پیشینه پژوهش
مقدمه
در این فصل ابتدا پیشینه و ادبیات تحقیق انجام شده مرتبط با پژوهش حاضر توضیح داده می شود و در ادامه تعاریف و دیدگاه های مختلف نظریه پردازان ارائه می شود و در آخر به تحقیقات انجام شده در این زمینه پرداخته می شود.
پیشینه و ادبیات تحقیق : تاریخچه سلامت روانی با توجه به وجود بیماریهای روانی از زمانی که بشر وجود داشته و مخصوصاً زندگی اجتماعی را شروع کرده همراه بوده است. شروع و آغاز هر نهفتی بخصوص نهضتهای اساسی و علمی به علّت نداشتن منابع گوناگون و چند جانبۀ مسئله، مشکل است.
در حقیقت روان پزشکی را می توان قدیمی ترین و تازه ترین علم به شمار آورد. از اسناد و مدارک موجود چنین استنباط می شود که تا اواخر قرن ۱۸ و همزمان با انقلاب کبیر فرانسه از تاریخچه سلامت روانی اطلاعات کافی در دست نیست و به علت جهل و بیسوادی از بروز بیماریهای روانی، اختلالات رفتاری و بیماریهای روانی را به دخالت ارواح جنّی و شیاطین و قدرتهای ماورای انسانی و نفوذ عوامل طبیعی مانند خورشید ، ماه، رعد و برق در بدن می دانند که باید این بیماری با نیروی ماورا لطبیعه و وساطت افراد مقدس در نزد خدا بهبود یابند، و این شفاعت موقعی اتفاق می افتد که بیمار در خواب باشد.اولین بار بقرط فیلسوف شهر یونانی بود که خرافات را درباره بیماریهای روانی کنار گذاشت و اختلالات رفتاری را به طرف پزشکی کشاند.
در اوایل قرن سیزدهم ارتباط جسم و روان و یکپارچگی واکنش آنها مورد بحث قرار گرفت. اطلاعات گریخته ای وجود دارد که تا قرن چهاردهم مکان هایی برای مواظبت و نگهداری بیماران روانی وجود داشته است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در قرن ۱۷ ارتباط جسم و روان و محل این ارتباط در سلسله اعصاب مورد بحث قرار گرفت و در همین قرن در سال ۱۶۰۲ اولین کتاب پزشکی درباره بیماریهای روانی برنامه «پراکین» توسط یک سوئیسی نوشته شد در اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ نام ۳ نفر در سر لوحه پیشتازان و راهبران درمان اخلاقی و انسانی قرار گرفت که عبارت اند از :
۱ ) فیلیپ پنیل از فرانسه ۲ ) ویلیام تیوک از انگلستان ۳ ) ودن سنز ویکامروی از ایتالیا قرار گرفت در این قرن علوم و تکنولوژی پیشرفت قابل توجهی کرد.
روان سالم = جامعه سالم :
هر انسانی با روان خود زندگی می کند و روان هر انسانی مجموعه ای بسیار وسیع و نا محدودی از اندیشه و رفتار ها می باشد فشارهای روانی تاثیر مخربی بر روان آدمی دارند، که سلامت روان را مختل می سازد و موجب بروز انواع اختلالات بیماریهای روانی می گردد. (فصلنامه بهداشت روانی)
به طور کلی باید گفت وجود یک بیماری روانی به طور عادی بر اقتصادی و جامعه لطمه شدید وارد می کند، درآمد سرانه را کاهش می دهد، از لحاظ روابط انسانی سایر افراد خانواده را در وضع ناراحت و تاسف باری قرار می دهد.
خانواده ها صرف نظر از هزینه های هنگفت و صرف وقت، فشار روانی شدید تری را برای نگهداری بیمار خود تحمل می کند، مراقبت و نگهداری بیماران روانی زندگی خانواده را مختل، نشاط و رفاه فردی را از اعضای خانواده سلب می کند، برای سازمان های درمان، آموزشی، سیاسی، اقتصادی، انتظامی مسئله بزرگ و پیچیده های را ایجاد می کند، در تخریب و ضایع کردن نیروی انسانی، در اقتصاد و اجتماع تاثیر عمیق می گذارد و به پیشرفت کشاورزی صنعتی، آموزش و پرورش لطمه سنگینی می زند (میلانی فر ۱۳۷۶)
نظریه های سلامت روانی :
نظریه فروید : فروید (۱۹۲۰) معتقد بود که شخصیت هر انسانی شامل نهاد – خود – فراخود یا وجدان اطلاعاتی باشد و اضانه ی کند که مشکلات کنونی افراد به دلیل فشار مداوم غرایز انسانی و خواسته های نهاد بروز می کنند و هر فرد بایستی برای زندگی در جامعه ارضای آزاد غرایزش را کنار بگذارد. وی هسته مرکزی بیماران روانی را اضطراب و انسان نا متعارف را به دو گروه روان نشوند و روان پریش تقسیم می نماید و معتقد است که کمتر انسانی متعارف به حساب می آید و هر فردی به نحوی از انحناء نا متعارف می باشد (محبی ۱۳۸۱)
نظریه آلورد آدلر : اکثر روان شناسان معتقدند که آدلر اولین روان کاوی است که به ماهیت اجتماعی تایید نموده است و رفتار انسانی را تا حدودی زاییده نگرش ها و تفکراتش می داند و به اصالت وجودی معتقد است و در مورد انسان دیدگاه کلی نگر دارد به طوری که مازلو در این حیث تحت تاثیر او قرار گرفته است. از دیدگاه آدلر فرد دارای سلامت روانی دارای ویژگیهای به شرح زیر است.
