« وَلَقد آتَیْنا مُوسی الکِتابَ وَقَفَّینَامِنْ بَعْدِهِ بِالرُسُلِ و آتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ البَیّناتِ و أَیَّدْ نَاهُ بِرُوح القُدُسِ اَفَکُلَّمَا جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لاتَهْوَی أَنفُسُکُمْ استَکْبَرْتُمْ فَفَریقاً کَذَبتُمْ وَ فَریقاً تَقْتُلونَ، همانا به موسی کتاب تورات را دادیم و پس از او پیامبرانی را پشت سر هم فرستادیم و عیسی پس مریم را معجزهای آشکار بخشیدیم و او را با روح القدس تأیید کردیم، پس چرا هرگاه پیامبری چیزی را که خوشایند شما نبود برایتان آورد کبر ورزیدید؛ گروهی را دروغگو خواندید و گروهی را کشتید.» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، البقره/۸۷)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
هجویری با اشاره به این که مخالفت با نفس سبب نجات انسان و موافقت با آن سبب هلاک وی است به این آیه استناد کرده است.
طبرسی در مجمعالبیان ذیل آیه آورده است که :
« در این آیات برخی نعمتهای معنوی که به فرزندان بنی اسراعیل ارزانی شد و آنان ناسپاسی کردند، بیان میشود که « و ما به موسی کتاب آسمانی دادیم و از پی او پیامبرانی پشت سرهم فرستادیم، پیامبری پس از پیامبر دیگر، به بعثت و هدایت آنان فرمان یافتند تا هر کدام راه و رسم آسمانی پیامبر پیش از خود را پیگیرد و همه مردم را به یکتا پرستی و عمل براساس مقررات خدا فراخواند، تمامی پیامبرانی که پس از موسی (ع) تاطلوع مسیح (ع) آمدند، همه و همه پیرو راه و رسم موسی بودند و فرمان داشتند که مردم را به تورات و عمل به مقررات آن فراخوانند.» (طبرسی، ۱۳۷۹: ۳۴۰)
آموزهها و پیامهای آیه فوق براین اساس است که کافران و بیدینانی که لیاقت ندارند رحمت الهی شامل حالشان شود به دلایل مهمی از جمله بیاعتمادی نسبت به رهبران الهی و هواپرستی آنها بوده است. مهمتر اینکه آنها از نفس خود تبعیت میکردند و همچنین اشارهای دارد به قوم بنی اسراعیل و پیامبرانی که یکی پس از دیگری برمیخواستند و ادعای پیامبری میکردند به ویژه یهودیانی که در برابر سخنان حضرت رسول (ص) پاسخ منفی میدادند، در واقع همگی تابع هوای نفس بودند و گرنه دست به چنین اقداماتی نمیزدند.
« وَ مَا أُبَّریُ نَفْسِی إنَّ النَّفْسَ لأمارَهُ بالسُّوءِ ألاَّمَارَحِمَ رَبَّیَ إنَّ رَبَّی غَفُورٌ رَّحیمٌ، من نفس خود را تبرئه نمیکنم، چرا که نفس قطعاً به بدی امر میکند، مگر کسی را که خدا رحم کند؛ زیرا پروردگار من آمرزنده و مهربان است.» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، الیوسف/۵۳)
هجویری ضمن اشاره به سخن یوسف (ع) مبنی بر این که کسی نمیتواند نفس خود را تبرئه کند جز افرادی که مورد لطف خدا بودهاند به این آیه استناد کرده است.
