۳-۴-۳-۲-۲- مطابقت نداشتن فعل و فاعل در مرزباننامه
گرگ و میش چون نی با شکر آمیختی (۲/۵۶۰)
۳-۴-۳-۳- غیر جانداران
هرگاه فاعلهایی که به هم عطف میشوند از غیر جانداران باشد، فعل گاهی با فاعل مطابقت دارد و گاهی مطابقت ندارد. بدین گونه:
۳-۴-۳-۳-۱- مطابقت داشتن فعل و فاعل در مرزباننامه
چون کوهی که عرّادهی رعد و نفّاطهی برق و منجنیق صواعق و سنگ باران تگرگ و تیر پرّان بارانش رخنه نکند. (۲/۲۱۸)
مرا الوان شراب و انواع طعام و لذایذِ ادام چندان در خانه هست که چون نقل کنند.
۳-۴-۳-۳-۲- مطابقت نداشتن فعل و فاعل در مرزباننامه
قلم مشتری و عطارد یک زبان نبودی و تیغ خرشید و بهرام در یک غلاف نگنجیدی و آب با خاک دست در گردن موافقت نیاوردی (۷/۳۲۵)
دست و پای قدرت از کار فرو ماند. (۴/۳۵۲)
بغض و حسد ما در دل هیچ حیوانی جای نگیرد. (۵/۴۳۲)
رای ملک و دختر قرار گرفت. (۲/۱۸۵)
ذُبول و فتور بدو راه یابد. (۴/۲۱۸)
۳-۴-۴- واقع شدن عدد و معدود به عنوان نهاد در مرزباننامه
فعل مسند الیه ذی شعور معدود نیز گاهی جمع و گاهی مفرد است. در گذشته، پیش از عهد مغول عدد غالباً مفرد محسوب میشده و فعل و رابطه متعلق به آن مفرد میآمده است. در این شیوه از کارکرد عدد جای معدود بوده است. چون عدد خود صفت است و بدون موصوف و اسم حالت مسند الیهی و یا حالات دیگر اسم را نمیگیرد، مگر آنکه به جای موصوف بنشیند و آن وقت اسم است و عددنیست.
در مرزباننامه هرجا مسندالیه عدد و معدود ذی شعور بوده فعل آن به صورت جمع آمده است.
۳-۴-۴-۱- کاربرد عدد جای معدود در مرزباننامه
هر دو بخوردند و هلاک شدند
هر سه بر سر تنور نشستند. (۳/۲۳۳)
هر دو بر بالین او نشسته، افسانه میگفتند. (۲/۲۸۲)
۳-۴-۴-۲- کاربرد عدد و معدود در مرزباننامه
شنیدم که وقتی سه مرد صعلوک راهزن با یکدیگر شریک شدند. (۸/۱۹۵)
صد و بیست و چهار نقطه نبوت با کمال حال خویش ازین دایره بیروناند. (۷/۳۰۸)
دو همدم موافق و دو یار مشفق که بعد از تمادی عهد فراق به معهد وصال و مشهد
مشاهدهی یکدیگر رسند. (۱/۳۵۵)
هزار خداوند غایت را دیدی که از بالای ترقی به نشیب انحطاط آمدند. (۳/۳۶۹)
هزار صاحب بدایت را دیدی که از حضیض تسفّل بذروهی ارتفاع رفتند. (۴/۳۶۹)
این دو حیوان اگرچه به جنسیت متبایناند (۶/۴۰۶)
۳-۴-۵- عطف کردن افعال در مرزباننامه
در مرزباننامه تعدادی از افعال به هم عطف شدهاند که حدود ۴۴% از آنها با هم مطابقت دارند و فاعل آنها یکی است و از این تعداد ۷۵% با« واو» به هم عطف شدهاند و ۲۵% از آنها علامت عطف ندارند.
