دوره طوافانی عمر است اگر چه از مرحله نوجوانی که دوره آشوب شدید است بیرون آمده و مخصوصاً وارد دنیای نسبی شده است. او هم چنان در مرحله شباب است و در مفهوم شباب برافروختگی و شعلهوری وجود دارد. شَبالنَار یعنی آتش برافروخت و شعلهور شد.جوانی دنیای تحول است. دنیای بحران است و دنیای تغییر. تحولات جسمی و غریزی سبب بروز تحولات روحی و دگرگونی عواطف و تغییرات است. دائماً احساس دگرگونی و نیاز به تغییر دارد و این تغییر در مشی او، در آرایش او، و حتی در رفتار و برخوردها و روابط او به چشم میخورد. ایدهآل خواه است و تجددطلب. روحیه اجتماعی او متحول است. و این بحران در سالهای اول جوانی کاملاً مشهود است ودر سالهای آخر آن به تدریج فروکش میکند و راه و رسم آرام و ضابطهدار به خود میگیرد.با همه آرامشی که نسبت به گذشته در رفتار او میبینیم، باز هم باید گفت رفتار او طوفانی و دوران حیاتش آمیخته با آشفتگی و فشار است. جوان دستخوش واکنشهای شدید است و این امر سبب میشود که در مورد حالات، حرکات و مواضعش داوری خاصی صورت گیرد.جوانی سن توقعات جدید است و حتی از دیدی میتوان گفت سن پرتوقعیهاست. شرایط درون و آشوبها و طوفانها او را وا میدارد که خواستههای جدید را مطرح سازد و از این طریق شعله و التهاب درون را فرو نشاند. او نوخواه است و به دنبال زرق وبرقهاست. مدگرا و به دنبال سنتشکنیهاست و این خود سببی برای بروز اختلاف بین طبقه جوان و سالمندان است و بسیاری ازدرگیریهای بین این دو گروه از همینجا ناشی میشود. بزرگتران درباره او چنین داوری دارند که اگر او آزاد باشد ممکن است سرازآلودگی درآورد که آن خود منافی با شرف و تمایلات عالیه انسانی است.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
ویژگیهای رشدی جوانی
انسجام هویت
از آنجا که دوره جوانی زمان تصمیمگیرهای اساسی است و این تصمیمات عموماً تأثیر بسیار بزرگی بر تمام زندگی فرد میگذارد، دوره جوانی را باید به عنوان یک دوره جداگانه و پراهمیت در زندگی انسان به حساب آورد. این دوره برای والدین و خود فرد حایز اهمیت است.جوانان معمولاً اهمیت تصمیمگیریهای خود و پیامدهای آن را در زندگی آتی خود میشناسند. از آنان انتظار میرود که متوجه تغییر مسیرهای مختلف زندگی خود باشند که برای این کار لازم است از همان آغاز تصمیمات درستی اتخاذ کنند.به دلیل اهمیت بزرگ تصمیمگیریهای دوره جوانی مهمترین جنبه دستگاه روانی فرد در این دوره همان، رشد فکری و سطح آگاهی اوست. بدون این رشد فکری، فرد قادر نخواهد بود تفاوتهای اصلی افکار خود با دیگران را دریابد و اندیشههای خود را به صورتی واقعبینانه بررسی ، نقد و ارزیابی کند. انسجام هویت و رشد فکری دوره جوانی و انعطافپذیری افکار باعث میشود که شخص بتواند در کناری قرار بگیرد و به صورتی بیطرفانه به خود، به عنوان یک شخص، بنگرد. در این صورت او خواهد توانست خویشتن را به عنوان یکی از ابناء بشر، به عنوان فردی در میان افراد دیگر، به عنوان یک فرد اندیشمند و به عنوان یک فرد صمیمی در اجرای نقشهای مختلقی که برعهده میگیرد (برای مثال در نقش فرزند، برادر یا خواهر، دوست، دانشجو، همسر، شهروند و …) به حساب بیاورد.مشکلترین مسأله جوانی در رشد شخصیت و تثبیت هویت این است که فرد نه تنها بخواهد که بزرگسال باشد و در همین جهت برنامهریزی کند بلکه او باید قادر به تشخیص و پذیرش نیروهای متضاد در شخصیت خود نیز بشود وراههای موثرتر کنترل خویش را بشناسد. چنین هویت منسجمی معمولاً در اوایل دهه سوم زندگی (در حدود ۲۰-۲۵سالگی) شکل میگیرد. این تثبیت هویت عموماً با رشد عزت نفس نیز همراه است، یعنی فرد نگرش مثبتی درباره خود پیدا میکند، خود را شخص مهمی به حساب میآورد که چیزی کمتر از دیگران ندارد، معتقد میشود که همانند سایر افراد توانایی انجام کارها را دارد و روی هم رفته از وضع خویش احساس رضایت میکند.چگونگی تثبیت هویت در جوانی به وقایع مهم زندگی فرد در این دوره (برای مثال ادامه تحصیل در یک رشته معین یا ترک تحصیل، مسأله انتخاب شغل، مسأله ازدواج و ..) بستگی دارد.چگونگی رشد جوانی و بزرگسالی دو نظریه در بین روانشناسان کنونی متداول است: نظریه الگوی هنجاری – بحرانی[۴۴] و دیگری نظریه الگوی زمانی واقعهها[۴۵]. روانشناسان سنتی به الگوی اول و روانشناسان دیگر به ترکیب هر دو الگو با تأکید بر الگوی دوم باور دارند. به نظر ما رشد آدمی بخصوص در سنین بالای بیست سال را نمیتوان به صورت مرحلهای، یعنی در چهارچوب الگوی هنجاری- بحرانی تقسیمبندی کرد. به همین دلیل ترجیحاً از اصطلاح دورههای رشد جوانی، بزرگسالی، پختگی و پیری استفاده میکنیم. تعیین کننده چگونگی رشد در این دورهها،وقایع زندگی است که در هر دوره اتفاق میافتد و رشد افراد را، با وجود شباهتهای آنان در یک دوره معین از یکدیگر متفاوت میسازد.به هر حال، محتوای هویت فرد هر چه باشد، تثبیت آن عموماً در سنین جوانی رخ میدهد. تحقیقات فرانک و همکاران (۱۹۸۸) حاکی از انسجام خود در فاصله سنین ۲۴-۲۸سالگی است. در این دوره معمولاً استقلال کامل از ولدین و تصمیمگیری شخصی و قبول مسئولیت زندگی حاصل می شود. توانایی جوانان برای در نظر گرفتن تمام جوانب مسائل و یافتن دانش نسبتاً وسیع درباره هنجارهای اخلاقی و اجتماعی و آگاهی از ضرورت یکپارچه بودن شخصیت بزرگسالی، زمینههای لازم را برای آنان فراهم میآورد تا به تثبیت هویت و انسجام خود برسند. در این دوره هویت شخصی آنان به صورت باورهای عمومی، ارزشها و طرح و برنامه مشخص زندگی جلوهگر میشود. آنان هویتی مییابند که حاکی از وقوف به شایستگیهای تحصیلی، توانایی های بدنی، مهارتهای شغلی و باورهای اجتماعی است و نقشهای گوناگون خود در موقعیتهای مختلف را به خوبی میشناسند و با تغییر موقعیتها،آنان نیز نقش خود را تغییر میدهند. به این ترتیب، آنان به طور فزایندهای توانایی رفتار بهنجار در شرایط گوناگون و حتی متضاد را از خود بروز میدهند و انطباق استانداردهای مطلوب خود با واقعیتهای زندگی به عنوان یک وظیفه اساسی در دوره جوانی پیشرویشان قرار میگیرد.
رشد اجتماعی و اخلاقی
در حالی که رشد اجتماعی دوره نوجوانی اساساً متمرکز بر صمیمیت با دوستان و تجدید ارتباط اجتماعی با خانواده و بزرگسالان است، مسائل رشد اجتماعی در دوره جوانی به اموری بسیار فراتر از ملاحظات شخصی در ارتباط با دیگران گسترش مییابد.اندیشهها و استدلالهای مربوط به امور اجتماعی و مدنی در میان جوانان بر سه موضوع اساسی ایدئالهای اجتماعی، ادراک انتزاعی از مسائل اجتماعی و مدنی و واقعیتهای زندگی اجتماعی و مدنی متمرکز است. در این استدلالها با فرضیهسازیهای گوناگون و بررسی جوانب مختلف مسأله مواجه هستیم. مسائلی از این قبیل که قانون را تا کجا باید رعایت کرد یا اینکه برای مثال در چه مواقعی دولت میتواند حقوق افراد را به سود حقوق عمومی سلب کند، ذهن جوانان را به خود مشغول میدارد.قدرت تفکر انتزاعی نوجوانی که در آغاز راه منطق صوری است، توانایی حل مسائل پیچیده اجتماعی و مدنی را ندارد؛ در حالی که ریشه این تفکر در سنین جوانی به حدی میرسد که فرد توانایی عملیات انتزاعی پیچیده را به دست میآورد و آمادگی ورود علمی به جریانهای اجتماعی و سیاسی و ایفای نقش مدنی و ملی خویش را نیز پیدا میکند. مشکل اساسی در مسأله شکلگیری اخلاق اجتماعی این است که آیا در آخر دوره نوجوانی، طبق نظر لارنس کلبرگ (۱۹۸۴)، فرد میتواند از مرحله چهارم رشد اخلاقی با توانایی نسبی استدلال عملیات انتزاعی فراتر رود؟ به نظر میرسد که دستیابی به سطح سوم رشد اخلاقی، یعنی اخلاق فوق قراردادی که مستلزم فراتر رفتن از پیمانهای اجتماعی به اصول انتزاعی مربوط به درست و نادرست است، در آستانه دوره جوانی حاصل میشود و در سالهای جوانی تکامل مییابد.رشد اجتماعی و اخلاقی در پسران و دختران با یکدیگر متفاوت است. این تفاوت نه تنها زمینههای زیستی و شناختی دارد بلکه زمینههای قوی روانی و اجتماعی و فرهنگی نیز دارد. تحقیقات نشان میدهد که دختران در دورههای کودکی و نوجوانی از نظر پاسخگویی به سوالات مراحل رشد اخلاقی کلبرگ عموماً یک مرحله پایینتر از پسران هستند .اما، آنگونه که قبلاً نیز اشاره شد، یکی از محققان معروف به نام خانم گیلیگان (۱۹۷۷ و ۱۹۸۲) بر این باور است که محتوای اخلاق دختران متفاوت از پسران است؛ به این معنا که تفکر اخلاقی زنان عمدتاً متوجه روابط بین فردی و همراه با مراقبت و احساس مسئولیت نسبت به افراد دیگر است. به نظر وی، اخلاق زنان بیشتر جنبه ازخودگذشتگی دارد و کمتر متوجه قواعد اخلاقی خوب و بد و حل مسائل اخلاقی بین فردی است و به همین دلیل دختران نمیتوانند همانند پسران همسال خود به سوالات اخلاقی آزمایشهای کلبرگ پاسخ مناسب بدهند. رشد اجتماعی و اخلاقی در جوانان متعلق به فرهنگها و خرده فرهنگهای گوناگون متفاوت از یکدیگر است. بیشتر تحقیقات موجود حاکی از آن است که مردم جوامع بسته و کوچک، ارتباط اجتماعی گستردهای ندارند و غالباً از مرحله اخلاقی سوم (اولین مرحله از دومین سطح اخلاقی نظام کبرگ) بالاتر نمیروند.(لطف ابادی،۱۳۸۹،ص۲۲۱)
ویژگیهای تفکر دوره جوانی
نظریههای گوناگون رشد، تغییر کیفیت تفکر در دوره انتقال به بزرگسالی را به بحث گذشتهاند. تغییرات بدنی و روانی و اجتماعی فرد در این دوره همراه با پیچیدگی تفکر است. بدون این سطح تازه از تفکر، امکان انجام وظایف بزرگسالی و پاسخگویی به الزامات رقابت اجتماعی میسر نخواهد بود. تفکر از همان آغاز جوانی جنبه نظام یافتهتر و منطقیتری به خود میگیرد و خصوصیات پنجگانه تفکر انتزاعی که در دوره نوجوانی به ظهور رسیده بود استحکام و پیچیدگی بیشتری مییابد. این خصوصیات شامل تفکر درباره احتمال بروز واقعههایی که هنوز واقع نشدهاند؛ تفکر آیندهنگر برای برنامهریزی آینده؛ تفکر از طریق فرضیهسازی و تفکر منظم درباره جریان افکار خویش و استخراج قواعد تازه از قواعد موجود و تفکر در ورای محدوده های قراردادی است که به بازنگری مسائل اساسی زندگی منجر میشود.آنچه از تحقیقات دهه آخر زندگی پیاژه بر میآید این است که توانایی تفکر انتزاعی در سالهای ۱۲-۱۹ سالگی اولاً جهانشمول است و همه افراد در جوامع و فرهنگهای مختلف و هر فرد براساس زمینههای خاص تجربه و یادگیری خاص خویش از این منطق پیروی میکنند. ثانیاً شواهد واقعی حاکی از پیچیدگی و گوناگون این تفکر است و به همین دلیل، علاوه بر جهانشمول بودن تفکر انتزاعی جوانی و بزرگسالی، باید وابسته بودن تفکر به زمینههای اجتماعی – فرهنگی را مورد تأکید قرار داد. نتیجه این دو جنبه اساسی رشد تفکر بروز تفکر ترکیبی و پیچیده انتزاعی بزرگسالی فقط در شرایط تجربه و یادگیری مناسب که فرهنگ جامعه در اختیار نوجوانان و جوانان قرار میدهد، امکانپذیر است. تفکر انتزاعی چیزی نیست که به طور خود به خودی و در هر شرایطی بروز کند بلکه نیازمند آموزش مستقیم یا غیرمستقیمی است که محیط زندگی فرد باید در اختیار وی قرار دهد. به اندازه تناسب این آموزشها و تجربهها با زمینههای قبلی تفکر و یادگیری و رشد فرد میتوان امیدوار بود که نوجوانان و افراد در آستانه ورود به دوره جوانی در سنین پایینتری به اندیشه منظم و منطقی دست یابند.تفکر دوره جوانی متفاوت از تفکر سالهای کودکی و نوجوانی است. جوانان از نظر چگونگی گفتگوها، فهم مسائل پیچیده و حلّ مسائل دشوار نیز با کودکان و نوجوانان تفاوت دارند. آنچه موجب این تفاوت است اساساً تجارب و یادگیریهایی است که کودکان و نوجوانان عموماً برخوردار از آن نیستند. محیط زندگی اجتماعی و فرهنگی کودکان و نوجوانان عموماً محدود به خانواده و مدرسه است؛ اما پایان دوره نوجوانی و ورود به زندگی وسیعتر اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی همراه با تغییرات بزرگی است که تفکر فرد را نیز متحول میکند.رشد تفکر در سنین بیست تا سی سالگی و بعد از آن اساساً درارتباط با تشخیص مسائل پراهمیت در زندگی شخصی و اجتماعی است. یکی از محققان به نام وارنر شای[۴۶] (۱۹۷۸، ص ۱۲۹-۱۳۸) معتقد است که رشد تفکر همراه با سه انتقال اساسی است: مسأله اصلی در مراحل اولیه تفکر فرد این است که «چیزی را باید بدانم (کسب مهارتها)». این تفکر بتدریج به صورت «آنچه را میدانم چگونه باید به کار گیرم» (ترکیب مهارتهای آموخته شده در یک چارچوب کاربردی)» در میآید. تفکر فرد سپس به مرحله انتقال نهایی خود میرسد و مسأله اساسی آن این است که «چرا باید بدانم (جستجو برای معنا و هدف دانستهها که در شمار خود بزرگسالی به حساب میآید)».نظر شای این است که تفکر دوره کودکی و نوجوانی در مرحله اکتسابی[۴۷] است و دانشها و مهارتهایی که آموخته میشود جنبه آماده شدن برای زندگی را دارد. در این مرحله فرد به خاطر خود یادگیری به کسب مهارتها و دانشها روی میآرود. در مرحله دوم که مربوط به اواخر دوره نوجوانی تا پایان دوره جوانی است، تفکر در مرحله پیشرفت[۴۸] قرار میگیرد و فرد یاد میگیردتا به توانایی و استقلال برسد. به همین جهت توجه فرد به دانشها و مهارتهایی متمرکز میشود که برای زندگی او مفید است. دوران جوانی هر انسان پرارجترین ایام زندگی اوست. جوانی دوره شور، نشاط، آموزش و پرورش، سازندگی جسم و جان و فرا گرفتن صفات شخصیت است. جوانان در این دوره قسمت اعظم سرنوشت خود را تعیین میکنند. لذا چشمانداز آنها نباید تنها به محیط جوانی محدود شود، بلکه با توجه به حال، آینده را نیز باید ببیند و به فکر آینده هم باشند.عوامل ترقی جوانان میتواند؛داشتن انگیزه و هدف مشخص،مقتنم شمردن فرصتها،بهرهگیری از تجربیات گذشتگان،هوشیاری و احتیاط باشد. داشتن انگیزه و هدف مشخص: اولین قدم در پیمودن راه کمال و موفق شدن در این است که جوان دارای هدف و انگیزه مشخص باشد به طوری که تمام زوایای آن برای جوانان روشن و معین باشد. تمام افرادی که در اجتماع ترقی نکردهاند و سربار جامعه شدند افرادی هستند که بیانگیزه و فاقد هدف مشخصی هستند.مغتنم شمردن فرصتها: عمر انسان که تنها سرمایه اوست همچون آب روانی در سراشیبی با تندی میگذرد و هر روز که میگذرد به اندازه یک روز از سرمایه انسان مستهلک میشود (احدی، جمهوری، ۱۳۸۷).جوان برای اینکه مشکلات خود را حل کند باید ابتدا، دوستی با خدا برقرار کند و دوم خود را بشناسد و سوم داشتن هدف و برنامه روزانه زندگی، چرا که بیبرنامگی و بیهدفی جوان را به روزمرگی میکشاند و کسی که دچار روزمرگی شود به دام افسردگی و احساس بیهودگی در زندگی نیز خواهد افتاد. داشتن هدف و برنامه، جوان را به تفکر و تلاش مستمر وا میدارد که حاصل آن حرکت و تغییر و رشد و موفقیت میباشد. کسی که نداند در ۲۴ ساعت آینده چه کارهایی قرار است انجام دهد، مجبور است که کارهایی را که قرار نیست انجام دهد به اجبار و برخلاف میل خودش انجام میدهد و طبعاً نتایج ناخواسته و پیشبینی نشدهای رخ خواهد داد.
مفهوم روانشناختی مدیریت زمان
بشر از دیرباز به مفهوم مدیریت زمان توجه داشته است. تلاش انسان در راه یابی زمان طلوع و غروب آفتاب، دیدن آمدن فصول سال به هزاران سال پیش برمیگردد. پس از تنظیم وقت تقویم سال اولیه، از چندین قرن پیش، روند تکامل ساعت برای تعیین گذر زمان از شتاب بیشتری برخوردار شد، بطوری که ساعتهای امروزی گذر فیزیکی زمان را با دقیقترین شیوه ثبت کرده و نشان میدهند.زمان مهمترین سرمایه بشر است و از این رو گذر زمان مورد توجه همگان است. ولی آیا برداشتی که ما از مفهوم زمان داریم در همه ما یکسان است ؟ آیا افراد در هنگام دلتنگی ،گذر زمانی را به همان صورتی ادراک می کنند که شاد و بانشاط هستند؟
زمان سوای بعد فیزیکی و آشکار آن، از یک بعد ناآشکار نیز برخوردار است که تنها به واسطه تعداد و طول مدت تجارب ما و احساس همراه با آن، به گونهای ذهنی ارزیابی و ادراک میگردد. به بیانی دیگر، برداشت ما از سپری شدن زمان، نسبی است. از این رو به لحاظ روانشناختی، برداشت یک فرد از سپری شدن زمان، ممکن است در شرایط و زمینههای متفاوت زندگی و نیز در حالات روحی متفاوت، دستخوش تغییر گردد. به بیانی دیگر، ارزیابی ذهنی ما از زمان به میزان زیادی تحت تأثیر شرایط سنی، وضعیت جسمانی، سلامت یا بیماری، نوع احساسات، نیازها و انتظارات قرار میگیرد. بودن در انزوا و یا برخورداری از معاشرت اجتماعی مناسب نیز از عوامل اثرگذار هستند. در چنین شرایطی ارزیابی و برداشت ذهنی از سپری شدن وقت با گذر عینی زمان همخوانی ندارد. گذشت زمان ممکن است کوتاهتر و یا بلندتر ادراک گردد. مثلاً هنگامی که انسان دست به کار انجام تجاربی خوشایند است و یا به کار و تلاش متنوعی میپردازد، زندگی پرمشغله را میگذراند، زمان را زودگذر تجربه میکند. چنانچه برای دوستی تعریف کنید که «از بس سرم شلوغ است، نفهمیدم این هفته چطور سپری شده است.» احتمالا به شما خواهد گفت((حتما به تو خوش می گذرد)).فردی که در حالت انتظار همراه با هیجان به سر میبرد، فواصل زمانی را بلندتر و گذر زمان را طولانیتر احساس میکند و به اصطلاح ثانیهها را میشمارد. این حالت ممکن است با غم و اندوه همراه باشد.انسان برای تجربه یک رویداد خوشایند نیز ممکن است عجله به خرج دهد و ثانیهشماری کند، ولی در عین حال با هیجان مثبت و دلپذیری سروکار داشته است. شخصی که بنا به عللی دلش گرفته است، هر چیزی برای او غمانگیز، خفه و دلگیر است. حوصله هیچکس و هیچ چیز را ندارد. دنیا و زندگیاش را تیره و تار میبیند و ملالی خاطر است، احساس میکند خسته و کسل است و انرژیاش تمام شده و رمق دست زدن به هیچ کاری را ندارد. بروز چنین حالتی غالباً با عوارض دیگری نظیر غمگینی، احساس یأس و ناامیدی به آینده، عدم تمرکز ذهنی، احساس دلشوره و بیحالی، فقدان انگیزه، اختلال در خواب و اشتها و عدم تمایل به برقراری ارتباط اجتماعی همراه است. شخص احساس میکند که نسبت به فعالیتهای روزمره بیتفاوت شده است. در واقع علاقه فرد به فعالیتهای عادی کاهش میپذیرد. تداوم هر یک از این حالات میتوانند به بیماری افسردگی منجر شود. لذا افراد افسرده، کندی تفکر و عمل با احساس کند گذشتن زمان همخوانی دارد.وقتی به انسان احساس گرفتگی و غم دست میدهد و از حالت نشاط و انبساط خاطر فاصله میگیرد، این گرایش در او وجود دارد که دست به هر کاری بزند تا زمان، سپری شود و او از این حالت بیرون بیاید، دریغا که ثانیهها در چنین حالتی یکی یکی، با تأنی و بسیار کند میگذرند. بدیهی است که فیالفور و دفعتاً نمیتوان از این حالت خارج شد. تشخیص سریع این حالت و جدی گرفتن علایم آن و جستجوی راههایی برای بیرون رفتن از آن، اولین قدم در راه برخورد و مقابله با این مشکل و اختلال در تجربه است. در عین حال، فرد باید از بحرانهای گذشته به عنوان تجربهای برای آینده استفاده نماید و بحران را عادی تلقی نکند. همچنین باید به محدود بودن فعالیتهای اجتماعی و تفریحی و فرسودگی شغلی توجه کافی نموده و در رفع آن کوشید. هر فردی میتواند به منظور کاستن از میزان بروز دلگیری و احساس بیحوصلگی برای خود از پیش برنامهریزی نماید.اگر انسان از زندگی و کار و فعالیت خود رضایت داشته باشد و به پر کردن اوقات فراغت خود توجه جدی مبذول نماید، ورزش را مهم تلقی کند، به ویژه به تنوع شیوه زندگی و به مسافرت اهمیت دهد، به معاشرت اجتماعی و به کسب مهارتهای اجتماعی رو آورد، سرگرمیهای خود را توسعه دهد و نه آنکه آنها را اتلاف وقت تلقی نماید، نه تنها دچار تنهایی، بیحوصلگی و کسالت نخواهد شد بلکه معمولا از تنهایی و با خود بودن لذت میبرد و از گذشت زمان احساس دلپذیری نسبت به قبل خواهد داشت.
مفاهیم کلیدی مدیریت زمان
هدفگذاری
هدفگذاری در رویکرد نوین مدیریت زمان بسیار ضروری است. زیرا باید بدانید کجا میروید و چگونه قدمهای خود را در مسیر درست بگذارید. هدفگذاری به شما اطمینان میدهد که تمام این تکنیکها برای استفاده موثرتر و همچنین کارآمدتر زمان میباشد. به عبارت دیگر به شما کمک میکند به اهداف اصلی خود برسید.
اولویتگذاری
به منظور اینکه کار به طور موثر انجام شود، باید مطمئن شوید که مهمترین وظایف مهم، نمیتواند دلیلی برای یک موضوع ضروری باشد. حتی وظایف غیرمهم یا کم اهمیت اگر ضروری باشد میتواند در اولویت اول قرار گیرد.
برنامهریزی
مفهوم برنامهریزی، هسته مرکزی «مدیریت زمان» است. ما نیازمندیم که به طور ویژه زمان را برای هدف برنامهریزی اختصاص دهیم. فقط برحسب اولویت فعالیتها و زمان انجام آنها میتوانیم به طور موثر آنها را انجام دهیم و مطمئن شویم که زمان ما در حد ممکن و در حد مؤثر و مفید صرف شده است.بسیاری از افراد تازهکار ، جدید و کم تجربه، در فشار کارهای روزمره، اعلام میدارند که وقت زیادی جهت برنامهریزی ندارند. اما مدیریت مؤثر و کارآمد، مستلزم برنامهریزی است. از طریق برنامهریزی میتوان ساعات زیادی را از انجام کارهای غلط برای خود صرفهجویی کند، بحرانها را کاهش دهد و از انجام کارهای غیرضروری و غیرمهم جلوگیری به عمل آورد، (فرنر، ۱۹۹۵، ص ۱۲).پژوهشگران بسیاری برنامهریزی را به عنوان مهمترین بخش در مدیریت زمان محسوب کردهاند. از جمله مککال[۴۹] در نتیجه تحقیقات خویش میگوید: مدیران معمولاً ساعتهای کار طولانی مشغولند. کار آنها پراکنده و گوناگون است. آنها عمدتاً ارتباط شفاهی و تماسهای زیادی برای انجام کارها برقرار میکنند، چون آنها برنامهریزی نمیکنند و نمیدانند وقتشان را بگذرانند، لذا دوباره کاریها و اتلاف وقت و انرژی دارند.
توالی مراحل برنامهریزی:
با هدفهای بلندمدت و مقصودها آغاز کنید.
فعالیتهای روزانه را در راستای این هدفها تنظیم کنید.
تعیین اولویتهای کار روزانه در راستای هدفهای کلی.
طبقهبندی کارهای روزانه براساس اولویتها و میزان تمرکزی که میطلبد.
باقی ماندن در مسیر و حرکت بر روی طرح روزانه.
مزایای اولویتبندی فعالیتها بر حسب اهمیت آنان.
اولویتبندی فعالیت ها برحسب اهمیت، فرد را قادر میسازد:
بر روی کارها و وظایف با اهمیت متمرکز شود.
با بیشترین کارایی وظایف را طبق جدول زمانبندی انجام دهد.
در صورت نیاز مطابق فوریتهای زمانی روز ، بروظایفش کار کند.
در یک زمان، فقط روی یک وظیفه متمرکز شود.
تمامی وظایفی که توسط دیگران قابل اجرا است را مجزا کرده و به آنها تفویض کند.
اصول مدیریت زمان
هر مبحثی دارای اصولی میباشد و اصول مدیریت زمان که با آموختن آن از فشارهای عصبی فرد کاسته شده بر بازدهی افزوده میشود، عبارتند از:
هدفگذاری: برای انجام هر کاری باید هدف یا هدفهای خود را تعیین نماییم و یک فرد موفق هیچگاه بدون هدف دست به کاری نمیزند و باید سطوح اهداف متناسب با استعدادها و تواناییها و براساس واقعبینی باشد و حداقل در چهار زمینه (الف-خودسازی ب-خانواده ج-کار معیشت د-فعاّلیّتهای اجتماعی) خیلی مهم است که وقتی انسان هدفی را تعیین میکند بتواند آنرا مجسم کند و با چشم باطن بببیند که چه میخواهد، مهم است چون اثر زیادی دارد و انسان را مثل مغناطیس به طرف خودش میکشاند که انسان بتواند آنرا مجسم کند و با چشم باطن ببیند که چه میخواهد، تصویر واضحی از هدفش داشته باشد، هدفش برایش روشن باشد.
الولویت بندی: برای آنکه کارتان را به طرز نتیجه بخش انجام دهید باید اطمینان یابیدکه مهمترین وظایف همان وظایفی است که شما نخست به سراغ آنها میروید و انجامشان میدهید البته تعریف وظایف برحسب اهمیت صرف، مسأله فوریت را از نظر دور نگه میداد؛ حتی وظایف غیرمهم در صورتیکه فوریت داشته باشند باید نخست مورد توجه قرار گیرند و انجام شوند.
برنامهریزی: از مفاهیم محوری مدیریت زمان برنامهریزی است فقط با بررسی فعالیتها با توجه به اولویتشان و زمانی که برای انجامشان ضرورت خواهد داشت، میتوانیم یادداشتهای روزانه و برنامههای زمانبندی مؤثر فراهم آوریم و مطمئن شویم که از وقت بهترین بهرهبرداری را میکنیم. (جی، ترجمه فرامرزی، ۱۳۸۷)
دیدگاه های مدیریت زمان
«بنجامین فرانکلین[۵۰]» به عنوان پدر مدیریت زمان و به طور واضح شخصیت مدیریت زمان قبل از «آدام اسمیت[۵۱]» مطرح بود. نگرش فرانکلین در جهت حل مشکلاتش «تغییر روش کاری» بود. او به خود آموخت تا “اهداف” خود را “تنظیم و اولویتبندی” کند.فرنکلین دارای رویکردی مهم بوده است که این رویکرد را میتوان بدین شرح خلاصه نمود: “اگر میخواهید از یک زندگی شکوهمند لذت ببرید داشتن زمان کافی مهم است. زمانی برای استراحت، زمانی برای تفکر در مورد چیزها، زمانی برای انجام کار و نیز دانستن این نکته مهم است که آنها را به بهترین شکل و براساس توانایی خود انجام دهید. به خاطر بیاورید که فقط یک راه وجود دارد و آن این است که زمان کافی را برای فکر کردن و برنامهریزی و انجام کارها براساس اهمیت فراهم بکنید". (مکنزی[۵۲]، ۱۹۷۸)
جان لاکت[۵۳]، کلید خود راهبری و اثربخشی را اعمال مدیریت زمان میداند. او کنترل وقت را برای هر مدیری که بخواهد در کارش به نتیجه اساسی برسد، امری حیاتی میشمرد. لاکت بیان میکند برای مدیریتی که میخواهد اثربخش باشد و نتایج مهمی از کار خود به دست آورد کنترل وقت کاری حیاتی است. واکنش نشان دادن به بحرانها و اطاعت از دستورها چنان بخش مهمی از زندگی شده که بسیاری از افراد فراموش کردهاند که چگونه وقتشان را کنترل کنند در نتیجه از تفکّر درباره آنچه میخواهند به دست آورند باز میمانند. آنها میاندیشند که فرد دیگری برای حل مشکلاتشان به یاری آنها خواهد آمد. بنابراین برخی از بهترین مغزهای مدیریت ما شبیه آتش نشانها عمل میکنند یعنی برای خاموش کردن آتش به این طرف و آن طرف میروند. (لاکت، ۱۳۷۳).
تکنیکهای مدیریت زمان
پارهای از اصول پایه وجود دارد که ما برای اعمال مدیریت صحیح زمان، صرف نظر از نقش و مسئولیتهای ویژه خودمان باید از آنها پیروی کنیم؛ در زیر چند تکنیک کاربردی مدیریت زمان بیان شده تا راهگشای مقوله کمبود وقت و استرس ناشی از آن باشد:
اولویت کارها را مشخص کنید: با اولویتیندی درست کارها آنها را به ترتیب فهرست کنید و برای انجام آنها اقدام نمایید. اولویتبندی، اولین گام اصلی در جهت مدیریت زمان است.
تفویض اختیار کنید: واگذاری کارها به افرادی که شایشتگی و توانایی انجام آنها را دارند راهی مناسب برای فراهم کردن مقداری وقت آزاد است اما توجه داشته باشید که در این مهم ضروری است که حیطه اختیارات و مسئولیت فرد را مشخص کنید به طوری که اختیارات وی با مسئولیت وی متناسب باشد.
میز کارتان را خلوت کنید: در پایان هر روز اگر میز کارتان را تمیز نکردهاید اتاق را ترک نکنید، این کار را هنگام صحبت تلفنی یا صحبت خودمانی با یکی از دوستان انجام دهید. اگر این کار را هر روز انجام دهید بیش از ۵دقیقه از وقتتان را نمیگیرد
هدفهایتان را تعیین کنید: فقط با اندیشیدن به هدفهای محوری است که میتوانید مطمئن شوید که نه فقط از وقتتان به طور کارآمد بهره میگیرید بلکه آن را در راه مؤثرترین، مهمترین و ثمربخشترین مسائل صرف میکنید. هدفهایتان را اعم از کوتاه مدت و بلند مدت تعیین کنید و آنها را یادداشت کنید.
فهرستی از بایدهای روزانه نگه دارید: هر روز صبح وقتی یاداشت روزانه یا سر رسیدنامهتان باز میکنید باید فهرستی از کارهایی که در آن روز ملزم به انجام دادن آنها هستید در آن وجود داشته باشد. (جی، ترجمه فرامرزی، ۱۳۸۷)
استفاده از فناوری را جدی بگیرید: به جای ملاقاتهای حضوری و نیز در جهت تسریع گردش درخواستها و مکاتبات مانند تلفن، فکس، ایمیل، سیستم دبیرخانه مبتنی بر شبکه و برگزاری کنفرانس آنلاین استفاده کنید و همچنین از خدمات بانکداری الکترونیک استفاده کنید.
گفتوگوهای تلفنی را مختصر کنید: اگر قصد دارید به دوستتان تلفن کنید که فکر میکنید ممکن است با صحبتهای نامربوط وقت شما را بگیرد برای آنکه مطمئن باشید که پرچانگی نمیکند میتوانید دقایقی پیش از ساعت ناهار تماس بگیرید.
از خواندن مطالب بیهوده و نامربوط پرهیز کنید: وقت خود را صرف خواندن همه مطالب روزنامه نکنید