« این آیه در حقیقت دنباله پیامی است که یوسف به وسیله فرستادن سلطان به او پیغام داد و اینکه خداوند، نیرنگ خائنان را هدایت نمیکند و در عین حال من خویش را تبرئه نمیکنم، چرا که نفس سرکش، انسان را به بدی فرمان میدهد، مگر آنچه خدا رحم کند؛ چرا که پروردگارم غفور و رحیم است.» (مکارم شیرازی، ۱۳۸۸: ۵۱۱)
با دقت در آیه فوق متوجه میشویم که پیروی از هوای نفس، انسان را به سقوط میکشاند و به بدترین مخلوق تبدیل میکند و کسی که پیرو هوای نفس شود از مقام و عظمت الهی هراسی نداشته، و اگر همین انسان به خودش بیاید و بداند که با پیش آمدن هر حادثهای ممکن است نابود شود، هیچگاه سرگرم هوای نفس نشده و از یاد خدا و معاد غافل نمیگردند. حق الهی را ادا کرده و به طور کامل سپاسگزار وی میشود و هیچگاه پشت به آئین الهی نمیکنند، زیرا فرجام همگان خواه و ناخواه به سوی خداست پس انسان باید مراقبت اعمال خود باشد که در دنیا چه میکند، و برای گناهان خود که بر اثر پیروی از هوای نفس مرتکب شده به درگاه خالق خویش استغفار کنند، و بدانند که خدا از همهچیز آگاه و بر همه چیز احاطه دارد.
« ومَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَهِ ابراهیمَ إلّا مَنْ سَفهَ نَفْسَهُ و لَقْد اصْطَفَیناهُ فی الدُّنیا و اِنَّهُ فی الاخِرَهِ لَمِنَ الصّالِحینَ، و چه کسی جز آنکه به سبک مغزی گراید ازآیین ابراهیم روی بر میتابد؟ و ما او را در این دنیا برگزیدیم و البته در آخرت از شایستگان خواهد بود.» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، البقره/۱۳۰)
طبرسی در مجمعالبیان ذیل آیه شأن نزول آن را این گونه ذکر کرده :
« شأن نزول آیه این گونه است که : « عبدالله بن سلام از دانشوران بود که به اسلام گرایش یافت و به قرآن ایمان آورد و او برادرزادگانش از قبیل «سلمه» و «مهاجر» را نیز به اسلام فراخواند؛ و ضمن دعوت خود، ویژگیها و نشانههای پیامبر اسلام از تورات را هم برای آنان ترسیم کرد، و در نتیجه دعوت فرد نخست به حق گرائیدند و دومی از روی آوردن به حق و فضیلت سرباز زد و این آیه نازل شد.» (طبرسی، ۱۳۷۹: ۴۸۲)
« راه و رسم توحیدی و عادلانه ابراهیم را جز کسانی که خود را به بیخردی و سبک مغزی میزنند، کسی دیگر رها نمیکند و گروهی دیگر اعتقاد دارند منظور این است که تنها کسانی که خود را نشناخته باشند از آیین توحید گرای ابراهیم (ع) روی برمیتابند و پارهای دیگر میگویند : انسانهایی که به گوهر وجود خویشتن پینبرده و نادان هستند از آیین توحیدی ابراهیم (ع) روی بر میتابند.» (همان : ۴۸۳-۴۸۲)
در آیه فوق به ویژگیهای حضرت ابراهیم (ع) و الگو قراردادن مکتب او به عنوان سرمشق به مؤمنان توصیه شده است، به دلیل اینکه مکتب خود را براساس خداپرستی و توجه به جهان آخرت بنا کرده، لذا از بهترین امتیازهای اخلاقی برخوردار بوده و از برگزیدگان و شایستگان خداست و از مکتب این پیامبر بزرگ به عنوان مکتبی انسان ساز نام برده شده که براساس توحید بنا شده است اما کلمه «سفیه» به کسانی اطلاق میشود که منطق دین و پیروی از دستورات پیشوای خود را نادیده گرفته و به آن عمل نمیکنند و با اطاعت از خواستههای نفس به سقوط و تباهی دچار میشوند.
« هَلْ اَتی عَلَی الإنْسانِ حِینٌ مِنَّ الدُهْرِلَمْ یَکُنْ شیئاً مذکوراً، آیا انسان را آن هنگام از روزگار به یاد آید که چیزی در خور یاد کرد نبود؟ (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، الانسان/۱)
هجویری با اشاره به این که هرجا نامی از انسان برده میشود در کنارش از روح یاد میشود و کسی که تابع هوای نفس نباشد در امتحانهای الهی پیروز است به این آیه استناد کرده است.
