدرضا متوفای ۱۳۵۰ صاحب تفسیرالمنار در کتاب الشیعه و السنه می گوید.شیعه بنام خلیفه چهارم،علی(ع) از آغاز، نسبت به ایجاد تفرقه دینی و سیاسی امت محمدی شده است و باز یکی از این نویسندگان، بنام احمد امین مصری در کتاب فجر ایلام ضمن تائید تشیع از ایرانیان (مجوس) و دین مزدکی،اصل انشعاب آن در عصر خلافت عثمان و توسط بن سباء (یهودی که مسئله وصایت را مطرح کرده) می داند.
باز در جای دیگر می گویدتشیع پناهگاهی بود و هر دسته ای که میخواستند تبلیغات مذهبی نیاکان خود را (یهودی، مسیحی، زرتشتی) در دین اسلام وارد کنند دوستی اهل بیت(ع) را پرده و چتر خود قرار می دادند.صاحب کتاب تاریخ السلام السیاسی یعنی حسن ابراهیم حسن، پس از بررسی اوضاع سیاسی عصر عثمان همین مطلب را بیان می کند و می نویسد که ابوذر پارسا و با تقوی و از ائمه حدیث، تحت تاثیر تبلیغات و عقاید او که با سیاست عثمان و معاویه مخالفت می کرد، قرار گرفت خوانندگان گرامی می دانید که ابوذر از طرف خلیفه عثمان، به لبنان تبعید شد و پایه شیعه را طرح ریزی کرد و شیعیان کنونی لبنان از برکت این صحابی رسول الله(ص) و علی ابن ابیطالب(ع) که عرض اندام کرده اند می باشد احسان الهی ظهیر نویسنده کتاب الشیعه و اهل بیت، الشیعه السنه و بیش از سی کتاب علیه شیعه اخیرا با تیتراژ بالا چاپ کرده است و بدین ترتیب تهمت را به شیعه و عقاید شیعه را داشته و شیعه را ولیدالیهود و ربیب المجوس می دانند و متاسفانه فتاوای اخیر برخی از مفتیان و هابیت، شیعه۹ و پیرامون مذهب جعفری را راضفی و مرتد و مشرک خوانده و حتی ریشه ی آن را حرام میشمارند یا در قرن هفتم ه.ق مارکوپولو، اسماعیلیان که شیعه بوده اند بدعت گزار اسلام دانسته است «الموت محل معرفی است که زمان پیر کوهستان (حسن صباح) و تابعین او که بدعت گزاران اسلامند در آنجا زندگی می کردند» در هر حال قرنهای گذشته کوچیان مانند بلوچان سنی مذهب، مسجد در حد بسیار نداشتند بیشتر در مناطق سنی مذهب، در هر روستا در کنار آن مسجد احداث شده است که این احداث، از جاها و کشورهای دیگر ممالک اسلامی کمک شده بود ولی در مملکت و سرزمین شیعه نشین،کوچ، مساجد در هر یک از روستاها نبوده است فقط در یکی از روستاهای نسبتا با جمعیتی قابل توجه مسجد احداث شده بوداین قضیه از دوران ابتدای شیعه بودن کوچیان ادامه داشته اند و تا قبل از روی کار آمدن دولت جمهوری اسلامی از داشتن مسجد محروم بوده اند.و داشتن حسینیه و تکایا برای عزاداری حضرت سیدالشهدا، از مساجد در این سرزمین بیشتر بوده است در مورد نظرات رهنی کرمانی و در پاسخ به این نظرات گفت های باستان شناس کشورمان دکتر سید منصور سید سجادی را ببینیم«بررسیهای انجام شده در سالهای اخیر در بخشی از سرزمینهای تحت کنترل کوچیان یعنی از شمال جیرفت تا بخش رودبار میش پدام (اسلام آبادی امروزی) و کهنوج، در حاشیه هلیل رود، به نوعی بخشی از نظرات رهنی را تائید می کنند. این بررسیها نشان داده است که حداقل از زمان پارتها تا دوره ایلخانی، غیر برخی از مراکز بزرگ استقرار شهری، چون شهر دقیانوس (کامادی یا قمادین مارکوپولو) در کنار جیرفت، گلاشکرد فعلی، یا قلعه خرگ (فرق) در رودبار و نزدیکی میش پدام ، در سایر نقاط هیچ اثری که نشان دهنده وجود آثار معبد یا پرستشگاهی باشد وجود ندارد» از سوی دیگر نظر رهنی کرمانی را درباره پیدا شد گاه به گاه بتها در سرزمین های تحت کنترل کوچان تائید می کند. در کاوشهای باستان شناسی، منطقه شهداد خبیص که بخش شمالی منطه تحت نفوذ کوچان بوده، از کاوشها حدود ۴۰۰ گور مربوط به دوران آغاز تاریخی،۲۲ مجسمه گل به ابعاد تقریبا طبیعی و تعداد دیگری مجسمه به اشکال کوچکتر پیداشده است و در کاوشهای، تپه یحیی در منطقه دولت آباد صوغان نیز تعدادی، مجسمه دیگر با ابعاد کوچکتر پیدا شده است با توجه به امعان نظر، ما به بررسی درموردآن پرداختیم ، چرا که این جنگجویان بی توقع در همه ادوار در صحنه ای تاریخی حضور مستمر داشته اند ناگفته نماند که در بروز جمهوری اسلامی خصوصا در شهر میناب حضوری فعال تصرف و خلع سلاح شهربانی و دستگیری سرگرد عصفری رئیس شهربانی توسط یکی از ایالات کوچ بنام حیدر حسین خان حیدری، و برادرش مرحوم فتح علی حیدری، بی تاثیر نبوده است(فراغ دل، ۱۳۸۸،۱۴۹-۱۴۳).
