“
کم شدن فعالیت های جسمی و مصرف زیاد دارو و مراجعات مکررر به پزشکان و هزینه های زیاد و اغلب بدون نتیجه، همگی باعث خستگی عمومی و از کار افتادگی بیمار میگردد و به دنبال این مسایل مشکلات خانوادگی نیز ایجاد میگردد.
تاثیرات روانی درد مزمن تا حد زیادی به عوامل زیر بستگی دارد:
مدت زمانی که درد وجود داشته است
شدت درد
زمانهای تکرار درد
وضعیت روانی فرد
عامل مدت زمان درد بسیار مهم است. دردهای طولانی، مداوم و شدید بر روی روند فکری فرد اثر نموده و تمام ارگانیسم وی را تحت الشعاع قرار میدهند. درد ممکن است مقدمتا در رابطه با عناصر روانشناختی به وجود آید. استمرار درهایی که ریشه ارگانیک دارند، ممکن است نهایتاً به صورت پریشانیهای روحی۱ نمایان گردد که خود را به صورت افسردگی، اضطراب، خشم نشان میدهد .
۱٫ Neurusis
در مطالعه ای که توسط کویک۱،اندرسون۲،اسپنسر۳،هو۴ در سال ۲۰۰۲ انجام شده ۳۷-۷۱% از بیماران دچار افسردگی بوده اند . در مطالعه ای دیگر ریخ و همکاران در سال ۱۹۸۳ انجام دادند، در ۲۵ درصد از افرادی که درد مزمن داشتند افسردگی قابل توجه دیده می شد و در ۶۰ تا ۱۰۰ درصد مبتلایان به درد مزمن علایم افسردگی قابل مشاهده بود. هر چند در تعدادی از بیماران افسردگی ثانویه به درد است ولی بسیاری از ایشان مبتلا به اختلال افسردگی ای هستند که انکار می شود (ریچ و همکاران ،۱۹۸۴) .
یکی از مشکلات شایع اختلال پانیک میباشد که یکی از ناتوان کننده ترین مشکلات به شمار می رود. همچنین در بررسی های متعدد دیگری بین ۳۰-۶۰% مراجعین به درمانگاه های غیر روانپزشکی را دردمندان روانی تشخیص میدهند و حتی تا ۶۴% بیماران بستری در بخشهای داخلی به نحوی از مشکلات روانی در رنج هستند و درصد قابل توجهی از آن ها به بیماری روانی با تظاهرات جسمی مبتلا هستند(پارسا ،۱۳۷۴) .
پس دانستن این مطلب که در کشور ما کدامیک از این مسائل بارزتر است میتواند در یافتن راه حلی در این باب کمک کنننده باشد .
۱٫ Coviec
۲٫ Anderson
۳٫ Spencer
۴٫ Howe
۴-۲)مروری برمطالعات پیشین انجام شده در داخل و خارج از کشور
در تحقیقی که (فرایبرگ۱وهمکاران۲۰۰۵)با هدف بررسی صحت پیشبینی مقیاس تاب آوری برای بزرگسالان RSA بر روی ۴۲زن و۳۸ مبتلا به دردهای مزمن با میانگین سنی ۲۵ انجام دادند.به نتایج زیر رسیدند:۱٫عامل تاب آوری بیشتر بر فشارهای روانی ذهنی تاثیر دارد تا دردهای روانی.۲٫افراد دارای تاب آوری بالا بیشتر به خودشان در برابر ناملایمتیها وفشارهای روانی زندگی کمک میکنند.۳٫تاب آوری میتواند به سازگاری موفقیت امیز با چالشها کمک کند.۴٫تاب آوری باعث تطابق بیشتر و افزایش حفاظت در برابر موقعیتهای فشارزا می شود.
در تحقیقی که ( کارولی و همکاران ۲۰۰۶) برروی ۹۷۵۹ بیمارمبتلا به درد مزمن انجام دادند که ۷۳۵۲ افراد دارای ویژگی تاب آوری و ۲۴۰۷ نفر که تاب آوری داشتند انجام دادند نتایج نشان دادند که بین این دوگروه از افراد ازنظر واکنش به درد و سن، جنس رابطه ی معناداری وجود ندارد و فقط زنهای مسن در هر دو گروه به درد واکنش بیشتری دادند. مقایسه تاب اورها و غیر تاب آورها در مورد مقابله با درد نشان داد که تاب آورها از نظرحفاظت بسیار پایین تر بودند و از نظر سلامت روان ، تداوم کار و وظایف، گفتار درونی مثبت، نادیده گرفتن بسیار بالاتر بودند. درمورد باورها و نگر شها نسبت به درد تاب آورها در کنترل در کنترل درد بسیار قوی تراز غیرتاب آورها بودند اما دراعتقاد به درمان پزشکی، اعتقاد ناتوانی و ترس ناشی از درد ،بسیار پایین تر بودند.در ضمن تفاوتی بین دوگروه از لحاظ دریافت حمایت اجتماعی وجود نداشت اما پاسخ اجتماعی آنان به درد متفاوت بود و غیرتا اورها نسبت به دریافت درمان های جاری بیشتر علاقه داشتند و همچنین آن ها ازنظر پیگیری پزشکی خیلی بیشتر از تاب آورها پیگیری دارند.