« منظور از انسان در بعضی از تفاسیر علماء و دانشمندان هستند که قبل از فرا گرفتن علم قابل ذکر نبودند، اما بعد از رسیدن به نظام علم در میان مردم، در حیات و بعد از موتشان همه جا ذکر آنهاست.» (مکارم شیرازی، ۱۳۸۸ : ۳۳۶)
مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیه آورده است :
« بعضی معتقدند که انسان در آیه اول، به معنی حضرت آدم است و در تفسیر قسمت دوم آیه نظرات دیگری اظهار کردهاند که : انسان به هنگامی که در عالم نطفه و چنین بود، موجود قابل ذکری نبود، ولی بعداً که مراحل تکامل را پیمود به موجودی قابل ذکر تبدیل شد.» (همان : ۳۳۵)
در این آیه آنچه که قابل فهم است این است که : اگر انسان به ابتدای آفرینش خود دقت کند و بداند اصل آفرینش او از چه چیزی بوده و چگونه تکامل پیدا کرده نوعی یادآوری و تلنگر به وی است، تا بداند قبل از اینکه خداوند، عنوان بهترین مخلوقات را به او بدهد لامحاله موجود چندان ارزشمندی نبود، ولی خداوند از سر لطف و مهربانی خود به انسان زیباترین عنوان یعنی « احسن الخالقین» را داد و انسان به لطف خداوند آفریده شده و باید سپاسگزار او باشد و به قدرت خدا در آفرینش خود توجه و دقت کنند تا بتواند بهترین راه را برای خویش را انتخاب کند و هرگز متابع هوای نفس خود نشود.
« وَلَقَدْ خَلَقنَا الإنسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طِینٍ، و به یقین، انسان را از عصارهای از گل آفریدم.» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، المؤمنون/۱۲)
هجویری با اشاره به این که ترکیب انسان نزد محققان دارای سه معنی است: روح، نفس جسد، و هر عینی را از این صفتی بود که به آن قایم است. روح را عقل، نفس را هوی و جسد را حس به این آیه و آیات بعد از آن استناد کرده است.
« قرآن کریم در آیات اول سوره مؤمنون با بیان ویژگیهای مؤمنان، شوق ایمان را در دلها شعلهور ساخت و اینک در این آیه راه تحمیل ایمان را نشان میدهد؛ یعنی به وسیله بیان اسرار آفرینش انسان و مراحل خلقت او، راه ایمان و معرفت را میگشاید.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۲۲۰-۲۱۹)
نگارنده براین عقیده است :
سُلاله در آیه فوق به معنی خلاصه، و عصاره چیزی را گرفتن است و با توجه به این که انسان از مشتی خاک بیارزش آفریده شده، در این آیه و آیات بعد از آن به مراحل آفرینش بشر توسط خداوند اشاره کرده تا به وسیله آن انسان از کبر و غرور دوری گزیند و هدف نهایی خود را عبادت خالص الهی و پیاده کردن اصول توحید در جامعه بدانند.
« ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَهً فی قَرَارٍ مَکِینٍ، پس او را به صورت نطفهای در جایگاهی استوار قرار دادیم.» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، المؤمنون/۱۳)
رضایی اصفهانی در تفسیر قرآن مهر آورده است :
« قرار مکین به معنای قرارگاه امن و امان است، این آیه به موقعیت خاص رحم در بدن اشاره دارد، که یکی از محفوظترین مکآنهای بدن رحم است؛ چرا که از هر طرف تحت حفاظت قرار گرفته است یعنی رحم از طرفی به وسیله ستون فقرات و دندهها و از طرف دیگر توسط استخوان نیرومند لگن و نیز توسط لایههای متعدد شکم پاسداری میشود.»(رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۲۲۰)
نجم رازی در مرصاد العباد آورده است :
« پیامبر اکرم (ص) حدیثی با همین مضامین دارد که : اگر یکی از شما آفریده شود در شکم مادر چهل روز گردآید، سپس به مانند خون بسته شود، بعد گوشت سیاه گردد، پس خداوند فرشته را با چهار کلمه برانگیزد و گوید : روزی او، عملش و اجلش را بنویس و اینکه شقاوت پیشه است یا خوشبخت و سعادتمند و سپس روح را در او میدمد.» (نجمالدین رازی، ۱۳۷۹: ۸۳)
در آیه فوق به قدرت مطلق خداوند در آفرینش انسان اشاره شده تا انسان از طریق ایمان و معرفت به مراحل خلقت خود توجه کرده و خداشناسی بیاموزند وبا غلبه بر هوای نفس بینش درون خود را که مایه آراسته شدن رفتار و کردار انسان میشود به بهترین نحو پرورش دهند.