۲-۲-۱۹- ترانه وموسیقی قوم کوچ
آوازها، آهنگها، و هنرهای صوتی و چنگی عامیانه در بین مردم کوچ نمودار از هنر و فرهنگ ملی این سرزمین است ساده و بی تکلف سرودن این ترانه ها و آوازها و آهنگها، برای بیان احساسات و برانگیختن عواطف، بی نهایت متناسب هستند. موسیقی قوم کوچ همانند موسیقی بلوچی اهمیتی به سزا دارد با قلمروئی وسیع می توان آن را جزء گنجینه های ادبی کشور به حساب آورد شعرها و سرودهای کوچی جان و روح انسان را سخت متاثر می کند خصوصا در میان مردم جیرفت و رودبار، بیشتر از جاهای دیگر از سرزمین کوچ با صدا و آهنگ و نای بی نهایت خاص و دلنشین مستمعین را مسحور خود می کند از لابه لای الفاظ و مفاهیم موسیقی قوم کوچ، معمولا به مراسم خاصی تعلق دارد، که شامل آئینهای کیشی و مذهبی، جشنها، اعیاد می باشند. عمده ترین آوازها در مورد مذهب در مصیبت جانکاه ائمه هدی(ع) در قالب نوحه، چاوشی، پاعلمی، شبیه خوانی، منبر خوانی، ذکر، مصیبت خوانی، قرآن و … می باشد و در مورد جنگها که از موسیقی و ترانه استفاده می کرده اند مواقع حملات در مقابل دشمن به اجرا در می آورده اند مشهورترین موسیقی به ترتیب قیچک یا سرود،نی شش بند، کردی، دیهو، و موتی هستند. موسیقی کوچ بیشتر در مراسم عروسی ها، شب نشینی ها استفاده می شود. معمولا با استفاده،از قیچک یا سرود، و نی شش بند، همراه با آواز است. بدین ترتیب که شخص خوش آواز به مناسبتهای مختلف شروع به آوازخوانی کرده، و شخص دیگری اقدام به نواختن سرود یا نی شش بند می کند. یکی از این آهنگها موسوم به کردی در بین قوم کوچ معروف است، دیهو آوازی است که بیشتر در جیرفت و رودبار زمین معروف بود و آهنگی شبیه آهنگ کردهای غرب کشور است آهنگ موتی، در مراسم فاتحه خوانی اموات، بیشتر زنها می خوانند با ظهور جمهوری اسلامی و روآوردن مردم علی الخصوص طبقه و قشر جوان، به تلویزیون، کامپیوتر، ماهواره، بطور کلی موسیقی سنتی، و آواز منحصر به خود در بوته فراموشی سپرده شده و آن را تحویل تاریخ داده اند(فراغ دل ، ۱۳۸۸ ،۱۵۴-۱۴۹).