۱ ) توان شهامت و جرات عمل کردن برای تیل به اهداف شخصی در زندگی خود دارد.
۲ ) جذاب و شاداب است ۳ روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد.
۳ ) از مفاهیم و اهداف زندگی خود آگاهی دارد بر (محبی ۱۳۸۱)
نظریه ویلیام گلاسر : گلاسر (۱۹۶۵) متبکر روش (واقعیت درمانی) می باشد و می گوید که فرد با توجه به واقعیت مسئولیت امور درست و نادرست، اقدام به حل مشکلات خودش نماید.
به طور خلاصه انسان سالم از نظر گلاسر دارای ویژگی هایی به شرح زیر است :
واقعیت را انکار نمی کند، در دو رنج رخدادها را با انکار کردن نادیده نمی گیرد، بلکه با آنها به صورت واقع گرایانه روبرو می شود، دارای هویت موفق است، یعنی هم عشق محبت می وزرد و هم عشق و محبت دریافت می کند هم احساس ارزشمندی می کند و هم دیگران احساس ارزشمندی او را تایید می کنند، مسئولیت زندگی و رفتارش را می پذیرد و به شکل مسئولانه رفتار می کند و این امر یعنی پذیرش مسئولیت ، کاملترین نشانه سلامت روانی است.
توجه او به لذات دراز مدت منطقی تر و طبق واقعیت است، بر زمان حال و آینده تاکید دارد نه بر گذشته. تاکید او بر آینده جنبه درون نگری دارد نه خیال یروری.
نظریه کارل راجرز : الگوی راجرز (۱۹۶۳) از شخصیت سالم و سلامت روانی، انسانی بسیار کار آمد و با واکنشی با کار کرد کامل است که از تمام تواناییها و استعدادش بهره می گیرد. و به همین علت وی در رشد درمانی خود بر خلاف فروید مسئولیت عمده تغییر شخصیت را بر عهده مراجع می گذارد و اداراک و تجربه آگاهانه را معیار نهایی انسان سالم می داند (هال ولینزلی ۱۹۷۰)
طبق نظریه راجرز سلامت روانی یک فرایند است نه یک حالت، یک مسیر است نه مقصد، این فرایند مشکل و گاهی نیز دردناک بوده است، و مستلزم آن است که فرد به طور مستمر توانایی و استعدادهایش را رشد و گسترش دهد و بیازماید و به تحقیق خود یا خود شکوفایی که بنیادی ترین و مهمترین انگیزه آدمی است، بپردازد.
از نظر را جرز شخصیت سالم الزاماً خرسند و خوشحال و خندان نمی باشد، زیرا این افراد نقاب و ماسک هستند با خودشان رو راست، و صادق بوده و حالت توافقی ندارند و از بقیه انسانها، عاطفی تر و مهربانتر و انعطاف پذیرتر و بدون پیش داوری هستند و زندگی سرشار از معنا، تکاپو، هیجان شخصی را تجربه می کنند و مایلند به بهای تحمل درد و رنج هم که شده هر کار را در حد اعلای آن انجام دهند. از نظر راجرز کسی که فقط براساس عقل و منطق رفتار نماید ناتوان است، زیرا در هنگام رویارویی با مشکلات بایستی تمام جنبه های وجودی اعم از عوامل آگاه، نا آگاه، عاطفی، او کری مورد توجه و تحلیل قرار بگیرند.
راجرز معتقد است که انسان سالم، آفرینشگر و خلاقیت دارد، زیرا با محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی، هم رنگی و سازش منفعلانه ندارند. تدافعی نیستند و به تمجید و ستایش دیگران و دلخوش نمی باشند.
کلی و هامرودین (۱۹۷۹) طی تحقیقی گسترده روی کارکنان مشاغل مختلف نشان دادند که خشنودی شغلی افراد، علاوه بر افزایش کیفیت کار آنها موجب سلامت روانی و جسمی آنها می شود.