« ثُمَ خَلَقنا النُطفَهُ عَلَقَهً فَخَلَقْنا العَلَقَهُ مُضْغَهً فَخَلَقْنا المُضْغه عِظاماً فَکَسَوْنا العِظامَ لَحْماً ثُمَ أنشأناهُ خَلَقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللهُ اَحْسَنُ الخَالقینَ، پس او را به صورت نطفهای در جایگاهی استوار قرار دادیم، آنگاه نطفه را به صورت علقه در آوردیم پس آن علقه را به (صورت) مضغه گردانیدیم و آنگاه مضغه را استخوانهایی ساختیم، بعد استخوآنها را با گوشتی پوشانیدیم آنگاه آفرینشی دیگر پدید آوردیم، آفرین باد برخدا که خدا بهترین آفریدگان است.» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، المؤمنون/۱۴)
گوشتها و عضلات همچون لباسی بر اندام انسان حافظ استخوآنها در برابر ضربهها و سرما و گرما هستند و اگر این لباس گوشتی نبود، اسکلت استخوانی انسان بسیار زشت مینمود.» (مکارم شیرازی، ۱۳۸۸ : ۲۱۳)
در آیه فوق به مراحل آفرینش انسان از ابتدای شکل گرفتن اندامها در شکم مادر و شکل گرفتن بدن در مرحله بعد و گوشتی که اندامها را میپوشاند و محافظ استخوانها بوده اشاره شده است. در ادامه به قدرت خالق هستی که گوشت را بر روی استخوان قرار میدهد، و به بنده (انسان) که لباس بر اندامهای بدن خود میپوشاند اشاره کرده تا با پیروی از هوای نفس از مسیر حق منحرف نشود.
حدیث مورد استناد هجویری به شرح زیر بیان میشود.
هجویری با اشاره به این که هرکس نفس خود را نشناسد از انسانیت به دور است به این حدیث استناد کرده است.
« پیامبر (ص) فرمودند : مَنْ عَرفَ نَفَسهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَهُ، هرکس نفس خود را شناخت به تحقیق خدای خود را شناخته است. «زیرک کسی است که بشناسد نفس خود را و خالص گرداند عملهای خود را « مراد به شناختن نفس خود» یا معرفت نفس است و احوال نفس و شناختن آنچه رعایت شده در خلق آن از حکمتها، تا اینکه استدلال کند به آنها بر وجود مبدأ و خالقی از برای او و کمال علم و قدرت او و سائر صفاتی که از احوال نفس پی به آنها توان برد چنانکه حدیث مشهور « مَنْ عَرفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عرفَ رَبَهُ » یعنی هر که شناخت نفس خود را به تحقیق که شناخته پروردگار خود را.» (آقا جمال خوانساری، ۱۳۶۶: ۲۹۷)
انسان از طریق معرفت نفس به شناخت پروردگار پی میبرد کسی که صفات نفس خود را بشناسد نسبت به معرفت حق تعالی هم شناخت پیدا میکند، زیرا مراد از شناخت نفس این بوده که انسان قدر و ارزش خود را بداند، و از آن پا فراتر ننهد چرا که حق تعالی از روی بزرگواری و کرامت به او بصیرت میبخشد تا نور قلب وی به واسطه آن نیرومند شده و از تنگنای چاه ظلمانی تن و نفسانیات نجات پیدا کند و از صفات زشتی مثل حرص، کبر، شهوت، حسد، غضب، بخل، حقد، که همگی از صفات زشت نفس است، دوری گزینند.