۲-۲-۲۰- کوچ در زمان خلافت علی ابن ابیطالب(ع)
این بشاگردیها و رودباریها و جیرفتیها دلاور و جنگجویان غارتگر، در زمان حکومت مولاالموحدین، ابوالائمه، علی ابن ابیطالب(ع) هم دست از غارتگری و دزدی بر نداشته اند بنا به گواه تاریخ در همان زمان (سده اول اسلامی) بیابانهای جنوبی، دشت لوت ناامن بود و چون رفت و آمد زیاد بین کرمان و خراسان از طریق شهداد و کرمان سیستان از راه فهرج برقرار شده بود لاجرم کوه نشینان، یعنی کوچیان،جهت دستیابی، به قوت لایموت، و سایر مایحتاج خود، جهت راهزنی و غارت، به بیابان افتاده و قوافل را تاراج می کردند چنانکه در زمان خلافت حضرت علی ابن ابیطالب(ع) قافله عبدالرحمن که به سوی سیستان می رفت گرفتار کوچیان گردید، و مایملک خود را از دست داده، ولی یکی از این جوانان برومند اسلام، بنام مهلب که جوانی بیست ساله بود. از قافله می آمد، از جریان خبر یافت، و با حیله و نیرنگ و تدبیر و شاید سیاست بازی امروزی، بر کوچیان تاخت، و اموال مسروقه و غارت شده را پس گرفت.
۲-۲-۲۱- سابقه شیعه بودن کوچیان
اکنون وقتی از بشاگردی، این بازمانده جنگجویان و غارتگران کوچ سئوال شود،در مورد سابقه شیعه بودن آنها گوشزد شود، با یک افتخار تمام می گویند از همان ابتدای روی کار آمدن حضرت امیرالمومنین علی (ع) شیعه شده اند و شیعه بودن را در اختیار کرده اند، نباید به گفته آنان خوش بین شد چرا که تاریخ، در قرن چهارم، همزمان با روی کار آمدن دولت شیعی فاطمی در مصر، و همگام با انقلاب و شورش های اسماعیلیان، طرفدار دولت شیعه فاطمی در مصر، شیعه بودن کوچیان، و مردم میناب کنونی، و بندر هرموز آن روزگار، روشنتر صحبت میکند و مینویسد« مردم سیرجان غالبا اهل حدیث و مردم جیرفت اهل رای اند» اما مردم رودبار و قوهستان ابی نمانم (کوهستان رودان و توابع) و مردم قفص (بشاگرد) و منوجان مذهب تشیع را دارد یا اینکه مقدسی درباره مذهب اهالی کرمان می نویسد: اکثریت با شیعیان است مگر در جیرفت که حنفی اند شمار فقیهان رو به کاهش است. حدیث گرایان در همه جا رو به چیرگی هستند به جز هرموز، پیروان ابوحنیفه نیز در حوزه های دیگر بسیارند و در غیر این دو گروه دیده نمی شود ، معتزله نیز در سیرجان بسیارند اکثریت در رودبار و قوهستان و بلوچ و منوجان با شیعیان است .منظور مقدسی هرموز ، است که مردم میناب در آن دوران ، با روی کار آمدن دولت فراگیر صفوی تشیع اختیار کرده اند.ولی قوم کوچ چند قرن جلوتر به مذهب تشیع گرویده اند. یعنی شیعه بودن و گرویدن به این مذهب ، از قرن سوم و چهارم هجری قمری ، آغاز گردیده ، ولی مردمان جلگه میناب و جزایر آن از قرن نهم و دهم هجری با روی کارآمدن شیعه صفویه مشروعیت پیدا نموده اند.واین مذهب ، بشاکردی ها و رودباری ها و منوجانی و قهستانی (کوهستان) ،شرق رودان تاریخی تقریباً هزارساله نسبت به گرویدن به مذهب شیعه دارند که بارها از بشاکردی ها شنیده شده ، که با افتخاری تمام به شیعه بودن خود ، با سابقه طولانی می بالند.ولی گرویدن مردم جلگه میناب به مذهب تشیع ، تاریخی سیصد و چهارصد ساله دارد این پیشروی مذهب ، در مناطق میناب ، تا دهستان کوهستک بیشتر نبوده یعنی فقط روستاهای کرپان ، کنارجو ، دو دو ، کوهستک ، شاه مردی،روتان و کچینه در سلک مذهب شیعه می باشند و بعداز آن مذهب تسنن را دارند(فراغ دل، ۱۳۸۸،۱۵۶-۱۵۵).
۲-۲-۲۲- قوم میرشکار
بومی منطقه جنوب شرقی میناب محسوب می شوند. جایگاه اصلی این قوم مناطقی چون کوهستان تهتان ، چراک، راشک ، سرنی ، سیت ، کرت زنی ، تمبو ، آهوگانی ، پلنگی تلنگ و روستای گرو می باشد. روستای گرو جایگاه اصلی قوم مذکور با جمعیتی نسبتا زیاد می باشد. بعضی از این طریق مواصلت با اعراب ابوسعیدی اباضیه با طنه عمان خون شریک هستند. این اعراب همان هائی هستند که رهبر اصلی آنها بنام سید سلطام امام مسقط بمدت ۹۵ سال بندر عباس، احمدی، میناب، رودان، بیابان و بلوچی را از والی وقت فارس اجاره نمود و حکومت هایی بنام شیخ نبهان و شیخ سیف معاولی را بر میناب گمارد. قوم مذکور افراد رشید، خونگرم، مهربان، جنگجو و دلاور و شادان و بشاش هستند. اکثر قریب به اتفاق تیر انداز و شکارچی می باشند و تابه حال دیده نشده که دزدی و غارتگری و راهزنی را پیشه خود سازند.