زنان سرپرست خانوار از جمله گروههای آسیبپذیر اجتماعی هستند که با مشکلات و موانع زیادی در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی خویش مواجهند. با لحاظ مشکلات و مسائل شهرنشینی در شهرهای بزرگ و عدم توجه به رفع معضلات خانوارهای زن سرپرست این گروه میتوانند آسیبهای جبران ناپذیری را بر جامعه وارد سازند. بدین لحاظ توجه دقیق به مسایل و مشکلات آنها و ارائه راهکارهای درست و اصولی به منظور حمایت از این قشر از جمله وظایف نهادها و سازمانهای خدمات اجتماعی هر کشور است. امروزه مشکلات این گروه از زنان به حدی است که ضرورتاً نهاد و سازمان حقوقی خاصی باید حمایت و صیانت از آنان را بر عهده بگیرد.
از آنجا که تعداد زنان سرپرست خانوار به جهت افزایش نرخ طلاق، افزایش نرخ جرایم اجتماعی، افزایش تعداد زندانیان، اعتیاد یا مهاجرت سرپرست خانوار روندی صعودی دارد، لازم است تدابیری اتخاذ شود تا مشکلات آنها موجب اخلال در نظم و ثبات اجتماعی و تکمیل زنجیره آسیبهای اجتماعی نگردد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام سیاسی- اجتماعی و فرهنگی مبتنی بر موازین دین مبین اسلام، اصول۱۰،۲۰، ۲۱ و ۲۹ قانون اساسی بر تأمین نیازهای افراد بیسرپرست و زنان سرپرست خانوار به عنوان اقشار آسیبپذیر جامعه تاکید نموده است. قانونگذار نظام اسلامی با توجه به اصل حفظ نهاد خانواده، اصل برقراری عدالت اجتماعی، اصل پیشگیری از مفاسد اجتماعی، اصل رعایت حقوق شهروندی موظف بوده است تا این گروه را زیر چتر حمایتی خود قرار دهد. از جانب دیگر مطابق با آموزههای مذهب تشیع، حاکمان حکومت اسلامی ملزم به بذل توجه ویژه در امور اقتصادی و اجتماعی افرادی هستند که از عهده مخارج خود برنیامده و مشکلات بسیاری را متحمل میشوند. امام صادق (ع) میفرماید: پیغمبر صلی الله علیه وآله فرمودند: من از هر مؤمنی به خود سزاوارترم و اولویت دارم و پس از من این سزاواری را علی (ع) دارد. به حضرت عرض شد: معنی این سخن چیست؟ فرمود: فرمایش پیغمبر اسلام است که هر که بمیرد و از خود بدهی یا بازماندگان بیسرپرست بجا گذارد، بر عهده من است (که دینش را ادا کنم و از بازماندگانش سرپرستی نمایم) و هر که بمیرد و مال از خود بجا گذارد، از آن ورثه است، پس هرگاه هر فردی مالی نداشته باشد، برخود ولایت ندارد و چون مخارج عیال خود را نپردازد، بر آنها حق امر و نهی ندارد و پیامبر اسلام (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و امامان بعد از ایشان ملزم هستند (که مخارج آنها را بپردازند) از این رو ایشان نسبت به خود مردم اولویت دارند و تنها چیزی که موجب شد عموم یهود به دین اسلام رویآوردند همین سخن رسول خدا (ص) بود، زیرا ایشان نسبت به خود و عیالات خود آسوده خاطر شدند. (زیرا دانستند که اگر بیسرپرست باشند و خانواده آنها پس از مرگشان، مخارج و سرپرستی نداشته باشند، نگهداری و کفالت آنها بر عهده رسول خدا (ص) و پس از آن حضرت به عهده جانشین اوست) (اصول کافی، ص۲۶۴) بر این مبنا در دوران غیبت فرزند رسول خدا (ص) نیز این مسئولیت بر عهده مسئولین حکومت اسلامی بوده و توجه ویژه ایشان را میطلبد.
تعریف مفاهیم کلیدی
تعریف خانواده و خانوار
خانواده[۱] در تعریف جامعهشناختی آن شامل دو یا بیش از دو شخص است که با یکدیگر زندگی میکنند و با پیوند خونی، نکاحی یا فرزند خواندگی[۲] به یکدیگر مرتبطاند. بسیاری از صاحبنظران بر این عقیدهاند که کارکرد اصلی خانواده تولید مثل و تربیت فرزندان است و این امر جز از طریـق پیوند نکاحی یا زناشویی مرد و زن امـکانپذیر نیست و آنچه را که خـارج از این مقوله قرار گیرد، خانواده ناکامل میخوانند که بیشتر به مفـهوم خـانوار [۳]نزدیک است تا خانواده به معنای یک واحد زیستی.