۳-۱۲- مجاهدت نفس
هجویری آنجا که پیرامون مجاهدات نفس سخن به میان آورده گفته است که « و در جمله مراهل این قصه را مجاهدت و ریاضت موجود است باتفاق، اما رویت آن اندر آن آفت است، پس آنکه مجاهدت نفس کند، نه مراد عین مجاهدت است؛ که مراد رویت مجاهدت است و معجب ناشدن به افعال خود اندر محل قدس؛ از آنچه مجاهدت فعل بنده بود و مشاهدت داشت حق، تا داشت حق نباشد، فعل بنده قیمت نگیرد، پس مجاهدت دوستان فعل حق باشد اندر ایشان بیاختیار ایشان و آن قهر و گدازش بود و گدازشی بود که جمله نوازش بود و مجاهدت غافلان فعل ایشان باشد اندر ایشان به اختیار ایشان و آن تشویش بود و پراکندگی و دل پراکنده از آفت پراکنده بود.» (هجویری، ۱۳۸۷: ۳۰۸)
« فشار بیش از اندازه وارد کردن به خود در قالب عبادتهای افراطی و ریاضتهای شاق، نه تنها موجب تسریع به نیل در مقصود نمیشود بلکه به مبتلا شدن شخص به فرسودگی و ضعف و بیماریهای جسمی و عصبی و نیز خستگی و افسردگی روحی و بیرغبتی به عبادات و معنویت منجر شده و نهایتاً شخص برای همیشه از رسیدن به مقصود باز میماند، بنابراین رفتارهای افراطی و خارج از رویه نه مفید است و نه لازم.» (طیب، ۱۳۸۷: ۱۲۰-۱۱۹)
نگارنده بر این عقیده است که : موارد فوق خاص فرقههای از صوفیه بوده که بنا به سلیقه خود اعمال عبادی ویژهای را خَلق و به آن عمل میکنند، که در سیره معصومین (ع) سابقه نداشته است. در واقع فرار کردن از آن نوع ریاضتهایی که به آنها خدادادی میگویند، و دل گرم کردن به ریاضتهایی که فرد خودش ابداع کننده آن میباشد، مانع تکامل و نرسیدن فرد به کمال خواهد شد.
هجویری با اشاره به این که مجاهده نفس در همه ادیان و ملل ستوده است به این آیه استناد کرده است.
« و الَّذینَ جاهَدوُا فیِنا لَنَهدیَنَهُمْ سُبُلَّنا وَ إنَّ اللهَ لَمَعَ المُحْسِنینْ، کسانی که در راه ما کوشیدهاند و به یقین راههای خود را بر آنان مینماییم در حقیقت.» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، العنکبوت/۶۹)
رضایی اصفهانی در تفسیر قرآن مهر ذیل آیه آورده است که :
« مقصود از واژههای خدا، مسیرهای مختلفی است که به سوی خدا منتهی میشود، هم چون مسیر دانش، تزکیه نفس، مقاومت در برابر دشمنان و در نهایت انسان را به هدایت نایل میسازد و در این آیه پیروزی و موفقیت را متوقف بر دو شرط اساسی کرده است، تلاش و اخلاص یعنی اگر انسان تنبلی و سستی کند راه به جایی نمیبرد، همان طور که اگر تلاش کند ولی اخلاص در کار نباشد و برای خدا عمل نکند هدایت الهی شامل حال او نمیشود.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۲۶۶)
« جاهَدوا» در آیه فوق به معنی تلاش و کوشش بوده به ویژه کوششی که در راه تحقق آرمآنهای الهی صورت گرفته باشد، مانند جهاد با نفس برای از بین بردن هوسهای افسار گسیخته و حرکت در جادهای که مسیرش به سمت در گاه الهی ادامه پیدا کند تا اگر انسان قصد سفر در این جاده را داشته باشد، با تزکیه درون و تلاش و اخلاص که همان جهاد با نفس است شروع به حرکت کرده و بدون هیچ گونه تنبلی و سستی و با توشهای از ایمان و اخلاص ادامه دهد و بداند اگر این دو غذای روحی و معنوی را نداشته باشد در مسیر راه در معرض هلاکت و نابودی قرار گرفته و کامیاب نمیشود.