قوم میرشکار در چالاکی و شکار و جنگاوری شهره بودند.که ابتدا در دُز آب زاهدان (خیلی سال ها قبل بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ سال ) محل آن ها دُز آب که بر اثر درگیری بین این گروه صورت می گیرد آن از زاهدان به پاکستان نقل مکان می کنند و در آنجا زمین کشاورزی می خرند و شروع به کشاورزی می کنند.پس از چندسال در آنجا نیز درگیر می شود و مجبور به ترک آنجا نیز می شود و از آنجا به زنگیک بشاگرد نقل مکان می کنند(لازم به ذکر است زبان آن ها در ابتدا بلوچی بوده) بر اثر زندگی در زاهدان و پاکستان و بعد آن ها زبان مُلکی به معنای زبان مادری و وطن را که در چند تا از روستاهای بشاگرد رایج بوده یاد می گیرند و بعد آن ها این گروه چون میرشکار بودند زبانشان به اسم قبیله شان میرشکاری تغییر نام یافت.
در بشاگرد هم به دلیل این که حاضر به دادن خراج به خان منطقه نمی شود مجبور به ترک آنجا می شوند وبه دُز آب می روند و از آنجا گروهی به کلبا واقع در دبی یا امارات می روند و در آنجا با گروهی از اعراب آنجا رفاقت و وصلت می کنند که هنوز گروهی در آنجا هستند و از کلبا دوباره به ایران بر می گردد و در بندرعباس سکونت می کنند .پدر و مادر و پنج تا پسر و دختری به نام روزی که جد بزرگ قبیله میرشکار واقع در روستای گرو سندرک که جمعیتی بالغ بر ۳۰۰۰ نفر دارد می باشد(فراغ دل،۱۳۸۸،۵۷۰).
نقل است از نورمحمد میرشکاری(۱۳۹۴) که از بزرگان این قوم در روستای گرو می باشد که در بندرعباس پنج برادر به شکار می روند و خواهرشان در بیرون از خانه مشغول انجام کارهای خانه بود(البته ان وقت بندرعباس مثل یک روستای ساحلی بود) که چند تا دزد با خیال این که دخترجوان تنهاست به او حمله ور می شوند .پدر دختر که در خانه بود بوسیله تفنگ آن ها را تهدید و دختر نیز دست و پای همه آنان را می بندد و در گوشه ای می اندازد و وقتی برادران از شکار بر می گردند و از سوء قصد و نیت مهاجمان آگاه می شوند و میله های آهنی را داغ نموده و بدن آنان را زخمی و نشانه گذاری می کنند و آن ها را فراری می دهند که پس از این قضیه از ترس حمله مجدد آنان مجبور به ترک بندرعباس و رفتن به کوه زندان می کنند که پس از رفتن آن ها به کوه زندان لشکر پرتغالی حمله می کنند و چند سال مناطق میناب ، تیاب و بیابان ، سرنی و سندرک را غارت می کنند و این کار چند سال متوالی تکرار شد.مردم تصمیم به مقابله و دفاع می گیرند که در مقابل لشکر بایستند و دفاع کنند و دایی این پنج برادر که سالمی نام داشت و ملابود .دخترخان را که مریض بود درمان کرد وبا رفاقتی که با خان داشت ، خان از او می خواهد که خواهر زاده های خود را پیدا کند و تا نیرویی سازمان دهند و در مقابل لشگر پرتغالی مبارزه کنندو پنج برادر از کوه زندان به رودخانه دزی حوالی(نودژ) می روند و برای دفاع به توکوه تهتان و سپس به روستای چراک می آیند و گروه را سازماندهی می کنند و به خان قول می دهند تا دو ماه آینده لشکری محکم سازماندهی می کنند و تمام اقوام خود در بشاگرد ، کُلبا ، زنگیک و امارات جمع می کنند و گروهی چریکی می سازند .البته در ابتدا تصمیم پنج برادر بر این می شود که با خان منطقه که روزی آن ها را از بشاگرد اخراج کرده بود بجنگد .ولی خان با تدبیر و امتیازاتی دل آن ها را بدست می آورد و باهم هم پیمان می شوند که با پرتغالی ها بجنگند.آن ها می گویند که خان باید دختر خود را به عقد یکی از ما در بیاورد که باهم ازدواج کنیم و فامیل شویم.