سطح وظیفه ای: در این سطح نیز براساس اهداف و استراتژی های سطوح بالاتر برای هرکدام از وظایف واحدهای تجاری استراتژیک، استراتژی وظیفه ای تعیین می شود. مسئولیت بزرگتر و اصلی مدیران این سطح، اجرا یا پیاده کردن استراتژی ها و برنامه های استراتژیک سازمان است. برای سطح وظیفه ای ممکن است مجموعه ای از استراتژی ها وجود داشته باشد که هرکدام در جهت استفاده بهینه از منابع دردسترس به منظور کمک به استراتژی های واحد بازرگانی تدوین می شوند. استراتژی های این سطح را استراتژی های وظیفه ای می گویند(علی احمدی و تاج الدین،۱۳۸۲).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
هدف این مطالعه تدوین استراتژیهای بخشی یا کسب و کار در یک صنعت پیمانکاری است و از پرداختن به سایر سطوح استراتژی اجتناب گردیده است. استراتژی کسب و کار بر بهبود موقعیت رقابتی محصولات یک شرکت یا یک واحد تجاری (کالایا خدمات) دریک صنعت یا یک بخش بازار خاص تاکید می کند. استراتژی کسب و کار نشان می دهد که یک شرکت چطور باید با یک صنعت خاص رقابت یا همکاری کند. باید توجه داشت که به لحاظ نزدیکی و شباهت سطح کل شرکت وسطح کسب کار، ممکن است برخی از استراتژیهای آنها مشابه باشند. استراتژی های سطح کسب و کار عبارتند از: استراتژی های توسعه، استراتژی های رقابتی، استراتژی های همکاری یا ائتلاف های استراتژیک.
استراتژیهای توسعه: در طراحی استراتژی های توسعه برای یک فعالیت تجاری منفرد، مدیران بایستی تصمیم بگیرند که منابع را به کجا اختصاص دهند؟ چگونه حوزه کارخود (محصولات، بازارها، نقش های وظیفه ای و فعالیتهای تبدیل منابع) را در صورت نیاز اصلاح کنند، به طور کلی کسب رشد در کارهای منفرد ممکن است از طریق استراتژیهای داخلی یا خارجی صورت پذیرد. استراتژیهای توسعه داخلی عبارتنداز: نفوذ در بازار، توسعه بازار و توسعه محصول، استراتژی های توسعه خارجی عبارتند از ادغام افقی و پیمان های استراتژیک .
استراتژیهای رقابتی: استراتژی کسب و کار میتواند رقابتی (مبارزه با تمام رقبا برای کسب مزیت) باشد و نشان دهد که یک شرکت چطور باید در یک صنعت خاص رقابت کند. استراتژی رقابتی، موقعیتی قابل دفاع در یک صنعت ایجاد میکند به نحوی که شرکت میتواند بر رقبای خود غلبه کند.
مایکل پورتر برای غلبه بردیگرشرکتهای رقیب موجود دریک صنعت، دو استراتژی رقابتی ژنریک یا عمومی را پیشنهاد میکند: استراتژی هزینه کمتر و استراتژی تمایز محصول. از این جهت این استراتژی ها را عمومیمیگویند که هر شرکت تجاری از هرنوع و اندازه ای که باشند حتی سازمانهای غیر انتفاعی، ممکن است از این استراتژی ها استفاده کنند.
ترکیب دو نوع بازار هدف با دو استراتژی رقابتی مذکور، به چهار نوع استراتژی عمومی منجر می شود که در شکل
۲ ـ ۲ نمایش داده شده است.
تمایز هزینه کمتر
تمایز | رهبری هزینه ها | بازار گسترده | قلمروی رقابت |
تمایز محورها | هزینه محور | بازار محدود |
شکل۲ـ ۲ ـ استراتژی های رقابتی پورترمزیت رقابتی
وقتی که بازار هدف در هر دو استراتژی تمایز و هزینه کمتر، گسترده تر باشد، این دو استراتژی را استراتژی های رهبری هزینه و تمایز مینامند. وقتی که دو استراتژی مذکور روی یک بخش بازار متمرکز می شوند ( بازار محدود ) آن دو را تمرکز بر تمایز ( تمایز محور) وتمرکز برهزینه (هزینه محور) می نامند(پیرس و رابینشون ۱۳۸۸).
استراتژیهای مشارکتی: استـــراتژی کسب و کار میتواند مشارکتی (همکاری با یک یا چند رقیب برای کسب مزیت علیه سایر رقبا) بوده و نشان میدهد که یک شرکت چطور باید در یک صنعت خاص همکاری کند. از استراتژی های رقابتی برای کسب مزیت رقابتی دریک صنعت، از طریق مبارزه با دیگر شرکتها، استفاده می شود. البته این استراتژی ها، تنها گزینه موجود فرآوری یک شرکت یا واحد تجاری برای رقابتی موفق دریک صنعت نیستند. استراتژیهای مشارکتی، آن دسته از استراتژیهایی هستند که برای کسب مزیت رقابتی دریک صنعت از طریق همکاری، ونه مبارزه با شرکتهای دیگر مورد استفاده قرار میگیرند. به غیر از تبانی میان رقبا، که غیرقانونی است، نوع اصلی استراتژی مشارکتی، ائتلاف استراتژیک می باشد (پیرس و رابینسون ۱۳۸۸).
ائتلاف استراتژیک عبارت است از مشارکت دو یا چند شرکت یا واحد تجاری که اهداف استراتژیک مهمی را بطور مشترک دنبال می کنند و همه آنها از این مشارکت سود می برند. دردنیای تجارت امروز، ائتلاف میان شرکتها یا واحدهای تجاری، متداول و مرسوم شده است. برخی ائتلاف ها بسیار کوتاه مدتاند و تنها تا زمانی دوام دارند که یکی از شرکابتواند جای پایی در بازار جدید پیدا کند. ائتلاف های دیگر، عمر بیشتری دارند و ممکن است مقدمهای باشند بر ادغام کامل میان شرکتها یا دو شرکت تشکیل دهنده ائتلاف (پیرس و رابینسون ۱۳۸۸).
شرکتها یا واحدهای تجاری ممکن است بنا به دلایل مختلفی یک ائتلاف استراتژیک تشکیل دهند، از جمله کسب تکنولوژی یا قابلیتهای تولیدی و دسترسی به بازارهای خاص، کاهش ریسک سیاسی یا مالی و کسب مزیت رقابتی.
ائتلاف استراتژیک بین شرکتها و واحدهای تجاری ممکن است خیلی عمیق و مستحکم یا ضعیف و شکننده باشد. انواع ائتلافها عبارتند از: کنسرسیومهای خدمات متقابل، شرکتهای مختلط، توافق برسر اعطای امتیاز ساخت و مشارکت زنجیره ارزش.
اعطای مجوز ساخت یا فروش، موافقتنامه ای است بین شرکت مجوزدهنده و شرکت تحت لیسانس، که براساس آن و با موافقت اجازهدهنده، شرکت دوم میتواند محصولات شرکت اول را در کشور خود تولید کند یا به فروش برساند. شرکت مجوزگیرنده بعنوان پرداخت به شرکت مجوزدهنده تخصص فنی خود را دراختیار او می گذارد. این توافق استراتژی مفید و مناسبی است، بخصوص اگر مارک یا نام تجاری مجوز دهنده درکشور مجوز گیرنده به خوبی جا افتاده باشد، اما درعین حال ممکن است برای شرکت مجوزدهنده صرف نکند یا نتواند خود مستقیماوارد بازار مجوز گیرنده شود. امادراین استراتژی، همیشه این خطر وجود دارد که شرکت مجوز گیرنده شایستگیها و تواناییهای خود را تا آن جا توسعه دهد که بتواند جای شرکت مجوز دهنده را بگیرد و حتی رقیب او دراین صنعت شود. بنابراین، شرکت نباید هرگز اجازه بهرهبرداری از شایستگی های بارز خود را حتی برای مدتی کوتاه دراختیار دیگران قرار دهد (پیرس و رابینسون ۱۳۸۸).
یک برنامه ریزی استراتژیک مناسب دارای ویژگیهای مهم زیر میباشد (علی احمدی و تاج الدین، ۱۳۸۲).
آینده نگر است و بر روی آینده پیش بینی شده برای ۵ تا ۱۰ سال دیگر تمرکز میکند و هدف آن ساختن آینده سازمان با توجه به پیش بینی هاست.
بر اساس تجزیه و تحلیل کامل روندهای پیش بینی شده و حالتهای مختلف احتمالی آینده و همچنین تجزیه و تحلیل دادههای داخلی و خارجی استوار است.
انعطاف پذیر است و سعی میکند کلی نگر باشد. سازمان را با محیطش هماهنگ کرده، شرایط رسیدن به اهداف را مهیا کرده و برای دستیابی به آینده مطلوب سازمان، چارچوب کلی را مشخص کرده و به آن جهت میدهد.
با تجزیه و تحلیل کامل سازمان، محیط داخلی و خارجی و پتانسیل آن، چارچوب دستیابی به مزیت رقابتی را فراهم میکند. این امر سازمان را قادر میسازد پاسخگوی روندها، رخدادها، چالشها و فرصتهای جدید در چارچوب دیدگاه و ماموریتی که با فرایند برنامه ریزی استراتژیک معین میشود، باشد.
نوآوری و کارآفرینی:
در حالت کلی استراتژیهای کسب و کار در یکی از دسته بندیهای فوق جای خواهد گرفت، لیکن افزایش رقابت در سطح جهانی و ظهور رقبای جدید، باعث افزایش تعداد گزینههای پیش رو برای مشتریان کالاها و خدمات میگردد و از طرف دیگر کاهش درآمدهای سازمانها و شرکتها را به دلیل متمایل شدن مشتریان به سمت محصولات و خدمات ارائه شده از سوی رقبا در پی خواهد داشت. لذا در این شرایط شرکتهای موفق خواهند بود که از طریق نوآوری و ارائه محصولات و خدمات نوآورانه به مشتریان خود، گوی سبقت را از رقبادر تامین نیازهای مشتریان بربایند. نوآور بودن یک عامل کلیدی برای کسب و کارهای امروزیست، زیرا میتواند منبعی از پیشرفت و رشد قابل توجه برای یک شرکت باشد. نوآوری فرآیندی است که در آن از طریق ساختارشکنی در بازار موجود و با معرفی محصولات و یا خدمات جدید ثروت و ارزش ایجاد میشود، که باعث حرکت منابع به سمت شرکتهای جدید میگردد و در نتیجه اجازه رشد شرکتهای جدید را میدهد.نوآوری و خلق کسب و کارهای جدید بصورت تصادفی و موردی گرهی از مشکلات سازمانها و شرکتها باز نخواهد کرد و استمرار در ایجاد خدمات نوآورانه، نیازمند برنامه ریزی و مدیریت صحیح و تفکر استراتژیک در این زمینه خواهدداشت (سلیمی، ۱۳۸۶).
بخش خدمات بعنوان بخشی که بهره وری آن روز به روز در حال افزایش است و بطور روزافزونی بر گستره فعالیت آن افزوده میشود، بطور قابل ملاحظه ای میتواند ازفرآیندهای نوآوری متاثر شود. بنابراین مدیریت صحیح و جهت دهی به نوآوری و خلاقیت های موجود، اهمیت بالایی پیدا خواهد کرد. امروزه مفهوم نوآوری اساس یک کسب و کار موفق است. با تغییرات سریع در محیط کسب و کار، یک شرکت نمیتواند بازار فروش خود را نگه دارد و یا سود زیادی را در بلندمدت بدست آورد، مگر اینکه نوآوری داشته باشد. بدون نوآوری، محصولات جدید و روش های جدید انجام کسب و کار اصلا پدیدار نمیشوند و بیشتر سازمانها برای همیشه گرفتار خدمات قدیمی و روش های کهنه میشوند (دویل, ۱۹۸۸).
تشخیص و تداوم حیات و بقای سازمانها نیازمند یافتن راهحلها و روش های جدید مقابله با مشکلات است که به نوآوری و کارآفرینی روش های جدید کسب و کار بستگی دارد. دنیای پر رقابت کنونی بهگونهایست که سازمانها همواره باید به تغییر بعنوان یکی از محورهای اصلی رقابت نگاه کنند و این تغییرات و نوآوری در سازمانها از طریق کارآفرینی سازمانی محقق خواهد شد. کارآفرینی سازمانی فرآیندی است که سازمان طی میکند تا همه کارکنان بتوانند در نقش کارآفرینان انجام وظیفه نمایند و تمام فعالیتهای فردی یا گروهی را بطور مستمر، سریع و راحت در سازمان به ثمر رسانند. این فرایند، بهرهبرداری از مزایای رقابتی نوآوری را در یک سازمان امکان پذیر کرده و رهیافتی در نهادینهکردن نوآوری در سازمانهاست (خنیفر، ۱۳۸۲).
سازمانی میتواند در مسیر توسعه، حرکت رو به جلو و با شتابی داشته باشد که با ایجاد بسترهای لازم، منابع انسانی خود را به دانش و مهارت کارآفرینی مولد تجهیز کند تا آنها با بهره گرفتن از این توانمندی ارزشمند، سایر منابع سازمان را به سوی ایجاد ارزش و حصول رشد و توسعه، مدیریت و هدایت کنند.
امروزه کارآفرینی منبعی برای تسریع رشد کسب و کار و موفقیت آن محسوب میشود و کارآفرینان نقش مهمی در ایجاد ارزش و فرصتهای شغلی در کشورهای توسعهیافته و درحال توسعه دارند. کارآفرینی به مثابه استراتژی مناسب برای گسترش بهرهوری در سطوح مختلف فردی، گروهی، سازمانی، ملی و بین المللی است.
سازمانهای کارآفرین با دادن استقلال بیشتر به افراد، در حال افزایش میزان توانایی کارکنان خود هستند. در زمینه سازمان، کارآفرینی نیز شامل توانمندسازی کارکنان برای ارتقاء و ترویج رفتار کارآفرینی و نیز اتخاذ و پذیرش روش مدیریت انعطاف پذیر میباشد که باعث بهبود و افزایش سازگاری در سازمان میشود.
در مباحث مربوط به کارآفرینی، بحث بکارگیری اندیشه، نوآوری و فرصتجویی مطرح میشود. تجربه نشان داده است که سازمانهایی که بیشتر به این ابزارها متکی بودهاند، در بلندمدت موفقیت بیشتری بدست آوردهاند، بطور خلاصه در هر سازمان، گروهی از افراد وجود دارند که از منابع انسانی، مالیو فناورانه بهتر از دیگران استفاده میکنند. مدیریت سازمان باید بکوشد این گروه از افراد را شناسایی، تشویق و حمایت کند و به آنها امکان رشد و فعالیت بدهد. بنابراین ایجاد فضا و بستر مناسب از طرف مدیران برای رشد و پرورش کارآفرینی موضوعی درخور بررسی است.
عوامل موثر بر کارآفرینی در سه دسته عوامل رفتاری، شامل روابط انسانی در سازمانها، عوامل محیطی که دربرگیرنده شرایط محیطی برون سازمانی که سازمان را احاطه کرده اند و معمولا خارج از کنترل سازمان است و عوامل ساختاری شامل کلیه شرایط قیزیکی و غیر انسانی سازمان نظیر: منابع اطلاعاتی و فنی، مادی و مالی که در بدنه سازمان جاری است، طبقه بندی میشوند. و برای رشد و ارتقای کارآفرینی در سازمان باید در تمامی جنبهها عوامل مدکور را تحت کنترل درآورده و ارتقا داد.
در کلیه صنعتها و بخصوص صنعت پیمانکاری، ایجاد روش های ابداعی که باعث کاهش ضایعات، افزایش کیفیت خدمات ارائه شده، کاهش قیمت تمام شده، کاهش مدت زمان ساخت پروژه ها، افزایش توانایی در پاسخگویی به نیازهای متنوع مشتریان (کارفرمایان) و در نهایت افزایش بهرهوری گردد، از طریق ارتقای فرهنگ کارآفرینی و مولفه های آن امکان پذیر خواهد بود و منجر به پاسخگویی مناسب سازمان به تغییرات سریع بازارهای بیثبات کنونی خواهد شد.
راهکارهای ارتقای خلاقیت، نوآوری و کارآفرینی در سازمان عبارتند از:
حمایت از طرحهای ابتکاری در سازمان
استقرار نظام پاداشدهی مناسب برای فعالیت های خلاقانه