۱٫ Freiberg
میر (۱۳۸۷)، در مطالعه ای با هدف تعیین کیفیت زندگی و شیوه های مقابله با استرس در افراد مراقبت کننده مبتلایان به بیماری مالتیپل اسکلروزیس بر روی ۲۰۰ نفر از اعضای خانواده مراقبت کننده از بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس و عضوانجمن MS اهواز با بهره گرفتن از ۳ پرسشنامه بی نام مورد ارزیابی قرار دادند، که از این تعداد ۱۰۸ نفر مرد و ۹۰ نفر وارد مطالعه شدند، تمامی ابعاد سطح کیفیت زندگی خانواده ها در حد متوسط به دست آمد. به طور کلی سطح کیفیت زندگی مردان به ویژه در بعد روانی بالاتر از زنان بود در تمامی ابعاد ارزیابی شده کیفیت زندگی افراد مراقبت کننده ارتباط همبستگی مستقیم و معناداری با سطح تحصیلات ایشان داشت اکثر زنان و مردان به ترتیب از روش های متوسط و خوب برای مقابله با استرس استفاده کرده بودند. نتایج پژوهش نشان داد که کیفیت زندگی بهتر در افراد مراقبت کننده دارای سطح تحصیلات بالاتر و مواردی که از شیوه های مقابلهای مناسب استفاده کرده بودند ضرورت حمایتهای اجتماعی و طراحی برنامه های آموزش به خانواده های مراقبت کننده از مبتلایان به MS خصوصاًً در خانواده های با سطح آگاهی پایین را مشخص میکند .
در تحقیقی که (حسینی، ۱۳۸۸) برروی ۱۰۱مراجعه کننده زن و مرد به انجمن درد ایران که اکثراّ زن و متاهل بودند و تنها ۷/۲۸درصد ازآنها شاغل بودند انجام داد، نتایج پژوهش نشان داد که بین شاغل بودن این زنان باکیفیت زندگیشان رابطه ی معناداری وجود ندارد ولی با شدت درد ارتباط معناداری دارد، مصرف مسکن در میان این بیماران۲/۷۸ بوده و میانگین مدت درد۵۰ ماه بوده است. بین مدت مصرف مسکن و وضعیت تاهل، سطح تحصیلات با کیفیت زندگی رابطه ی معناداری وجود نداشت، ولی بین شدت درد و کیفیت زندگی رابطه ی معناداری وجود داشت.
درتحقیقی که (اقاجانلو,۱۳۸۶ ) برروی ۱۵۰ بیماردیابتی نوع دو مراجعه کننده به مراکزآموزش سینا واقع در شهر تبریز انجام گردید، نتایج نشان دادکه ۶۶/۲۸درصد بیماران دربعد جسمی، ۷/۸۰ درصد در بعد روانی ،۳/۲۱درصد در بعد اجتماعی از کیفیت زندگی مطلوبی برخوردارند و۸۴ درصد از آن ها کیفیت زندگی اختصاصی مطلوبی داشتند. همچنین مشخص شد که عواملی همچون سن، تاهل، میزان درآمد ماهیانه خانواده، وضعیت اشتغال و جنسیت، با کیفیت زندگی بیماران دیابتی رابطه ی معناداری وجود دارد، درحالی که رابطه ی معناداری بین عواملی مانند محل سکونت، سابقه وجود دیابت در خانواده و شکل داروی مصرفی با کیفیت زندگی بیماران دیابتی وجود نداشت.
هاکینگ۱(۱۹۹۵) مطرح کردکه افرادمبتلا به MS به علت ناتوانی و محدودیت های جسمانی خود نمی توانند به سطح بالایی از فعالیت و روابط اجتماعی دست یابند و به همین سبب رضایت کمتری از سطح زندگیشان دارند و ازسلامت روانی کمتری برخوردار هستند و به احتمال بیشتری مستعد افسردگی، اضطراب و سایر اختلالات روان شناختی هستند(به نقل از بتیس و همکاران،۲۰۰۲).
“