خان که می بیند لشکر پرتغالی ها منطقه او را غارت می کنند مجبور به قبول شرط اعراب و میرشکار می شود و قرار می شود قبل از حمله لشکر به آن ها خبر داده شود تا با آن ها مقابله کنند ولی از قضا لشکر زودتر از موعد مقرر هر سال حمله می کنند و خانه خان را تصرف می کنند.گروه میرشکار خبردار می شود به خانه خان می روندو محمود ، گردن سر دسته لشکر پرتغالی ها را می زند و خان را نجات می دهد و گروه محمود مابقی پرتغالی ها را دستگیر و می کشند و فرار می کنند به طرف کوه ها. و شگرد دیگر آن ها این بود چون لشکر پرتغالی ها زیاد بود آن ها بوسیله طبل به این صورت که طبل ها جلوتر و درمسیر کوهستانی در بالای کوه ها قرار می گرفتند و با نواختن طبل لشکر را راهنمایی می کردند و اکنون کوهی به نام ساتک دُهلی وجود دارد که از آن زمان به خاطرطبل زنان گرفته شده است.دلایل پیروزی علاوه بر مقامت و جنگاوری میرشکاری ها ، منطقه کوهستانی تهتان یا توکوه بوده است که درکنار روستای چراک واقع است که دارای دره های بسیارعمیق و دراز می باشد و اسم چراک از همین زیادی دره هاست که مملو از درختان کنار و کهور است(چون در گویش محلی به دره ، چُرک[۵] گفته می شود و چراک جمع چرک یعنی دره هاست).سرانجام جنگ با پیروزی میرشکاری ها پایان یافت و گندم ، جو و ذرت و افراد و اسحله های ۸تیر و ۱۰ تیر برای اولین بار از لشگر پرتغالی غنیمت گرفته شد.در این درگیری فقط پنج نفر از افراد میرشکار و یک نفر از متحدانشان کشته می شوند که قبر آنان هنوز در توکوه موجود است.بعداز این لشکر متجاوز با هماهنگی لشکر ملی در زمان شاه عباس ازسراسر استان هرمزگان و کشور ایران رانده شدند که به میمنت این نیرو از بندر گامبران به بندرشاه و بعدها به بندرعباس تغییر نام یافت.
بعداز پایان جنگ گروه میرشکارو خان به روستای توکوه یا تهتان که جنگ نیز در کنار این منطقه که فاصله چندانی با منطقه ی باستانی سرنی که زمانی محل استقرار تابستانی شاه کاووس که یکی از پادشاهان منطقه ی هرموز به مرکزیت میناب بوده است ، آمدند و در تو کوه به مشورت پرداختند و قراری که خان گذاشته بود که دخترش را به عقد یکی از افراد میرشکار در بیاورد ، خان موافقت کرد که آن شخص از ازدواج با دختر خان امتناع می ورزد و به خان می گوید ما فقط خواستیم تو را مورد ازمایش قرار دهیم . که چقدر وفادار هستی؟بعدها خان منطقه به پاس تشکر از قوم میرشکار منطقه گرو سندرک را به این قوم واگذار می کند.
شجره نامه قوم میرشکار در روستای گرو سندرک
۱.شیخ سیف ۲.قیس ۳.ندام ۴.آرب ۵. غلام ۶.حسن ۷.لطفی ۸.حسن ۹.پنج برادر ذکرشده به نام های(حسین ، محمود ، محمد ، احمد و لطفی و یک دختر به نام روزی).
۲-۲-۲۳- دهستان ها و آبادی های منطقه سندرک
بخش سندرک دارای ۳ دهستان (بن در، در پهن، سندرک مرکزی)می باشد که به صورت جداگانه و مختصر به معرفی هر دهستان و روستاهای آن می پردازیم.
۲-۲-۲۳-۱- دهستان بن در
این دهستان از شمال و شمال غرب به دهستان توکهور و از شرق به دهستان گوهران( انگهران) از بخش بشاگرد و از جنوب به دهستان سندرک و از غرب به دهستان کریان– میناب محدود می گردد.
ارتفاع متوسط آبادی های این دهستان ۴۱۸ متر، که مرتفع ترین آن ، روستای امام آباد با ارتفاع ۱۰۱۰ متر و پائین ترین آن روستای بی بی گوهر و چرت بونی با ارتفاع ۲۶۰ متر است.
موقعیت طبیعی غالب آبادی های این دهستان تپه ای است.
آب و هوا: