هویت (۲۰۰۴) می گوید که موضوع مدیریت دانش پیوند مردم به مردم و مردم به اطلاعات برای خلق مزیت رقابتی است نمودار مقابل تئوری مدیریت دانش جامعه گرا را نشان می دهد تقاطع پیوندها جایی است که خلاقیت و نوآوری به وجود می آید و منجر به خلق مزیت رقابتی می شود این پیوندها و تکامل آنها را “هویت” تحت عنوان تئوری مدیریت دانش جامعه گرا می نامد و در توضیح این تئوری می گوید که اکثر سازمان ها از طرف مشتریان ، رقبا ، سرمایه گذاران، تحت فشار هستند و با جهانی شدن تجارت هیچ سازمانی از این فشارها در امان نیست و با توجه به این که مدیریت دانش مزیتی رقابتی ایجاد می کند ضروری است که کار افراد در تعامل با هم باشد چون مدیریت دانش یک رویکرد کل نگر و همه جانبه است و دستیابی به دانش برون سازمانی برای مدیریت دانش حائز اهمیت است.(ابطحی ،۴۱ :۱۳۸۵)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
……. نمودار ۲-۹-پیوند بین مردم و دانش
(اقتباس از ابطحی،۱۳۸۵ :۴۱)
اعمال قدرت دانش سازمانی ،اعلام بصیرت های سازمان و وجود رهبر متفکری است که در تولید و کاربرد دانش به آن بصیرت ها متکی باشد .برای این که مدیریت دانش مزیت رقابتی پایدار ایجاد کند ضروری است که کار افراد در تعامل با هم باشد چون مدیریت دانش یک رویکرد کل نگر و همه جانبه است بصیرت کل نگرانه شامل خلق رسالت ،استراتژی وساختارهای لازم برای مدیریت دانش است و ایجاد هنجارهای فرهنگی ،اعتماد ،سهیم سازی هدف های مشترک و اشتیاق زیادی برای یادگیری که بر تمام جوانب سازمان نفوذ دارد .همچنین این رویکرد مستلزم توجه به سهام داران است نه فقط به این علت که ارزش سهام خود را در اختیار سازمان می گذارند بلکه به خاطر این که سرمایه انسانی خود را برای موفقیت سازمان در معرض خطر قرارمی دهند با اعمال نفوذ ودانش سازمانی مدیران باعث می شوند که حداکثرسرمایه به سازمان برگشت داده شود.(عدلی ، ۶۵ :۱۳۸۵)
کاکی ها را و سورنسون[۴۹] (۲۰۰۱) می گوید دانش در بافت سازمانی از طریق ارتباطات پیچیده و پویا بین بازیگران ، سازمان ها و محیط های اجتماعی خلق می شود و در اثر تبادل اجتماعی و عمل دانش خلق می شود(عدلی، ۱۳۸۵: ۶۸)
ایستر بای- اسمیت[۵۰](۲۰۰۰) به طور مجزا بیان نموده اند که خلق دانش نتیجهْ پژوهش مفید و با عمل"دانستن"سازگار و هماهنگ است در مجموع ،این اظهارات بر اهمیت اعضای سازمان در خلق دانش تأکید دارند و می گویند که در صورت گسترش ارتباطات در سازمان ،دانش جدید به وجود می آید و اگر افراد وارد این فرایندهای ارتباطی نشوند دانش جدید خلق نمی شود .پیامد این مجموعه را اظهارات اسمیت (۲۰۰۳) این گونه بیان می کند ،مدیریت دانش اساساً دربارهْ انتقال پیام به گونه ای است که کاربر قادر به درک و کاربرد معنای انتقال یافته باشد .بنابراین مدیریت دانش یک سیستم ارتباطی است و به طور منطقی باید تحت تأثیر ساختار اجتماعی سازمان قرار گیرد.(عدلی، ۶۹:۱۳۸۴)
چرچمن – نوناکا وتاکه اوچی[۵۱] (۲۰۰۰) اظهار می کنند تصور دانش به عنوان مجموعه اطلاعات ،ربودن مفهوم از همهْ زندگی آن است .دانش بر خلاف اطلاعات ریشه در اعتقادات و تعهدات داشته و در بافت ذهنی کاربر قرار دارد و بر اساس آن عمل می کند .فقط انسان است که می تواند در خلق دانش نقش مرکزی به عهده داشته باشد و کامپیوترها صرفاً ابزاری با توانایی پردازش شگرف هستند.
رامپرسد[۵۲] (۲۰۰۲) دانش را تابعی از اطلاعات ، فرهنگ ، مهارت ها بیان می کند و به شکل زیر نمایش می دهد. (مهارت ها ، فرهنگ ، اطلاعات ) تابع = دانش(عدلی ، ۹ :۱۳۸۴)
گاندر و متس[۵۳] (۲۰۰۲) یکی از ویژگی های عملی دانش را گفتگو می داند قرن ها ،کتاب وظیفه انتقال دانش را بر عهده داشت کتاب و سایر وسایل چاپی احتمالاً در خصوص انتقال دانش صریح توانمند هستند اما در زمینهْ دانش تلویحی و مستتر نیاز به برقراری ارتباط ،در اشکال رسمی- غیر رسمی- است ،تعامل اجتماعی و گفت و شنود برای خلق دانش و تفسیر واگرای اطلاعات الزامی است.(عدلی، ۱۳۸۴: ۱۲)
یکی از زیر ساخت های مدیریت دانش زیر ساخت انسانی – اجتماعی است که دارای دو مؤلفه مهم می باشد یکی از آنها فرهنگ و ارزش های جمعی است که مسیر دانش را هدایت می کند و امتیاز دسترسی به دانش را مشخص می کند و مؤلفهْ دیگر اعتماد است پهنای زیر ساخت انسانی ،اعتماد بین افراد درون سازمان – مدیریت و کارکنان – است زیر ساخت انسانی مستلزم سرمایه گذاری در افراد است برای خلق فرهنگ و ایجاد اعتماد باید سرمایه گذاری کرد سرمایه گذاری به منظور خلق محیطی که اعضای آن حاضر به سهیم سازی دانش خود با دیگر اعضای سازمان باشد خلق محیطی که زایش دانش را به حداکثر برساند، تمایل به نوآوری را ترویج دهد و محیط های بدون ترس و سرشار از اعتماد ایجاد نماید.(عدلی ۱۳۸۴: ۲۲۷)
و بر طبق نظر صاحب نظران سرمایهْ اجتماعی یکی از شاخص های این سرمایه اجتماعی یکی از شاخص های این سرمایه اعتماد می باشد و در رابطه با نقش اعتماد در ایجاد و توزیع دانش پیترسن و پاول فلت[۵۴] در سال ۲۰۰۲ تحقیقی انجام داده و دریافتند که وجود اعتماد برای موفقیت در ایجاد دانش ،حیاتی و حتی مهمترین عنصر این موفقیت است و در خصوص توزیع دانش خود نمایی می کند و آنها معتقدند اگر جو اعتماد بر سازمان حاکم نباشد دانش خود را در اختیار دیگران نخواهند گذاشت (پیترس و پاول فلت به نقل از ابطحی ،۲۰۰۲ : ۱۵)
بات[۵۵](۲۰۰۱) نیز استدلال می کند که توزیع دانش در سطح مختلف سازمان منوط به وجود اعتماد است . نمودار۲-۱۰ اعتماد و مدیریت دانش
مدیران عالی
مدیران میانی
مدیران عملیاتی
اعتماد اعتماد
اعتماد
(اقتباس از ابطحی ،۹۳:۱۳۸۵ )
در محیط های فراپیچیده و فرآشوب امروزی ،تکنولوژی اطلاعاتی به دلیل ماهیت ایستای آن ،توانایی پاسخگویی به تغییرات گسسته و بنیانی را ندارند و به سیستم های طبیعی و انعکاسی آن نیاز دارد .سیستم های انسانی به دلیل توانایی شناخت و خود انطباقی مناسب سناریوی فعلی جهان هستند با نگاه به تاریخ علم مدیریت در می یابیم در هر دوره به دلیل ماهیت کار،مدیریت منابع خاصی بر سازمان ها حاکم بوده است ،در قبل از مدرنیسم و مدرنیسم با توجه به محدودیت منابع مادی ، زمین ،سرمایه و نیروی فیزیکی کار وسیطرهْ رویکرد انرژی محور ،مدیریت منابع مادی وعلمی جریان داشت در پست مدرنیسم به دلیل ضرورت توجه به توانایی منحصر بشری - دانش آفرینی و خلق معنا – و دو رویکرد منبع محور ،عملکرد محور مدیریت دانش مورد توجه صاحب نظران مدیریت قرارگرفت .و ماهیت سازمان ها حداقل در دو زمینه مهم تغییر کرده است .از طرفی کار دانش جایگزین کار فیزیکی شده است و از طرف دیگر کارگران دانش در محیط های کامپیوتری غرق شده اند. این واقعیت به طور شگرفی روش های اداره ،یادگیری ،ارائه دانش ، تعامل ،حل مسائل وعمل را تغییر داده است .و در دنیای جهانی شدهْ امروز جوامع و سازمان ها در صدد کسب مزیت رقابتی پایدار هستند ،در این شرایط سازمان هایی موفق هستند که ،آن چه را مشتریان آنها می خواهند و نیاز دارند ،شناسایی کنند و خود را با خواسته های آنها وفق دهند.(عدلی،۱۳۸۴ :۹۰)
۲-۱-۱۹- چگونگی زوال سرمایهْ اجتماعی
در اوج شکوفایی “نظریهْ نوگرایی"در دههْ ۱۹۵۰ و اوایل ۱۹۶۰ این تبدیل ارزش از سنتی به مدرن ،از اجباری به اختیاری ،از رکود به پیشرفت عمدتاً به عنوان گذاری دشوار اما مثبت و ضروری تعبیر می شد که جوامع قبل از پا گرفتن هنجارهای آراسته و منظم آمریکای معاصر،برگرد آن استقرارمی یافتند مشکل این بود که ارزش ها هیچ گاه از رشد و تکامل باز نایستاد به نظر می رسید که تغییر جهت به سوی جامعهْ فراصنعتی که در دههْ ۱۹۶۰ شکل می گرفت با مجموعهْ جدیدی از هنجارها همراه گردید و به ویژه با اضمحلال خانوادهْ هسته ای و ظهور اشکال گوناگون انحرافات اجتماعی.
مدرنیت می خواهد جامعه ای مبتنی بر قرار داد اجتماعی رسمی و مشتمل بر افراد خرد ورزی را که گرد هم آمده و به عنوان نوع بشر از حقوق طبیعی خود حراست می کنند را جانشین جامعه ای کند که بر پایه سنت ،مذهب ،نژاد یا فرهنگ استوار است .جوامع مدرن به جای آن که در صدد باشندکه اخلاق اعضایشان را ،بهبود بخشند ،در صدد جستجوی تأسیس نهادهایی همچون حکومت متکی بر قانون اساسی و مبادلهْ مبتنی بر بازار آزاد هستند تا رفتار اعضای خود را نظامند نمایند و اندیشمندان محافظه کاری از جمله “بورک” “دومیستر” از همان آغاز عصر روشن گری استدلال نمودند که چنان اجتماعی بدون تضمین های متعالی که مذهب مطرح می سازد نمی تواند کارایی داشته باشد جوامع مدرن بدون دلبستگی هایی که بر منطق تکیه داشته باشند و وفاداری ها وسرانجام ،انجام وظایف غیرعقلایی که از دل فرهنگ و سنت تاریخی بیرون می آید از پایه فرو خواهد ریخت.
جوامع مدرن که بر مبنای اصول روشنگری یعنی دموکراسی قانونی در حوزهْ سیاسی و بازار آزاد نظام سرمایه داری استوار شده است تنها به این علت توفیق یافته اند که قادر به زنده نگه داشتن سرمایه اجتماعی انباشته شده قرون متمادی شده بودند(فوکومایا، ۱۳۸۵: ۱۴ – ۱۵).
هنجارهای اجتماعی در طول تاریخ بشریت ،همواره در معرض تغییر و تحول بوده است و در مورد جوامع ای که صنعتی شدن و نوسازی اقتصادی را تجربه نموده اند درصد تغییرات (هنجارهای اجتماعی) همزمان با شروع روند فوق بالاتر رفته است .تغییر هنجارها در جهان صنعتی در طول سه دهه تقریباً از سال ۱۹۶۵-۱۹۹۵ بسیار پر شتاب و چشمگیر بوده است .میزان افزایش در بسیاری از شاخص های اجتماعی آن چنان زیاد بوده است که باید سراسر این دوره را با عنوان “فروپاشی بزرگ” در الگوی اولیهْ زندگی اجتماعی مشخص نمود .نخستین تغییری که روی داده است ،عبارت است از زوال خانواده و این زوال با مجموعهْ کاملی از دگرگونی در هنجارها یا پیامدهای اجتماعی از جمله جرم ،جنایت ،فقرو…موفقیت تحصیلی و نهایتاً مشارکت مدنی که مدنظر پوتنام است ارتباط دارد.
و دلایل این زوال بسیار پیچیده است و از تأثیر متقابل دگرگونی های اقتصادی و فنی ،هنجارها و ارزش های معینی سرچشمه می گیرد.این واقعیت از سوی همگان پذیرفته شده است که الگوهای آمریکای شمالی حالت استثنایی دارد و به طور قابل توجهی با الگوهای اجتماعی دیگر کشورهای صنعتی متفاوت است در ایالات متحده بیشتر بر فرد گرایی تأکید شده است و دولت نقش کمتری داشته و درمقایسه با کشورهای اروپایی خصوصاً اروپای شمالی میزان کجروی بیشتری داشته است بسیاری از ناظران آمریکایی فروپاشی خانواده هسته ای را مخصوصاً به عوامل فرهنگی آمریکا از جمله فرهنگ ستیزی در میان جوانان ،وبحران اقتدار گرایی نهادهای آمریکایی منسوب می دانند (فوکومایا ، ۱۳۸۵ : ۲۱-۲۴)
این عقیده که تغییرات عظیم درهنجارهای خانواده به واسطهْ محرومیت اقتصادی در کشوری به وجود آمده است که ثروتمندتر از هر کشوری در طول تاریخ است قابل تأمل و تعمق است تغییر در هنجار مربوط به خانواده ریشه در تغییر ارزش دارد ،ولذا در تغییرات گسترده تر فرهنگ تجسم می یابد . و به عبارتی این تغییرات ارزشی به نوبهْ خود به وسیلهْ انگیزه ها و فن آوری اقتصادی شکل می گیرند که ،مهمترین آن ها نسبت تغییر یافتن درآمد مردان در قیاس با در آمد زنان در اکثر جوامع فراصنعتی و کنترل موالید است. (فوکومایا ،۱۳۸۵ : ۴۵)
“پوتنام ” یکی از دانشمندان حوزهْ علوم اجتماعی ،چهار عامل را برای زوال سرمایهْ اجتماعی معرفی می نماید و به اعتقاد ایشان ،درگیری های شغلی ،تلویزیون ،ماهواره ،شهرهای بزرگ تغییرنسل ازعوامل عمدهْ زوال سرمایهْ اجتماعی درجوامع انسانی می باشد پوتنام معتقد است جامعه ای که انسان ها در آن ،درگیرمسائل شغلی و کاری خود هستند و فرصت استراحت و اندیشیدن وتفریح را نداشته باشند و تمام دغدغهْ آنان کار وکسب درآمد باشد ،بی تردید ،روابط اجتماعی و مدنی در آن جامعه کاهش یافته واعتماد بین آنان ،تضعیف خواهد شد.
همچنین استفادهْ نادرست از تلویزیون ،ماهواره موجب گسست وتضاد فرهنگی می شود وسبب می گردد تا انسان ها و جوامع ضمن آن که فرهنگ غالب خود را رها نموده ،توان جایگزینی فرهنگ مناسب را نداشته ،در نتیجه هنجارهای فرهنگی نیز کمرنگ شده وموجبات شکاف اجتماعی و از بین رفتن روابط و شبکه های اجتماعی و مدنی می شود .شکل گیری شهرهای بزرگ موجب تبدیل خانوادهای گسترده به هسته ای شده ،ارتباطات اجتماعی کمرنگ شده و عصبیت درآن تضعیف می شود و سبب می گردد اساساً افراد به فکر همدیگر نبوده وگروه های انسانی شکل نگیرد ،واین همه سبب از بین رفتن شبکه های اجتماعی و روابط بین افراد می شود و خود عاملی است برای به وجود آمدن جو بدبینی وفضای عدم اعتماد و در نهایت پوتنام معتقد است ،تغییرنسل ها ،سبب می شود تا زبان مشترک بین گروه های مختلف بین نسلی وجود نداشته باشد و درک مشترک دربارهْ مسائل جامعه به وجود نیاید و در نتیجه ازظرفیت های نسل های مختلف برای حل مشکلات جامعه استفاده نگردد.(جان فیلد، ۲۰۰۴: ۹۸)
دو عامل سیاست زدگی نظام بورکراسی و به هم تنیدگی منابع طبقات اجتماعی ،سبب فرو پاشی نظام های اجتماعی وافت و افول سرمایه اجتماعی درجامعه خواهد شد .جامعه ای که نظام بورکراسی سیاست زده باشد و هرگونه رفتار و تصمیمی درآن به جای آن که مبتنی برشاخص های حرفه ای باشد ،بر مفروضات سیاسی و ملاحظات گروه های سیاسی پی نفع ،بنا نهاده باشد و به جای آن که نفع مردم در رفتار بورکراتیک لحاظ شود ،نفع باندها و جریان های سیاسی در اولویت قرار می گیرد در چنین جامعه ای مردم ازنظام بورکراتیک و نیز نظام سیاسی ،سلب اعتماد نموده و اکره همکاری را با چنین دستگاهی را خواهند داشت در نتیجه شاهد افت اعتماد ،کاهش مشارکت مدنی و اجتماعی ودر نهایت افول سرمایه اجتماعی خواهیم شد و تنیدگی منابع طبقات اجتماعی (قدرت ،ثروت ،منزلت) عامل دیگری برای کاهش سرمایه اجتماعی است .در جامعه ای که قدرتمندان و ثروتمندان به دنبال کسب درجات و هردو به دنبال کسب منزلت باشند درچنین جامعه ای فاصلهْ طبقاتی زیاد شده و تودهْ مردم از طبقات ضعیف وگروهی خاص ازطبقات بالاخواهند بود و شکاف طبقاتی عاملی برای بدبینی و بی اعتمادی بین مردم خواهد بود و در نهایت سبب افول سرمایه اجتماعی می شود.
افت و زوال سرمایه اجتماعی ازطریق عوامل یادشده ،سبب می شود تا جامعه از درون تهی شده ،وبحران هویت درآن جامعه شکل گیرد از این رو تقویت اعتماد ،روابط اجتماعی ،مشارکت مدنی وحمایت اجتماعی ،ضرورت حتمی برای ساختار دهی مناسب به منظور دستیابی به توسعه خواهد بود .برای مثال مالیات دهنده در تلاش است تا حداقل مالیات را پرداخت نماید ومالیات گیرنده نیزدرتلاش خواهد بود که مالیات های وضع شده را با روش های غیررسمی دریافت نموده ودرعمل بردرآمد دولت به منظور بهبود و بازسازی جامعه ،افزوده نشود .و این جاست که گفته می شود سرمایه اجتماعی عامل مهم توسعهْ جوامع امروزی می باشد(قلی پور،۱۳۸۷)
۲-۱-۲۰ مزایای سرمایه اجتماعی
بر طبق تحقیقات انجام شده منافع سرمایه اجتماعی را میتوان به سه قسمت منافع شخصی و منافع گروهی و منافع سازمانی تقسیم نمود.
همچنین بنا به عقیده لینا و وان بورن، سرمایه اجتماعی از چهار طریق، منجر به پیامدهای سودمند میگردد:
سرمایه اجتماعی به منزله یک مجوز برای تعهد فردی وقتی سرمایه اجتماعی سازمان، بالا است، افراد برای صرف نظر کردن از منافع فردی کوتاه مدت خود به نفع منافع و هدفهای بلند مدت سازمانی، مبنا و دلیل عقلایی دارند. اگر که افراد معتقد باشند که تلاشهایشان برای موفقیت کل سازمان، ضروری است، احتمال بیشتری وجود تا به انجام کارهایی بپردازند که از نظر سازمان و اعضای سازمان مفید است و احتمال انجام اعمالی که تنها منافع فردی آنها را برآورده میسازد، کاهش مییابد.
سرمایه اجتماعی به منزله تسهیل کننده ایجاد یک سازمان کاری انعطاف پذیر
سرمایه اجتماعی میتواند به ایجاد انعطاف پذیری در طرق انجام کارها به جای سختی و عدم انعطاف، کمک نماید. سرمایه اجتماعی سازمانی با تاکید بر هویت و عمل جمعی و اتکا بر اعتماد ایجاد شده، به جای نظارت رسمی و مشوقهای اقتصادی، قابلیت انطباق و اثر بخشی وظایف کاری انعطاف پذیر در کنار عملکرد بالا را تسهیل می کند.
راه دیگری که سرمایه اجتماعی سازمانی ممکن است برای انجام اعمال و کارها به طرق انعطاف پذیر، موثر باشد از طریق ایجاد دورانهای تصدی شغلی طولانی تر و اعتماد بیشتر است که اغلب در سازمانهایی که از نظر سرمایه اجتماعی قوی هستند، یافت میشود (Leana & Van Buren, 1999:548).
سرمایه اجتماعی به منزله ابزار اداره عمل جمعی سرمایه اجتماعی سازمانی میتواند به انجام وظایف سازمان به صورت جمعی، کمک شایانی نماید؛ زیرا به عنوان یک عامل جایگزین برای قراردادها، مشوقها و مکانیزمهای نظارت رسمی که در سیستمهایی با سرمایه اجتماعی کم یا بدون سرمایه اجتماعی ضروری هستند، عمل می کند. در زبان اقتصاد دانان، سرمایه اجتماعی سازمانی هزینههای مبادله را کاهش میدهد و در زبان رفتار سازمانی میتواند به عنوان جایگزینی برای رهبری عمل نماید.
سرمایه اجتماعی به منزله تسهیل کننده ایجاد سرمایه مفهومی ناهاپیت و قوشال (۱۹۹۸)، شرح داده اند که چگونه اشکال مختلف سرمایه اجتماعی، میتواند ایجاد سرمایه مفهومی درون سازمان، را به وسیله ارائه یک محیط سازنده برای ترکیب و مبادله اطلاعات و دانش، تسهیل نماید.
بر طبق نظر ناهاپیت و قوشال، این امر به چندین طریق اتفاق میافتد، مثلا سرمایه اجتماعی میتواند ابزاری برای دستیابی و توزیع اطلاعات ارائه نماید که اغلب نسبت به مکانیزمهای رسمی کاراتر بوده و هزینه کمتری دارد. زبان و استعارهها و دیدگاههای مشترک، که اغلب در سازمانهایی با سرمایه اجتماعی بالا یافت میشوند، میتوانند از جمله راههای موثر و کارای انتقال دانش و افزایش سرمایه مفهومی سازمان باشند (Ibid: 549).
از دیدگاه آدلر و وان (۲۰۰۲)، اولین مزیت مستقیم سرمایه اجتماعی، توزیع اطلاعات است. سرمایه اجتماعی دسترسی به منابع وسیع تر اطلاعات را تسهیل نموده و کیفیت، مربوط بودن، مناسبت و به جا بودن اطلاعات را بهبود میبخشد.
ایندو محقق ایجاد کانالهای نفوذ و کنترل و قدرت را به منزله دومین مزیت سرمایه اجتماعی در نظر میگیرند. همچنین بیان میدارند که انسجام، سومین مزیت سرمایه اجتماعی است. از نظر ایندو محقق، هنجارها و اعتقادات اجتماعی قوی که با درجه بالایی از به هم وابستگی شبکه اجتماعی همراه است، اطاعت از قوانین مرکزی را تشویق نموده و نیاز به کنترلهای رسمی را کاهش میدهد(Adler & Kwon, 2002:29).
۲-۱-۲۱- هزینههای بالقوه سرمایه اجتماعی
هنگامی که سرمایه اجتماعی سازمانی، شرح داده میشود عمدتا از دیدگا مثبتی به آن نگریسته میشود و بر مزایای آن برای سازمانها و اعضای آنها تاکید میگردد. اما مانند هر گونه سرمایه ای، سرمایه اجتماعی نیز بدون هزینه نمی باشد. سرمایه اجتماعی نیاز به حفظ و نگهداری دارد و هزینههای نگهداری سرمایه اجتماعی به دو دسته تقسیم میگردد:
هزینههای همراه با حفظ روابط و هنجارهای مستمر؛