« طه ما انزلنا عَلَیْکَ القُرانَ لِتَشْفی، طه، قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتی.» (بحرانی، ۱۳۹۰: ۲ و ۱ طه)
هجویری بااشاره به مجاهدتهای پیامبر از قبیل گرسنگیهای دراز و روزههای وصال و بیداریهای شب به این آیه استناد کرده است.
« کلمه «طه» دو حرف از حروف بریده و مقطعه قرآن است، که سوره طه با آن افتتاح شده وا ین آیات به طوری که از سیاقش برمیآید با نوعی تسلیت از رسول خدا شروع میشود، تا جان شریف خود را در واداشتن مردم به قبول دعوتش به تعب نیندازد، زیرا قرآن نازل نشده برای اینکه آن جناب خود را به زحمت بیندازد، بلکه آن تنزیلی است الهی که مردم را به خدا و آیات او تذکر میدهد تا شاید بیدار شوند و غریزه خشیت آنان هوشیار گردد، آنگاه متذکر شده به وی ایمان بیاورند و تقوی پیشه کنند.» (طباطبایی، ۱۳۸۷: ۱۶۳)
با توجه به این که رسول خدا (ص) از زمان نازل شدن آیات وحی بر خود، ریاضتهای زیادی قرار میداد این آیه خطاب به او نازل شده و در آیه فوق خدا به اهداف نازل شدن قران اشاره کرده، به حضرت رسول (ص) هم سفارش شده تا با مجاهده نفس، خود را دچار زحمت و سختی نکند و بداند همینکه پیام و رسالت الهی را به مردم میرسانند کافیست.
«فَمَنْ یُردُ اللهُ یهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرهُ للإسلامَ وَ مَنْ یُرد انْ یُضَلِهُ یَجعَلْ صَدْرَهُ ضَیقاً حَرَجاً کَأنّما یَصْعَدُ فی السَّماءِ کَذالِکَ یَجعَلُ اللهُ الرِجسَ عَلی الَّذینَ لایؤمنوُنَ، کسی را که خدا بخواهد هدایت نماید دلش را به پذیرش اسلام میگشاید و هر که را بخواهد گمراه کند، دلش را سخت تنگ میگرداند، چنان که گویی به زحمت در آسمان بالا میرود این گونه خدا پلیدی را بر کسانی که ایمان نمیآورند قرار میدهد و راه راست پروردگار همین است.» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، الانعام/۱۲۵)
هجویری با نفی نظر کسانی که میگویند مجاهده فعل انسان است و محال بود که علت نجات وی باشد به این آیه استناد کرده است.
طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیه آورده است که :
« لاجرم کسی که خداوند خواسته باشد هدایتش کند سینهاش را فراخ میکند تا در نتیجه تسلیم اوامر پروردگار خود شود و از عبادات او استنکاف نورزد، پس اسلام نوری است از ناحیه خداوند و مسلمانان یعنی آنان که تسلیم امر پروردگار خود شدهاند بر نوری سوارند که خدا روزیشان کرده است.» ( طباطبایی، ۱۳۸۷: ۴۷۱)
نکات قابل درک در آیه فوق این است : وقتی عدهای خودشان را برای پذیرش معارف الهی مهیا کرده و به مجاهده نفس پردازند، در آنها استعداد پذیرش معارف الهی را یافته و مقدمات راهنمایی آنها را آسان میسازد.
در واقع این گروه از انسانها خودشان تمایل دارند که هدایت شوند، و در مقابل گمراهان و بدکاران که هیچ وقت احساس آمادگی برای پذیرش معارف الهی را ندارند و به مجاهده با نفس نمیپردازند، خدا هم راهنماییشان نکرده چون خودشان میخواستهاند گمراه شوند و دلیل اصلی گمراهی آنها کوته فکری بوده است.