مفهوم خانوار در واقع مبتنی بر یک تعریف کلی و عملیاتی از گرد هم آمدن اشخاص با نسبتها و روابط متفاوت در زیر یک سقف واحد است و از اینرو، به ویژه در تعریف آماری، اغلب از اصطلاح خانوار به جای خانواده استفاده میشود. در یک جمله، خانوار از چند نفر تشکیل میشود که با هم در یک اقامتگاه زندگی میکنند، با یکدیگر هم خرج هستند و معمولاً با هم غذا میخورند. به این ترتیب، فردی هم که به تنهایی زندگی میکند، خانوار محسوب میشود (بهنام،۱۳۵۰: ص ۱۳).
مفهوم سرپرست خانوار
منظور از سرپرست خانوار یکی از اعضای خانوار است که در خانوار به این عنوان شناخته میشود. در صورتی که اعضای خانوار قادر به تعیین سرپرست نباشند؛ مسنترین عضو خانوار به عنوان سرپرست خانوار تلقی میشود. در خانوارهای یک نفره، همان شخص، سرپرست خانوار است. (همان). این تعریف در مرکز آمار ایران هم استفاده میشود که موجب کمشماری خانوادههای زن سرپرست شده است.
تعریف زنان سرپرست خانوار
در جوامع مختلف، بسته به الگوهای فرهنگی خاص جامعه، با توجه به نقشهای مختلف زنان در خانواده، تعاریف متفاوتی برای زنان سرپرست خانوار وجود دارد. به همین جهت تعریف واژه زنان سرپرست خانوار تا حدودی دشوار است، زیرا در برخی از خانوادهها علیرغم حضور مرد بزرگسال در خانواده، زنان نانآور خانواده هستند و عملاً خانواده توسط آنان سرپرستی میشود. در مجموع حدود ۷۷ تعریف متفاوت از واژه سرپرست خانوار وجود دارد.
از نظر جامعهشناسان واژه سرپرست خانواده[۴] یک اصطلاح توصیفی است و سرپرست خانواده به کسی اطلاق میشود که قدرت قابل ملاحظهای در مقایسه با سایر اعضای خانواده دارد و معمولاً مسنترین فرد خانواده است و مسئولیتهای اقتصادی خانواده به عهده وی میباشد. این تعریف تا سالهای اخیر در کشورهای اروپای غربی رایج بود (cf. Mc Gowan, 1990).
در تعریف دیگری، زنان سرپرست خانواده، زنانی هستند که بدون حضور منظم یا حمایت یک مرد بزرگسال، سرپرستی خانواده را به عهده دارند(cf. Buvinic, Youssef & Lm, 1978).
بر مبنای تعریف سازمان بهزیستی، زنان سرپرست خانوار زنانی هستند که عهدهدار تأمین معاش مادی و معنوی خود و اعضای خانوار هستند (سازمان بهزیستی، ۸۰-۱۳۷۹).
انواع زنان سرپرست خانوار
در یک دستهبندی، زنان سرپرست خانوار به چند گروه عمده تقسیم میشوند:
گروه اوّل: خانوارهایی که در آن، مرد به طور دائمی حضور ندارد و زنان به دلیل فوت همسر یا طلاق، بیوه شدهاند یا دخترانی که ازدواج نکرده و تنها زندگی میکنند و سرپرستی خانواده را عهدهدار میشوند.
گروه دوّم: خانوارهایی که مرد به طور موقت و به دلیل مهاجرت، مفقودالاثر بودن، متواری یا زندانی بودن، نکاح منقطع، سربازی و…. غایب میباشد و زن مجبور به تهیه معاش زندگی خود یا فرزندانش میباشد.
گروه سوّم: خانوارهایی که مرد در آنها حضور دارد، امّا به دلیل بیکاری، از کار افتادگی، و…. نقشی در امرار معاش ندارد و زن عملاً مسئولیت زندگی خود و فرزندانش را عهدهدار میشود.
دستهبندی دیگری از زنان سرپرست خانوار آنها را به دو دسته تقسیم میکند:
۱- زنان خود سرپرست که تحت عنوان خانوارهای تک نفره در سرشماریها محسوب میشوند این گروه شامل دخترانی هستند که ازدواج نکرده یا مطلقهاند و مستقل زندگی میکنند که عمدتاً شاغلاند یا در اثر فوت والدین از مستمری آنها استفاده میکنند. البته تعدادی از دختران و زنان هستند که از نظر اقتصادی مخارج خود را تأمین میکنند، ولی چون نزد والدین یا اقوام خود زندگی میکنند، در آن خانوار به عنوان سرپرست به حساب نمیآیند.
آمار این گروه از زنان (خودسرپرست)، به دلیل افزایش امید به زندگی زنان نسبت به مردان، جداییهای غیرقانونی و روند فزاینده طلاق در جامعه، نسبتاً بالاست و همچنین رو به افزایش میباشد.