۳-۴-۵-۱- مطابقت داشتن فعل و فاعل در مرزباننامه
افعال با هم مطابقت دارند و فاعل آنها یکی است
در پیش رفت و گفت: مرا شبان به نزدیک تو فرستاد و میگوید که امروز از تو به ما هیچ رنجی نرسید. (۳/۷۰)
لیکن تو شور بخت، همه ساله شوره خوردهی ذوق دیگ سودائی که میپختی، نشناختی و ندانستی که آن دیگ را هزار خروار ازین نمک در میباید (۳/۵۱۲)
چندانکه بخشد و بخشاید، ازو منّت نپذیرند. (۲/۴۷۴)
۳-۴-۵-۲- عطف شدن افعال بدون علامت عطف در مرزباننامه
گاهی در مرزباننامه افعالی به هم عطف شدهاند که علامت عطف ندارند.
آن قوم مطالعه میکردند و محصول فذلک فضول ایشان میدیدند، میگفتند که حفرهای بغی و طغیان است که به معاول اکتساب شما کنده آمد. (۳/۵۵۰)
دمامت منظر و لقای منکر او را به فال فرّخ نداشت، بفرمود تا او را از پیش موکب دور کردند. (۷/۵۶۶)
۳-۴-۵-۳- عطف شدن دو فعل با زمان های متفاوت در مرزباننامه
مرا شبان به نزدیک تو فرستاد و میگوید که امروز از تو به ما هیچ رنجی نرسید. (۳/۷۰)
۳-۴-۶- فاعل مقدر در مرزباننامه
در متون گذشته برای فاعلهای غیر شخصی و نامعین فعل جمع آمده است. شفیعی در این مورد چنین مینویسد: «چنانکه امروز هم معمول است، برای فاعل مقدر یا غیر مشخص و نامعین (مردم، طبیعت و جز اینها که ذکرشان در کلام لزومی ندارد) عموماٌ فعل جمع آمده است.» (شفیعی، (بی تا): ۲۳۸)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در مرزباننامه چنین شیوهای به وفور دیده میشود. نمونه ها بدین گونهاند:
[مردم را] نشاید که چنین بضاعتی جز بروز بازار دولت او فروشند و چنین تحفه جز پیش بساط جلال او نهند. (۳/۲۶)
[کارگاه آفرینش] از آن مقام که نام من از دیوان انشاء فطرت در قلم تکلیف گرفتند. (۵/۲۶)
و استطرافی که [مردم روزگار] این نمط را نمودند، باز نمایم. (۲/۳۱)
امروز خاموش میبودم که [افراد با تجربه] گفتهاند با ملوک سخن نا پرسیده مگو و کار ایشان نافرموده مکن. (۹/۴۹)
چه [اهل روزگار] گفتهاند: آنچه به شمشیر نتوان برید، عقدهی خویشی است. (۳/۵۰)
چون [مردم] نقل کنند، تخفیف را بعضی از آن به جای باید گذاشت. (۶/۶۱)
فرمود تا [اهل خانواده یا افراد خدمت گزار] خوانچه خوردنی به تکلف بساختند. (۸/۶۱)
و [اهل روزگار] گفتهاند: سپاس دار باش تا سزاوار نیکی باشی. (۵/۹۸)
بفرمود تا [افراد خدمت گزار] رسنی از ابریشم بتافتند و [افراد خدمت گزار] جرس ها ازو در آویختند و [افراد خدمت گزار] به نزدیک ساحت سرای ببستند. (۱۰/۴۳۵)
ملک گفت: [مردم روزگار] آوردهاند که برزیگری در دامن کوهی با ماری آشنایی داشت. (۸/۱۰۱)
آنکه از دیگران اعراض کند تا [مردم] عیب او نجویند. (۵/۱۸۴)
پس ملک در طلب چنین مردی روزگار دراز متفحّص میبود تا [مردم] نشان دادند که شخص مستجمع این خصایل و متحلّی بدین خصایص از زخارف دنیا اعراض کرده. (۷/۱۸۴)
۳-۴-۷- شیوهی آوردن فعل برای اسم جمع در مرزباننامه
۳-۴-۷-۱- مردم